اما
بهار من تویی
من ننگرم در دیگری...!
← صفحات شخصی کاربران (۲۳۴ مطلب مشابه)
- ۷۱۸۶ بازدید توسط ۳۸۵۲ نفر
- پنجشنبه ۱۷ شهریور ۰۱ - ۰۱:۴۱
اما
بهار من تویی
من ننگرم در دیگری...!
صبر پرید از دلم عقل گریخت از سرم
تا به کجا کشد مرا مستی بیامان تو
شیر سیاه عشق تو میکند استخوان من
نی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان تو
سلام
شما همون حافظ رندانه هستید ؟
اگر همون هستید خوش اومدید خوشحال م دوباره اینجا سر می زنید
خیلی از ما در شرایط گوناگون خواه ناخواه خودمونو در موقعیتی می بینیم که در تضاد با باورها و یا شناخت های ماست
به عنوان مثال شخصی که می دونه سیگار مضره و ممکنه باعث سرطان بشه اما سیگار میکشه در واقع اینجا یک تضاد بین رفتار و شناخت شخص ایجاد شده و به این ناهمخوانی شناختی میگن
ناهمخوانی شناختی به شرایطی گفته میشه که شخص اعتقادات و رفتارهای متضادی رو در خودش مشاهده میکنه، این امر باعث احساس ناخوشایندی در فرد میشه که در آخر به منظور کاهش ناراحتی و برگرداندن تعادل و رفع تضاد، تغییری در یکی از باورها یا رفتارهای شخص شکل میگیره.
این مورد ارتباط معناداری با پژوهشی در سال 1966 از جاناتان فریدمن داره، پژوهشی تحت عنوان foot in the door که یک تکنیک بین بازاریابان موفق اون دوره بود که وقتی به خانه افرادی می رفتند تا شرکت و یا محصول خودشون رو معرفی کنند وقتی صاحب خانه می خواست در رو روی اونها ببیند فروشنده پاش رو بین چهارچوب در میگذاشت و تقاضای چند ثانیه زمان برای معرفی محصولش رو میکرد، یک عمل ساده اما در دراز مدت تاثیر گذار که شخص رو برخلاف خواسته و میلش همراه و متعهد میکرد
"یعنی یک همراهی بدون فشار حتی اگه برخلاف باور درونی شخص باشه "
پژوهش فریدمن در پالو آلتوی کالیفرنیا بر 156 خانم خانه دار بود، که به چهار گروه 36 نفره با چهار شیوه مختلف انجام شد
در روزهای دوشنبه و سه شنبه صبح اول هفته به اینها زنگ میزدند
در گروه اول تحت عنوان performance: گفتند ما از شما چند سوال در خصوص لوازم بهداشتی و شوینده های مورد استفاده تون می پرسیم.
گروه دوم، Agree-only : بهشون زنگ زدن و گفتند اجازه بدید بعدا با شما تماس بگیریم تا از شما در مورد مواد شوینده مورد استفاده تون سوال کنیم و صرفاً همین یک تماس بود و دیگه باهاشون تماس نگرفتند.
گروه سوم familiarization: صرفاً خودشون و موسسه ساختگی خودشونو معرفی و یک آشنایی سطحی ایجاد میکردند.
گروه چهار one contact only: کسانی بودند که در روز دوشنبه و سه شنبه هیچ تماسی دریافت نکردند.
سه روز بعد یعنی پنج شنبه یا جمعه صرف نظر از اینکه در روزهای گذشته پاسخ اونها رو داده باشن یا نه رضایت داشته باشن یا نداشته باشن، در تماسی که در روزهای پنج شنبه و جمعه گرفته شد یک درخواست بزرگ و چالشی از این خانم های خانه دار کردند و گفتند اجازه بدید تا ما، پنج نفر از پرسنل "مرد" خودمون رو به مدت زمان "دو ساعت" به منزل شما بفرستیم تا یک لیست از مواد شوینده شما تهیه کنند و اینکار برای سنجش نیازهای مصرف کننده و بهبود کیفیت محصولات مون هست
درصد جواب مثبت خانم های خانه دار هر گروه به این درخواست به این شکل هست
گروه اول: 52.8%
گروه دوم: 33.3%
گروه سوم: 27.8%
گروه چهارم:22.2%
نکته قابل توجه اینه که در سالهای 1960 آمریکا سرمایه اجتماعیش، امنیت و امید به زندگیش خیلی بالا بوده برای همین گروه چهارم چیزی حدود یک پنجم جواب مثبت دادن اما با این حال یک تفاوت معناداری بین گروه اول و گروه های دیگه خصوصا گروه چهارم وجود داره
بیشتر از نیمی از خانم های خانه دار جواب مثبت به همچین درخواستی دادند و این تفاوت معنادار صرفاً با یک تغییر کوچیک و ساده بوجود آمده
ارتباط این مسئله با ناهمخوانی شناختی از این جهت هست که وقتی فرد رفتاری حتی کوچک رو بنا بر درخواست فردی انجام بده این رفتار تضادی ایجاد میکنه و باوری ایجاد میشه که من متعهد به همکاری شدم، من باید اعتماد کنم و به همین منوال خواسته یا ناخواسته به درخواست های بزرگتری تن میدن.
نمونه های مختلفی هست که میشه به عنوان مثال ازش نام برد، بعضی خانم ها و یا آقایون خودشون رو در رابطه ای می بینند که هیچ آینده ی تضمین شده ای نداره، رابطه ای پر از آسیب که حتی خودشون هم از آسیب های رابطه شون و بی نتیجه بودنش اطلاع دارند اما برخلاف میل و اطلاع شون توانایی بیرون اومدن از این رابطه رو ندارند.
بالعکس این موضوع هم صادق هست، پسر/دختری که فکر میکنه اگه از همون اول رابطه هدف خودش رو صادقانه به کسی که دوستش داره بیان کنه جواب مثبت میگیره و اعتماد طرف مقابل رو به دست میاره،،، من قصدم ازدواج با شماست و سر این قصدم جدی هستم اما پس زده میشه، رد میشه چون اول رابطه درخواستی که بیان میکنه یکم زیادی بزرگه شاید اگه همین درخواست رو بعد از چند ماه و بعد از درخواست های متوالی و کوچیک بیان میکرد جواب مثبت می گرفت و حتی طرف مقابل رو وابسته خودش میکرد، در واقع این کاری هست که مخ زنان قهار انجام میدن.(دم به تله ندید)
همین تکنیک جدای از بُعد اجتماعی اثر روانی هم داره، میشه ازش در جهت خودفریبی و یا ایجاد یک عادت جدید استفاده کرد
به عنوان مثال کسی که عادت به درس خوندن نداره کاملا اشتباهه که بخواد روزهای اول با ساعات مطالعه بالا و انتظار بالای از خود، خودش رو به درس خوندن عادت بده، باید قدم های کوچک و سبک برداشت، با مرور زمان اون احساس بد و مانع درونی کنار زده میشه.
در آخر نکته ای که خیلی برای خودم جالب بود اینه که این تکنیک روی زندانیان برای شستشوی مغزی شون استفاده میشده، یک درخواست کوچک بدون فشار از زندانی میکردند و بعدها درخواست های بزرگ تر و حتی برخلاف باور زندانی رو مطرح میکردند و زندانی خودش رو مستلزم قبول اون درخواست ها می دونسته!
یعنی همه از همون اول خائن و خیانتکار و یا وابسته و درگیر آدم های نادرست نیستند بلکه "ممکنه" صرفاً قربانی جریانی باشن که ازش اطلاعی نداشتند.
شاد باش و درود بیکران🌹
قصه به هر که میبرم فایده ای نمی دهد /
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی.
سلام خانم برلیان
خیلی مچکرم از شما، خیلی خوشحال شدم از دیدن کامنت تون، امیدوارم بازم کامنتای شما رو توی صفحه خودم (خودتون) ببینم
****** ** **** **** *** **** ******* ** ***** ** *** ***** ** *** *** **** ** **** *** *** *****"
سلام خانم فرشته آبی
بله همون حافظ رندانه سابق هستم
مچکرم از لطف شما، همچنین
به بیدل عزیز
متشکرم از شما
چه شعر زیبایی
مانا باشید بزرگوار🌺
صفحه شخصی تون مبارک. اگه اجازه بدید ماهم هرازگاهی یه چیزایی بفرستیم.خیلی وقتا دنبال چنین فضایی هستم
الأنثى ؛
لا ترید رجلاً ثریاً أو وسیماً أو حتى شاعراً
هی ترید رجلاً یفهم عینیها
اذا حزنت
فیشیر بیده إلى صدره ویقول :
" هنا وطنک ... "
زن؛
مرد ثروتمند و سرشناس و حتی شاعر نمیخواهد !
مردی میخواهد که چشمهایش را بفهمد
غم چشمها را که دید ؛
به سینهاش اشاره کند و بگوید :
" ببین ! سرزمین امن تو اینجاست ... "
تو اگر ماه شوی، من شـب یـلدای تو هستم
تو اگر مهــــر شوی، من گل خورشــــــیدپرستم
تو مشو مهر، مشو ماه، چـنین باش که هســـتی
و مرا نیـــز همین آینه میــدار که هســتم
پر و بالم چه گشـایی؟ سـر ِ پرواز نــــدارم
که مرا بند خوش آمد، چو به دام تو نشــســتم
دگــران شـاد بداننـــد که در دام نیفتـند
من همه شـاد بدینم که ز دام تو نجســتم
بخود آرم ز نســـیمی، ز خودم بر به نگــاهی
که ز سـودای تو دیوانه و از جام تو مســــتم
مگر این دل تو نوازی، که ز مهــر همه کندم
مگر این در تو گشایی، که به روی همه بسـتم
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت
حسین منزوی
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
ابتهاج
سپاس فراوان🌹
تقدیم نگاه زیبابین شما
دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز
مرغ پرسوخته در پنجه ی باز است هنوز /////
جان به لب آمد ولب بر لب جانان نرسید
دل بجان آمد و او بر سر ناز است هنوز ////
(عماد خراسانی )
دست شما درد نکنه آقای نجفی 😐
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند...!
با اجازه از داداش عرفان
《کسی رادوست دارم که انقدر برایم کسی است که نگاهم دیگر دنبال کسی نیست》
صفحه ی شخصیتون مبارک
حافظ گوشه گیر شدی چرا؟ کامنت نمیذاری!
دلمون تنگ شده برات برگرد به میدان
من کجا توانم بود جز به یاد تو وقتی
خاطرات تو چون خون در گران من جاری ست؟
حسین منزوی
آغوش ِ تو خانه ی من است...
و استواریِ شانه هایت وطنم!
تفاوتی ندارد کجای این جهان ایستاده باشم،
فرقی نمی کند چقدر دور باشم از تو...
در نهایت
خیال برگشتن به خانه است
که آدم ها را در غربت زنده نگه می دارد!
«یا فَرْحَتةٌ یعقوبُ بیوسِفْ، مُرِّی بِنْا...»
ای شادمانی یعقوب ز بازگشت یوسف، سری هم به ما بزن
خانم نور جهان
عذر می خوام کامنت تون رو الان دیدم
بله چرا که نه
خیلی هم خوشحال میشم از دیدن شعرهایی که می فرستید
مستر عزیز
خواهش میکنم و مچکرم از شما
یه کاربر قدیمی عزیز
حقیقتش منم مثل خیلی از قدیمی های بلاگ باید کلا این بلاگ رو میذاشتم کنار اما کسی که دوستش دارم این بلاگ رو دوست داره پس فعلا (هرچند کم) آقای نجفی و کاربرای دیگه رو اذیت میکنیم
اگه فردایی باشه من با تو می سازم
برد من وقتیه که، به تو می بازم
توی این روزای شوم، شده کل آرزوم
روز آزادی بیاد حبس بشم تو بغلت
بین دستات برسم به اوج پروازم
سلام اقای حافظ رندانه سابق هستین؟
از بقیه خبر ندارین؟
کابوی تنها و...
اون سالها که میگفتین رل زدین با یکی و..
فک میکردم دیگه تا الان ازدواج کرذه باشین بچه ام داشته باشین خحخخخ
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی...!
سلام بله حافظ رندانه سابق هستم
متاسفانه نه اما کابوی تنها آخرین بار که تو یکی از گروه ها دیدمش گویا ازدواج کرده البته مطمئن نیستم چون درست و حسابی جواب آدم رو نمیده :)
بعضی احساسات با کلمات قابل بیان نیستند مثل وقتی که با وجود همه ترس هایی که دارم به تو فکر میکنم
احساسی پیدا میکنم که باعث میشه با وجود همه ترس ها و اضطراب هام بخوام ادامه بدم
تو برای من تداعی کننده احساسی هستی که نمی تونم کلمه ای برای بیانش پیدا کنم اما وجودم رو فرا میگیره
وقتی که غرق در نا امیدی و خستگی هستم مثل امیدی هستی که به خاطر تو جون تازه ای میگیرم تا در اوج نا امیدی هم تسلیم نشم و رو به جلو گام بردارم
تو برای من مثل کورسوی نور در دل تاریکی شب هستی
تو برای من مخاطب این شعری:
ماهیِ همیشه تشنه ام
در زلال لطف بیکرانِ تو
می برد مرا به هر کجا که میل اوست
موج دیدگان مهربان تو
زیر بال مرغکان خنده هات
زیر آفتاب داغ بوسه هات
ای زلال پاک
جرعه جرعه جرعه می کشم ترا به کام خویش
تا که پُر شود تمام جان من ز جان تو
ای همیشه خوب
ای همیشه آشنا
به هر طرف که می کنم نگاه
تا همه کرانه های دور
عطر و خنده و ترانه می کند شنا
در میان بازوان تو
ماهی همیشه تشنه ام
ای زلال تابناک
یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک
تو را من، زهر شیرین خوانم ای عشق!/ که نامی خوشتر از اینت ندانم/ وگر هر لحظه رنگی تازه گیری/ به غیر از زهر شیرنت نخوانم!/ تو زهری، زهر گرم سینه سوزی!/ تو شیرینی، که شور هستی از توست!/ شراب جان خورشیدی که جان را/ نشاط از تو، غم از تو ، مستی از توست/ به آسانی مرا از من ربودی/ درون کوره ی غم آزمودی/ دلت آخر به سرگردانی ام سوخت/ نگاهم را به زیبایی گشودی!/ بسی گفتند: (( دل از عشق برگیر، که نیرنگ است و افسون است و جادوست!))/ ولی ما دل به او بستیم و دیدیم/ که این زهر است، اما... نوشداروست!/ چه غم دارم که این زهر تب آلود/ تنم را در جدایی می گدازد/ از آن شادم که در هنگامه ی درد/ غمی شیرین دلم را می نوازد/ اگر مرگم به نامردی نگیرد/ مرا مِهر تو در دل جاودانی است/ وگر عمرم به ناکامی سراید/ تو را دارم که مرگم زندگانی است...
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را
خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تو را
التفاتی به اسیران بلا نیست تو را
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را
با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را
فارغ از عاشق غمناک نمیباید بود
جان من اینهمه بی باک نمییابد بود
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد
به جفا سازد و صد جور برای تو کشد
تشنهٔ خون من زار نمیباید بود
تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بود
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد
این ستمها دگری با من بیمار نکرد
هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مردم ، آزار مکش از پی آزردن من
جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است
روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست ز کوی تو ، ستادن غلط است
جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
شرح درماندگی خود به که تقریر کنم
عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم
مدتی شد که در آزارم و میدانی تو
به کمند تو گرفتارم و میدانی تو
از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو
داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو
خون دل از مژه میبارم و میدانی تو
از برای تو چنین زارم و میدانی تو
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز
از تو شرمنده یک حرف نبودم هرگز
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
گوشهای گیرم و من بعد نیایم سویت
نکنم بار دگر یاد قد دلجویت
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت
سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
بشنو پند و مکن قصد دلآزردهٔ خویش
ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهٔ خویش
چند صبح آیم و از خاک درت شام روم
از سر کوی تو خودکام به ناکام روم
دور دور از تو من تیره سرانجام روم
نبود زَهره که همراه تو یک گام روم
کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد
جان من این روشی نیست که نیکو باشد
از چه با من نشوی یار چه میپرهیزی
یار شو با من بیمار چه میپرهیزی
چیست مانع ز من زار چه میپرهیزی
بگشا لعل شکر بار چه میپرهیزی
حرف زن ای بت خونخوار چه میپرهیزی
نه حدیثی کنی اظهار چه میپرهیزی
که ترا گفت به ارباب وفا حرف مزن
چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف مزن
درد من کشتهٔ شمشیر بلا میداند
سوز من سوخته داغ جفا میداند
مسکنم ساکن صحرای فنا میداند
عاشقی همچو منت نیست خدا میداند
چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم
سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم
از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
چند در کوی تو با خاک برابر باشم
چند پا مال جفای تو ستمگر باشم
چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم
از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم
خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی
طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی
سبزه دامن نسرین ترا بنده شوم
ابتدای خط مشکین ترا بنده شوم
چین بر ابرو زدن و کین ترا بنده شوم
گره ابروی پرچین ترا بنده شوم
حرف ناگفتن و تمکین ترا بنده شوم
طرز محبوبی و آیین ترا بنده شوم
الله ، الله ، ز که این قاعده اندوختهای
کیست استاد تو اینها ز که آموختهای
اینهمه جور که من از پی هم میبینم
زود خود را به سر کوی عدم میبینم
دیگران راحت و من اینهمه غم میبینم
همه کس خرم و من درد و الم میبینم
لطف بسیار طمع دارم و کم میبینم
هستم آزرده و بسیار ستم میبینم
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود ، خرده مگیر
" آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم
از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم
پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم
همه جا قصهٔ درد تو روایت نکنم
دیگر این قصه بی حد و نهایت نکنم
خویش را شهرهٔ هر شهر و ولایت نکنم
خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل است
سوی من گوشه چشمی ز تو گاهی سهل است
یادم نمی کنی و زیادم نمی روی
یادت بخیر...
یار فراموش کار من !
سلام
تبریک میگم صفحه جدید رو 🌺
به دل خوش استفاده کنید ✌🌷
به یاد شهریار جان 🌹
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد: دیوانه! من ، می بینمش
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود.
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم.
حدوداً یکسال پیش در سلسله مباحث به وقت خودشناسی از دکتر مکری مبحثی رو ایشون مورد بحث قرار دادن تحت عنوان "احساس های بد" که من خلاصه ای ازش رو اینجا می نویسم که هم برای خودم بمونه هم برای دوستان دیگه
چرا احساسات بد انقدر مهم و تاثیر گذار هستند؟
به عنوان مثال وقتی طرد میشیم، با شکست و ناکامی رو به رو میشیم و یا وقتی انتقادی تند و تیز از ما میشه می تونه تاثیر عمیقی روی ما بذاره؟
چرا این احساسات رو وقتی از طرف شخصی دریافت میکنیم انقدر تاثیر مخربی روی ما میذاره؟ اما بالعکس همچین چیزی برای حس خوب وجود نداره؟
چرا مثلا وقتی امتحانی داریم سوال اول یا دوم رو بلد نباشیم یک حسی از نا امیدی درون مون شکل میگیره اما اگه سوال اول رو بلد باشیم امید سراسر وجود ما رو نمیگیره؟؟
چه فرقی بین اثر حس مثبت و منفی وجود داره؟
برای پاسخ به این سوالات باید گفت مطالعات زیادی وجود دارند که نشون میدهند پدیده ای وجود داره به اسم اثر منفی بودن(negativity effect) و گفته میشه که مغز ما قرینه نیست، در روان ما الزاماً یک پیشامد مثبت برابر با یک پیشامد منفی نیست گاهی اوقات یک پیشامد منفی نیازمند چندین پیشامد مثبت هست تا خنثی بشه.
چندین سال پیش شرکت مکدونالد در طی توییتی یک نظرسنجی از مصرف کنندگان خودش میکند تا میزان رضایت مشتریان از محصولات شون رو به دست بیاورند، در همون ساعات اولیه 72 هزار نظر دریافت میکنند که تنها 2 درصد این نظرات منفی بودند، مدیران مکدونالد فوراً این توییت رو بستند و از این واقعه در شبکه های اجتماعی با هشتگ McFail یاد میشه
دلیل اینکار مدیران مکدونالد این بود که اطلاع داشتند نظرات منفی اثر گذاری خودشون رو خواهند داشت.
(https://www.cnbc.com/id/46132132)
مثال عینی از اثر گذاری بازخوردهای منفی رو در همین خانواده برتر هم داریم، وقتی در یک پستی ممکنه از هر ده کامنت یک کامنت منفی ارسال بشه اما نگارنده پست معمولاً واکنش اصلیش به همون یک کامنت منفیست
گاهی اوقات هر چی تعداد کامنت های منفی و کنش و واکنش نگارنده پست با کامنت های منفی بیشتر بشه تعداد کامنت های منفی هم بیشتر میشه.
حالا سوالی که پیش میاد یک پیشامد منفی با چند پیشامد مثبت برابری میکنه
دانیل کانمن (Daniel Kahneman) با بررسی بازار سهام به این نتیجه رسید که نسبت سود به زیان دو به یک هست، یعنی اگه شخصی در بازار بورس یک میلیون ضرر کنه برای اینکه حس خسارت جبران بشه باید دو میلیون سود کنه و الا در حالت برابر(یک میلیون ضرر در مقابل یک میلیون سود) فرد کماکان احساس خسران میکنه
رابرت استوارت! (Robert Stewart) در طی بررسی به این نتیجه رسید که این نسبت حدوداً سه یا چهار به یک هست، یعنی اگه شما سه یا چهار روز خوب داشته باشید و بعد یک روز بد خیلی احساس خوشبختی نخواهید کرد چون اون یک روز بد سه چهار روز خوب گذشته رو خنثی میکنه
*** ********** **** *********** ** ***** ** ** **** ***** میگه که گرچه چهار به یک رابطه خوبی داشته اما در آخر تصمیم به قطع رابطه میگیره، گویا با داشتن چهار به یک لحظات مثبت در قبال لحظات منفی اون رضایت از رابطه به دست نمیاد
در خیلی از ازدواج ها هم چیزی که در نهایت دلیل طلاق هست لحظات حساس و دعواهاست و نه لحظات خوب و خوش، یک حرف بد، یک توهین، یک تمسخر ساده ممکنه تو دل بشینه
این ربطی به کینه ای بودن هم نداره طبیعت مغز و روان ما به این شکل هست،، منفی ها اثرگذار تر هستند!
در خصوص علت وجود این پدیده دیدگاه های مختلفی وجود داره
پروفسور پائول روزین(Paul Rozin) مسئلهی چندش(Disgust) رو مطرح میکنه، ایشون بیان میکنند که اگه جلوی شما غذای مورد علاقه تون باشه وجود یک تار مو و یا یک حشره در اون شما رو از خوردن اون غذا منصرف میکنه! اما نکته ای که جالب هست برعکس "چندش" وجود نداره《چندش: حالت بیزاری که از دیدن چیز ناپسند به انسان دست میده》 هیچ وقت چیزی نبوده یک بسیار بد باشه اما یک مورد کوچک خوب بد بودن اونو تغییر بده، در واقع این دیدگاه بیان میکنه که این غیر قرینه بودن یک پشتوانه بیولوژیکی داره، یعنی در طی میلیون ها سال تکامل موجودات، گرچه اتفاقات مثبت مهم بوده اند اما چیزی که حیات موجودات رو تهدید میکرد اتفاقات منفی بوده
ما ممکنه صدها بار به بیرون از خونه و خیابون بریم اما خیلی محتمل نیست که ناگهان یک اتفاق بزرگ خوب و مثبت برای ما رخ بده و تمام زندگیه ما رو تغییر بده در صورتی که برعکسش محتمل هست، ممکنه یکبار بیرون بریم ماشین به ما بزنه که موجب از دست رفتن جون مون بشه و یا تمام زندگی مونو تغییر بده
این دیدگاه کمی بدبینانه ست و انتقاداتی بهش وارد هست، به عنوان این قضیه با چندش قابل توضیح نیست چون چندش با قضیه میکروب ها مرتبط هست
دیدگاه دیگه ای نظر متفاوتی داره
ممکن هست با کم شدن تروما، حادثه و موقعیت های بد مغز ما حساس تر بشه و آستانه تحمل ما کاهش پیدا کنه
اصطلاح microaggression (ترجمه مناسبی براش پیدا نکردم) به خوبی این دیدگاه رو توضیح میده، "نوع نگاهش بوی تحقیر میداد!" ، "خیلی بد نگاه میکرد، حس میکردم داره با نگاهش به من توهین میکنه"
عده ای میگویند با توجه به پیشرفت های گوناگون در حوزه های مختلف مثل پزشکی ، حمل و نقل و... گرچه ایمنی بالا رفته اما کماکان حساسیت های وجود داره حتی بیشتر هم شده، ممکنه که علت تغییر آستانه تحمل ما باشه.
پست اینستاگرامی دکتر مکری با عنوان "خیزش مفاهیم" در مورد این دیدگاه هست، آزمایش های جالبی انجام شده که نشون دهنده این هست که وقتی مفهومی کمیاب میشود مفاهیم ضعیف تر، پررنگ تر میشوند و جای مفهوم یا مفاهیم قبلی رو میگیرند
تیمور کوران (timur kuran) بیان میکنه که: وقتی یک پدیده ای نایاب میشه مثل خشونت، ناکامی، تمسخر و... افراد نسبت به مسائل باقی ماندهی موجود حساس تر میشوند و اون مسائل چون گیرایی بیشتری پیدا میکنند در سیستم های رسانه جمعی و غیبت و گفتمان ها بیشتر میشه
یک زمانی تیتر اخبار و توجه ها به کشته شدن چندین میلیون نفر در جنگ جهانی بوده امروزه طلاق **** *** * **** ** محل گفتگو و نزاع هست
حالا سوال دیگه ای مطرح میشه
در قبال این احساسات منفی چیکار کنیم؟؟
1) آگاهی از وجود پدیده اثر منفی بودن ( negativity effect ) موجب می شود تا ما بجای نمونه و عالی بودن بی آزار باشیم، چون چیزی که در آخر نقش پررنگی در قضاوت دیگران داره خوبی ای نیست که در حق شون کردیم بلکه آزاری هست که بهشون رسوندیم
بنابراین بجای والدین و یا همسر نمونه بودن بهتره که والدین و همسر بی آزاری باشیم اینطوری می تونیم خوشبختی بیشتری رو برای اطرافیان مون به ارمغان بیاوریم، بدون اینکه اونها رو بخاطر اینکه صدها کار خوب ما رو نمی بینند اما یک کار بد ما رو به دل گرفتند متهم به قدرنشناسی و کینه ای بودن بکنیم.
2) مهار ساده و سرکوب حس منفی (سعی کن ناراحت نشی و...) کمکی نمیکنه چون این احساسات به صرف مهار و سرکوب مجدد با قدرت بیشتری برمیگردند و با پیوند زدن این احساسات با اعتماد به نفس مشکلی حل نمیشه(حتی ممکنه بدتر هم بشه)
3) باید دید آیا اون حس منفی اذیت میکنه یا پدیده ای پیچیده به اسم chatter (فکر میکنم نزدیک ترین ترجمه "نشخوار ذهنی" باشه) متوجه شدند زمان وقوع علت حس بد(انتقادی ازتون میشه، توهینی می شنوید و...) چندان تحملش سخت نیست اما بعدش با مرور مکرر در ذهن اذیته شروع میشه؛ ""یعنی ماندن یک فکر در خودآگاه و نوسان کردنش""
یک عده میگن حال بد ما بخاطر حس و احساس منفی نیست بلکه در chatter هست
راه های مقابله با chatter
1. معمولا افرادی که با chatter مشکل دارند خودشون در ابتدا درگیر تله اش میشوند.
نباید موضوعی که تمام شده رو کش داد نباید "گیر" داد و الا در آخر موجب تشدید chatter میشود.
2.راه دیگر برطرف کردن نوسان های chatter نگاه سوم شخص به موضوع هست، یعنی اینکه خودتون و فرد مقابل یا موضوع مورد نظر رو خارج از خودتون به عنوان شخص سوم بررسی کنید این کار chatter رو برطرف میکنه (پارادوکس سلیمان)
3.پژوهش دکتر امید کاردان در خصوص فضای سبز و طبیعت: قدم زدن در طبیعت نوسانات chatter رو کنترل میکنه
4)نظریه microaggression: اجتناب از حس های منفی می تواند موجب تشدید شون بشه، سعی کنید از حس های منفی رو در حدی که قابل تحمل هست استقبال کنید برای اینکه بدن و روان نسبت به این حس ها مثل واکسن مقاوم بشه
جاناتان هایت (Jonathan Haidt) در کتاب "The Coddling of the American Mind" اشاره کردند که سیستم آموزش پرورش و کمال گرایی معاصر موجب شدند تا افراد کمتر در معرض ناکامی های اجتماعی قرار بگیرند(ضایع بشوند به قول دکتر حال شون گرفته بشه) در صورتی که یک دوزی از این ناکامی ها برای سلامت روان نیاز هست، چون موجب فعال شدن سیستم ایمنی (روان ما) میشه
پس نسبت به طرد شدن، انتقاد کمی تند، کامنت منفی دریافت کردند و... نباید خیلی گارد داشت، درصدی از اینها نیاز هست؛ حتی در بیولوژی هم همین موضوع رو داریم اگر شما مدتها بیماری عفونی نگیرید یک ویروس جدید به شدت شما رو درگیر خواهد کرد.
) اصطلاحی به زبان آلمانی هست به نام schadenfreude: متاسفانه برای این هم معادله مناسبی پیدا نکردم اما توضیحش میشه: "لذتی که از دیدن دیگران در رنج یا مشکل حاصل می شود" این پدیده ای بنیادین در اکثر فرهنگ های دنیاست.
مقصود از بیان این پدیده این هست که متوجه شدند سیستم های شناختی ما قابلیت "hypertrophy" دارند یعنی همانند سیستم عضلانی که با ورزش دادن در جهتی مشخص عضلات شما در اون جهت تقویت میشه سیستم شناختی شما هم در اون جهتی که ازش استفاده میبرید تقویت میشه.
بنابراین اگر شما به طور مداوم به صرف بدست آوردن لذت و یا آرامشی لحظه ای در حال رصد اخبار بد دیگران باشید سیستم "خطا یاب" شما تقویت شده و توانش بالا میرود، این سیستم بعدها شلیک رو به عقب کرده و شروع به شناسایی عیوب خود ما میکنه.
6)یکی از بهترین راه حل ها اینه که حس منفی رو با کمی حس مثبت مخلوط کنید اینکار موجب کنترل حس منفی میشود، به عنوان مثال زمانی که فردی مضطرب هست و یا ترسیده (حس منفی) چیزی که زهر این حس منفی رو میگیره و قابل تحملش میکنه این هست که حس مثبتی رو با این حس منفی همراه کنیم، مثل "هیجان زده بودن"، مخلوط کردن این دو حس موجب کنترل کردن حس منفی می شود.
حس "نوستالژی" (حسرت گذشته خوردن) به دلیل مخلوط کردن حس مثبت(لحظات خوش قدیم) در حس منفی، گاهاً خوشایند هست.(نوستالژی خیلی از احساسات منفی رو کنترل میکنه و از مرکب ترین حس هاست)
به مهارت چاشنی کردن احساسات مثبت در احساسات منفی emodiversity به معنی تنوع هیجانی گفته میشود.
لغت دیگه ای Biodiversity هست به معنای گوناگونی یا تنوع زیستی، و بعضی اکوسیستم ها تنوع زیستی فقیری دارند، شکننده تر هستند، در مقابل اکوسیستم هایی که بایودیورسیتی بالا دارند مقاوم تر هستند، و عین همین نمونه انسان هایی که emodiversity بالایی دارند در مقابل احساسات منفی مقاوم تر هستند.
) اگر حس های منفی رو بطور کامل حذف کنند توان و عملکرد ما متوقف میشود، یعنی یک مقدار کنترل شده ای از این احساسات برای کارکرد طبیعی ما نیاز هست
مثل خشم، نفرت، خستگی و... درصدی از اینها نیازه
به عنوان مثال ملالت یا سر رفتن حوصله که یک حس منفی اما سازنده ست
خانم manoush zomorodi در کتاب Bored and Brilliant اشاره کرده اند که وقتی حوصله مون سر میره هم خلاقیت مون افزایش پیدا میکنه هم سیستم روانی ما در جهت احساس خوب بسیج میشود
و اینجاست که وجود فضای مجازی، سرگرمی های مختلف و در دسترس، آسیب خودشونو میزنند چون نمی گذارند خیلی اون حس حوصله سر رفتگی ایجاد بشه.
در آخر کتابهایی که عنوان شدند و برای خودم جالب بودند: کتاب آن سوی تپه: ظهور و سقوط ژنرال های آلمانی و روایت آنان از حوادث نظامی
2. کتاب Chatter: The Voice in Our Head نوشته Ethan Kross.
متن خودشناسی که مطرح کردید متن جالبی بود چن نکته دررابطه با تجربه ای که خودم برای مقابله با احساسات منفی بدست اوردم، خواسم اشاره کنم،
من تو زندگیم چندین بار، احساسات منفی زیادی رو به یکباره تجربه کردم که تحملش فراتر از طاقت من بود، نموش که شاید برای همه این اتفاق افتاده: شکست در کنکور، برخوردبسیار بد استاد، و خیلی چیزای دیگه تو دانشگاه اتفاق میوفته که فردی، با کلی امیدو ارزو با هدف ساختن یه زندگی متعالی، با وارد شدن در همچین محیطی، دچاررناکامی و دلسردی میشه. راهی که باعث شد من بتونم ادامه بدم و از دل هر اتفاق بد، یه مسیر بهتر و روش بهترو پیدا کنم، یه تفکر دنیوی نبود. هیچ حرف و فکر و مطالعه ای که دنیوی باشه نمیتونست منو ازون بحران ها نجات بده، مگر به کمک یک پشتوانه قوی که اون هم خدا بود.
این تفکر که این اتفاق بد، دلیلش یه حکمت و یه محافظت الهی برای من بوده، باعث خوشالی و رضایت من میشدو منو برای تلاش دوباره تشویق میکرد. میتونم یه جوری حرف شما رو تصدیق کنم که بله هیچ وقت یک اثر و افکار منفی رو نمیشه با یک اثر و افکار مثبت هم رده خودش برطرف کرد، من تنها با یک اثر مافوق دنیوی میتونسم، اون اثر منفی رو خنثی کنم. و حتی اون اثر منفی رو به بهترین اثر مثبت زندگیم تغییر بدم.
ممنون جالب بود
میتونید این قسمت رو بیشتر توضیح بدید؟
بنابراین اگر شما به طور مداوم به صرف بدست آوردن لذت و یا آرامشی لحظه ای در حال رصد اخبار بد دیگران باشید سیستم "خطا یاب" شما تقویت شده و توانش بالا میرود، این سیستم بعدها شلیک رو به عقب کرده و شروع به شناسایی عیوب خود ما میکنه
به "شب"
مچکرم که تجربیات تون رو در این مورد به اشتراک گذاشتید، کاملاً درک تون میکنم اما همین کار هم جدای از بُعد معنوی یک اثر دنیوی هم داره
اینکاری که شما می کنید یعنی توکل بر خدا، تکیه بر کمک خدا به نوعی مخلوط کردن حس منفی با حس مثبت هست
به عنوان مثال در مورد شما حس های منفی ناکامی، برخورد بد استاد و... بوده این توکل بر خدا یک حس مثبتی از مورد محافظت قرار گرفتن، امنیت و آرامش رو ایجاد میکنه، به نوعی شما یک چاشنی از حس های مثبت در حس های منفی تون اضافه میکنید و این کنترل حس های منفی رو برای شما راحت تر میکنه
خانم بهاری که از دوردستها آمد
بله حتماً
معمولاً این پدیده، شادنفرویده، بطور موقت موجب لذت میشه، حتی با تصویر برداری مراکز مغزی متوجه شدند همان مراکزی که موقع کوکائین و رابطه جنسی فعال میشه موقع دیدن اشتباهات و شکست های دیگران فعال میشه، مثالی که ملموس باشه زمانی هست که بین ما و شخص دیگری در دانشگاه و یا محل کار رقابتی وجود داره، زمانی که اون شخص شکست می خوره و یا پروژه ای رو خراب میکنه گرچه نه سودی به ما میرسه و نه پیشرفتی از شکست او برای ما حاصل میشه یک حس خوب و لذت بخشی به ما دست میده (حالا اون بحث اخلاقیات رو اگه در نظر نگیریم) تا یک حدی این واکنش طبیعی هست اما زمانی که حالت افراطی پیدا کنه و به صرف دستپیدا کردن به لذت موقتی شروع به توجه کردن یا به اصطلاح زوم کردن روی عیوب و شکست ها و احساسات بد دیگران کنیم جدای از اینکه این عمل موجب تقویت عیب یابی ما و عادت به این عمل میشه در آخرشروع میکنیم به دیدن عیوب خودمون و ایراد گرفتن به خودمون
به عنوان مثال در خیلی از خبرگزاری های داخلی شروع میکنن به بد گفتن از ملت های دیگه، اینکه فلان کشور این مشکل رو داره بهمان کشور اون مشکل و... این کار در واقع همین پدیده شادنفرویده ست برای اینکه خودمون احساس غرور کنیم اشکالات و نقایص ملل دیگر رو پوشش میدیم تا بگیم وضع ما خوبه، کم کم اینکار باعث شده که وقتی خبرگزاری های داخلی این عمل رو تکرار میکنند با این واکنش رو به رو میشوند که ما خودمون ده برابر همین مشکل رو داریم، یعنی کاری که یک زمانی قرار بوده موجب غرور ملی ما بشه و احساس خوبی رو به ما بده شلیک رو به عقب میکنه و ایرادات و کاستی های خود ما رو مورد هدف قرار میده، این مسئله در حوزه فردی هم وارد هست، آدمی که زیاد ایراد میگیره به مرور زمان ایراد های خودش رو خیلی پررنگ تر و بزرگ تر می بینه
با فنجانی چای هم می شود مست شد.. ..
اگه اونی باید باشه
باشه...
آقای حافظ
شما روانپزشک یا روان شناسی
خوندیدین؟
چندتا سوال داشتم
خانم هما
از نظر آکادمیک نه اما یکسری اطلاعات محدود با خوندن کتاب و مقالات و شنیدن پادکست از بعضی اساتید این حوزه به دست اوردم
سوال تونو بگید اگه چیزی بدونم جواب میدم
بعضی ها دروغ هایی میگن که خودشون هم میدونند کسی باور نمیکنه اما دیگه شرم و حیایی براشون نمونده
پینوکیو با مماغش بزنه تو کمرتون
سلام حافظ _ عرفان جون
خوبی پسر؟ دلم برا کامنتات تنگ شده بود
یه بارجوابتو دادم مدیر پاکش کرد جز نظرات بی ربط😂
دیدیم صفحه جدیدی زدی
اومدم یه عرض ارادتی کنم
والا چی بگم خدا رو خوش بیاد
علیرضا سرهم
نه علی رضا
نه Alireza
تا افول سلسله پر باریوهان مقارن با دوره پادشاهی ملکه ماه تی تی
درکت کردم بعد ش ندیدمت😂
والا هنورز اندر خم همون یه کوچه م
کوچه تنگ بله عروس قشنگه بله. ..
شیطون شما یکی یکی 😜😅
حیف شد فکر کردم تو یکی مزدوج شدی
ایشالا با کیس جدید به نتیجه برسی
صفحه خیلی طوفانی عاشقانه است عشقتون پایدار
بمونید واسه هم الهی.. ♥
سلام آقای عرفان _ حافظ
امیدوارم که حالتون خوب باشه🌸
یه موضوعی توذهنمه که دوست داشتم درموردش باشما صحبت کنم
ودرموردش مشورت بگیرم ازتون.
دلم میخواد شما با من همذات پنداری کنی و بگی اگه جای من بودی چیکار میکردی ؟
شما تصور کن دو تا دختر توی این دنیا هستن
که رفیق همن .که خدای همن .دوست همن .مادر همن.دختر همن.خواهر همن.همه چیز همن خب؟
یکی از اون دوتا دختر منم
یکی دیگش کسیه که من فکر میکنم تنها دختر قابل احترام توی جهانه
بقیه زنا ودخترا به جز اون برام موجودات مزخرف وکسل کننده هستن
این توضیحات تا اینجا برای اینکه شما عمق موضوع رو متوجه بشی
خب حالا مشکل کجاست؟
شما فرض کن یه آقا پسری هست که
سعادت بهش رو کرده واین ( دوست من .خدای من و.....) عاشقشه.
تا اینجا مشکلی نیست و از این نظر حتی اون آقا قابل احترام .
خب مشکل از کجا شروع میشه ؟
آقا عاشق منه.(به خیال خودش مثلا.
در ادامه بهتون میگم چرا به خیال خودش)
تا اینجا شما موضوع رو متوجه شدید درسته؟
حالا میخوام ازتون خواهش کنم کامنت بعدی رو با دقت بیشتری بخونید من میخوام درمورد حالات درونی خودم صحبت کنم اینکه من چه احساسع عذابی رو از این موضوع متحمل میشم
واقعیت اینکه من وقتی خودمو جای دوستم میزارم
از خودم بدم میاد
تنها موضوعی که باعث میشه بعضی وقتا ازخودم بدم بیاد همینه
بخاطر اینکه من واقعا علاقه ای به اون آقا ندارم خب؟
چون اصولا جریانای خودمو دارم
ولی هردفعه که این آقا یه کاری میکنه که این موضوع علاقش به من یاد آوری ومنتقل میشه
این دوست من بهم میریزه و من میفهمم وحس میکنم
اینجور مواقع از خودم بدم میاد
دوست دارم اصلا بزارم برم نباشم
خیلی سخته دیگه خب؟
مثلا شما فکرشو بکن عشقت به دوست ابراز علاقه کنه
من خودمو که میزارم جای دوستم بهش حق میدم حتی از من بدش بیاد
ولی آخه مگه منواون تودنیا به جز هم کیوداریم؟😔
اگرعلاقه دوستم به اون آقانبود
نادیده گرفتن اون آقا برام از آب خوردن راحت تر بود
اما کاری که اون آقا میکنه اذیتم میکنه
اون متوجه این موضوعات هست
و داره یه جورایی گرو کشی میکنه
اگه من نادیدش بگیرم دوستمونادیده میگیره
بهش بی اعتنا باشم همینطور
حتی اگه به اندازه ی کافی بهش احترام ندارم هم همینطور
دوست منم دختر فوق العاده باهوشیه و متوجه این گرو کشی هست
اما من حس میکنم که اون خودش هم این منگنه ای که من درش قرارگرفتم رو دوست نداره چون اون یه حس مستقل میخواد حقم داره
ولی اون آقا این گروکشی روانجام میده
حالا چرا گفتم اون به خیال خودش عاشقمه؟
به خاطر اینکه یا من معمولا درحال نادیده گرفتنشم
یا مجبور به مدارا باهاشم
بله مجبور به خاطر دوستم
وگفتم به خیال خودش چون من حس میکنم اون بیشتر این بی اعتنایی نظرشو جلب کرده و انگار نتیجه عکس داده!
شبیه یه معما شده براش
شاید بیش از حد نادیده گرفتن اون آقا هم اشتباه من بود
شاید اگه اون بیشتر بامن ارتباط میگرفت خودش متوجه میشد من چیز خاصی نیستم😂
متوجهید؟
من آدم عقده ای نیستم . منم تو زندگیم حس های متفاوت رو تجربه کردم.واکثر اوقات ناراحتم برای اون آقا اونم گناه داره مگه چه گناهی کرده؟ شاید اونم زجرمیکشه
ولی خب دوستم برام مهم تره.
اولویتمه
اون آقا خواسته یا ناخواسته داره اذیتش میکنه.واین منوعصبانی میکنه .واین بده🫠
یه موضوعیم که وجود داره اینه که
من عاشق خوندنم عاشق تحقیق یاد گرفتن
و دست به کلکسیونم هم خیلی خوبه🥲
مثلا پیش میاد یه وقتایی یه مقاله ای یا کتابی یا آثار اون فرد رو بخوام دنبال کنم
احساس میکنم دوستم یه جوری میشه .
درصورتی که دلم میخواد بهش بگم این فرد آنقدر که آثارش می ارزه ممکنه خودش نیرزه😂
نمیدونم چرا چون حس میکنم با خوندن آثار اون وشاگرداش خودمو بیشتر میشناسم .
چون حس غریبی بهم میگه نمونه مطالعاتی اون وشاگرداش منو دوستم بودیم!
حالابیشتر ازاین نمیتونم این موضوع رو بازش کنم
وممنونم که شما اینومتوجه میشید
دیگه همینا
میخواستم نظرشماروبدونم واینکه کار درست چیه
ممنون که وقت گذاشتید👌🏻
سلام علیرضا جان
مچکرم من خوبم
بله اولین کامنت تون رو در اون پست دیدم ولی انگار یه کامنت دیگه ارسال کردید که سانسورچی اعظم حذفش کردند و من نتونستم بخونم
امیدوارم خانم ماه تی تی هر جا هستند سلامت باشن
البته کیس جدیدی در کار نیست خیلی وقته با هم هستیم(آقا نجفی *** *** **** *** ***** ** ****** ** ** ***** ******** ***** ** ** ***** *****
ممنونم از شما
اگه کسی رو ندارید که بهش عشق بورزید امیدوارم یکی رو پیدا کنید و اگه دارید روزهای خوبی رو براتون در کنار هم آرزو میکنم🌺
به خانم یونگ
سلام
ممنونم از شما
با توضیحاتی که دادید تقریباً متوجه شرایط تون شدم
با توجه به حرف هاتون به نظر میرسه این آقایی که باهاش به نحوی در ارتباط هستید استاد و یا مدرس باشن
کاش سن خودتون، دوست تون و این آقا رو هم می گفتید و همینطور نوع ارتباطی که خواسته یا ناخواسته با این آقا دارید، چون به عنوان مثال اگر که ایشون استاد شما باشن این قضیه "گروکشی" می تونه بُعدی از شخصیت ایشون رو نشون بده، شاید آدم سلطه گری باشن که از موقعیتی که دارند سوء استفاده هایی میکنند
و یا اینکه چند سال شون هست نشون میده که چه نوع نگاهی به زن و شاگردان دختر شون دارند، به عنوان مثال اگر سن شون بالا و فاصله سنی زیاد با شما و دوست تون دارند خب نشون دهنده نوع نگاه سخیفی هست که نسبت به زن دارند خیلی سال پیش من یادمه با یک استادی کلاس داشتم که با اینکه سن زیادی داشتند اما به علت شخصیت خودشیفته شون و نوع نگاه شون به "زن" در کلاس باید توجه دانشجویان دختر به ایشون می بود و بدبخت اون پسری که توجه دختری به اون می رفت، اما اگه استاد جوونی باشن جدای از بحث حرفه ای قضیه، طبیعی هست که احساساتی به یکی از دانشجوها پیدا کنند
خب ببینید من، شما، دوست تون و حتی اون آقا صرفاً در قبال احساسات خودمون مسئول هستیم، با گفتن اینکه فکر کنید عشق شما به دوست تون علاقه داره همدلی عاطفی منو تحریک کردید و خب با تصورش احساساتی چون خشم، حسادت و سرخوردگی رو تجربه کردم اما نباید اجازه داد این احساسات این واقعیت رو کنار بزنند که دوست من مسئول احساسات اون دختر و همچنین احساسات منفی من در قبال این اتفاق نیست، نمی تونم اونو مقصر بدونم، نمی تونم بخاطر اینکه کسی که من دوستش دارم اونو دوست داره و از من به عنوان اهرم فشار برای نزدیک شدن بهش استفاده میکنه من از دوستم بدم بیاد، چون اون این وسط هیچکاره ست اما یک انتظار کمی نابجا از یک دوست خوب میشه داشت و اون اینکه که وقتی که خودش از اون شخص خوشش نمیاد و علاقه ای نداره، شرایط رو برای مثلا منی که دوست صمیمیش هستم و احساساتم غلیان کرده و بخاطر احساساتم نمی تونم واقعیت امر رو ببینم توضیح بده، و همچنین به من این اطمینان خاطر رو بده که در کنار منه، بیان کنه که علاقه ای به اون دختر نداره و به اون دختر نزدیک نمیشه و اجازه هم نمیده اون دختر از من به عنوان اهرم فشار استفاده (سوء استفاده) کنه
پس شما هم به عنوان یک دوست خوب که این احساسات عمیق رو نسبت به دوست تون دارید، دوست تون رو ببرید کافه و یا خونه یا هر جایی که بشه خلوت کرد و در آرامش حرف زد، مقدمه چینی های لازم رو انجام بدید، حسو حالی که دارید رو به گونه ای که احساسات منفی دوست تون رو قلقلک نده بیان کنید و بهش بگید که شما هییچ علاقه ای به اون آقا ندارید، بهش بگید اگه اون جای شما می بود چیکار میکرد؟ به نوعی موقعیتی که درش قرار دارید رو برای دوست تون روشن کنید
بگید که انقدر برای شما عزیز هست که حتی یک لحظه هم فکر خیانت به دوستی تون به سرتون نزده و اون براتون خیلی عزیزه
در رابطه با این آقا برفرض که این مثلا گروکشی غیرعمد باشه! خب لزومی نداره که شما به ساز ایشون برقصید، اگه بخواهید این بازی "با من بد باشی با دوستت که دوستم داره بد میشم" رو ادامه بدید به نوعی اجازه میدید که این آقا به بازی تون بگیره(برفرررض که اینکارش ناخواسته باشه) شما در کنار دوست تون باشید، شاید بی محلی ها اون آقا به دوست شما باعث بشه احساسی که به اون آقا داره هم از بین بره
بهش بی توجه باشید، جوری که انگار بود یا نبودش براتون مهم نیست
یه حرکت یکمی ریسکی هم هست که ممکنه باعث بشه این آدم دست از سرتون برداره و اون اینکه ببینه شما علاقه تون به سمت یکی دیگه ست که البته ممکنه واکنش های مختلفی نشون بده ممکنه از شما زده بشه و یا ممکنه شما و اون پسر بخت برگشته رو اذیت کنه(ترجیحاً پسری نباشه که اون آقا بتونه براش دردسر درست کنه، اصلا می تونه یک آدم خیالی باشه)
در آخر اگه دیدید از حدش میگذرونه مستقیماً با خودشون حد و مرزها رو مشخص کنید و دوست تون رو هم در جریان بذارید(ترجیحاً یا تهدیدی نکنید و یا اگه تهدیدی کردید حتماً پیش رو بگیرید بنا بر تجربه عرض میکنم تهدید تو خالی می تونه شما رو در موضع ضعف قرار بده)
در آخر باز هم صرفاً بنابر تجربه عرض میکنم توی شرایط اینطوری یا حتی بدتر بجای واکنشی (Reactive) بودن کنش گر باشید، یعنی از دوست تون حمایت کنید، در کنارش باشید وقت تون رو با اون بیشتر بگذرونید و ذهن تون رو درگیر این نکنید که در قبال فلان کار اون آقا چه واکنشی نشون بدید
امیدوارم که موفق باشید
چند وقت پیش پستی ارسال شد که در خصوص رپ بود منم نظری دادم که آقای نجفی لطف کردند جوری سانسورش کردند که خودمم نمیدونم چی نوشتم
بعد از اون پست هوس کردم یکی از آهنگ های *** که خیلی دوستش داشتم رو مجدد گوش بدم ولی فکر میکنم یکم زیاده روی کردم کمی احساس افسردگی دارم بعد از گوش دادن زیاد بهش!
در هر صورت متن آهنگ ***** ** ***:
***
اصالت و گم کردم من زیر پوسته های این شهر
قُرق جبر ، بلوف و جعل
دروغِ محض ، شنود و شک
جنون و جنگ ، بلوغ جهل جلو چشمم
غرور در شرف مرگ
تومور درد قلمبه تر
حدود صد تا رخ دارم
نمی دونم کدومشم
این بالا ابر و مه ، مضطرب از تو له
منزجر از خونه ، مثل مار از پونه
در پی روزنه ، پشتِ سر پر تنش
پیش رو ممتنع ، سرنوشت مبهمه
مثل برق و باد گذشت داستانم همین شد
تو حیاط خونمون حتی آسمانم زمین خورد
از اون طرف آینده شد از آن کیا
ما نشستیم به دوخت و دوز پارگیا
مخلص واقعی جاشو داد به ناخالصیا
عمق وجودم ظلمات مثل غار سیاه
با این حال با این دنیا دارم کار زیاد
رفتنی از نگاه مقابل داره میاد
نقشه ها ابترن ، رهسپار سفرم
شرح حال رفتنم ، از نگاه دفترم
می درم روکِشت ، این تَرَک رو بشه
خوار شدم تو چشت ، خار میشم تو چشت
برگ و ساقه آدمه ولی مرده ریشه ها
که جاشو داده به خوی و خصلت گرگ بیشه ها
زبون به فرم نیش مار ، گربه میشه هار
میشکنیم همو ، می رقصیم رو خرده شیشه ها
نامحسوس بد شدم طوری که عادی شه روندم
واسم مهم نبود حتی آتیش جهنم
واسه چاله های خودم چاه جدید کندم
خیلی وقته تو زندونِ خودم وکیل بندم
مقتدر توی قاب ، منفجر تو نقاب
کوچه ها توی خواب، کوچ ما، سوی خاک دیگری
این خونست حرف نزن
می دونم که دارم یه کتاب نو رو از وسط می خونم
***
اصالت منو خاطره گرفت
که به ارق به اعتقاداتم خاتمه بده
پرتوی مثلث خونه رفیق و مدرسه جادوم کرد
گفت به قافله برس
مِیتی که راه می رفت ، یه باطن کرخت
حس می کنم الان دیگه باطله طلسم
تاریخ می گه پی عدالت نگرد
از روز ازل حساب بکن لغایت ابد
قانون گذار بی قانون ، ما حامی قانونیم
ولی قصه عوض میشه وقتی خالیه جا نونی
وقتی شک داری به خودت یعنی اسوه هراسی
شرایط مسببه که دیگه نخبه نسازیم
اینه که جای ذوق و پول و کار و شغل اساسی
نشستیم به تماشای پای لخت مجازی
واسه شب امتحان می خونی جدول ضرب
فردا نماز می خونی واسه شب اول قبر
آهنگ فله ای می خونی واسه شب کنسرت
همه چی واسه کسب تکلیفه نه از ته قلب
قبل ارتباط دک ، قبل استعداد سَد
قبل اعتماد شک ، قبل احترام چکُ فهمیدم
ماحصلش قبل افتخار ننگ
آموزش غلط جامعه رو استعمار کرد
چکیده های تجربه هامون رو پس میدیم با شعر
مهم نیست رو آهنگام می خواد چه تصویری باشه
فیلما هیچ کدوم وصف شعر ما نمی شدن
تو لحظه های ما همه صحنه ها واقعی بودن
که گرون تموم می شد واسه منِ رویا دوست
تا سوال به موندن یا رفتن
یه گل یا پوچ
اینجا مثل یه کوسه بزرگم تو آکواریوم
اونجا یه ماهی کوچیک تو عمق اقیانوس
چه بی مزه مسیری که راز و معما نداشت
انتظار توام با تلاش یعنی امید
ولی این کلمه رو اجتماع انتظار نامیده
اینجا واژه امید بوی نا میده
خوبی عرفان؟
اگه گپی چیزی داری تل لینک بده
سلام
وقت بخیر
خیلی ممنونم ازتون آقای عرفان
خیلی از صحبتاتون استفاده کردم
موضوعات خوبی رو مطرح کردید و باعث شدید دید من باز تربشه
اما درمورد چندتاسوالی که مطرح کردید وکلا یه سری صحبت هایی که لازمه که من یه سری موارد رو بگم
بله کاملا درست حدس زدید ، اون آقا اصولا آدم خودشیفته ای هست.
اما سلطه گر فکر نمیکنم .حداقل در مقابل من توشرایطی نیست که بخواد سلطه گرباشه
اما سواستفاده گر چرا خیلی هست
یه جایی از صحبتاتون گفتید بشین با دوستت حرف بزن .
کاشکی به همین راحتی بود
من میفهمم آدم وقتی عاشق کسی میشه ضعیف میشه
حالا من هرچقدر سعی کنم که دوستموروشن کنم که ببین این آقا چه جور آدمیه؟
اون داره رنج میکشه واز رنج اون دلم میخواد کل دنیا رو بهم بریزم
چون من اصولا آدم لجبازی هستم . میترسم از روزی که حس لجبازیم درمورد این موضوع تحریک بشه . واون وقت اون آقا رفتارخالصی روببینه که شایسته اون بوده.
همین الانش احساس میکنم آنقدر رفتارم خوب نبوده که تا حدی که عقده ای شده.( در ادامه میگم چرا)
از دور خیلی آدم موجه وعاقلیه تاجایی که حتی من ازش یاد میگیرم
ولی نمیدونم چرا در برخورد بامن از اون بخش از شخصیتش که خیلی خوبه خبری نیست
استاد که نه ولی کلا علاقه زیادی به مرید جمع کردن داره
موافقم باهاتون هرکس مسئول احساس خودشه. اما دوتا موضوع هست
یک اینکه من فکر میکردم باید از نفوذی که میتونم روی شخصیتش داشته باشم استفاده کنم و سعی کنم چشماشو روی زیبایی های دنیا که دوستم باشه باز کنم .
دو اینکه این آدم برای من مهمه .دوستی معمولی نیست .اذیت شدن اون اذیت شدن خودمه. من روش غیرت دارم روش تعصب دارم
اون به خاطر ذات پاکش چشم بسته عاشقه.کاش حداقل بتونم چشاشو باز کنم رو واقعیت این فرد .
فکر کنم اون آقا بدونه من شخص دیگه ای توزندگیم هست اره میدونه فکر کنم چون اصلا یه جورایی
بشناسن همواصلا (بعدتر درمورد این موضوع یه چیزی بگم)
من گفتم جریانای خودمو دارم
چون از یه طرف درگیر یه **** **** سختم😂😂
که اون آقا جایی تو این **** نداره
یکی از دلیلایی که گفتم احساس میکنم عقده ای شده اینه
که من حداقل پیش خودم فکر میکنم نسبت به اون دونفر دیگه که تو زندگی من بودن اصلا ندیدمش
چون اون تا وقتی برای من محلی از اعراب داره که دوستم مطرح باشه
کاشکی من نقطه ضعف نداشتم واون میتونست ببینه من چقدر بدترو بی رحم تر میتونم باشم
البته الان خودشم همینطوره در مقابل دوست من
بی رحم وسرد
این منو عصبانی میکنه وحس لجبازیم تحریک میشه
درمورد اینکه فکر کنه شخصی توزندگی من هست واز سرش بیفته
خیلی ایده ی خوبیه
چرا فکر کنه
واقعا هست
ولی اینکه بخواد اون پسرخوشبخت😂 رو اذیت کنه بعید میدونم
چون اون پسر اصولا میتونه از خودش دفاع کنه
وتا وقتی من نخوام اذیت نمیشه
ولی خب اونم خودش وقتی زیاد حرصمودراره من یه حرکت خطرناک انجام میدم
چون من خودم استاد حرکتای سمی هستم 🫠
اینکه یه جورایی زمینه هاشون مشترکه
کلا سه تاشون
هروقت هرکدوم خیلی بره رومغزم
میندازمشون تویه مقایسه ی جنون آمیز وهی بهم دیگه برتری میدم
از این نظر حس بدجنسی بهم دست میده ✋
اما خب حقشونه
هرکدومشون یه جور رومخن
واقعا هم خیلی این قدرت دارم یه کاری کنم هر کدومشون فکرکنه خبریه🫠
ازاین جهت تاثیر گذارم زیاااااد
ولی نمیخوام یه موضوع جدید مطرح کنم
ولی حالا که بحثش بازشده میخوام بهتون بگم
اینکه گاهی آنقدر روانم سراین موضوعا بهم میریزه که میترسم سه تاشون بخوان دست به یکی کنن علیه من🫠
چون خواسته یا ناخواسته همیشه انداختمشون جون هم
بعضی وقتا که از دور نگاهشون میکنم وبهشون فکرمیکنم
فکرمیکنم اگه من نبودم چه دوستای خوبی واسه هم میشدن
ولی گاهی فکر میکنم اگه تمدن بشر به سمتی میرفت که ** **** ***** **** ** **** داشته باشه
حتما این کارو میکردم
اصلا بحث تنوع طلبی نیست
اگه یه فرد بخواد تنوع طلب باشه لازم به اینکار نیست
******* ******* ****** ** ****** ****
شاید اصلا قابل درک نباشه چرا همچین فکری اومده توسرم
واقعا همیشه دلم میخواسته اون سه تا یه جوری به یه صلح و آرامش درونی باهم برسن
ولی گاهی وقتااز خودم میترسم وقتی میبینم این سه تا مرد بااینکه خودشون هرکدوم یه دنیایی دارن کلی مستقل وجذابن
اینطوری در برابر من ضعیفن.
شاید مثلا چندین میلیارد سال دیگه تمدن بشر ****** ***** ****** باشه اول از همه من باید روذهنیت اونا کارکنم که همدیگه رو قبول کنند
مفهومای مسخره ای مثل **** حسادت ******* ******* موضوعا ازبین رفته باشه
بعدش هم من هم اونا
بااین دنیای مسخره به آرامش میرسیم
خیلی دوست دارم نظرتونو درمورد این ایده بدونم
ممنون که وقت گذاشتید 🌹
خدا از دهنت بشنوه عرفان جان
دیگ عشقت قد nتا اسب، بخار بجوشه الهی
سلام به خانم دکتر برسون
فدات فعلا
هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود
به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی
سعدی
عه
یالا نگفته کامنتم تایید شد😁
ممنونم علیرضا جان
فدای تو عزیزم
به خانم یونگ
قبل از هر چیز همونطور که مستحضر هستید این بلاگ محدودیت هایی داره خصوصاً در مورد خانم ها
به عنوان مثال اگه یک مرد بیاد و بگه من می خوام با سه تا خانم ازدواج کنم مشکلی نداره چون "قانون" تاییدش میکنه اما اگه یک خانم به هر دلیلی همچین حرفی بزنه یا تایید نمیشه و یا سانسور میشه چون موجب اشاعه فحشا میشه!
پس مسائلی که شما به عنوان خانم مطرح میکنید محدوده شده است و منِ مخاطب در دریافت کامل منظور شما ممکنه دچار مشکل بشوم، همونطور که دیدید در کامنت آخرتون بخش هایی سانسور شدند و من برای فهمیدن منظور شما مجبورم که "حدس" بزنم، بعید هم می دونم اگه بپرسم و شما مجدد جواب بدید تایید بشه
پس اگه جایی برداشت نادرستی داشتم پیشاپیش از شما عذر می خوام
شما نگفتید چند سال تون هست
ببینید چیزی که عوض داره گله نداره
باز هم می رسیم به این حقیقت دردناک که هر کس مسئول احساسات خودشه، شما و یا دوست تون نمی تونید از این بابت زور تون بگیره یا هر چی، می تونید ناراحت بشید اما باید قبولش کنید
همونطور که هیچکس نمی تونه احساسات شما رو نسبت به احساساتی که اون آقا داره، تغییر بده شما هم نمی تونید احساسات اون آقا رو نسبت به دوست تون تغییر بدید
همونطور که اون آقا حسی نسبت به شما پیدا کرده اما شما اون حس رو متقابلاً ندارید، ناکامی و حس منفی اون آقا به شما مربوط نیست، به همین شکل حس منفیه دوست شما ربطی به اون آقا نداره و اون آقا مقصر نیست!
شما نمی تونید از اون آقا چون با دوست تون سرد و بی رحم هست دلخور باشید چون اون آقا هم نمی تونه بخاطر سرد بودن شما با خودش از شما دلخور باشه
خلاصه اش اینکه اون حس متقابل وجود نداره و کاریش هم نمیشه کرد
این یک
دوم اینکه اشکال داستانی که شما تعریف کردی و من روی صحبتم با این بخش از داستان شما بود، این مسئله سوء استفاده از موقعیت و گروکشی بود
برای همین عرض کردم بجای اینکه ذهن تون رو درگیر کارهای اون آقا بکنید از دوست تون حمایت بکنید
اما شما الان یک بُعد دیگه ای از خودتون رو نشون میدید
یک کنترل گری خاصی رو میشه تو متن تون دید و خب این می تونه براتون دردسر الکی درست کنه
اینکه لجم میگیره دوستم اذیت میشه، اینکه اونا رفتار شون رو مخه، اینکه دلم می خواد اون سه تا به صلح درونی برسن و...
نباید دچار توهم کنترل شد
اگه دوست تون با وجود اینکه می دونه این احساس راه به جایی نمی بره اما کماکان خواهان اون آقاست بذارید آسیب ببینه، خیلی اوقات این آسیب ها و شکست هاست که باعث رشد شخصیت ما میشوند کاری که تحت کنترل شماست و در توان شماست حمایت از دوست تون وقتی که آسیب می بینه، خیلی اوقات چسبیدن به طرف مقابل که یک وقت آسیب نبینه می تونه به مراتب آسیب بیشتری رو برسونه، شما کاری که فقط می تونید بکنید اینه که همیشه آغوش گرم و پر از محبت تون به روی دوست تون باز باشه، هر وقت که نیاز به مشورت شما داشت بی طرفانه بهش مشورت بدید اگه خواست استفاده میکنه و اگه نخواست تمام عواقبش پای خودشه
در خصوص مطالبی که فرمودید و ستاره دار شد یک حدس هایی زدم خصوصاً اون قسمت که قبل از حسادت ستاره دار شد و فکر میکنم **** بوده باشه و اینکه حرف از تنوع طلبی نبودن ایده تون زدید
برداشت ناقص من این بود که منظورتون این بوده که ** ** ** ** ****** *****
** *** ******** ** ***** ** ** اما عموماً این نوع نگاه چندان واقع بینانه نیست و مطمئنن مشکل داره
حسادت و غیرت کهمترادف هم هستند یک چیز طبیعی هستند(تا یک حدی)، حتی در بین حیوانات اگر دقت کنید در فصل جفت گیری نرهایی که بر سر یک ماده رقابت و جدل میکنند آسیب های بدی بهم می رسونند، همین امر در انسان، یک اثر عمیق ناخوشایندی بر روان کسانی که درگیر اینجور رقابت ها می شوند میذاره
معمولاً بانوانی که در فرهنگ هایی رشد میکنند که پلی گامی(چند همسری) رواج داره و به عنوان زن چندم یک مرد دچار مشکلات و آسیب های عمیقی اعم از افسردگی، اضطراب و... میشوند همین مورد برعکسش هم صادق هست و اگر کسی به یک حالت بی تفاوتی در اینجور سیستم ها برسه عموماً نشون دهنده افسردگی هست
از طرفی جامعه متمدن امروزی مونوگامی (تک همسری) رو بیشتر می پذیرند و این سیستم جا افتاده تر هست و نرم جامعه تلقی میشه، خصوصاً در مورد آقایون
حتی در کسانی که ******* ******* دارند( چه مرد چه زن) سیستم درد و لذت رو در هم می آمیزند برای همین از شدت عمق دردی که حس میکنند لذت جنسی می برند، و خیلی اوقات خیلی از روابط حتی از جامعه اروپایی فرو می پاشه
در هر صورت ممکنه که منظور شما یک همچین چیزی نبوده باشه اما هر چه سریع تر تکلیف شونو مشخص کنید بهتره، چون حس رقابت جنسی می تونه آسیب های عمیقی روی روان شون بذاره و خیلی کار درستی نیست، منطقی هم نیست مگر اینکه آزار داشته باشیم!
بازم میگم به علت سانسور هایی که شده برای من دریافت منظور اصلی شما کمی مشکل بود
خوشم میاد پست میذارند قسمت نظرات پست رو کامل می بندن...!
آقای عرفان
خیلی ممنونم ازتون
هر لحظه که احساس کردید من دارم زیاد صحبت میکنم وشما مایل به ادامه نبودید پاسخ ندید
تا همین جاهم ممنونم از وقتی که گذاشتید🌸
اگه اجازه بدید یه سری موارد دیگه رو هم بگم
من ۲۴ سالمه
اول ) درمورد دوستم واون آقا :
آخه حمایت خشک و خالی من به چه دردش میخوره؟ من اگه به جای اون بودم میخواستم سربه تن طرف(من) نباشه اتفاقا این جور موقعا من سعی کنم جلوی چشمش نباشم بهتره
دلم میخواست یه جوری به اون آقا بفهمونم که منم از این موضوع رنج میکشم
بقیه زیاد مهم نیستنداتفاقا بقیه کشته مرده های آقاسابقه داشته که در ارتباط بامن عقده گشایی کنند اما من از دردشون ککم هم نگزیده الآنم باهمه عقده هاشون زیرخاک خوابیدن .هنوزم که هنوزه حس خوبی بهشون ندارم یه آدم باید خیلی بدجنس باشه که بعد مرگشم حس خوبی بهش نداشته باشی
هنوزم که هنوزه گاهی کابوسشو میبینم
اما دوست من باهمه اونا فرق داره
حمایت کاربردی تر اینکه من سعی کنم و کمک کنم اونا باهم باشن
(باهم بودنشون بی سابقه هم نبوده)
آخه شما نمیدونی که دوست من چه جور دختریه
اصلا نمیشه عاشقش نبود
یه وقتایی فکر میکنم اصلا اون مرد هم لیاقتش رو نداره همون بهتر باکسی باشه که عاشقشه
اما درمورد اون موضوع که سانسور شد
بااینکه سانسور شد خوب متوجه شدید
اون کلمه روچه درست حدس زدید
اما
به بعد جنسی این قضیه فکر نکرده بودم (الان که فکر میکنم میبینم واقعا نشدنیه )
دقیقا همون بعد روانیش مدنظرم بودمثل همون مثال
وقتی اونا سعی میکنن طی رقابتی بهم آسیب بزنند
خب این آسیب متوجه منم هست
یعنی اصلا بخاطر همین این فکرای مسخره میاد به ذهنم
چون من دائم تحت هجوم عقده های هرسه تاشونم
یه جور اذیت های بدی دارن که من خودم مگه کم آسیب روانی دیدم سراین موضوع
تکلیف که مشخصه
دلم میخواد هیچ کدومشون نباشن
خودم بمونم وبدبختیام
من به اندازه کافی استرس واضطراب و اختلال دارم
اصلا اون فکر بخاطر این بود که سه تاشون به صلح برسن که سایه ی آسیبشون از سرم کم شه
این دوگانگی که از صحبتام قابل برداشته یا سه تاشون باهم یاهیچکدوم
بخاطرهمینه
که من یه جورایی از سه تاشون میترسم
میترسم هرکدوم یه جوری بهم آسیب بزنند
مثلا اینکه یهو هیجانی وحرصی بشن اسید بریزن روصورتم
سرمو ببرن(یاد مونا حیدری افتادم)
این ترس ها تقصیر من نیست
تقصیر اوناهم نیست
تقصیر جامعمونه
ولی تقصیر خودشونم ممکنه باشه ها چون یکیشونم یه جا دیدم یه همچین چیزی گفته بود فکر کنم نمیدونم دقیق یادم نیست
که اگه به من خیانت بشه اون دخترو پسر ومیکشم وموی اون دخترو باخونش برمیدارم میرم تااخرعمر توکوه زندگی میکنم (یه همچین سمی )😂
یاد کتاب بوف کور افتادم😂
حالا این آسیب هایی که از جانب خودشون محتمله
اون سه تا هرکدوم کلی دختر کشته مرده دارن از اینایی که واقعا دیوونشونن وحالت سایکو دارن
که خیلی علاقه دارن با من در رقابت باشن
درصورتی که نمیدونن من هستم ولی خستم😂
به خاطر همین اگه دقت کنید توکامنت اول گفتم دخترا برام موجودات مزخرف وکسل کننده هستن
مثلا بعدا شنیدم همون دختره که گفتم عاشق اون آقا بوده مرده خودکشی کرده کشتنش یاهرچی که هنوز نمیدونم
گفته بوده که خودمو روز عروسیت آتیش میزنم و همچین صحبتایی
( بخاطر همین تاچندوقت کابوسشو میدیدم)
بخاطر همین موضوعا
حتی بدم نمیاد که به هر طریقی هرکدوم ازم زده بشند
منظورم این بعد های روانی بود👆🏻
بخاطر همین اون قسمت که درمورد
سیستم درد ولذت صحبت کردید اشتباه برداشت کردید من توضیح دادم تنوع طلب نیستم وفیتیش خاصی هم ندارم وواقعیتش ازاون قسمت از صحبتاتون خجالت کشیدم وچندشم شد که چرا اینطور برداشت کردید که خودتونم فرمودید به دلیل سانسور احتمال این برداشت های اشتباه هست.
فقط بعد روانی قضیه مدنظرم بود
نمیدونم کنترل واژه درستی باشه یانه
ولی خب واقعا نمیشه تاثیری رو که من در هر سه تاشون دارم انکارکرد
فرمودید
(مگر اینکه آزار داشته باشیم! )
به خدا که من آزار ندارم
فکر نکنید الان من فازای خاصی دارم و خیلی احساس جذابیت بهم دست میده
نه واقعا
به من بود که دوست داشتم یه آدم درست حسابی باشه ( هرکی جز این سه تا اصن)
قشنگ ازدواج کنم حتی سنتی
بشینم سر خونه زندگیم
شوهرداریو بچه داریموکنم😂😂
وای بچه🥲
من اینطوریم .
یعنی میگم ازاین مصیبتی که بهش گرفتارم خوشم نمیاد
خب؟
من حتی بوده تایمی که خودمو جای تک تکشون گذاشتم
حس وحالشون
حتی میدونم کدومشون کدوم آهنگ وبخاطرمن گوش میده
من خودم ناراحتشونم وگناه دارن خب؟
من میدونم اونا همه ی زندگیشون کل رویاشون روبامن دیدن بامن ساختن
من آنقدر خوب درکشون میکنم
ولی اونا
نه
اصلا
خودخواهن
فقط دوست دارن برنده بشن
همشون
من اتفاقا خوب درکشون میکنم
سعی میکنم اذیتشون نکنم
وبدون درک نباشم
من آزار ندارم
مرسی ازتون🌸
سلام
خیلی خوشحالم که قدیمی ها دوباره برگشتن
منم ی چن وقتی هس که برگشتم
کاش میشد بقیه ی بچه ها هم می اومدن
تا دوباره مث همون موقعا وبلاگ شلوغ بشه
یادش بخیر چه روزای خوبی بود
به هر حال
بازم خوشحال شدم
وامیدوارم تو تموم مراحل زندگیت موفق باشی
درضمن تبریک میگم بابت صفحه ی شخصیتون🌺
و میخواستم بدونم که
اجازه دارم بعضی اوقات مطلبی شعری سخنی تو صفحتون بنویسم
با تشکر 🙏🙏
خانم کیمیا خاتون دختر رومی
تا حالا گوش نداده بودم مچکرم از شما خیلی قشنگ بود
به خانم یونگ
خواهش میکنم
راحت باشید
در مورد اون آقا و دوست تون، اصلا فکر اینکه شما بخواید کاری کنید که رابطه ای این وسط شکل بگیره رو از سرتون بیرون کنید
برای شکل گیری یک رابطه باید یکسری احساسات متقابل وجود داشته باشه، این احساسات از طرف اون آقا وجود نداره
برفرض که شما از اون آقا هم خواهش کنید ارتباطی با دوست تون برقرار کنه اینکار بیشتر به دوست تون آسیب میزنه
ول شون کنید همون حمایت خشک و خالی هم اثرگذاره، خیلی اوقات بودن آدمی که کنار مون باشه درک مون کنه بهمون اطمینان بده که همیشه حمایتش رو داریم می تونه در اکثر مواقع ما رو از شرایط بد نجات بده
اگرم دیدید شما رو مقصر می دونه بهتره یه تجدید نظری در مورد این دوست بکنید
در مورد این سه نفر
خب نگرانی هاتونو درک میکنم اما چه لزومی هست که بخواهید احساسات این سه نفری رو درک کنید که اونها شرایط و فشاری که روی شما هست رو درک نمیکنند؟؟
درک احساسات دیگران انرژی بر هست برای همین افراد خودشیفته کم و بیش خوشحال تر هستند چون به خودشون زحمت درک احساسات دیگران رو نمیدن(که البته باعث میشه تنها باشن) درک کردن بقیه خوبه اما باید حواس تون باشه این انرژی که قراره صرف درک کردن بکنید برای چه کسایی خرج میکنید، متقابلا اون درک و مراعات رو دریافت میکنید؟؟
اگه نه خیلی خیلی عذر می خوام اما به جهنم که چه حس و حالی دارند، آخه درک کردن آدمی که میگه اون دختر رو میکشم و مو و خونش رو میبرم کوه چه لطفی داره؟؟ درک کردن یه همچین خل و چلی بیشتر به شما آسیب میزنه
در مورد اون دختر خب مسئله ناراحت کننده ای هست اما این باید بیشتر از اینکه به شما کابوس بده یک زنگ هشدار باشه که تا حد امکان ارتباط تون رو از این آدم های آن نرمال کم کنید
چه مجازی و چه واقعی اگه لزومی به ارتباط نیست کم کم از زندگی تون حذف شون کنید اگه حس کردید از طرف اینها خطری تهدید تون میکنه حتما نزدیکان تون رو در جریان بگذارید و اگه اقدام خطرناکی از طرف شون دیدید و یا مزاحمتی ایجاد کردند حتما از نظر قانونی برخورد کنید
در مورد اون درد و لذت که باعث چندش تون شد بهتون حق میدم اما منظورم شما نبودید فقط خواستم بگم حتی تو اونجور ارتباطات هم این حساسیت ها از بین نمیره
از اون حرف ناراحت نشید اتفاقا شما دختر خوبی هستید فقط دیگه سعی کنید درک شون نکنید، تا حد امکان هم ارتباط تون رو کم کنید
فقط یک چیزی به شما گفتم برای اینکه از دست مزاحمت های اون آقایی که دوست تون ازش خوشش میاد جوری جلوه بدید که انگار یکی تو زندگی تون هست که شما گفتید چرا جلوه بدید یکی هست
خب اون یک نفر یکی از همین سه تا ست؟؟
خب شما احساسی بهش دارید؟؟
H.K عزیز
سلام
مچکرم از شما امیدوارم شما هم موفق باشید
ممنونم 🌺
بله حتما راحت باشید هر چی خواستید بنویسید
آقای حافظ ممنون میشم
اگه اطلاعاتی تو این زمینه دارید
راهنمایی کنید
سوال
در مورد جذب و رابطه است
از نظر علمی صحت دارد انسانها جذب بوها و چهره ها آشنا میشن
مثلا یه پسر جذب یه دختری میشه که تو چهره و نگاهش چیزی شبیه مادرش داره
در بو چه طور؟
در مورد اخلاق و رفتار هم از خیلیا شنیدم مثلا پسری گفته مادرم مقتدر داشته م
جذب دختره سلطه و مقتدر شدم
سوال دیگه میگن هرچقدر دختر و پسر تو جذابیت فیزیکی وچهره بهم نزدیک باشن روابط پایدار تری دارند
ممنون میشم راهنمایی کنید
حتی شیطان هم شنیده شدن را قدر میداند...
حتی شیطان...
زندگی سخت نیست
غم سختش می کند...
دلها تنگ نیست
انتظارتنگش می کند...
عشق قشنگ است
دروغ زشتش می کند...
دل هیچکس ازسنگ نیست
روزگارسنگش می کند...
بهشتی که گویند درخت دارد و رود و شراب، شوقی در دلِ آدم های تنهای امروز نمی اندازد! اگر می خواستند ما ایمان بیاوریم باید می گفتند: سوگند به بهشت سرزمینی که در آن دلتنگ نمی شوی
ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
مرهم جان من آزرده جان باشد ، نبود
از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید
اینکه اندک گفت و گویی در میان باشد ، نبود
بر دلم صد کوه غم از سرگرانی های او
بود اما اینکه بر خاطر گران باشد ، نبود
خاطر هرکس از او میشد، به نوعی شادمان
شادمان گشتم که با من همچنان باشد ، نبود
وحشی از بی لطفی او صد شکایت داشتیم
پیش او گفتم که یارای زبان باشد، نبود
نالد به حال زار من امشب سه تار من
این مایه تسلی شب های تار من
ای دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسی سازگار من
در گوشه غمی که فراموش عالمی است
من غمگسار سازم و او غمگسار من
اشک است جویبار من و ناله سه تار
شب تا سحر ترانه این جویبار من
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه
یادش به خیر خنجر مژگان یار من
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای
ماهی که آسمان بربود از کنار من
آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
ای مایه قرار دل بیقرار من
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا
روزی وفا کنی که نیاید به کار من
از چشم خود سیاه دلی وام میکنی
خواهی مگر گرو بری از روزگار من
اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان
بیدار بود دیده شب زنده دار من
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک
بختش بلند نیست که باشد شکار من
یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
جز خون دل نخواست نگارندهٔ سپهر
بر صفحهٔ جهان رقم یادگار من
زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل
تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من
در بوستان طبع حزینم چو بگذری
پرهیز نیش خار من ای گلعذار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود
جز گوهر سرشک در این شهریار من
حالم گرفته است
از این دنیایی که؛
آدم هایش همچو "هوایش"ناپایدارند
گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود
گاه آنقدر بی معرفت که نفست میگیرد...
می دونی چی بیشتراز همه...
آدمو داغون میکنه؟
این که هرکاری درتوانت هست
براش انجام بدی...
آخرش برگرده بگه:
مگه من ازت خواستم!
آقای حافظ
درمورد باهم بودنشون باشما مخالفم
به چند دلیل
۱) چون باهم بودنشون بی سابقه هم نبوده
۲) برفرض که احساس متقابلی نباشه / گاهی اول رابطه شکل میگیره بعد احساس ایجاد میشه
۳) البته که من فکر میکنم این آقا به دوست من بی میل نیست و دائم درحال سرکوب خودش و احساساتش در برابر دوست منه
۴) دوست من کسی نیست که بشه به راحتی از دستش داد
بنابراین اصلا احتیاجی به خواهش من نیست فقط کافیه اون آقا تکلیف خودشو در برابر من بدونه
اما درمورد آسیب به دوستم
اون مرد به اندازه ی کافی عاقل وباهوش هست که بدونه اگه قرار به آسیب باشه
خودش چند برابر در معرض این آسیبه
چون من تواین مورد خیلی کینه ای هستم و درمورد عزیزام شوخی ندارم
بنابراین ترجیحم برصلحه
درمورد کشته مرده های اون سه نفر
فرمایشتون کاملا متینه
اما من بیشتر خود این سه نفر مد نظرمه که چقدر از این حالت سو استفاده میکنند
وبدشون نمیاد یه مشت پتیاره( زشت و مهیب.)
بیفتند جون من
چون من خودم اینطوریم اگه عاشق شخصی باشم سعی میکنم ازش محافظت و مراقبت کنم
نه اینکه برای احساس کمبود خودم به دلیل خودشیفته بودن خودم برای اینکه احساس جذابیت کنم
به دردسربندازمش
در مورد سوالتون و اون فرد اگه بگم جز اون سه نفره هم راست گفتم هم دروغ
چون یکی از اون سه تا هست اما برای من. باکل دنیا فرق داره
بله عاشقشم خیلی زیاد
چطور؟
ممنونم ازشما
تو زندگی مهم ترین چیز
اینه که شلوارتو خوب بکشی بالا
چون به هر موفقیتی برسی میگن
این همونیه که نمیتونست شلوارش رو بکشه بالا!
تو رفاقت
عین پت و مت باشید
با اینکه دنیا رو خراب میکنن
همو خراب نمیکنن
جذابیت یه مرد
نه به فیس واستایلشه
نه به پولش
به وایسادن پای حرفاشه
محبت را به دل دادن صفای سینه میخواهد...
به یاد دیگران بودن دلی بی کینه میخواهد...
آدمها...
همدیگر رابا کلمات
به دست می آورند
وبارفتار ازدست میدهند!
پروردگارا ببخش به خاطر همه ی درهایی که زدم وهیچ کدام
درخانه ی تو نبود
نمی دانم
چرا جسد آنهایی که می گفتند
بی تو می میرم
هرگز پیدا نشد...
وقتی دلت گرفته
خدا به فرشته هاش میگه
نیگا
دوباره یادش رفته
من هستم
کجایی سعدی؟
آن زمان ها دیگر گذشت
حالا بنی آدم 《ابزار》یکدیگرند...
از چوپانی پرسیدند
روزگار چگونه است؟
گفت از روزگار چیزی نمیدانم
اما پشم های گوسفندانم را که چیدم دیدم نیمی از آنها گرگ اند!!
خوشا شبی که به آرامگاه من باشی
من آسمان تو باشم، تو ماه من باشی
کمان نهم به کمان زلف ز نیروی عشق
تو گر نشانهٔ تیر نگاه من باشی
تو را دو زلف شب آسا برای آن دادند
که واقف از من و روز سیاه من باشی
من از دو نرگس مست تو چشم آن دارم
که آگه از نگه گاه گاه من باشی
به حکم عشق و تقاضای حسن میباید
که من گدای تو باشم، تو شاه من باشی
پس از هلاک به خاکم بیا که میترسم
علی الصباح جزا عذرخواه من باشی
اگر چه هیچ امید از تو بر نمیآید
همین بس است که امیدگاه من باشی
بتان کج کله آنجا که در میان آیند
تو در میان بت کج کلاه من باشی
چو نیست قسمت من عافیت همان بهتر
که آفت من و حال تباه من باشی
از آن به چشم خود ای اشک مسکنت دادم
که در بیان محبت گواه من باشی
به گریه گفتمش آیا گذر کنی بر من
به خنده گفت اگر خاک راه من باشی
فروغی از پی آن زلف و چهره تا نروی
چگونه با خبر از اشک و آه من باشی
فروغی بسطامی
تبریک عرفان حافظ
شما قبلا گفتید متاهل بودید یا من اشتباه میکنم ؟!
میگفتید پرستار هستید
سال ۹۷/۹۸ اگه اشتباه نکنم
سلام آقای عرفان ✋ صفحه خانومتون (🤪) تبریک گفتم اینجا هم میگم 🙂
خوشبختیتون رو در کنار هم ببینیم به امید خدا*🌹🌹🌹
ماورای تمام باورها
ماورای تمام بودن ها و نبودن ها
دشتی ست آنجا
و من تو را از چپ و راست خواهم دید
*
از کفر و ز اسلام برون صحرایی ست
ما را به میان آن فضا سودایی ست
عارف چو بدان رسید سر را بنهد
نه کفر و نه اسلام به آنجا جاییست
آقای حافظ بهتون تبریک میگم ایشالا به پای هم پیر بشید
تبریک آرزوی خوشبختی
من از قدیمیای سایتم
شما متاهل نبودی؟!،
یا من اشتباه میکنم
خیلی مچکرم از همه دوستان عزیز
من هیییچ وقت متاهل نبودم :) فقط چون مسائل شخصیم رو تا حدودی همونطوری شخصی نگه میدارم ممکنه که اینطوری به ذهن متبادر شده باشه که متاهل بودم
به ب عرفان
ممنونم از شما
خانم سحر
درسته اما هیچ وقت متاهل نشدم، اون زمانا ناخنمم میشکست میگفتم تیر خوردم😁
خانم DOKHTAR LOR
ممنونم از شما😁
به همچنین🌺
خانم بهاری که از دوردستها آمد
خیلی مچکرم از اشعاری که نوشتید بسیار زیبا بودند و ممنون 🙏🏻
به به حافظ رندانه
مچکرم
خیر شناسنامه ام پاکه فعلا
مبارک باشه ...
یادم ه در گذشته با یکی از کاربران در مورد ویژگیهایی کسی که دوست ش دارید صحبت می کردید ..بعدش یه دفعه غیب کبری کردید .
خوشحال م که عروس خانم هم حضور دارند . به پای هم پیر بشید .
شیرینی مجازی ما یادتون نره .
خب دوستان به نوبه ی خود تبریکشون رو گفتن
حالا اگه نوبتی هم باشه
دیگه نوبت منه
ی تبریک جانانه و مشتی خدمت عرفان عزیز وهم چنین خدمت خانم berelian ایشالا که دو عزیز چنان غرق در خوشبختی شوین که راه خلاصی پیدا نکنین
ایشالا بچه های این وبلاگ هم یکی یکی شرشون از دنیای مجردی کنده شه
واقعا خوشحال میشم که بچه های سایت میان چنان خبرهایی رو میدن
ایشالا خوشبختی و عاقبت خیری همه جوونامون
بای
بعضی اختلالات در شرایط مناسب می تونند باعث موفقیت بشوند
یک تحقیقی دیده بودم که متوجه شدند خیلی از جنگجویان خشن وایکینگ سایکوپات بودند و بعضی از برزرکر ها جدای از موادی که مصرف میکردند بسیار خشن بودند
این مسئله در جنگ یک امتیاز مثبته، نگاه هدفمند و پاداش طلبیه بسیار، ایمنی در مقابل اضطراب و استرس و ترس، گاها خشم و بی رحمی بسیار زیاد می تونه بقای شخص رو تضمین کنه
و یا طبق تحقیقی متوجه شدند از هر 10 ورزشکار موفق 8 تاشون علائم ADHD دارند
و یا افراد وسواسی در سیستم ها می تونند جزو بهترین کارمندها باشند(بدون در نظر گرفتن اینکه خودشون چقدر اذیت میشن)
این نظر شخصیه منه هم می تونه اشتباه باشه هم می تونه درست باشه
خیلی اوقات نظر منفی دادن می تونه موجب تخلیه احساسات منفی بشه اما صرفاً تخلیه ست و نه رفع، مثل وقتی که ظرفی رو خالی میکنن اما دوباره میذارنش زیر شیر آب، بعد یک مدت زمانی مجدد پر میشه و نیاز به تخلیه پیدا میکنه
مثلا فرشید نامی متنی به من نوشته بود و آخرش گفته بود گردن گیرم ضعیفه
بدون دونستن هزاران اتفاق تو چندین سال و هر چیزی که بین دو تا آدم هست همچین چیزی گفتن بیشتر شبیه به همون تخلیه ست تا انتقاد بجا چون تا اونجایی که از خودم شناخت دارم بیشتر از حدم مسئولیت می پذیرم
اگه هنوزم جوون و خام و یه دنده مثل قدیم می بودم در جوابش و برای تخلیه همون احساس بدی که با کامنتش درونم شکل گرفته صرفاً میگفتم : از خانواده کسی با من بوده گردن نگرفتم شاکی هستی؟
اما ترجیحم اینه که برای خودم و احساسم و اون آدم ارزش قائل باشم
اینطوری بهتره
خانم فرشته آبی
مچکرم از شما
من غیبت صغرا و کبرا زیاد داشتم اما بله اون موقع اوایل آشنایی مون بود
مچکرم از شما 🌺
معذرت میخوام
نباید دخالت میکردم حتما اتفاقات زیادی داشتی
قضاوتم درست نبود
تبریک به شما و عروس خانم آینده 🌸
سلام جناب آقای عرفان خوب هستید انشالله ک خوب باشید بنده رو یادتون میاد؟😅
ی سال گذشت فکر کنم ماه تی تی هستم
الان دیگه دانشجو ترم اولی هستم
و سرکارم میرم خوبید
سلام بر حافظ رندانه(عرفان)
من هم به شما و خانم برلیان بسیار بسیار تبریک میگم💚
امیدوارم در کنار هم روزای خیلی خوبی رو تجربه کنید
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام
با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد
متاسفانه بعضی ها به دلیل عدم آگاهی و دارا بودن یه دهن گشاد دچار حرافی بیمارگونه می شوند
نمیشه اعتراض و درون مایه حرف عده ای رو به هیجانات جنسی ربط داد بدون اینکه در نظر بگیریم خشم و نفرت از هیجانات جنسی شکل نمیگیرند بلکه نتیجه سرکوب، تمسخر، توهین، بی ارزش و پست خوندن مطالبات و خواسته هاشون هست
شما به یکی توهین کنید و یا به عزیزانش آسیب بزنید و یا دچار این باورش کنید که ممکنه در آینده به اطرافیانش یا خودش آسیبی وارد کنید و باعث بشید دچار اضطراب و نگرانی بشه، کم کم اینها موجب بروز خشم و نفرت و تبدیل به دشمن شما میشه و تمام کینه اش رو سمت شما روانه میکنه
اونی که میگه این حرف ها دلیلش هیجانات جنسی هست یا صرفاً می خواد مثل قبل خواسته های مردم رو تمسخر کنه و تا این حد پایین بیاره(حتی آقای نجفی هم بالاخره متوجه شد با سانسور سرکوب فقط باعث خشم میشه برای همین بلاگ گفتمان رو راه انداخت) و یا اینکه ذهن بسیار جنسی داره تا حدی که مردم رو چندتا آلت متحرک و سرگردون می بینه!
سلام خانم ماه تی تی
ممنونم شما خوب هستین؟
بله یادم هست
خیلی خیلی خوشحال شدم امیدوارم همیشه موفق باشید
رفتن سرکلاس و دوستای جدید حس خوبی به آدم میده
از طرفی کار کردن هم یک حسی از مستقل بودن و بالغ شدن داره
به خانم هما
خیلی عذر می خوام جواب به کامنت شما انقدر طول کشید
این چند روز مشغله های شخصی زیاد داشتم، از طرفی می خواستم بطور کامل به موضوع رابطه و عشق های خیلی عمیق بپردازم که جواب شما هم توی اون بود اما اصلا وقت خالی برای همچین چیزی پیدا نمیکردم
ببینید معمولا در حالت طبیعی بعد از سن بلوغ حالتی بوجود میاد که چه دختر و چه پسر از کسانی که باهاشون بزرگ شدن از نظر جنسی و عاطفی فاصله میگیرند و به همین جهت معمولا سمت کسانی می روند که کمتر شبیه به والدین باشن(اگزوگامی)
در نخستی ها معمولا کسانی که باهاشون از بچگی ارتباط داشتن هیچ کششی ندارند و یا در شامپانزه ها حتی دختر عموها و... هم براشون اون کشش رو ندارند
در موش ها معمولا این عدم کشش به "بوهای" آشنا هست
در انسان حتی گاهی اوقات عاشق کسی می شوند که هیچ سنخیت فرهنگی و سکونتی باهاش نداره
دو مورد که معمولا به نظر میرسه نتیجه آسیب هست زمانی هست که از یک طرف کاملا شیفته صفات آشنا میشه و کشش عاطفی و جنسی به این صفات(ظاهری و اخلاقی) پیدا میکنه و از طرفی دیگه ممکنه شیفته کسی بشه که هیچ سنخیتی از جنبه های مختلف با والدینش نداره
برای همین مثلا بعضی دختر خانم ها عاشق کسی می شوند که بهش به اصطلاح bad boy گفته میشه یعنی هر چقدر پدر زحمت کش، مهربون دلسوز، درست و ساده هست کسی که عاشقش شده علاف، مست کن و دختر باز و با کمترین میزان تعهد اما به ظاهرش خوب میرسه تیپ خوبی داره و فقط همین
فکر آینده هم نیست فقط س.ک.سیه
آقای نجفی سانسور نکنیاا
منظورم این بود اون علاف و مست کن و... ویژگی های بد و ناپسند هستند
در کل روابط آسیب زننده هم از همین قشر هست، یعنی بانوانی که ناله و شکایت میکنند از شکست در روابطشون، معمولا درگیر رابطه با مردانی با همین تیپ شدن(با نهایت احترام به جامعه مست کن)
با اجازه ی اقا عرفان
ماه تی تی جان دانشگاه رفتنت مبارک... یادمه یه مقدار نگران این موضوع بودین(فکر میکنم شهرت رشته مورد علاقه ات رو نداشت اگه اشتباه نکنم)
خوشحال شدم که به خواسته ات رسیدی. انشا.. مسیر زندگیت روشن باشه
دوباره خیلی تبریک میگم
قبلا به برلیان عزیزم تبریک گفتم
از شما و برلیان یه خواهشی داشتم
دوست دارم شما راهنمایی کنید
اگه فضولی نباشه
شما مجازی و اینجا آشنا شدین
واقعا برای خودم چندتا مورد بود به صورت مجازی تو اینستا
با وجود اینکه بیوگرامی مشخصی داشتند نتوستم اعتماد کنم و ترسیدم
خواستم از تجربه تون بگید چه طوری به هم اعتماد کردید
روند آشنایی چه طوری بود
چقدر زمان برد
خانواده ها چه طور برخورد کردند
اصلا چه طوری مطرح کردین
چون معمولا خانواده ها مخالفت میکنند
خصوصا اگه از دو شهر متفاوت باشن
با اختلاف فرهنگی چه طور کنار اومدین
پیشاپیش ممنون از شما
الان یه مورد مجازی دارم ظاهر ا خوبه پیشنهاد دادن من وقت خواستم برا فکر کردن
سلام با نظرت درباره اختلالات موافقم
مثلا درمورد مثلث تاریک شخصیت
از نظر علمی ثابت شده کسانی که دارک سایدشون قوی تره در برخورد اول و کوتاه تاثیر مثبتی روی افراد میذارن
یا در بعضی موقعیت های سخت بهتر عمل میکنن
خودم ازمونش رو دادم و سه تاش بیشتر از نرمال جامعه بود
ماکیاولی بیشتر از همه بود🤔
بعد جامعه ستیزی🤔
به خانم مهسا
سلام مچکرم از شما
حقیقتاً من و خانم برلیان خیلی علاقه نداریم در مورد این مسائلی که فرمودید حرف بزنیم، خصوصاً اینکه ممکنه بعضی ها کمی نامهربانانه قضاوت کنند امیدوارم که درک کنید
اما می تونم به طور خلاصه و کلی چیزهایی بگم امیدوارم که براتون مفید باشه
ببینید مجازی هم نوعی از ارتباط هست، همونطور که مردم تو کلاس و یا محل کار و هر جای دیگه ممکنه با هم آشنا بشند و ارتباط برقرار کنند مجازی هم به همین شکل با این تفاوت که مجازی در خصوص ظاهر و خیلی از رفتارها، عادات و آداب اجتماعی و فردیه اون شخص حق مطلب رو ادا نمیکنه
اینکه شما عکس یک نفر رو تو گوشی ببینید خیلی فرق داره با اینکه کنارش باشید، صداش رو بشنوید، تمام اجزاء صورتش رو از نزدیک ببینید و یا هیکلش رو با تمام نقطه قوت ها و ضعف هاش ببینید، اینکه یک نفر با شما چت میکنه یا پشت تلفن خوش و بش میکنه خیلی فرق داره با اینکه یک جایی رو در رو نشستید و می بینید این آدم که با شما حرف میزنه و شما با اون حرف میزنید آیا توجهش هم به شما هست، یا که حواسش جای دیگه ست
به عنوان مثال من خودم به غیر از کسایی که دوست شون دارم و برام عزیزن واقعاا نمی تونم به درد دل کس دیگه ای گوش بدم اصلا حوصله ام سر میره و اگه ببینم اون آدم متوجه بی رغبتی من نمیشه کاملا کلافه و عصبی میشم
اما برعکس تا وقتی که درد دل و همدلی تو گفتگو هامون نباشه من انرژی برای حرف زدن دارم(برای عزیزانم همه جوره انرژی دارم) خب این می تونه برای بعضی آدم ها یک پوئن منفی باشه...!
شما اینو حضوری متوجه میشید و نه مجازی، من خودم تو مجازی در ارتباط با بقیه خوب بلدم این مسئله رو پنهان کنم اما تو واقعی کامل از میمیک صورتم مشخصه کلافه و بی میلم!
پس اگه می خواهید مجازی رابطه ای رو شروع کنید بهتره که این تصمیم رو داشته باشید که حتماً حضوری همو ببینید و دیگه بیشتر از پنج شیش ماه نشه چون بیشتر از اون جفت تون رو هر چقدر که بهم کشش داشته باشید علاقه داشته باشید خسته میکنه
از طرفی حق دارید که اعتماد نکنید لزومی هم نداره با چندتا بیوگرافی به کسی تو مجازی اعتماد کنید حتی حضوری در برخورد اول آدم ها اعتماد صددرصدی به همکار یا همکلاسی و... ندارند
اعتماد ساختنیه، این اعتماد تو مجازی سخت تر ساخته میشه برای همین بهتره تا زمانی که می خواید حضوری همو ببینید احساسات رو دخیل نکنید و صرفاً همو بشناسید حرف بزنید زیاااد و ببینید چه شباهت ها و اختلافاتی دارید و همچنین پایه های اعتماد تونو بسازید
به عنوان مثال طرف مقابل میاد میگه من این آدم هستم خب باهاش تصویری برید ببینید واقعا همین آدمه؟
میگه من پزشک هستم یا دانشجوی پزشکی یا هر رشته و شغل دیگه ای هستم
خب این آدم مطمئنن عکس در محل کار و کلاس داره، مطمئنن مدارکی هم داره که ادعاش رو ثابت کنه و می تونه اونا رو به شما بده و نباید هم از درخواست شما ناراحت بشه اگه دیدید امروز فردا میکنه و یا واکنش سریع و تندی در قبال درخواست تون نشون میده پرونده اش رو ببندید، اگه آدمی چیزی که ادعا میکنه باشه اثباتش براش کاری نداره
بعد از اون اگه حضوری همو پسند کردید هم از نظر ظاهری هم اخلاق و رفتار، به نظرم می تونید به مشاوره مراجعه کنید و حتما هم دقت داشته باشید که این مشاور خوب هست یا نه
اون خیلی کمک کننده ست
از طرفی حتماً به اینکه از شما درخواست پول کرد حساس باشید چون ارتباط مجازی، به قصد آشنایی معمولا درخواست پول کردن کمی مشکل داره، حداقل تا وقتی که ارتباط تون عمیق نشده اعتماد تون کامل نشده و شناخت و یقین صد درصدی به طرف مقابل پیدا نکردید روی این مورد حساس باشید
در مورد خانواده ها
خب این مسئله برمیگرده به باورها و فرهنگ خانواده ها که از آدم به آدم متفاوته
به عنوان مثال خانواده من و برلیان خیلی گاردی ندارند، اما اگه خانواده شما حساس هستند پس من نمی تونم از جانب خودم به شما مشورت بدم
اما فکر میکنم مادرها پذیرا تر از پدرها باشند، مادر شما هم بزرگتر شماست پس گفتنش به مادر فکر نمیکنم تبعاتی داشته باشه(باز هم میگم بستگی به فرهنگ خانواده شما هم داره) آقا پسر هم که باید بگه فکر نمیکنم تو اتاق حبسش کنند اگه بگه!
اختلاف فرهنگی چندانی نداریم، خصوصیات اخلاقی و شخصیتی زیادی داریم
گرچه من یکم پررو ترم😁
امیدوارم برای شما مفید بوده باشه
به رهگذر
کامنت تون رو دیدم اما گویا حذف شده
حافظ بهش نمی خوره بد بوی باشه، چون اونطور که از اشعار و زندگی نامه اش میشه فهمید آدم اهل علم و فضلی بوده
حافظ قرآن بوده، به حکمت ها و آیین باستانی احاطه داشته، از اشعارش اینطور به نظر میرسه که از فلسفه و عرفان اطلاع کاملی داشته و...
همه اشعارش هم که از می و لب و نگار و شاهد و زیبا رو و... گفته طبق قول معلم ادبیات ها عرفانی بوده :)
آدم خوب و سالمی بوده اما مکتب رندی اینطور اقتضا میکنه که برای نمایان کردن اهل تزویر و ریا خودش رو بد بوی نشون بده ولی در کل آدم درستی بوده
به holy mind
ممنونم کامنت شما رو خیلی دوست داشتم
بله معمولا اون فشار و استرس اجتماعی رو خیلی از افراد با این ویژگی ها حس نمیکنند برای همین عملکرد بهتری هم خواهند داشت و یا تاثیر بهتری خواهند گذاشت
به عنوان مثال در خصوص سایکوپات های موفق گفته میشه که گرچه از نظر بزهکاری نمره پایینی میگیرند اما افراد بسیار سودجو و خودخواهی هستند، توانایی همدلی عاطفی خیلی پایینی دارند اما توانایی شناخت و فهم احساسات دیگران رو به خوبی دارند و مصون از استرس اجتماعی هستند
خب همه اینا باعث میشه تا در موقعیت های اجتماعی خوب بدرخشند، چیزی رو به طرف مقابل شون میدند که اون شخص می خواد
در مورد اون آزمون ها نمیشه خیلی به نتیجه اطمینان کرد باید متخصص نظر بده🤔
البته منم آزمون هاشو دادم نمره ام تو بعضی هاش بالا بود🤔
من هم تو یکی از اشعار حافظ دیدم که ایندفعه دیگه رسما فرموده بود من شراب می نوشم و ریاکار نیستم و چشتونم دراد!
برای همین برام سؤال شد ینی واقعا حافظ هم به قول شما مست کن بوده و معلم ادبیاتا الکی میگفتن؟
تو سایت هایی که خوندم یه طور ایهام داری جواب داده بود هم بله هم خیر...
متشکرم 🙏
سلام.در رابطه با پیامی که به خانم مهسا نوشته بودید من خودم تجربه ش رو داشتم.
پسره پول ازم خواست تا حالا هم ندیده بودمش فقط ارتباط مجازی بود و با اینکه می گفتم بیا با هم تماس تصویری بگیریم همش امروز فردا می کرد یا به یه بهونه ای کنسل می کرد و من حتی یک بار هم نتونستم تماس تصویری ببینمش و حتی بهش گفتم یه عکس با روپوش سفید برام بفرست گفت تو لبتابه و بهونه آورد آخرش هم نفرستاد(می گفت رزیدنت هست)
در کل تو مجازی خیلی باید دقت کرد اعتماد کردن سخته واقعا هم درسته که اگه طرف مقابل طلب پول کرد باید کات کرد.
این آقایی که می گم سه بار از من پول خواست هر دفعه هم مقدارش بیشتر گفت یه بار ۲۰۰ هزار تومن یه بار ۳۰۰ و آخرین بار یک میلیون گفت.
و در آخر جا داره که تبریک بگم به شما آقای عرفان. ان شالله شما و خانم برلیان خوشبخت شید😊
بله آقای عرفان درست می فرمائید درسته ی چیز های توی زندگی من تغییر کرده البته سعی کردم روحیه سرزنده شاد خودم رو همون طوری ک هست سالم نگه دارم
البته هنوز ک نرفتم ولی از بهمن ماه میرم دانشگاه
سلام آقا عرفان بله مچکرم خوبم فضولی نباشه ها ولی کامنت هارو خونده ام مثل اینکه ی عروسی راه افتادیم 😅
مبارکه ایشالله ب دلخوشی ❤
مارم دعوت کنید 😁
ی سوال برام پیش اومد آقا عرفان خواستم بدونم شما با خانم تون مجازی آشنا شدید دیگه درسته؟ ب نظر رابطه مجازی بهتره یا حضوری البته از نظر من حضوری باشه بهتره
باز اگرم مجازی آشنا شده باشن حضوری همدیگر ببینن بهتر تره و اینکه با خوانواده در میون بزارن اینم مهمه
خانم توجه
سلام
همونطور که عرض کردم اگه کسی چیزی که ادعا میکنه باشه براش کاری نداره که اثباتش کنه
امروز فردا کردن و بهونه آوردن و عصبی شدن بخاطر اثبات ادعا و تو به من اعتماد نداریها معمولا مشکوکه
نه فقط رابطه مجازی تو هر چیزی
در مورد پول هم همینطور هست که گفتید، رابطه مجازی، بدون هیچ شناختی بدون اینکه از هویت شخص اطلاع کامل بدست بیاد درخواست پول کردند اصلا جالب نیست و به قول شما باید کات کرد، حالا کافی بود شما برای دومین یا سومین بار که درخواست پول کرد جواب منفی بهش میدادید به احتمال خیلی زیاد رفتارش تغییر میکرد
خیلی مچکرم از شما🙏🏻🌺
خانم مهسا
خواهش میکنم🙏🏻
به رهگذر
یک کامنت به شما نوشتم به نظر میرسه تایید نشده
آقای نجفی شما احیاناً **** ****** نیستید؟
سلام خانم ماه تی تی
امیدوارم موفق باشید و همیشه شاد
ممنونم از شما🙏🏻
حتماا😂
بله اما همون مجازی هم در آخر باید حضوری بشه، حضوری همه چیزش بهتره
ب دکتر مون
وای مرسی ازتون ممنونم راستش این خودش جریانی داره واسه خودش ک حتما براتون میگم
خوب درسته قبول شدم ولی متاسفانه ب دلیل نبودن خوابگاه و اینکه واقعا اوضاع جوری بود ک نمیشد نشد برم شهر دیگه ام قبول شدم ولی با خانواده نزاشتن یا خودمم راضی نبودم سخت بود
و اینکه حس میکردم اون چیزی ک واقعا خودم بخوام نبوده نیست
تغییر رشته دادم ک راضی ام هستم
و سرکارشم میرم بماند ک کلی حرف شنیده ام
از اینکه ب درد نمیخوره فلان ولی سر حرفی ک زدم هستم مونده ام من ب دستش میارم دکتر جان!
ب چیزی ک علاقه دارم و واقعا ام بهش علاقه دارم
از اینکه خوانواده ام قبول کردنم خیلی خوشحالم ❤
به مهسا
سلام عزیزم خوبی
عزیزم اینکه برای اولین بار همدیگرو توی مجازی ببینید هیچ اشکالی نداره اما برای آشنایی حتما لازم هست حضوری همدیگرو ملاقات کنین.این خیلی مهمه
بقیه ی چیزارو عرفان گفت.
موفق باشی عزیزم.
بعله
دانش آموز باید دانش آموز باشد چون اگر دانش آموز، دانش آموز نباشد دانش آموز نیست!!
بیچاره جواد خیابانی اسمش بد در رفته
گر همه صورتگران صورت زیبا کشند
صورت زیبای تو از همه زیباتر است
چون به چمن صف زنند خیل سهی قامتان
قامت رعنای تو از همه رعناتر است
❤️❤️
ب آقا عرفان
قرمه سبزی باید قرمه سبزی باشد چون اگر قرمه سبزی قرمه سبزی نباشد قرمه سبزی نیست
ببخشید آقا عرفان 😐😂
هیچ خودتون فهمیدید چی گفتید؟😂
بسی جالب بود و عجیب 😂😂😂
سلام آقای عرفان امیدوارم که حالتون خوب باشه🌸
تبریک فراوان به شما وخانم برلیان عزیز خواهر خوبم 🌸
امیدوارم که درکنار خواهر عزیزم خوشبختی رو با تمام وجود لمس کنید🌸
____________________________
بالاتر با نام کاربری( یونگ) براتون کامنت میذاشتم
__________________________
واقعیت اینکه من این روزا خیلی له وداغون تشریف دارم و کلافم زیاد
دوباره داره از خودم بدم میاد که موجب رنج عزیز ترین آدم زندگیم میشم
من دارم زجر اونومیبینم وهرچی اون بیشترزجر میکشه من از خودم بیشتر بدم میاد ونسبت به اون مرد خشمگین ترمیشم
میشه لطفاً وقت بذارید منو راهنمایی کنید ؟ چندتا موضوع رومیخوام باشما درمیون بگذارم
_________________________
۱) من این بازی رو دوست ندارم اما تاآخر این بازی هستم حتی اگه قرار باشه کمترین خطری که میتونه برام داشته باشه این باشه که اون فردی که عاشق دوستمه دلش بخواد سایه منوباتیر بزنه چون به آب و آتیش میزنم دوستم به عشقش برسه و بنابراین از جداییش از فردی که حسی بهش نداره باکی ندارم
___________________________
۲) چرا گفتید حس میکنید من کنترل گر هستم؟ آخه فکر کنم واقعا هستم .کنترل گرا چه جورین؟ میشه توضیح بدید؟ خوبی بدی اینطوری بودن چطوریه؟
______________________
۳) من مطمئن هستم که اگه قرار باشه اون مرد به من نرسه تنها دختری که انتخابشه وحاضره باهاش زندگی کنه دوست منه اینو مطمئنم
ونمیدونم
چه جوری بهش منتقل کنم که هیچ جوره به من نخواهد رسید هیچوقت
پس بنابراین باید با تنها انتخاب زندگیش که دوست من باشه روبروبشه
آقای عرفان به نظر شما که مردی چه جوری اینو بهش منتقل کنم؟
__________________________
۴) دلم میخواد بااون آقا وارد یه مذاکره ای بشم وبهش بگم تو واقعا ادعا میکنی عاشقی؟
خب عاشق باید تسلیم باشه
فکرکن تنها چیزی که من ازتو میخوام اینه که دوستموخوشبخت کنی
من نمیخوام زوری عاشقش باشی
چون اینطوری خودشم نمیپسنده
اما دلم میخواد باهاش زندگی کنی درکش کنی و باهاش مداراکنی
ایناکه شدنیه.
یعنی اگه من خودم عاشق کسی بودم که عاشقم نبود ایناروازم میخواست قبول میکردم چون من که چیزی واسه از دست دادن ندارم
به نظرتون اینوبگم بهش واکنشش چیه؟
__________________________
۵) متاسفانه اکیپ ما( ازاین کلمه خوشم نمیاد اما معادل دیگه ای پیدا نکردم) خیلی دشمن زیاد داره خب؟ آدمای بدذات و پس فطرتی که همشونو به طریقی به سزای عملشون میرسونم .بنابراین این وصلت میتونه اهداف مشترک زیادی داشته باشه و بسیار صلح آمیز باشه!
لطفا درمورد این موضوع همینطور در لفافه هرچی متوجه شدید بگید چون موضوع سیاسیه ومن هیچ رقمه به ذهنم نمیرسه که چطور توضیحش بدم
_______________________
۶) شما از من پرسیدین فردی هست که عاشقش باشین گفتم بله زیاد
میشه بگین اینوچرا پرسیدین؟.
________________________
۷) دوستم این روزا حالش بده خیلی زجرمیکشه وگریه میکنه و عصبی شده من از دیدنش تواین وضعیت احساس واقعا بدی دارم
چه جوری از اون مرد بخوام مرهمش باشه؟
بادوستم چیکارکنم من خودم عصبیم اونم ناراحته اصن خیلی وضعیت بدیه
____________________________
۸) من هیچ وقت اجازه نمیدم دوستم درموضع ضعف قرار بگیره بنابراین براش همه کارمیکنم واگه قرار براین اتفاق باشه بدجور برای اون مرد تلافی میکنم فقط چه طوری بهش بگم که من ترجیحم برصلحه واصلا ازاین بازی خوشم نمیاد وکشش این موضوع روندارم واقعا
ولی اگه ببینم که داره عمد یا غیر عمد اینکارومیکنه! خیلی پشیمونش میکنم
____________________________
آقای عرفان من خیلی بهم ریختم
بخاطر همین خواهشم از شما اینه که باذهن بازتون هر مورد رو باحوصله بخونید و دلم میخواد درمورد هر مورد ذهنیت وزاویه دیدتون ونظرکاربردیتون رو طی توضیحات مفصلی بگید چون خیلی به کارم میاد
میشه ازتون خواهش کنم که لطفا حتما این کارو انجام بدین من خیلی گناه دارم وکلافم
خیلی ممنونم ازتون
آقا عرفان ی خاطره ی توی این سایت داشتیم فکر کنم یادتونه😂😂😂
توی صفحه شخصی بنده با خانم میو فکر کنم یا ناشناس دعوا شده بود
و شما دونفر بحث اینا میکردید اون موقع بدون اینکه نظرات بدون اینکه آقای نجفی اول نگاه کنن درج میشد 😂😂😂
وای چ خاطره ی بود ولی اصلا دوس نداشتم ک دعوا بشه
آدم های که در فکر و یاد کسی دیگری هستند اما وانمود میکنند عاشق کس دیگه ای هستند خیلی بی چاره هستند
اما از اون بی چاره تر اون کسی که خیال میکنه اون آدم عاشقه
رقابت با یه عشق رفته خیلی سخته
اما سخت تر اونی که ندونی تو گزینه ای هستی بر پر کردن جای خالی
یعنی اون آدم اومده تا تو بشی چسپ زخمش
زخمش التیام پیدا کنه باز یاد اون می افته
میدونی چرا
چون فقط مسکنی
امیدوارم هیچ دختر و پسری با یه عشق حقیقی روبرو شه
نه کسی که دنبال چسپ زخمه
تبریک به شما آقای حافط با آرزوی بهترینا 🌹
سلام خانم یونگ
ببخشید من دخالت میکنم ولی لازم دیدم از شما بخوام به خاطر دوستتون که میدونم خیلی هم براتون عزیزه یه کار بزرگ انجام بدید
اون کار بزرگ چیه؟
اینکه هیچ کاری انجام ندید!!
هیچ مردی رو نمیشه با این روشها به کسی علاقمند کرد.اینا فقط دست و پازدنای بیخوده که روابط بین شما سه نفر رو پیچیده تر میکنه
دوست شما هم باید یه روزی یاد بگیره که عشق یکطرفه مفتشم گرونه و دست از این اقا برداره و یه راه جدیدی توی زندگیش پیدا کنه...
هنری که شما باید به خرج بدید هنر کنار کشیدنه. هنر ناظر بودنه. هنر پذیرفتن اینه که ما چقدر کم روی دیگران و قلبشون کنترل داریم...
به خانم یونگ
سلام ممنونم و امیدوارم حال شما هم خوب باشه(حداقل بد نباشه)
مچکرم از شما🙏🏻
و مچکرم از این لطف و اعتمادی که به من دارید
ببینید کامنت قبلی که ارسال کردید رو کامل خوندم اما خب دیدم مجدد نظر خودتون رو داریدو حس کردم هیچ جوره نمیشه نظرتون رو تغییر داد برای همین دیگه چیزی نگفتم اما الان که می بینم حال تون بد هست حداقل سعیم رو میکنم
1) ببینید اشکال کار همین جاست که می خواید "بازی" رو ادامه بدید، با توجه به حرف هایی که زدید به نظر می رسه به یک شخصیت نارسیست، مسئله ای مرتبط با افراد خودشیفته وجود داره به اسم Narcissistic Abuse که معادل فارسیش فکر میکنم بهش سوءاستفاده خودشیفته یا خودشیفتگی، اینجور افراد از نظر روانی و عاطفی موجب تضعیف شما میشوند، اصلا ادامه بازی یعنی اجازه به اینجور افراد برای سوءاستفاده گری
بازی رو بهم بزنید یعنی چی که بازی رو ادامه میدم؟؟ سلامت روان تون مگه شوخی و بچه بازیه؟!
2) اولین دلیلش اینه که من خودم کمی کنترل گر هستم برای همین درک میکنم دومین این بود که درخواست نابجایی دارید
اینکه اون آقا با وجود اینکه شما هستید احساساتش نسبت به شما رو بیخیال بشه(تا اینجا اوکیه) و بعد احساساتش رو متوجه دوست شما بکنه که همه چیز گل و بلبل بشه!!
اصلا دوست شما بهترین دختر دنیا چه ربطی داره احساسات اون آقا الان متوجه شماست و شما هم حضور دارید اینکه انتطار داشته باشید یهویی با چندتا حرف و صلح احساسات متوجه دوست شما بشه یکم زیادیه
مثل اینه که یکی از شما بخواد اونی که دوست دارید رو بیخیال بشید و الان احساسات تون رو متوجه این آقا کنید شاید بتونید از احساس تون نسبت به کسی که دوستش دارید دست بکشید اما هیچ نمی تونید احساسی نسبت به کسی داشته باشید که تا دیروز هیچ حسی بهش نداشتید
3)من به عنوان یک مرد وقتی کسی رو دوست داشته باشم همه توجهم به اونه و اگه ببینم بهش نمیرسم حالا حالاها توجهم سمت کس دیگه نمیره
دوست عزیز شما اگر باید بیخیال این فکر بشید، احساسات اون آقا و دوست تون به شما چه مربوطه(امیدوارم ناراحت نشید) ببینید اینجاست که میگم کنترل گر هستید و این بده
شما می خواید همه چیز رو کنترل کنید تا بهترین نتیجه رو داشته باشید در صورتی که کی گفته که می تونید همچین کاری کنید؟ احساسات دوست تون مربوط به خودشه، احساسات اون آقا هم مربوط به خودش
اینکه شما چه احساسی دارید یا چه تصمیمی میگیرید اگه تو موقعیت مشابه می بودید مربوط به خودتونه نمی تونید انتظار داشته باشید اونا هم مثل شما فکر کنند یا مثل شما تصمیم بگیرند پس اگه به دنبال آرامش هستید ول کنید
بذارید دوست تون هر کاری که می خواد بکنه نگران آسیبش هم نباشید خیلی از ماها باید سرمون به سنگ بخوره تا متوجه بشیم اشتباه میکردیم
4)من نمی دونم واکنشش چیه اما می دونم کار بسیار اشتباهی هست بنا به دلایل بالا
اصلا مذاکرهی چیه؟؟ مگه می خواید خونه معامله کنید؟ ببینید کلی احساسات بد دارید باعث شده نخواید یا نتونید منطقی فکر کنید
این فکر رو بریزید دور
5)خیلی عذر می خوام اما شما مگه تو قبیله زندگی میکنید که وصلتی بنا بر مصلحت شکل بگیره؟
ول کنییید، کاری به مسائل سیاسی تون ندارم اما شما ول کنید
6)خب اول اینکه کمی برام سوال شد چون وقتی بد میگفتید از کسانی که سفت و سخت دنبال تون هستند این سه نفر رو جمع می بستید و برام سوال شد کسی که دوستش دارید از این سه نفر هست؟ اگه آره چرا موقع بد گفتن اون آدم رو با بقیه شون جمع می بندید
یه راه خلاصی شما از شر اون آقا اینه که به همینی که دوستش دارید نزدیک بشید، بذارید اونی که دوستش دارید ازتون مراقب کنه در مقابل اون آقا و اون آقا هم وقتی ببینه پای نفر سوم به طور جدی در میان هست کمی دلسرد میشه حداقل یه جاهایی باعث میشه ترمز بگیره
7) من پام شکسته نمی تونم از کسی که دستش شکسته انتظار کمک داشته باشم
شما حال تون بده و می دونم چقدر دوست تون رو دوست دارید اما ولش کنید، آخه شما که مادر اون نیستید که بخواید مراقب باشید حالش چطوریه، اونم بچه نیست از پس خودش برمیاد
بذارید "خودش" با ""مشکل خودش"" رو به رو بشه، مسئولیت حال و مشکلات هر آدمی با خودشه، همین یه مورد رو بپذیرید خیلی از این فشاری که رو دوش تون حس میکنید برطرف میشه
8)قبلا هم گفتم تنها کاری که از دست شما به عنوان یک دوست برمیاد اونم با این واقعیت که یک طرف قضیه شما هستید(اون آقا شما رو دوست داره) فقط حمایت عاطفی و روانی از دوست تون هست
اما اما اگه این دوست شما حالش انقدر بده که ممکنه حال بدش رو روی شما خالی کنه تنهاش بذارید بهش زمان بدید اما اگه شما رو مقصر می دونه و هیچ جوره نمی پذیره که شما هیچکاره هستید بازم میگم توی دوست تون کمی تامل کنید
یه سوال احیاناً این دوست تون از شما این انتطار رو نداره که با اون آقا صحبت کنید که اون آقا بره به سمت دوست تون؟؟
خانم ماه تی تی
دقیق یادم نمیاد کی اما یک بار دیدم آقای رئیسی گفتند دانش آموز باید دانش آموز باشد
خواستم با قرمه سبزی امتحانش کنم ببینم چطور میشه😂
بله اتفاقا بعد از اون دعوا با خانم ایتس می هم صحبت کردیم و مشکل مون برطرف شد
** **** **** *** ***
**** **** ****
** ** **** **** *** ***** * ***** ** ** ** ***** ** *** ***** ***** * ******** **** *** ** ** ******* ***
** ***** ** *** **** ** **** *** ** *** **** ****
امروز فهمیدم اصلا معلم خوبی نمی شدم
برادرم کوچیک ترم ازم خواست باهاش ریاضی کار کنم و قصدم این بود که جوری باهاش برخورد کنم و بهش توضیح بدم که از درس زده نشه
درس که تموم شد گفت حاضرم صفر بگیرم دیگه تو بهم درس یاد ندی😬
اصلا حوصله بچه ندارم...!
خانم یونگ کامنتی که براتون نوشتم رو الان چک کردم و متاسفانه اشتباهات تایپی تک و توک توش بود امیدوارم اون جاهایی که اشتباه تایپی داشتم براتون قابل فهم باشه
کوری یعقوب یا رسوایی بانوی مصر!؟
اولی عشق است
اما دومی تاوان عشق ❤
خیلی زمان می برد
تا آدم بفهمد که،خیلی زمان ندارد...!!!
خانم / آقای دکتر مون
سلام خیلی ممنونم ازتون که نظرتون روگفتید.
من قصد ندارم شخصی رو به شخص دیگه ای علاقه مند کنم. چون خیلی خوب میدونم این کار نشدنیه .
روابط ما سه نفر پیچیدگی خاصی نداره . این موضوع یه بعد خیلی جزئی از زندگیه منه.
که رنج بسیاری رو به همین سبب تحمل میکنم.
بله علاقه یه طرفه خیلی مزخرف به نظرمیاد
هنر کنار کشیدن ،هنر ناظربودن، هنر پذیرفتن
کلمه های خیلی خوشگلی هستن
ولی من به خواست خودم وسط این ماجرا نیستم که به خواست خودم بخوام کنار بکشم.
متاسفانه یا خوشبختانه منهمدلی عاطفی پایینی بادوستم ندارم بلکه برعکس نمیتونم بهش بی تفاوت باشم
چون جدا برای من آدم مهمیه
وگرنه که بی تفاوتی ونادیده گرفتن آدما وموضوعای کم اهمیت رواله برام
آقای عرفان حافظ
سلام
ممنونم بهترم . حالم وابستگی عجیبی به حال دوستم پیدا کرده.
اون خوبه خوبم بده بدترم .
فعلا هم معلق وخنثی هستم
خیلی ممنونم ازتون
من از صحبت های شما خیلی خوب متوجه میشم که چطور باید باشم .
بنابراین تاحد زیادی صحبتهای شمامنو قانع کرد وترجیحم از این به بعد فقط روی paln B.
که دیگه کاملا شخصیه وخوبیش اینه مزاحم شما نمیشم که بخوام شمارواذیت کنم...
چون من ترجیح میدم دوستم مقطعی رو خود دار زجر بکشه تااین که من بخوام هواییش کنم و درنهایت بابی فکری بخواد بلایی سرخودش بیاره.
اما خب خعلی تلخ میشه ومن باید خیلی زیاد تحملمو ببرم بالا.
تنها خوبیش اینه که من میتونم رفتارمورد علاقمو پیش بگیرم وتاحد زیادی خشم خودمو خالی کنم.
رفتاری رو به نمایش بزارم که خیلی بیشتر مورد علاقه ی منو هم قبیله ایامه👌🏻☺️
۱) چه خوب که تحلیلی که همیشه ازاین موضوع توذهنم بوده عقبه ی علمی داره. اسمشو نمیدونستم.
۲) خواسته من این بود که دربرابردوستم خودشو سرکوب نکنه .همین.
من حضور دارم؟
فک نکنم.
یعنی چی متوجه نشدم.
یعنی اگه من مرده باشم مشکلی نیست؟ واینطوری براش سخت نیست که احساسش متوجه دوستم باشه؟
۳) ارزشمند ترین آورده ای که جهان برای من داره چندتا آدم محدود بیشتر نیستن . که ما به جای لباس همدیگه رو میپوشیم . که واحدیم. که جدا نیستیم.من اصلا نمیتونم بگم خیلی سخته .شما فکر کن چند نفر آدم درون یک بدنه.من وقتی از درونه خودم به جهان بیرون نگاه میکنم خودم تک نیستم .خانوادم هم درون من هستن. درون روحم درون بدنم درون ذهنم درون قلبم درون اندیشم . تاجایی که نمیتونم متوجه بشم خروجی محصول ونتیجه ی کدوممون هست .چون ماواحدیم
گفتم خانواده چون نسبت به کلمه اکیپ وقبیله خیلی بهتره به نظرم.
شما هی میگی ولش کن. من چیو ول کنم مثل این میمونه بگی دستت درد میکنه قطع کن بندازش اونور بزار دماغتو وپاهات زندگیشونو کنن
توقع ندارم همه در شرایط مشابه مثل من رفتار کنند. این یه راستی آزمایی پیش خودمه.
۴) این من نیستم که
درشرایطی باشم که نتونم منطقی فکر کنم
منکه اصلا احساسم درگیر نیست
اما فکر کردم اون آقا در شرایطی هست که چون احساسش درگیره خیلی درگیر محاسبات منطقی نشه
بخاطر همین درخواستم غیرمنطقی به نظر میرسه
۵) قبیله🤣
عبارت هم قبیله ای هم قشنگه بد نیست البته .
ولی خب نمیدونم
شاید اصلا بی ربط باشه.
فکر کردم حتی اگه باهم دوست نباشیم .دشمن مشترک که داریم
اینطوری
۶) اصولاً ترجیح میدم خودم از خودم مراقبت کنم .
فرمایشتون متینه اما
در مورد این موضوع نمیتونم زیاد توضیح بدم که چطوری میشه که اینطوری میشه وجمع میبندم
۷) مثال جالبی بود.
مادر منظورتون اینه که من اونو زاییده باشم؟
یا من اونو آورده باشم به این دنیا؟
نه چونکه من اصلا نازام😅
ولی خب مگه فقط دراین صورت میتونم حق داشته باشم که دلم بخواد ازش مراقبت کنم و همیشه در هاله ی حمایت من باشه؟
واسه این حسی که من بهش دارم
مادر بودن مفهوم کمیه
(مادر دختر دوست خواهر خدا همه چیزمه)
انقدر حسم چند بعدیه نمیشه به هیچی مثالش زد
۸) اونکه حال بدشو روی من خالی نمیکنه خودش کاری نمیکنه که .
من وقتی زجرشومیبینم زجر میکشم
بابا آخه چطوری بگم
فکر کنید که خدای نکرده خدای نکرده خدای نکرده عزیزترین آدم زندگیتون جلوی چشتون زیر تریلی گیر کرده بعد تو داری میبینی
بعد شما هی به من میگی ولش کن میگید که به شما چه اصن چیکار داری مگه مامانشی
ببخشید ازاین مثال خواستم متوجه شید
_________________________________
به این قسمت لطفاخیلی توجه کنید:
خودش که هیچ وقت همچین انتظاری نداره . خیلی زیاد عاقل ومنطقیه .اگه اصلا بفهمه من همچین فکرایی توسرمه بامن برخورد بدی میکنه دعوام میکنه ناراحت میشه
و ازم میخواد دخالت نکنم.اون فقط میگه منوبه حال خودم بزارید همین
از من بخواد که بااون آقا حرف بزنم؟
اون انقدر مغرور و دلبره که اگه بوببره من توذهنمه این چیزا رو به اون آقاهه بگم کلی بامن دعوا میکنه و منو میشوره پهن میکنه رو بند ومیگه تواصلا چی میگی چیکارداری تو اصن بدتر بااین کارات عصابمو بهم میریزی
اون میگه فقط منو به حال خودم بزارید .
( بعدشم میره آهنگ گوش کنه گریه کنه به مرگ فکرکنه)
مثل کف دستم حفظمش
ممنونم که گوش دادید دیگه مزاحمتون نمیشم چون من از صحبتهای شما پاسخ وراهکارمو گرفتم 🌹
سلام خانم یونگ
البته شما تو کامنتتون خطاب به حافظ نوشتید جوابتون رو گرفتید
اما منظور من این نبود که نسبت به دوستتون بی تفاوت باشید. قطعا ناراحتی و خوشحالی عزیزتون براتون مهمه
منظورم این بود که مستقیما با اون اقا راجع به این موضوع صحبت کنید
موفق باشید
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
🖤🖤🖤🖤
وظیفهی یک جاندار به عنوان ماشین حمل ژن، فقط یک چیز است: رسیدن به سن بلوغ و انتقال ژن به نسل بعد. وقتی ژن منتقل شد، دیگر جاندار وظیفهای ندارد و میتواند با خیال راحت بمیرد. مثال معروفش را شاید همه بدانید:
مانتیس (آخوندک) نر، بیشتر اوقات هنگام جفتگیری سرش توسط ماده خورده میشود. ولی مهم نیست چون انتقال ژن انجام شده.
حال قصد دارم شما را با موجود جذاب تری آشنا کنم. حشرهای زیبا با نام بیدِ لونا (luna moth). بعد از اینکه این بید دورهی طولانیِ لاروی را طی کرد و از پیله بیرون آمد، حداکثر یک هفته برای تولیدمثل وقت دارد و بعد میمیرد. در طی این چند روز حشره فقط یک هدف دارد: روزها از چنگ صیادها فرار کند و شبها جفتگیری کند. سپس جنس ماده شبِ بعد تخمگذاری کند.
چون کار دیگری ندارد، پس اندامهای اضافه حذف شدهاند.
بید لونای بالغ دستگاه گوارش ندارد !!! فقط اجزای دهانیِ مختصری دارد که از آن برای بیرون آمدن از پیله استفاده میکند و با استفاده از ذخیرهی غذایی که از زمان لاروی باقی مانده، این چند روز را سر میکند تا مبادا از وظیفهی اصلیاش (تولید مثل و انتقالِ ژن) غافل شود.
حال اگر این موضوع "انتقال ژن" را به انسان بسط دهیم چه؟ طبیعت از چه ترفندی برای وادار کردن این موجودِ ظاهراً پیچیده به تولید مثل استفاده میکند؟
از آنجایی که وی زیرک، باهوش، دارای قدرت تصمیم گیری و انتخاب بسیار بیشتری نسبت به سایر موجوات است میتواند این چرخه را بشکند و تولید مثل را متوقف کند.
عده ای بر این باورند که ترفند طبیعت استفاده از عنصر "عشق" میباشد!
چیزی که حیات بشری را چندین هزارسال با خود آورده و اکنون به این نقطه رسیده است.
به نقل از مذبوحانه
امروز مرا در دل جز یار نمیگجند
تنگ است، از آن در وی اغیار نمیگنجد
در دیده پر آبم جز یار نمیآید
وندر دلم از مستی جز یار نمیگنجد
با این همه هم شادم کاندر دل تنگ من
غم چاره نمییابد، تیمار نمیگنجد
جان در تنم ار بیدوست هر بار نمیگنجد
از غایت تنگ آمد کین بار نمیگنجد
کو جام می عشقش؟ تا مست شوم زیراک:
در بزم وصال او هشیار نمیگنجد
کو دام سر زلفش؟ تا صید کند دل را
کاندر خم زلف او دلدار نمیگنجد
چون طره برافشاند این روی بپوشاند
جایی که یقین آید پندار نمیگنجد
عشقش چو درون تازد جان حجره بپردازد
آنجا که وطن سازد دیار نمیگنجد
این قطره خون تا یافت از خاک درش بویی
از شادی آن در پوست چون نار نمیگنجد
غم گرچه خورد جانم، هم غم خورم زیراک:
اندر حرم جانان غمخوار نمیگنجد
تحفه بر دل بردم جان و تن و دین و هوش
دل گفت: برو، کانجا هر چار نمیگنجد
خواهی که درآیی تو، بگذار عراقی را
کاندر حرم جانان جز یار نمیگنجد
فخرالدین عراقی
سلام محمد جان
خوبی؟؟
خیلی دلم برات تنگ شده بود
مرسی لطف داری کلی
آیا ما همیشه به اون چیزی که اراده کنیم و بخواهیم می رسیم؟
به عنوان مثال موفقیت همیشه رسیدنی ست؟
موانع راه رسیدن به موفقیت چیست؟
یادمه چندین سال پیش شدیداً از سلسله پست های قانون جذب شفق بدم میومد چون از نظر من هیچ کائناتی ننشسته اون بالا تا من بگم بده اونم بگه بیا
باید جنگید و گاهی اوقات هم بی رحم بود، باید بازی داد و بازی رو بلد بود، باید فریب داد، به ظاهر فریب خورد و به ظاهر ساده و لوده به نظر رسید
باید گاهی اوقات شکست خورد تا فهمید چم و خم کارها چیه تا دوباره اون شکست رو تکرار نکرد
اما یک سوال برای خودم به شخصه پیش میاد آیا با داشتن صفات اخلاقی میشه موفق هم بود؟
آیا راه آسون تری هم برای رسیدن به هدف هست؟
آیا هدف وسیله رو توجیه میکنه؟!
هر چقدر هم که بخوام از دیدگاه انسانی به این مسئله نگاه کنم باز به این نتیجه میرسم که انگاری بله هدف وسیله رو توجیه میکنه...!
خیلی دوست داشتم کتاب شهریار از ماکیاولی رو بخونم اما تو کیف برلیان جا موند :)))
چون ماکیاولی به خوبی الزامات حیات یک حاکم و حکومتش رو شرح میده
مثل اینکه گاهی اوقات بی رحمی و پاگذاشتن روی بقیه کمک به رسیدن به بالاترین پله های موفقیت میکنه
شاید برای همینه که درصدی از مدیران بالا رتبه دارای صفات تاریک شخصیت هستند...!
اما این راه درستیه؟
اصلا درست و غلط بودن کارها اهمیتی داره؟!
من خودم متاسفانه یا خوشبختانه درصد بالایی از ماکیاولی و خودشیفتگی و بطور متوسط سایکوپاتی رو دارم(با توجه به آزمونهایی که در صحتش شکه)
اما هنوزم یک ندای اخلاقی درونم وجود داره که در نود و نه درصد مسائل منو به شک می اندازه
اون ندای اخلاقی درون من چیه؟
آیا باید درون ما همچین چیزی باشه؟
نیاز جامعه ما به یک پیشوای بی رحم، متمرکز و هدفمند و بدون ذره ای شک و تردید داره مثل هیتلر، استالین و...
یا کسی که آراسته به صفات انسانی و فضایل اخلاقی هست؟؟ مثل گاندی
یا شایدم نباید سیاه و سفید نگاه کرد
شاید باید یک فرد از طیف خاکستری باشه
به موقع مستحکم و بی رحم و به موقع ملایم و مهربان
اما زیادی ایده آل نیست؟
ایده آل ها ریشه در خیالات دارند برای همین از ایده آل ها بدم میاد
🤔🤔🤔
آقای نجفی کامنتای صفحه من چرا ریزش میکنه؟؟
به حافظ
برات پستش میکنم 😬
میدونی به نظر من جامعه به مورد سومی نیاز داره یعنی:
جایی که لازم باشه بیرحم باشه اما با آدم های ظالم و دربقیه ی مواقع ملایم و مهربان
🌸🌸🌸🌸
برای من بااخلاق بودن خیلی مهمه و بااونم میشه به موفقیت رسید شاید در بعضی مواقع سخت تر اما ارزشش خیلی زیاده اینجوری روانی آسوده خواهیم داشت ک دنیای شادتری.
اصلا حاضر نیستم از راهی که درست نیست به چیزی که میخوام برسم اینجوری وجدانم اصلا آروم نمیگیره.
به برلیان
بذار هر وقت رفتیم خونه مون با هم می خونیم :)
موافقم اما به نظرم خیلی ایده آل گرایانه ست البته شما هرچی بگی درسته
با اخلاق گرایی هم موافقم
به عنوان مثال امثال هیتلر ها و استالین ها در آخر اقدام شون منجر به شکست شده چون خشم و نفرت مسری ست و گاهی اوقات نتیجه معکوس داره
بعضی وقتها سرکوب و خفقان موجب فریاد و خروش و اقدام متقابل میشه
یک تحقیقی دیده بودم که موش هایی که به گربه ای که قصد شکارش رو داره حمله میکنند به علت ترس زیاد اینکار رو میکنه
همه زورگوها و آدم های بی وجدان فدای وجدانت بشن
بستگی به این هم داره که موفقیت رو چی تعریف کنید
آیا صرف رسیدن به پول و جایگاه موفقیت محسوب میشه؟ ما چیز دیگری از این زندگی نمیخوایم؟
آیا آدمای به اصطلاح شارلاتان (بلانسبت شما) کنار دستاوردهای این چنینی توی روابط عاطفی شون هم موفق تر عمل میکنن؟ از لحاظ روانی و جسمی هم احساس سلامتی و شادی بیشتری میکنن ؟ آدمای این مدلی در سنین بالاتر احساس رضایت و خشنودی بیشتری نسبت به عملکردها و تجاربشون تو زندگی دارن یا اخلاق مدارتر ها ؟ البته میدونم منظور شما یه آدم مطلقا خودخواه نیست
اتفاقا من هم کتاب شهریار رو خریده بودم بخونم که دست دوستم جا موند، اما تا جایی که از حرف های ماکیاولی خوندم هدف اون این نیست که پا روی بقیه بذاریم تا به مقصودمون برسیم ، بلکه هدفش اینه که پا روی کسی بذاریم که میخواد برای رسیدن به خواسته هاش لهمون کنه
اینا رو نمیگم تا بگم : نه ما همیشه باید مطابق اخلاق رفتار کنیم و دیگر هیچ
اصلا شاید خودم هم در آینده به همون چیزی تبدیل بشم که وقتی 14 سالم بود به چشم آدم بده ی داستان بهش نگاه میکردم
فقط به نظرم مهمه که موفقیت چه تعریفی برامون داره
ضمنا... اون دوستم که گفتم الان چند ماهه پستش نکرده برام ، خلاصه که پیگیرش باشید از حاج خانوم
این پست رو قبلا دیدم و با خوندن نظرتون یادش افتادم
********************************************************************
حالا نمیگم خیلی معتبره ...
شاید اصلا تو این دوران به آدمایی نیاز باشه که بی محابا برن جلو و راه باز کنن
با لطافت بسیار کار ها رو نمیشه به نتیجه رسوند ...
این واقعیت که هر چی بی قیدتر و بی اخلاق تر باشی سریع تر مدارج موفقیت رو طی میکنی وجود داره، چرا؟ چون ادم با اخلاق برای رسیدن به جایگاه بالاتر، کسی رو دور نمیزنه، از راه نامشروع کسب مال نمیکنه، کسی رو له نمیکنه و در کل قوانین انسانی رو دور نمیزنه!
اما خب، ادمهای با اخلاق چی بدست میارن در این مسیری که سخته، از بقیه عقب می مونن و جز با تلاش ساخته نمیشه؟! وجدان اسوده، رنج ساختن ادمها رو قوی تر میکنه، پیش خودش هم عزیزتر میکنه، و از همه مهم تر، ارامش روانی هم براش میاره.
به نظر من معامله خوبیه، ادما به تلاش زندن و کسایی که تلاش میکنن، و از راه درست و با صبر به مدارج بالاتر میرسن، پیش خودشون سربلندن، و چه حسی ازین بالاتر که ادما بهترین دوستشون وجدانشون و بهترین افتخارشون تلاش کردنشون باشه...
هیچ چیزی جایگزین این احساس نمیشه، چون جنس حس موفقیت گروه اول و دوم خیلی فرق داره، اولی فقط رفته بالا و افتخارش خباثتشه که زرنگی میدونتش، دومی به شرافتش مینازه و این کم نیست.
به رهگذر عزیز
من ترجیحم اینه که ساده و تک بعدی به مسائل نگاه نکنم
در خصوص موفقیت هم میشه از ابعاد مختلف به مسئله نگاه کرد
به عنوان مثال در طبیعت موفقیت اونچیزی ست که در مغز سیستم پاداش دهی رو تحریک و به کار می اندازه، به همین جهت پاداش های لحظه ای می تونند موفقیت تلقی بشوند، ***** ***** *** * **** ***** **** **** **** و...
*** ***** ****** **** *** *** ** ****** ***** ****** ***
صفاتی مثل ****** ***** *** ***** ******** *** **** و... هرچقدر بیشتر باشه موفقیت های اینچنینی هم بیشتر به دست میاد
اما از طرفی موفقیت های اجتماعی نیازمند همراهی با هنجار های اجتماعی ست برای همین این صفات در این موارد کارآمد نیست
موفقیت های تحصیلی و حتی شغلی نیازمند برنامه ریزی های بلند مدت و پایبندی به اونها هست و نه تکانشی بودن
و همچنین موفقیت در رابط عاطفی نیازمند در نظر گرفتن احساسات طرف مقابل و تعهد به اون احساسات هست و نه ولنگاری جنسی و عدم تعهد
اما با این حال یک مقاله خونده بودم که افراد خودشیفته عموماً احساس رضایت بیشتری از زندگی دارند
و یا در کتاب خرد جامعه ستیزان اگرچه انتقادات زیادی به این کتاب هست اما نشون میده درصدی از ******** ** ****** * *** ******* ***** ** *** ******* *****
چون ذات موفقیت گرچه از جنبه های مختلف متفاوت هست اما در آخر مربوط به سیستم پاداش دهی و دوپامین در مغز میشه
در مورد ماکیاولی من کم و بیش چیزهایی خوندم اما نه از خود کتاب
مطمئن نیستم برداشتم درست بوده یا نه اما ماکیاولی چالش های اخلاقی و موانعی که صد راه سیاستمداران هست رو بررسی میکنه خیلی اوقات ****** ***** ***** در ***** ** *** ***** ** *** ***
یک فصل هم داره در خصوص حکومت های مذهبی
خیلی دوست داشتم در اون مورد هم اینجا بنویسم ولی مطمئنم تایید نمیشه
در آخر امیدوارم اینطور برداشت نشه که من به بی رحمی و پا گذاشتن رو بقیه اعتقاد دارم اصلا برای این نتایج اون آزمون ها رو قبول ندارم چون به شدت در قبال آسیب زدن به بقیه احساس گناه و پشیمونی رو حس میکنم
اما اعتقاد دارم در بررسی مسائل باید احساسات شخصی رو کنار گذاشت
صفات به اصطلاح *** ****** ** ***** *** ******* ****** * ****** ***** اما الزام موفقیت های بلند مدت پایبندی به هنجارهای اجتماعی هست با این وجود یک استثناء وجود داره بعضی افراد مثل ***** ** ****** *** **** *** *** ** **** **** **** **** ***** ***** **** *** *******!!
برای همین هم هست که برای من سوال پیش اومد چه در بُعد فردی چه اجتماعی و حتی سیاسی(هیچکدوم از اینها جدای از هم نیستند) همیشه اخلاقمداری مفیده؟
نمیشه ** * *** **** ** * ******* ** ****** * **** *** ** ***** *** *** ****؟
اصلا امکان پذیر هست؟
به عنوان مثال در خصوص ********* ***** *** ** *** ******** ********* ** **** **** * **** *** ** **** ******** **** *****
** ***** *** ** **** ******* * *** ***** **** ***** ****** ***
**** ***** ** ******* ****** ****** * ***** *** *** ** **** **** ** ***** ** **** ******** ********* ***** * ***** ***
*** ** **** *** **** بکنه!
حتما پیگیرش خواهم بود😂😂
فکر میکنم لینکی فرستادید که سانسور شد اما با جمله آخرتون موافقم
***** **** *** *** ** *** *** ***
**** *** ** ****** ** **** *** *** ***** ** *** *** **** ** *** *****!!
به آریوبرزن عزیزم
درسته تا حدودی منظورم همین هست اما نکته حالب اینه که برای اینکه همچین چیزی امکان پذیر باشه باید خودشیفته باشی
نمونه اش ترامپ تا جایی پیش رفت که وقتی رئیس جمهور آمریکا بود مجبور شدن اختیاراتش به عنوان رئیس جمهور محدود کنند اما تو جمع طرفدارانش و خبرنگاران یه بچه رو میگیره بغلش با نرمی باهاش حرف میزنه :)
این دو موردی که گفتی جدای از هم نیستند
حرفی هم که در ادامه زدی هم درسته هم غلط
الزام روابط بین فردی این نیست که حتما بر پایه احساسات باشه، اما درسته احساسات نقش زیادی دارند
اما اشتباه حرفت اینجاست که در قدرت "بودن"، حکمرانی و ترشح دوپامین رو مساوی با سرد ، منطقی و دور اندیش بودن در نظر گرفتی
اتفاقا در کتاب تناقض قدرت میگه توانایی درک افکار و خواسته های دیگران و توان بسیج کردن هیجانات عموم مردم برای رسیدن به قدرت الزامیست(ترشح دوپامین در واقع اعتماد به نفس انجام اینکار رو به اون فرد میده) اما تناقض قدرت اینجاست که وقتی فرد به قدرت برسه و جایگاهش تثبیت بشه سریعاً توانایی خوندن ذهن و افکار و همدلی هیجانی خودشو از دست میده و بجای درک بقیه، دچار افکار کلیشه ای و کلی نگری نادرست میشه این متفاوت با منطقی بودن و دور اندیش بودنه
یک مثال زیبا از این میشه وقتی که موقع انتخابات خوب میدونند مردم خواسته هاشون چیه، شعار هایی میدن که دقیقااا احساسات جمعی مردم رو هدف قرار میده و اثر گذاره اما وقتی جایگاه شون تثبیت شد به کلی تمام توانایی همدلی و ذهن خونی شونو از دست میدن، مشکل این نیست که نمی خوان به خواسته های مردم برسند مشکل اینجاست که نمی تونند خواسته های مردم رو ببینند!
خیلی دوست داشتم حرفهای قبل از رسیدن به قدرت و بعد از رسیدنِ به قدرت سیاستمداران داخلی رو اینجا بنویسم اما سانسور میشه...
اونی که بعد از رسیدن به قدرت سرد و منطقی(منطق خودخواهانه) هست در بعد فردی و بین فردی هم دقیقا همینه فقط برای گرفتن مقبولیت "ماسک" میزنه
نه نگفتم ایده آل باشه مردم می خوانش
اتفاقا وقتی ایده آل باشه باور کردن و اعتماد بهش سخت میشه
با حرف آخرت هم موافقم
اینم حرفیه
واقعا حاکم نیازه؟
برای اونایی که پیروی کردن براشون راحت تر از تفکر و تعقل هست وجود یک حاکم نیاز ضروریه...
به آقای نجفی شما یک پست گذاشتی که کجایید مگه نمی خواستید حرف بزنید
بعد توی همون پست نظرات رو بستی!
خسته نباشید🙏🏻
من بیام اونجا مطمئنن نظراتی می بینم که در حد انفجار عصبیم میکنند فحش رکیک هم تایید میشه؟؟
اگه فحش تایید میشه من بیام
پووووف
آقای نجفی شما معلمی سانسور علم و تحقیقات علمی از یک معلم به دوره!
خب نجفی جان اون《بکنه!》رو هم انتهای جمله سانسور میکردی دیگه چه کاریه آخه😂😂😂
به آریوبرزن
اتفاقا من حرفت رو قبول دارم
اما بستگی داره از چه زاویه ای بهش نگاه کنی، مطمئنن مشکلی نداره که بخواد خودشیفته باشه اما مهمه که می خواد بر علیه تو باشه یا با تو به قول خودت تو رو توی تیم خودشو میدونه یا نه؟!
در ابعاد سیاسی و حکومتی اهمیت بیشتری هم پیدا میکنه
این تیم یا حزبی که داره مطمئنن یکسری معیارهایی داره که اگه داشته باشی شون داخل تیم شی نداشته باشی دشمن شی
تجربه درگیری با یکی از همین خودشیفته ها رو خودت داشتی پس باید بدونی اهمیت داره
با باقی حرفهات هم موافقم
مینویسم سرشار از عشق
برای تویی که همیشه
تنها مخاطب خاص دلنوشته های منی…
برای تو که بخوانی و بدانی
دوست داشتنت در من
بی انتهاست…
**** ****** ******
** ****** *****
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندی است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
❤️
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های من گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
سیمین بهبهانی
سلام ماه تی تی
ممنونم شما خوب هستی؟
صفحه شخصی شما رو می بینم یاد دعوایی که تو صفحه ات داشتم می افتم😬
خیلی خب من جوابم گرفتم
دو درخواست از شما دارم یک اینکه کامنت قبلی رو حذف کنید
و دو لطفا کامنت هیچکس به غیر از برلیان تایید نشه و من کاملا تابع قوانین این بلاگ خواهم بود
به آریوبرزن
از دسته بندیت خوشم اومد
چون نکته جالبی مطرحی کردی که هر دو سلطه گری میکنند اما اولی سلطه گریش رو جار نمیزنه با استراتژی اعمال میکنه بالعکس دومی کامل نشون میده
ببین من مثالی که از اون زدم این نبود که بخوام با یه حاکم مقایسه کنم، صرفاً می خواستم یادت بندازم اهمیت داره ولی سریعاً احساس بدی بهت دست داد، حتی اون جمله ای که براش گفتی در واقع مقابله به مثلی در قبال اون حس بد یا کینه ای بود که نسبت بهش داری(حالا برای اینکه دلت خنک بشه یه بار یه سوء تفاهمی پیش اومد که از خجالتش در اومدم ولی خب اشتباه برداشت کرده بودم)
دشمنت رو هم دست کم نگیری خوبه
در هر صورت همون قلدر اگه صاحب مقام و پستی باشه، دیگه مثل بلاگ نجفی نیست دکمه اش زده بشه، اون میشه کسی که دکمه رو میزنه(منظورم اون نیست کلی میگم)
در مورد ترامپ هم ایده ات خوبه ولی یه نکته رو از قلم انداختی، ترامپ رو نمیشه اونطوری از میدون به در کرد
یادمه یکی موهاش رو مسخره کرد و ترامپ فقط با گفتن اندازه حساب بانکیش کل اون جمعیت رو موافق خودش کرد
من اگه آمریکایی بودم بهش رای میدادم اما بهش هیت هم میدادم
چون چیزی که ترامپ مخصوصا تو سیاست خارجه به نمایش میذاشت مفهومی بود به اسم fearless dominance به معنی سلطه بدون ترس و یا همون قلدری اما با یک تفاوت اینکه قلدری هست که تا آخرش میره صرفاً یک نمایش نیست، برای ترسوندن نیست
اینو می تونی تو دست دادن هایی که داشته ببینی و یا وقتی با ملکه مرحوم(روحش قرین رحمت الهی) قدم میزد و یا ارتباطش با کره شمالی
به عنوان مثال اگه ترامپ جای بایدن می بود احتمال اینکه اقدام مستقیم و عملی در رابطه با جنگ روسیه و اوکراین میداشت زیاد بود اما دلیل اینکه هیت بهش میدادم اینه که یه قلدر گرچه خوبه در کنارت باشه اما یه جاهایی باید مهار بشه و در ثانی مطبوعات معمولا واکنش خوبی به ترامپ و طرفدارانش ندارند
سلام چرا دیگه کامنتی از شما نمیخونیم:(
میشه علت رو توضیح بدید ؟
درمورد چندتا از صحبتاتون در این صفحه باید ازتون چندتا سوال بپرسم
سلام خسته نباشید
چرا شما نیستین؟
میخواستم درباره موضوعی باشما صحبت کنم و ازتون دعوت کنم در طرح قرآنی من شرکت کنید و نظرتون رو درباره منبع طرح بگید
ممنون
مطالب پیشنهادی از بایگانی خانواده برتر برای آشنایی در مورد نحوه ی نظر دادن و تائید آن ها