سلام
ببخشید یه سوال داشتیم
اگه تو دوره عقد رابطه داشته باشیم و دختر باکره نبود.
چجوری اثبات کنیم؟
لطفا راهنمایی کنید
ممنون
سلام
ببخشید یه سوال داشتیم
اگه تو دوره عقد رابطه داشته باشیم و دختر باکره نبود.
چجوری اثبات کنیم؟
لطفا راهنمایی کنید
ممنون
سلام دوستان
من 23 سالمه و 4 ساله ازدواج کردم .حدود یک ساله کi همسرم گوشی اندروید خریده برای من و خودش. از اون موقع تا الان یi بازی انلاین نصب کرده و چندین بار در حال چت کردن با دخترا مچشو گرفتم و در حضور من بازی رو از گوشی حذف کرده ولی وقتی گوشیشو چک کردم دوباره دیدم که نصبش کرده. دفعه اخر کهسر این مساله بحثمون شد گفت من فقط برای سرگرمی و فرار از مسایل ذهنی که دارم میرم تو بازی و در حد چت تو همون موقع هس .
من نمیتونم با این مساله کنار بیام. بنظرتون چیکار میتونم بکنم ؟
هیچ چیزی هم برا شوهرم کم نذاشتم که بخاد به خاطر کمبود به طرف کس دیگه کشیده بشه ولی میترسم از حیله های زنانه ی بقیه که شوهرم خامشون بشه .
" یکی مثل تو " :
آقایون محترمی که اینقدر از ازدواج موقت دفاع میکنید (البته باید با شرایطش باشه ) به من بگید مثلا پسری که میاد میگه من فشار جنسی دارم نمیتوننم تحمل کنم و هیچ راه حل دیگه ای رو هم قبول نمیکنه( اصلا طرف بخودش فشار نمیاره که خود داری کنه یا روزه بگیره که فشار جنسی ازش کم بشه و... با اینکه راه حل قرآنه ) اما باز چسبیدید به صیغه که باز یک راه حل دیگه اس البته خیلی راحت تره و خیلی لازم نیست با نفس کلنجار برید
من یک سوال داشتم اونم اینه که خوب شما پسرایی که الان مثلا از نظر مالی شرایط تشکیل یک زندگی رو ندارین خوب چرا با همون زنی که صیغه میکنید ازدواج دائم نمیکنید؟ باور کنید مردا با هر زنی که اولین س*ک*س رو داشته باشن ( البته همشون نه اکثر ) خاطره عجیبی هم دارن، اکثر حتی بعد ازواج دائم از اون یکی یادشون نمیره .
حالا سوال من اینجاست که چرا این پسر نره با همین زن مطلقه یا بیوه ازدواج کنه؟ این زنان که معمولا با توجه به جامعه امروز بچه ندارن تازه جهاز هم دارن بعضیشون خانه و جا هم دارن تازه اکثر قریب به اتفاقشون مراسمم نمیخوان،خوب شما چرا نمیرین این زن ها رو ازدواج دائم کنید؟
مگه ناپاکن؟ زنا کردن؟ آقا اینا هم مثل شما بیچاره ان دیگه غیر اینه ؟ شما اگر با اینها ازدواج دائم کنید میدونید چقدر ثواب میکنید؟ تازه از صیغه کردن هم ثواب بیشتری میکنید ثوابی میکنید که تا اخر عمر بلکه ابد دستتون رو میگیره
این زنان هم پاکن ،هم دلشکسته،هم کم توقع دلیل شما برای اینکه صیغه رو پیشنهاد میکنید فقط بخاطر نداشتن مال در صورتی که این زنان این خلا رو هم پر میکنن چیه؟
خوب بعدش که شما صیغه کردین بالاخره ازدواج موقت کردین اینم یک نوع ازدواجه دلیل شما برای گرفتن یک دختر بکر چیه در صورتی که خودتون ازدواج ( هر چند به صورت موقت ) رو داشتین؟
شما با صیغه به جمع متاهلین میپیوندید بهتر نیست از همون اول دائم رو با این زنان بپذیرین اگر واقعا میخواین نیروی جنسی شما تخلیه بشه و به این زنان کمک کنید و ... ؟!
من پسری رو میشناسم که چون جا نداشت و شرایط ازدواج (مالی،خانوادگی و ... ) نداشت با مطلقه ازدواج کرد الان یک پسر هم داره .
به نظر من دید جامعه نسبت به زنان مطلقه و بیوه باید عوض بشه، اونها هم میتونن معشوق خوبی برای پسرانی که شرایط ازدواج ندارن باشن جز اینه؟
پسری 19 ساله هستم لطفا کمک کنید
چند روزی هست که مدام ازم آبی خارج میشه بدون اینکه متوجه بشم سرم هم گیج میره . خیلی نگرانم با تحریک شدن بلافصله این مایه بدون لذت ازم خارج میشه برای نماز خواندن هم مشکل پیدا کردم باید چه کار کنم ؟
بعضی اوقات این مایع نه رنگ داره و نه بو بعضی اوقات هم شبها لباسم تر میشه قبلا فکر میکردم شبها عرق میکنم تازه متوجه شدم عرق نبوده
کمکم کنید سر درگم شدم خجالت می کشم این موضوع رو با خانواده مطرح کنم .
سلام
یکی منو دوس داره که نماز نمیخونه، خیلی مذهبی نیس ولی پسر خوب و سر به راهیه، خیلی منطقی و مهربون و قابل اتکا .
اما من مذهبی هستم و این سوالو دارم که آیا خیلی مهمه همسر آدم از لحاظ دینی مث خود فرد باشه ؟
با تشکر
من به یه دختر خانمی علاقه دارم و قراره انشالله مزدوج بشیم ولی من یه مشکلی دارم اینه که ایشون دختر پاک سرشتی هستند ( بارها امتحانش کردم ) ولی تو فرهنگ خانوادگی شون آرایش کردن چیز بدی نیست و ایشون همیشه آرایش کرده اند .
ولی اینم بگم که محجبه کامل هستند ولی خانواده ام اینجوری نیستن و منم دوست ندارم ایشون مدام مخصوصا بیرون خونه مثل دانشگاه و ... آرایش کنه میخوام زیبایی شون فقط مال همسرشون باشه ولی نمیدونم چه جوری باهاش مطرح کنم که ناراحت نشه آخه من خیلی زود جوشم ولی بعد از مدتی آروم میشم لطفا هر کسی میتونه کمکم کنه
خدا خیرتون بده یا زهرا ...
سلام دوستان
من یه دختر 23 ساله هستم. همیشه از آدمای مغرور بدم میومد. بخاطر همین از بچگی عادت داشتم خیلی شکسته نفسی میکردم.
چون حدش رو بلد نبودم همیشه باعث میشد که شخصیتم خورد بشه. چندین ساله این موضوع آزارم میده خیلی رو خودم کار کردم که اعتماد به نفسمو ببرم بالا. همیشه از دوستام تعریف میکنم ولی یکیم میاد میگه تو فلان هنر رو داری یا دختر خوبی هستی ، میگم نه بابا نه قیافه دارم نه اخلاق نه چیزی حالیمه.
انقدر که همه باورشون میشه در صورتی که ته دلم میدونم از اونا بیشترم. اما خودم از آدمی که خودشو دست کم بگیره خوشم نمیاد. همه آدمای باشخصیت و کسایی که بخودشون مطمئنن رو دوست دارم. چیکار کنم به خودم بتونم ارزش و احترام قایل باشم، تا دیگران هم همین برخورد رو با من کنن.
سلام
من دختری 21 ساله ام . چند ماه پیش با پسری اشنا شدم و الان با هم هستیم و قراره بیاد خواستگاریم ولی الان مشکلم اینه وجودم دو شقه شده از یه طرف خیلی دوسش دارمو میخوامش ازیه طرف یه حس عمیقی ته وجودم بهم میگه باهاش ازدواج نکن پشیمون میشی...
ما از لحاظ اعتقادی خانواده هامون بهم میخورن خیلی هم همدیگرو دوست داریم و اونم خیلی بهم اهمیت میده و دوسم داره از لحاظ قیافه من یکم ازش سر ترم و شغل پدرمم از پدرایشون خیلی بهتره اما چیزی که منو آزار میده اینه من از یکی از اشناهامون که اونو میشناخت وقتی دربارش ازش پرسیدم گفت ادم تنوع طلبیه و تو حیفی و از این حرفا.
راستش ازش پرسیدم تا حالا با چند نفر بودی ؟ گفت با دختر زیاد بودم ولی کسی رو دوست نداشتم نه با یه نفر نه با دو نفر با خیلیا بوده و با خیلیا هم رابطه داشته دیگه حلال حرومشو نمیدونم که صیغه بوده یا نامشروع .
تا همینجا میدونم راستش ته دلم راضی نیس احساس میکنم رفتاراش سبکه به عنوان یه مرد مثلا با مشتری های دخترش خیلی گرم میگیره بیش از حد باهاشون راحته اخه من خودم خیلی دختر سر سنگینم با پسرای دانشگاه خیلی متین و با وقار رفتار میکنم تو مجردیمم پاک بودم با کسی رابطه جنسی نداشتم.
حس میکنم لیاقت من بیشتر از اونه . به وفاداریش زیاد اطمینانی ندارم میترسم تنوع طلب باشه همش با خودم میگم پسری که با صد تا دختر بوده و رابطه هم داشته حالا بچرخه بیاد منو که تا حالا با کسی نبودم و بگیره؟؟؟؟؟؟
بخاطر دوست داشتنم بهش شاید بتونم چشمامو رو گذشتش ببندم ولی واقعا ته دلم حس میکنم تنوع طلبی عادتش شده میترسم بهم وفادار نباشه چون حدود روابطش با دخترا رو دیدم خیییلی بیش از حد باهمشون راحته.
از خیلی از دوستاشم به گوشم رسیده که ادم تنوع طلبیه الان موندم تو دو راهی. از نظر تحصیلاتم من بالاترم من الان کاردانیم تموم شده دارم برا کارشناسی میخونم ولی ایشون دیپلمه هستن.
دختر خانوما شما اگه جای من بودید چیکار میکردید؟ بیخیال این ازدواج میشدید؟ خیلی دوسش دارم ولی دو دلم میترسم از این انتخاب. کمکم کنید.
سلام
طرف سوال من دختر خانم های محترم هست. فرض کنید که یه خواستگار خوب براتون اومده:
1_ دختر ها دوست دارین مهریتون چقدر باشه. (چند تا سکه)؟
2_ نظرتون در باره مهریه سبک چیه و به نظر شما مهریه سبک یعنی چی؟ (چند تا سکه؟)
3_ اگه خواستگارتون بگه من از شما خوشم اومده و تفاهم داریم ولی در حد توانم سکه میزنم و بیشتر از 14 تا غیر منطقی هست حتی اگه دیگران بگن کی داره کی گرفته باز یه بار روی دوشم هست چون مهریه حق زن هست ولی در عوض توی زندگی براتون کم نمی زارم شما ناراحت می شین؟
4_ حاضرین مهریه 14 سکه رو قبول کنید؟ (با فرض اینکه خواستگار خوبی دارین)
5_ اگه مهریتون 14 سکه باشه اول زندگی به شوهرتون میگین که باید مهریه رو بده یا اصلا گرفتن مهریه براتون مهم نیست؟ اگه اون بهتون بگه که اول زندگی می خواین مهریه رو یا نه شما نظرتون چیه؟ (با فرض اینکه معمولا اگه یه پسر بخواد مهریه رو بده مجبوره مقدار زیادی از پس اندازش رو به شما بده)
6_ اگه مهریه رو بگیرین باهاش چیکار می کنین؟ حاظرین توی زندگی خودتون خرجش کنید؟
(در تمام سوال ها فرض کنیند که خواستگار خوبی براتون اومده و واقعا دوستتون داره)
سلام
اینکه یه دختر سرد مزاجه این قضیه رو تو جلسه خواستگاری چطور مطرح کنه که هم بی حیایی نباشه هم بتونه بفهمه طرف مقابلش سرده یا گرم ؟
آخه مطرح نکردنش رو نوعی خیانت میدونه و دوس نداره بعدها در زندگیش به مشکلی بر بخوره؟
طریقه مطرح کردن این قضیه چطور باید باشه ؟
حتما بیان کنید که چطور باید مطرح بشه ؟
رو مطرح کردن مستقیم اصلا حساب نکنید .
شیوه های غیر مستقیم رو بیان کنید .
پیشاپیش از جوابتان ممنونم
من 22 سالمه و تازه فارغ التحصیل شدم واقعا دیگه دارم دیوونه میشم از تنهایی و از بیکاری .
چون این 4 سال با هم اتاقی و هم سن و سالام زندگی کردم اما حالا کاملا تنها شدم ... دوس دخترم ندارم چه برسه به دوست پسر ( البته ازین لحاظ راضیم که حداقل کناهی نمیکنم ) اهل این چیزا دوس گرفتن و چی میدونم همین کارایی که بهش میگن خود ارضایی و خلاصه اهل برنامه خاصی هم نیستم. و هیچ سرگرمی هم جز اینکه بیام سراغ وبلاگ شما و از این طریق با بچه های دیگه آشنا شم ندارم.....
ولی دارم ازین کارم خسته میشم چون خسته شدم از بس همه ی مطالبو دوره کردم . تو خونواده های ما دخترا رو زود شوهر میدن هم سن و سال ندارم... دوستامم از هم جدا شدیم و زیاد نمیشه باهاشون ارتباط بگیرم چون مشغول ارشد و زندگی مشترکن مزاحمشون نشم بهتره
محله ما کوچیکه دختر مجرد پاشو از در بذاره بیرون 100 تا حرف پشت سرش میزنن . هر چی کتاب بوده مذهبی رمان و ... هم خوندم باز فایده نداشته .
فقط این اینترنتو دارم که حتی ممکنه دیگه نداشته باشمش ... تازه اینم شده معضلی واسه خودش یه سرچ که میکنی هزار جور مطالب زشت بالا میاره که آدم از رو کنجکاوی وسوسه میشه بخونه همین چیزا باعث شد پی به مسائلی ببرم که آدم مجرد نباید بدونه نه اینکه بی ادب باشم چون اصلا راجبش اطلاع نداشتم و بچه ها تو خوابگاه دستم مینداختن که تو 20-22 سالته هنوز نمیدونی فرق دختر و زن چیه ؟
یا یه سری مسائل دیگه که روم نمیشه بگم البته خدا رو شکر تو سنی هستم که جنبه این چیزا رو دارم و اتفاقا اطلاعاتم رفت بالا فقط ذهنم گاهی میره سمت این چیزا که خدا رو شکر اهل نماز و قران و معنویاتم سریع خودمو جمع میکنم و مشغول میشم .
تا من رفتم دانشگاه 2 خواهر بزرگم ازدواج کردن و رفتن داداشم هم تربیت معلم میخونه و شهر دیگس 2 آبجی کوچیک دارم ابتدایین اختلاف سنیم هم باهاشون به 10 تا 13 سال میرسه.
بابا و مامانم هم زیاد باهاشون نمیتونم حرف بزنم چون منو درک نمیکنن البته از لحاظ بحثای علمی و دانشگاه و درس و این چیزا چون اونا سوادشون در حد 1 و 2 نهضته ( البته من دست بوسشونم و قصد بی احترامی بهشون ندارم و هر چی دارم از فداکاری اوناست من خاک پاشونم ) منظورم اینه نمیتونم مثه دوستام باهاشون رفتار کنم و راجب موضوعات مشترک باهاشون بحرفم .
لطفا از کارو این چیزا نگید که دلم خونه ... بابام میگه هر چند بهت اعتماد دارم اما به دوره زمونه و ادماش اعتماد ندارم که بهت اجازه بدم بری بیرون و شهر دیگه کار کنی تا وقتی مجردی زیر سایه خودمی .
اما من میدونم داره به پدرم فشار میاد واقعا خرج زندگی زیاده وقتی می بینم داره واسه نونه حلال و به خاطر ما داره بیمار میشه دوس دارم بمیرم .
دوس داشتم پسر بودم میرفتم حداقل کارگری اما دختر نباشمو دست رو دست بذارم ای خداااااااه
خلاصه وسواس گرفتم...
واقعا سخته این دوره زمونه هم تنها باشی هم پاک بمونی هم بیکار باشی هم ....
لطفا بگید چکار کنم واقعا مثه یه زندانی ام خوشبحال زندانی که به اجبار زندانه من به اختیار کاری از دستم بر نمیاد به شدت تنها و بیکارم
از تنهایی همه فکری میاد سراغم ...
امام علی ع: اگر نفس خود را مشغول نکنی او تو را به کاری مشغول میسازد.
کتاب ،رمان، فیلم و لپتاپ اخه تا کی خسته شدم.....
الی22
سلام پسری هستم با 27 سال سن . زمان داشجوی با خانومی اشنا شدم خیلی با هم صمیمی بودیم و خیلی گرم .
با توجه به این که رشته تحصیلی جفتمون فرق میکرد خیلی جاها به هم کمک میکردیم بعد حدود جند وفت رابطه ما احساسی شد و تصمیم گرفتیم برای زنگدیمون برنامه ریزی کنیم .
من از گذشته ایشون سوال کردم و این خانوم به بنده گفت قبل از من پسری در زندگیش بوده که قرار بود با هم ازدواج کنن از اونجایی که ایشون دختر خیلی احساسی هستن اون پسره از این ایشون سو استفاده کرده و با هاشون رابطه جنسی داشته .
بعد از اینکه این ماجرا رو شنیدم با هم پیش یک دکتر متخصص رفتیم . من این دختر رو خیلی دوست دارم و کاملا ایشون رو دختری پاکی میدونم . ولی بعضی وقت ها این قضیه رابطه جنسی به شدت من رو اذیت میکنه و فکر های زیادی تو ذهنم میاد .
لطفا راهنمایی کنید بنده رو
سلام
ببخشید میخواستم بدونم نظر بچه ها بخصوص آقایون در مورد گذاشتن عکس با حجاب یک خانم روی صفحه پروفایلش در شبکه های اجتماعی مثل وایبر و اینستاگرام و ... چیه؟
مرتبط:
در چه صورتی پروفایل تلگرام آدم ها رو چک میکنید؟
دختر مورد علاقم عکس بی حجاب تو پروفایل تلگرامش میذاره
چرا دختران مجرد در پروفایل هاشون متن های عاشقانه میذارن ؟
مادرم عکس های پروفایل دختر مورد علاقم رو دیده و مخالف ازدواج ماست
راستش یه موضوعی دهنمو درگیر کرده میخوام مث همیشه باهاتون درمیون بذارم و نظر خواهی کنم .
بحثی در مورد تاثیر خانما روی آقایون بود توی سایت که اکثریت تایید کرده بودن که خانما میتونن خیلی روی رفتار آقایون بعد از ازدواج تاثیر بذارن ( چه خوب چه بد )
اول اینکه من برام یه سوالی پیش اومده که خب اگر اینجوریه چرا میگن خانما از آقایون تاثیر میپذیرن ؟و برا همین مثلا تاکید شده زن مسلمان نباید همسر کافر بشه ولی برا آقایون انقدر تاکید نشده
حالا چیزی که ذهنمو درگیر کرده اینه که یه موقع ها پسرایی هستن که به اندازه ی من مقید به احکام اسلامی نیستن ولی خیلی به داشتن فردی مثل من که مقیده علاقمندن و هیچ مشکلی ندارن ولی من هیچ وقت خوشم نمیومد و خلاصه سعی میکردم طرفو رد کنم .
و تا حالا هم کسی که من از این نظر ( از نظر اعتقادی ) تاییدش کنم بهم پیشنهادی نداده یا معرفی نشده بهم .
با خودم میگم نکنه دارم اشتباه میکنم شاید بتونم اون پسری که اخلاق خوبی داره و زیاد معتقد نیس رو بهتر کنم یا به حد خودم برسونم ( اگر واقعا زن بتونه تاثیرگذار باشه ) چون به هر حال طرف خودش قبول داره که یه سری ایرادها داره که باید رفع شه ولی اگر طرفم اونجوری که من میخوام باشه ( از نظر اعتقادی مث خودم یا بهتر از من باشه) ممکنه یه موقع نسبت به من حس تکبر داشته باشه یا مثلا خونوادش خشکه مذهبی از آب در بیان .
ولی اگر از من تو این مورد پایین تر باشه بیشتر بهم افتخار میکنه پیشش عزیزتر خواهم بود و اگر بعد از ازدواجم همسرم بهتر بشه منم به خودم بیشتر افتخار میکنم در صورتی که اگر شوهرم از من بهتر باشه این فقط منم که سعی در رشد دارم و باید بهتر بشم یا اگه مث خودم باشه دیگه انگیزه ام برای رشد زیاد نیست در صورتی که اگر همسرم ازم پایین تر باشه به خاطر رشد اونم که شده سعی میکنم بهتر و بهتر شم تا تاثیر گذارتر بشم
خواهشا نظرتونو بگین
پیشاپیش ممنونتونم ( گل )
با سلام
آیا طبیعی است که برخی از فرزندان ( پسر و دختر ) کمترین شباهتی به والدین خود نداشته باشند؟منظورم این است که پسر هیچ شباهتی به پدر و دختر هیچ شباهتی به مادر نداشته باشد؟ آیا راهی برای آزمایش و اثبات قطعی انتساب فرزند به والدین وجود دارد یا آن هم صد درصد قطعی نیست ؟ چه راهی ؟
سلام
من پسرم 29 سالمه ، نواحی دور مقعد و پایین کشاله رانم به طرف مقعدم بشدت سیاه و تیره رنگه. مدتی هست نامزدم کردم و بزودی عروسی میکنیم . هنوز همسرم بدنم رو ندیده اما حس بدی دارم از اینکه اون قسمت بدنم بشدت تیره هست و خیلی توی ذوق میزنه .
میخوام بدونم بقیه مردای ایرانی هم همین طورن یا نه؟
سلام
من پدرم کارمند بازنشسته یکی از بانک های دولتی هستش .... من الان 20 سالم هست و شاغل هم نیستم ( پسرم ) .... بابام می خواد برام یه دسته چک بگیره. فرم آورد و پر کردیم و همه ی مدارک لازم فراهم هستش.....
البته طبق قانون به افراد شاغل با شرایط خاص دسته چک می دهند... یکی از اقواممون یک تولیدی داره که توی فرم نوشتیم اونجا کار می کنم ( الکی ) یه فیش حقوقی هم برام زدن .... البته دیگه به هیچ کس دسته چک نمی دن ... بخاطر آمار بالای چک های برگشتی ....
ولی بابام چون آشنا داره می تونه برام بگیره .... البته کارم یه جور پارتی بازیه ولی فکر نمی کنم گناهی داشته باشه... چون حق کسی رو که نمی خورم .... یعنی اینجوری نیست که محدودیت در صدور دسته چک باشه و مثلا بگن در عرض سال 100 تا صادر می کنیم و من با پارتی بازی بخوام جای یه نفر دیگه رو بگیرم .... اینجوری نیست... چون مردم همه چک بی محل می کشن بانک ها خیلی در این زمینه سختگیر شدن و واقعا دیگه به هیچ کس دسته چک نمیدن ... من مشکلم سر چیز دیگه ایی هستش .
اینکه من دارم به بانک دروغ میگم که شاغل هستم .... من که شاعل نیستم ولی دروغ می گم که شاغلم.... مشکلم اینجاست...
به خودم می گم که نه دروغ نیست چون به هر حال چند سال دیگه که شاغل میشم که ... خب در آینده شاید بهش نیاز داشته باشم ... ولی بابام الان می تونه راحت برام بگیره ..... در آینده چند سال بعد معلوم نیست که بابام بتونه دوباره برام بگیره یا نه .... ولی باز فکرم آروم نمیشه ....
ببینید من آدم زیاد راستگویی هم نیستما ... ولی نمی دونم چرا این یه مورد اینقدر برام مهم شده .. بنظرتون اگه برم دسته چک رو بگیرم خدا ناراحت میشه و من گناه می کنم؟
با پسری که 3 سال ازم بزرگتره 3 - 4 ساله دوستم . از لخاظ ظاهری ازش خیلی سرترم طوری که همه بهم میگن دختر این پسر در حد تو نیست لیسانس دارم و اون فوق لیسانس میخونه . شدیدا خانواده دوست و کاریه و بهم گفته خرداد امسال موضوع ازدواجمونو با خونوادش مطرح میکنه اما بعضی رفتاراش بهم این حس و میده که این کارو نمیکنه هر بار راجع به این قضیه که کی پس میای میحرفم ناراحت میشه و الان که دارم این پیمو میگم هم باز این اتفاق اوفتاده و گوشیشو 1 شبه رو من خاموش کرده .
من بهش اطمینان دادم که بهش وفادارم و میدونه که به پاش میمونم . . نمیتونم رو دلم پا بزارمو تموم کنم خانوما تو موقعیت من چی میکردین و اقایون من چه سیاستیو پیش بگیرم
در ضمن رابطه ای باهاش نداشتم که بهم اسیب زده باشه
سلام
من 3 ساله ازدواج کردم. ما خیلی با هم بحث میکنیم شوهرم بمن میگه تو خیلی مغروری اشتباهاتتو نمی پذیری واقعا هم همینطوره.
من از ازدواج برداشت دیگری داشتم. فکر میکردم زن وشوهر مثل لیلی و مجنونند ولی اینطور نبود. شوهرم هر کاری دوست داره میکنه و میگه من مرد هستم و با حالت تمسخر میگه میخوای ازت اجازه بگیرم؟
من زود عصبانی میشم و آخر کار من تقصیرکار میشم. چکار کنم که اینجوری نشه و شوهرم قبول کنه که تقصیر اون هم هست و بگه ببخشید ؟
بنده پسر 22 ساله و دانشجو هستم و گه گداری به وبلاگ شما سر می زنم خواستم درباره مشکلم که مربوط به خواهرم میشه از شما مشاوره بگیرم
خواهر من 5 سال از من کوچیک تره و به شدت احساسی هستش تا جایی که زمانی که من تهران هستم زنگ میزنه و گریه می کنه و ازم می خواد که آخر هفته به خونه برگردم در واقع من و خواهرم به شدت با هم صمیمی هستیم و تک فرزندان خانوادمونیم همین مساله باعث ارتباط قوی عاطفی بین من و خواهرم شده ولی هرچی بزرگتر میشه احساساتی تر و شکننده تر میشه الان تو مدرسه تیزهوشان درس می خونه و فشار زیاد درسی روش هست و باعث شده تا خواهرم فشار روحی زیادی متحمل بشه و همین تغییرات هم فکر کنم به خاطر فشار درسی هستش
سلام
من دختری 19 ساله هستم . من در دوران بچگی با یکی از پسرای فامیل هم بازی بودم و خیلی با هم خوب و صمیمی بودیم البته خونه اونا تو شهر ما نبود. و فقط عیدها و 3 ماه تابستون می دیدمش .
من از همون بچگی دوسش داشتم و دارم و این رابطه تا کلاس 7 خوب بود .اما کمکم داشتیم بزرگ می شدیم و از هم خجالت می کشیدیم البته بعضی مسائل خانوادگی در این باره باعث فاصله ما شد .
اما الان من موندم یک عشق 10 ساله که حتی یک بار هم دربارش باهاش صحبت نکردم و اونم هیچ وقت بهم نگفت . ما با هم خیلی خوب بودیم اما راجع به این چیزا حرفی نزدیم مثلا وقتی مومد یک کادو کوچیک هم که شده برام می اورد .
اما الان رفتارش خیلی عوض شده به طوری که سعی می کنه وقتی منو می بینه خودشو بزنه به اون راه که سلام نکنه یا به زور یک سلام سرد و خشک باهام داره البته این رفتارش تقریبا با همه اینجوری بیشتر سرش تو گوشیه و زیاد با کسی حرف نمی زنه اما من خیلی دوسش دارم و خیلی سعی کردم فراموشش کنم و به کسی دیگه که دوسم داره فکر کنم اما نمیشه نمی تونم فراموشش کنم .
چند بار می خواستم بهش زنگ بزنم بهش بگم دوسش دارم اما نتونستم که بگم یا وقتی از کسی راهنمایی می گرفتم گفتن اینکه دختر به پسر بگه دوست دارم جالب نیست و زشته اما من واقعا خسته شدم و بغض همه وجودمو گرفته .
همه میگن اون الان داره عشق و حال خودشو میکنه اون وقت تو به فکره اونی همه بلدن حرف بزنن اما نمی دونن تو دل من چی می گذره میگن اگه یکی رو دوست داشته باشی اگه ازت جداش کنن فراموشش می کنی چون هوسه اما من هر چه می گذره بیشتر دوسش دارم از ته قلب می خوامش شاید اون تو دوران بچگی این مهربونیاش از روی دوستی بودن اما برداشت من چیز دیگه بود واقعا دوسش دارم چون محبت و دوستیش با همه پسرا فرق می کرد .
نمی دونید چقدر سخته یکی رو دوسش داشته باشی باهات اینطوری رفتار کنه اما من همیشه بیشتر خوبی هاش یادمه و نمی تونم علاقم نسبت بهش کم کنم من تنها ارزوم اینکه بدونه که چقدر دوسش دارم براش میمرم و اینکه اونم منو دوست داره یا نه .
واقعا خسته شدم و حتی دیگه نمی تونم درس بخونم چون کنکور دارم و اصلا اماده نیستم الان از همتون خواهش می کنم راهنماییم کنید که ایا من بهش بگم دوست دارم درسته یا نه شاید اونم منو دوست داشته باشه اما بهم اعتماد نکنه بگه یا روش نکنه بگه چون از همون بچگی هم سعی می کرد من اول حرف بزنم بهد اون .
از همتون می خوام که نظرتون رو بهم بگید اگه بهش بگم دوست دارم یا نه یا هر چی که به ذهنتون می زنه تو رو خدا راهنماییم کنید و مثل خواهر و برادر نظر بدید .
و ازتون ممنون می شم اگه کمکم کنید چون خیلی دوسش دارم و ارزومه بهش برسم . راستی من اونو برای دوستی نمی خوام برای زندگیم می خوامش و ازتون خواهش می کنم که برام دعا کنید که بهش برسم ممنون می شم .خداحافظ.....
سلام
من یه دختر 20 ساله ام که وقتی سوم دبیرستان بودم با یه پسری دوست شدم دو سال با هم بودیم و اوایل بهم دست نمیزدیم اما یواش یواش دست همو گرفتیم و بغلم میکرد و بوسم میکرد اونم فقط از گونه فقطم در همین حد بود بعد یه مدتم از هم جدا شدیم اخلاقامون بهم نمیخورد.
الان مشکلی که دارم اینه حالم از خودم داره بهم میخوره وقتی یاد اون روزا میوفتم که اون منو بوسیده و بهم دست زده ازخودم بدم میاد توبه کردم گریه کردم از خدا خواستم منو ببخشه سر توبمم موندم بعد اون دیگه هیچ نامحرمی منو لمس نکرده ولی الان عذاب وجدان داره دیوونم میکنه از خودم چندشم میشه که چرا اینکارو کردم.
همیشه از خدا خواسته بودم یه پسر پاک به عنوان همسر نصیبم کنه ولی الان میدونم خدا این ارزومو براورده نمیکنه چون من خطا رفتم بعضی وقتا پیش خودم فکر میکنم اگه همسرخیلی پاکی خدا نصیبم کنه صبح تا شب عذاب وجدان میگیرم که من لیاقت این پسرو ندارم.
از خودم متنفرممممم چیکار کنم این حس از بین بره؟؟؟
پیشنهاد دهنده : " منصوره "
حاج آقا پناهیان:
شما باید خیلی شنیده باشین که آدم باید در انتخاب همسر دقت کنه ....
شما زیاد گوشتونو به این حرفا ندین!...
این از عجایب روزگار ماست ...
ببینید رفقا ...
ما توی روایات داریم که انتخاب همسر مهمه اما اون قدری که تو صداسیما میگن نیست !
...وقتی زیاد این حرف رو تو صداسیما بزنن
مردم کم کم به انتخابشون شک میکنن.. !
شک که کردن راحت دعوا میکنن ...
راحت که دعوا شد ...راحت طلاق گرفته میشه ...
خجالت آوره آمار طلاق تو کشور ما ...
بابا انتخاب همسر اونقدرها مهم نیست ...
با هر کسی که ازدواج کردی اون بهترین کسی بوده که خدا برات انتخاب کرده ..!
آقا..اینجا تو قرآن می فرمایند :
ما زندگی انسان روخلق کردیم برا چی ..؟
زندگیتو خلق کردیم برا امتحان ...
خب خدا بدونه تو داری می ری تو خونه ای که رشدت از بین میره خب نمیزاره ..!
انتخاب همسر یه امریه که عجیب و غریب مقدر شده ...
استخاره هم نمیخواد ..
هرکی میخواد با کسی ازدواج کنه دو رکعت نماز بخونه
بعدش صدبار بگه استخیرک یا الله ...
یه یا علی بگه بره جلو ...
جور شد ؛ راحت بزار جور شه ...
سخت گیری نکن ...
هوای نفست دخالت نکنه سخت نگیری ...
گاهی تو این انتخاب همسرها اینقده گناه میشه...
اینقده دلها شکسته میشه...
اینقدر شک و تردید به خدا میشه ....
... انتخاب همسر یه امریه که عجیب و غریب مقدر شده ...
هر کسی نمی تونه با هرکسی ازدواج کنه ...
خدا بدونه تو داری می ری تو خونه ای که رشدت از بین می ره خب نمی زاره ....
در مسئله خانواده ، قضیه رو از انتخاب همسر شروع نکنین...
مهمه،ولی زیادی به انتخاب درست اهمیت ندین ...
اون وقت همه به انتخاباشون شک میکنن ..!
( مهم رفتار تو با خانواد ته ..! )
پیامبر (ص) می فرمایند:
هرکسی میخواد خدا رو طیب و پاکیزه ملاقات کنه با همسرش بره پیش خدا.
...هر کی میخواد باصفا ، پاکیزه ...بره پیش خدا با همسرش بره...
سلام دوستان برتر
مذکر هستم و مجرد
راستی چطور و از روی چه علایمی میشه فهمید که زنموم واقعا دوستمون داره؟
یه همکار خانمی داشتیم که بعد طلاق از همسرش اقرار کرد که از اینکه باهاش بیرون میرفت یا یا تو یه مهمونی شرکت میکرد خجالت میکشید.
خیلی از کاربرای این سایت گفتن که شرط لذت جنسی واسشون اینه که همسرشون رو دوست داشته باشن.
منتظرم که کولاک کنید...
سلام خسته نباشید
می خواستم بدونم کسی تمرینات کگل رو انجام داده؟
تاثیر داره؟
ممنون
مطلب مرتبط :
دوستان شما صمیمیت رو چی معنی میکنید؟؟
شما وقتی با یه نفر خیلی صمیمی هستین مثلا دوستی ،فامیلی،خواهری،برادری و...به شوخی و برای ابراز خیلی راحت بودن باهم بهش فحش میدید .وقتی با یه نفر خیلی راحت باشین چطوری باهاش رفتار میکنین؟
به شخصه تو خونواده ای بزرگ شدم که کلا فحش یاد نگرفتم و هر چی بلدم از دوستان و هم کلاسیام بوده. راستش نمیتونم با کسی خیلی راحت برخورد کنم همیشه به بقیه احترام میگذاشتم مگر موارد خیلی نادر که واقعا از دست یه نفر عصبانی باشم.
فکر میکنم آدما در کنار من معذب باشن. وقتی با یه نفر برخورد دارم به طور قابل توجهی باهاش مهربونم و سعی میکنم ناراحتش نکنم. تو خونواده ی به قول خیلیا پاستوریزه بار اومدم. تا حالا دوستای زیادی داشتم اما با هیچ کدوم واقعا خیلی صمیمی نبودم و صرفا برای رسم ادب باهاشون خوب بودم چشمام رو به روی بدی هاشون بسته ام و در مقابل رفتار های دیگران فقط لبخند زدم. (توی خونواده زیاد اینطوری نیستم) دیگه دوست ندارم اینطور باشم فکر میکنم برای بقیه خسته کننده باشم و برای بقیه معذب کننده.
شما صمیمیت رو تو چی میبینین؟
بادوستاتون چطوری هستین؟
صرف نظر از اصول زندگی بگید چطور با دوستاتون رفتار میکنید؟
من خیلی سخته به بقیه حتی یه جمله"خفه شو"رو بگم البته نه اینکه نمیگم اما برام سخته دست خودم نیست. میدونم هیچکی از آدمای زیادی مثبت خوشش نمیاد.
و پسراهم جذب دخترای سر و زبون دار میشن.
شما چطوری هستین؟
سلام یه گله دارم
دختربیست و چندساله ای هستم که حدود یه ماه دیگه زندگی مشترکم رسما شروع میشه!
از زمانی که شوهرم خواستگارم بود و میخواستم انتخاب کنم، یه معضل داشتم و اونم چهره اش بود. با چیز دیگه ای مشکل نداشتم. از همون ابتدا مشاور، دوستان، خانواده و جمع های این مدلی مثل خانواده برتر، میگفتن "حالا فعلا به خاطر قیافه مورد خوب رو رد نکن بسنج شاید دیگر مورداش خوب باشه". خصوصا که طرف مومن بود و بسیار با اخلاق و از نظر معیار های ازدواج تقریبا اغلب چیزایی که من میخواستم رو داشت.
خودم هم از این همه اشتراک نظر و ایده آل بودنش متعجب بودم. اما چهره اش اصلا به دلم نمی نشست. هر چه گذشت هم بدتر شد و کسای که مورد مشورتم بودن وقتی بیشتر به خوبی هاش پی میبردن بیشتر اصرار میکردن که "این خوبه. ردش نکن. چهره بی اهمیته. دو روز دیگه عادی میشه پشیمون میشی. یه آدم خوشکل بی اخلاق نصبیت بشه خوبه؟ " و از این حرفا.
گفتن نامزد میشی محرم میشی روابط نزدیک تر میشه و این قضیه حل میشه، نشد! گفتن عقد میشی شوهرت میشه بیشتر مهرش به دلت میشینه اما ننشست! ( البته فقط از نظر چهره ).
تا وقتی ازم دوره دوستش دارمو تو حرف زدن باهاش بهتر و عاشقانه ترم. ارتباط شکل حضوری که میگیره دلم میخواد فقط زودتر تموم بشه. دوست ندارم رو بروم بشینه ، هر وقت روبروم باشه پا میشم میرم کنارش میشینم که نبینمش.
وقتی غذا میخوره یا حرف میزنه سرمو پایین میندازم و نگاش نمیکنم. وقتی بهم نزدیک میشیم (ببخشید)، چشمامو میبندم که نبینمش. وقتی بهش فکر میکنم دوست ندارم چهره اشو تو ذهنم مرور کنم.
واقعا این انصافه؟ منی که بخاطر دیانت کسی و بخاطر خوب بودنش قبولش کردم و چون احساس کردم با اون زندگی خدا پسندانه ای خواهم داشت ( چون بسیار مرد مقیدی هست از نظر دینی )، و با چهره اش کنار و کوتاه اومدم، اینطوری پر از احساس بد بشم؟
همه اش به وعده هایی که دیگران گفتن و وعده های که توی دین داده بود اعتماد کردم که به خاطر چهره انتخاب یا رد نکن که به همون واگذار میشی.
اما الان تبدیل به یه آدمی شدم که به جای اینکه شوق شروع زندگی مشترک داشته باشم، همه اش مثل افسرده هام و هیچ شوقی ندارم. چه شوقی داشته باشم وقتی ضروری ترین مسئله که چهره ی همسرمه حالمو بد میکنه.
سعی میکنم جلو خانواده ی بزرگتر حضور نداشته باشه با هزار ترفند از ورودش به مراسم ها و مهمونی های خاوادگیم جلوگیری میکنم به بهانه اینکه کار داره و سرش شلوغه. و به همسرم هم میگم چیز خاصی نیست نمیخواد بیای کسی انتظار نداره و زیادم کسی نمیاد و ...برای اینکه همه اش فکر میکنم وقتی میاد همه پیش خودشون چهره شوهرمو مسخره میکنن.
اینکه چهره اش خوبه یا نه رو واقعا نمیدونم . من که بنظرم خوب نیست اما از دو سه تا از نزدیکام میپرسم میگن خوبه. اینا هم اگه بد باشه رو دربایستی میکنن. مطمئنم. فقط یه بار به داداششم اصرار کردم و قسمش دادم که نظرشو درباه ی چهره همسرم بگه اونم کلی مکث کرد و با طمئنینه خاصی گفت : خب خواهرم خودت خییلی بهتری!
راستی خودم چهره ام متوسط رو به بالاست. هم من و شوهرم تحصیل کرده هستیم. شوهرم بسیار مهربون هست و از هیچی در هیچ زمینه ای دریغ نمیکنه....
هیچ امیدی هست؟ مسئله ای که بعد از یک سال برام عادی نشده و بلکه روز به روز حالمو بدتر میکنه ، ممکنه بعدها عادی بشه؟ همه دوستان و خصوصا خانمای متاهل که مدتی از زندگیشون گذشته کمک کنن.
اجرتون با آقای منتظَر
پاسخ :
سلام
یکی از راه های محبوب کردن یک شخص اینه که براش وقت بذارید و بهش محبت کنید . اشتباهی که الان شما دارید می کنید اینه که منتظر نشستید تا اون یه کارهایی بکنه که توی دلش شما جا باز کنه .
همین الان یه چیز بی ارزش و یا حتی زشت رو بردارید . یک هفته مراقبش باشید . تمیزش کنید ، جای خوبی براش در نظر بگیرید ، بوسش کنید ، روش دست بکشید و ... !
بهتون قول میدم یک هفته ی دیگه نمی تونید اون رو به راحتی دور بندازید ! چرا ؟ چون احساس تون رو خرجش کردید ، مراقبش بودید ، براش وقت گذاشتید و ... .
اونایی که بعد از ازدواج ، عاشق تر میشن به خاطر محبت های طرف مقابل نیست ! اشتباه نکنید . نمیگم بی تاثیره ولی عامل اصلی محبت ها ، توجه ها ، احساس ها و ... هستش که نثار طرف مقابل میشه .
خانم میاد میگه که من عاشق شوهرم هستم ولی نمی دونم چرا اون عاشق من نیست ! باید گفت ، شما عاشقش هستید چون بهش محبت می کنید ! اون عاشق شما نیست چون براتون وقت نمیذاره ، مراقب احساس شما نیست . اون هم اگه به شما محبت می کرد ، عاشق شما میشد .
بنابراین برای این که یه یک آدم علاقمند بشید براش وقت بذارید . منتظر نباشید از اون چیزی به شما برسه !
اونایی که طرفدار فلان بازیگر هستند و خودشون رو به خاطرش هلاک می کنن ! چیزی از اون بازیگر بهشون رسیده ؟! اکثر مواقع حتی اون رو از نزدیک ندیدن ! زیاد مهم نیست که اون بازیگر زیبا باشه یا نباشه ، مهم اینه که چقدر برای اون بازیگر وقت ، انرژی و احساس مصرف شده باشه .
پیشنهاد بنده به شما خانم محترم اینه که وقت بیشتری براش بذارید . به چهره اش نگاه کنید و بگید این شوهرمه ، سالمه ، منو دوست داره ، منم باید دوستش داشته باشم .
از چهره اش فرار نکنید . شما تا حالا به خودتون تلقین کردید که از چهره اش خوشم نمیاد ، انتظار معجزه نداشته باشید که یهویی ! عاشق بشید .
یک هفته به این پیشنهاد عمل کنید مطمئن باشید نظر شما حداقل کمی تغییر خواهد کرد و با ادامه ی اون اوضاع زیر و رو خواهد شد .
به طور خلاصه برای یک هفته :
1 - وقتی به دیدن تون میاد ، براش چای ببرید ، آب ببرید و ...
2 - روبروش بشینید و به چهره اش زل بزنید و بگید اون منو دوست داره و ...
3 - بهش زنگ بزنید ، پیام بدید
4 - ارتباط جسمی برقرار کنید
و ...
هر محبتی که می تونید بکنید ولی انتظار محبت دیدن نداشته باشید . این کارها باید با دید مثبت انجام بشه .
موفق خواهید شد .
موفق باشید