چاقی با میکس پودر جوانه ی گندم با شیر خشک و سفیده تخم مرغ

سلام

برای چاق شدن میتونید پودر جوانه گندم رو با پودر های دیگه میکس کنید که خیلی سریع تر جواب میگیرید.
۴۰۰ گرم پودر شیر خشک
۴۰۰ گرم پودر جوانه گندم
۵۰۰ گرم پودر سفیده تخم مرغ
۱۰۰۰ گرم شکر ( که میتونید اصلا شکر نریزید یا کمتر بریزید ولی از یه کیلو بیشتر نشه )
پنج قاشق غذا خوری هم پودر کاکاو یا پود قهوه برای طعم دهی
یه قاشق مربا خوری هم پودر نارگیل
تو این پودر میشه پودر های دیگه رو هم اضافه کرد ولی احتمالا مزه این پودر رو خراب میکنه چون برای کسانی که اشتها کمی دارن مزه تو مقدار تغذیه شون تاثیر میذاره . در ضمن باید با شیر مصرف بشه .

"مهدی "

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
لاغری، چاقی و تناسب اندام (۸۰ مطلب مشابه) چگونه چاق شویم (۲۵ مطلب مشابه)

ملاک خوشبختی کامل چی میتونه باشه؟

سلام به همه ی عزیزان

ملاک خوشبختی کامل چی میتونه باشه؟ سوالم در مورد اشتباهات نوجوون ها و جوون ها تو زمانی از زندگیه ، روابط دختر و پسر ، میخواستم نظر دوستان رو بدونم .

دختر باید نجیب باشه همه ی ما این رو میدونیم ، ولی یه دختر ممکنه به هزار و‌ یک جور ناخواسته درگیر روابط احساسی بشه و یا حتی روابط فیزیکی ، یادمه قبل ازدواجم یه دختره که هشت الی نه  سال از من بزرگتر بود عاشقم شده بود مستقیم اومد گفت ، من میخوام با شما ازدواج کنم .

هر چی گفتم بی خیال خانوم ما اختلاف سنی داریم  از این حرفا اصرار داشت که ما با هم خوشبخت میشیم اولین بار که اینو گفت تلفنی زد زیر گریه، میگفت اولین باره درگیر همچین روابط احساسی میشه تو پرانتز بین ما هیچ حرف خاصی زده نشده بود حتی یک شوخی ساده روابط کاریه کاری بود  .

جایی کارمند بودم البته  ۱۸ سالم بود اون موقع  ولی مدیر یه قسمت شده بودم ( آقا زاده هم نبودم لعنت نفرستین !) با توجه به این که ایشون دختر خاله ی یکی از دوستای صمیمیم بود کامل روش شناخت داشتم .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه) رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)

در کنار تحصیل چطوری پول در بیاریم ؟

سلام

بنده ی سوال داشتم ، خواستم همه نظرشون رو بگن . خیلی ها رو دیدم که از روزای سخت به روزهای خوبی رسیدن کار کردن و پول در آوردن . و سوالم اینه ؛

توی اون روز های سخت در کنار تحصیل یا هر چی چه کاری رو کردن که مثلا بعد 5 سال شصت هفتاد میلیون جمع کردن ؟ یه بنده خدایی رو دیدم که گفته بود تحصیل کرده کنارشم کار کرده پول درآورده زندگی تشکیل داده ، یعنی دقیقا چه کاری؟ کارگری که نبوده ، یعنی لب کلام اینه ؛

در کنار تحصیل چطوری پول در بیاریم برای زندگی آینده که وقتی مدرک گرفتیم دستمون خالی نباشه و خب سرمایه شروع یه کاری رو داشته باشیم

همه نظر بدن

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ادامه تحصیل (۴۸۰ مطلب مشابه) کسب و کار (۵۷۶ مطلب مشابه)

معرفی روانشناس در خصوص سردرگمی در زندگی و اعتماد بنفس

سلام

میدونم قبلا در این سایت سوال در مورد معرفی روانشناس شده  ولی ههمون طور که میدونید بعضی از روانشناس ها  در زمینه خاصی تخصص دارند ، من با اینکه فوق لیسانس را هم گرفتم ولی هنوز در زندگی سردرگمم در مورد کار ، تحصیل ، زندگی و به چیزهایی که میخواستم نرسیدم و احساس رضایت نمیکنم .

وقت و انرژی برای کار یا فعالیت شاید خیلی بیشتر از خیلی ها میذارم ولی به نتیجه نمیرسه،  شاید چون راهم رو اشتباه رفتم و انتخابم درست نبوده یا شانس ندارم یا خیلی چیزهای دیگه... ، اعتماد بنفسم نسبت به قبل بهتر شده ولی باز دوست دارم بیشتر بشه ( شرحی از وضعیتم رو دادم تا با توجه به مشکلم دوستان روانشناس معرفی کنند) .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
معرفی پزشک (۴۷ مطلب مشابه)

چرا بعضی ها تو جمع همسرشون رو ضایع میکنند ؟

سلام وقت همگی بخیر

من بخوام خلاصه سوالمو رک و پوست کنده مطرح کنم این میشه که چرا بعضی زن و شوهر ها همدیگه رو جلوی جمع انقدر ضایع میکنن؟ چرا نمیتونن بین خودشون موضوع روحل کنن؟ .

اخیرا تو این مهمونی ها یا کلا همیشه تو اطراف خیلی این موضوع برام پیش اومده که میبینم یه سری خانما و آقایون تو جمع همچین رنگ همسرشون رو عوض میکنن که با هزاران لیتر آب هم مشکل حل نمیشه . چرا خب?!

نه به اونایی که تو جمع انقدر لوس بازی در میارن که آدم حالش بد میشه اصلا حریم حفظ نمیکنن و آویزون همدیگه میشن . نه به اونایی که تو جمع اختلافات رو میخوان حل کنن و صداشون میره بالا روی همدیگه و نگیری شون همدیگه رو خفه میکنن . من خودم به یه رفتار باچارچوب احترام و محبت معتقدم فقط در همین حد! نه کم تر نه بیشتر .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه) مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه) مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)

برم کار کنم یا درس بخونم؟

سلام دوستان

من 19 سالمه و پشت کنکوریم و نیشابور زندگی میکنم، رشتم ریاضیه. شرایط مالی ما متوسط هست. یکسال پیش فروشگاه اینترنتی داشتم که شکست خوردم و بعدش درس خوندم و یه 3 ماهی تو یه مغازه لوازم جانبی موبایل و همچنین روی فروشگاه اینترنتی شون کار کردم.

حالا با دو نفر آشنا شدم که یکی شون دانشجو هست و تو همون مغازه ای که کار میکردم باهاشون آشنا شدم و پسر خوبیه و خانوادشون فرهنگیه. و آقای دیگه مرد خوبی هستن که تعریفشونو شنیدم و مدیر یه کانون فرهنگی هستن.

به من پیشنهاد شده که بیام و باهاشون کار کنم. با هم سرمایه بذاریم و هم مغازه بزنیم و هم روی سایت فروشگاهی کار کنیم.( مغازه لوازم جانبی موبایل یا هر چیز دیگه ای ) . من 5-6 ماه دیگه یه مقدار پول در حد 15 میلیون به دستم میرسه و میتونم باهاشون سرمایه بذارم و یه مغازه بزنیم.

حالا مشکل اصلی من سر درسمه که به نظرتون شهر خودمون توی آزاد یا علمی کاربردی بخونم یا همه این کارا رو ول کنم و برم دانشگاه دولتی یه شهر دیگه ؟ همچنین شهر ما دولتیش رشته های : ریاضی - آمار - برق داره. همچنین من زیاد درس نخوندم . دو ماه قبل عید خوندم و 3 ماه تا کنکور مونده. چیکار کنم؟

ممنون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ادامه تحصیل (۴۸۰ مطلب مشابه) کسب و کار (۵۷۶ مطلب مشابه)

به نظرتون با این شرایط خواستگاری کسی برم؟

سلام

من پسر هستم ، میخواستم نظر کاربرای محترم این جا رو در مورد شرایطم بدونم . احساس نیاز به همسر و داشتن یک زندگی عالی رو مثل همه تو خودم می بینم . و هر روز هم با سوال های خانواده ام در این مورد رو به رو میشم .

اما شدیدا به این نتیجه رسیدم واقعا آمادگی ازدواج رو ندارم مخصوصا وقتی خودم رو در معرض سوالات طرف مقابل میبینم مثلا در مورد خونه و اینا ... فرض کنین موارد پایین رو تو جلسه خواستگاری دارم میگم . اول شرایط مادی رو میگم بعد سایر شرایطم رو ؛

چند روز میشه ۲۸ ساله شدم ، کارمند هستم ، خونه اصلا ندارم ، ماشین ندارم ، پس انداز برای خرید یک خونه خوب دارم اما نصف پولم نقد نیست برای همین اگر به خودم باشه تا دو سال دیگه یا زودتر نقد بشه یعنی ۳۰ سالگی شاید بتونم خونه بگیرم . مادرم خانه دار هستن و کارهای دستی میکنند و میفروشن برای سرگرمی خودشون و نیاز مالی ، پدرم کارمند هستند ، وضعیت خونه مون متوسط و تو یک محله ی متوسط هست .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)

همه منو به بی اعتماد بنفس بودن میشناسن

سلام

من بیست و هشت سالمه اما تا الان نتونستم به هیچ کدوم از آرزوهام برسم . چون اعتماد بنفس هیچ کاری رو ندارم و این عذابم میده، برای رفعش تلاش کردم نتیجه نگرفتم، من آرزوهای بزرگی داشتم ...

اما الان در واقع هیچکاری ازم برنمیاد. مهندسم حسابداریم ، خیاطی بلدم ولی هیچ کاری نمیکنم میترسم نتونم و از پسش برنیام، از آدما از اجتماع میترسم به زور از خونه بیرون میام تازه گاهی با کلی التماس مامانم حاضر میشه که باهام بیاد، من میدونم که باهوشم توی هر کلاسی که شرکت میکنم بعنوان معلم دوم میشم، همه مشکلاتشون رو از من میپرسن و براشون توضیح میدم چون هرچی رو خیلی زود یاد میگیرم.

من نمیتونم جایی شاغل بشم و کار کنم حتی ساده ترین کار رو میگم از پسش برنمیام، نمیتونم آبروم میره... گاهی که بیکاری و بی پولی بهم فشار میاره با ترس و لرز میرم فرم استخدام پر میکنم طرف میگه وای این همه نرم افزار رو بلدی؟ کلی استرس میگیرم و میشینم دعا میکنم که قبولم نکنه یا اگه قبول کنه خودم رد کنم و نرم، با اینکه خیلی نیاز دارم پول داشته باشم مستقل بشم اما در حدی میترسم که در مواجهه با این شرایط نفسم سنگین میشه و اشک تو چشام جمع میشه.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

میترسم با رفتار خامم زندگیم از هم بپاشه

سلام

من و همسرم هفت ماهه عقد کردیم از اول زیاد همدیگه رو نمی شناختیم با حضور خانواده ها با هم اشنا شدیم  با هم خوبیم . در اوایل ارتباطمون بود که که نیازها و رفتارها و خواسته هامون رو مطرح کردیم و هدفمون ساختن یه زندگی پر از آرامش و عشق و امنیت در کنار هم بود و هست ...

بعد از چند ماهی از اینکه میدیدم همسرم از نظر جنسی خیلی گرمه و تحت فشاره و هنوز هم نامزدیم خیلی اذیت میشدم تصمیم گرفتم تا جایی راضیش کنم که به گناه نیفته... تا اینجا خوب بود...

و اینو بگم که ایشون خیلی احترام پدر و مادرم رو نگه میدارن وقتی وارد خونه ی ما میشن یه جورایی همه از بودنش شاد میشن سر زبون دار و خندون هستن و اهل رفیق بازی و اینا نیستن و یه دوست دارن که بیست و خورده ای سال ازشون بزرگتره .

من اولا تعجب میکردم که چرا با کسی که بیست سال از خودش بزرگتره رفت و آمد میکنه ولی دیدم دوست و خانوادش واقعا آدمای خوبین و رابطه همسرم با دوستشون مثل یه پدر و پسره و به خاطر همنشینی با بزرگتر از خودش از لحاظ عقلی پخته تر از منه .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)

پسری که حاضر بود در اولین فرصت بیاد خواستگارم الان دبه کرده

سلام

من 19 سالم هست و محجبه هستم . توی دانشگاه یه پسر واسطه فرستاد که من قصدم ازدواج هست و بعدش هم رفت به یکی از مسؤل های دانشگاه گفت . اما از همون اول اصرار داشت که با هم آشنا بشیم ولی من گفتم مادرتون باید با مامانم تماس بگیرن .

بعد چند روز خواهرش زنگ زد. این پسر از یه شهر دیگه هستش و بچه ی طلاق هم هست و وضع مالی ما از اونا خیلی بهتره من با اجازه ی مامانم با این پسر توی تلگرام حرف زدم اما ما حتی با افعال جمع همدیگه رو صدا میزدیم ولی گاهی اوقات یه شوخی هایی مثلا انتخاب اسم بچه و .. داشتیم اما حتی با اسم کوچیک همدیگه رو صدا نمیکردیم .

تقریبا یک ماه تلگرامی با هم حرف زدیم و یه بار هم با حضور مامانم باهاش بیرون رفتم و به همدیگه هدیه هم دادیم . این پسره قبلا میگفت که من حاضرم همین فردا بیام خواستگاری اما بار آخر زمان خواستگاری رو عقب انداخت و گفت به خاطر مشکلات مالی ایشون خانواده اش هم نمیتونه کمکش کنه .

حالا سوال من اینه که چرا زمان خواستگاری رو عقب انداخت بهانه آورد به نظرتون؟ و اینکه من الان باید چی کار کنم ؟ آیا من اشتباه کردم و این پسر فقط میخواست سر کارم بذاره؟ و یه چیز دیگه اینکه من عذاب وجدان دارم اگه من با کس دیگه ای ازدواج کنم و یه درصد احتمال بدیم که این موضوع رو بفهمه از من متنفر میشه و من رو نا پاک میدونه؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)

پسر مورد علاقم همیشه آدم روزای خوبه

سلام

من یه دختر ۲۵ ساله هستم و مدتیه که با پسری دوستم که ادعا داره خیلی منو دوست داره و خیلی مایل به ازدواجه و خانواده ها هم در جریانن.

اما مشکلی که من دارم اینه که من همیشه توی این رابطه از دست اون ناراحتم  و همیشه جوری رفتار میکنه که من ناراحت و ناامید میشم .

مثلا اون اصلا به من زنگ نمیزنه و هر شب فقط توی تلگرام با هم حرف میزنیم .و کلا بیشتر با دوستاش میچرخه و اهل بیرون رفتن و خوشگدرونیه در صورتی که من همیشه فکرم پیش اونه . کلا این رابطه منو افسرده کرده.

همیشه منتطر توجه از طرف اونم .ولی اون چیزای دیگه براش اولویت داره .همیشه حس میکنم اصلا منو دوست نداره و فقط به خاطر موقعیتم و چیزای دیگه دوست داره منو نگه داره .یا اینکه خیلی عکس های دخترای دیگه رو نگاه میکنه و دربارشون با دوستاش حرف میزنه .

همیشه آدم روزای خوبه ، همیشه من حس میکنم وقت هایی که بهش نیاز دارم واقعا نیست و توی این رابطه من همش حس تنهایی دارم. دروع زیاد میگه . میخوام بدونم همچین ادمی کلا منو دوست داره؟ یا اصلا من باید با رابطه ای که همش برام عذابه ؟ چکار کنم ؟ با توجه به اینکه من بهش خیلی وابستم و جز اون کسی رو ندارم  .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) دوستی به قصد ازدواج (۱۲۵ مطلب مشابه) رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)

در خواستگاری چطوری از دختر بپرسم که دوست پسر داشته یا نه ؟

سلام

جوانی هستم ۳۵ ساله و مجرد، تا این سن که رسیدم هیچ وقت سمت رابطه دوستی با جنس مخالف نرفته ام. البته تو جمع همکلاسی ها و همکاران با همه شوخی می کنم و مشکلی ندارم، اما هرگز حتی با وجود مهیا بودن شرایط،سمت رابطه ی خاص دوست پسر دوست دختری نرفتم به امید اینکه با دختری ازدواج کنم که اون هم قبلا این رابطه رو تجربه نکرده باشه.

به زودی و با معرفی خانواده، قراره که با دختر خانمی در مورد ازدواج صحبت کنم. یکی از سه شرط اصلی ام برای ازدواج اینه که ایشون قبلا این گونه رابطه ها رو تجربه نکرده باشه. الان نمی دونم چطور این موضوع رو مطرح کنم که نه برخورنده باشه و نه اینکه طرف فکر کنه من شکاک هستم.

پیشاپیش این رو هم عرض کنم من اعتقادی ندارم که حالا که من اهل این روابط نبودم بهترینم و اونی که اهلش بوده،بدترین؛ بله ممکنه طرف ولو کوتاه مدت اینگونه روابط رو تجربه کرده باشه و بعدش پشیمان شده باشه و الان از گل پاکتر باشه اما برای من تحمل همچین موضوعی بسیار سخته.

ضمن التماس دعای خیر از همه دوستان،ممنون میشم اگه راهنمایی کنید

با تشکر علی کرمی

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل خواستگاری (برای پسران) (۷۰ مطلب مشابه)

به رابطه ی مادرم و خواستگارم کمی حسادت می کنم

سلام و درود خدمت دوستان

بنده دختری هستم که به مدت 7 ماه هست که در مرحله آشنایی با خواستگارم که در شهری دیگری هستند به سر می برم؛ در کل 3,4 بار همدیگه رو دیدیم. خدا رو شکر تا الان همه چیز خوب پیش رفته و از خیلی جهات شبیه هم هستیم.

موضوعی که کمی بنده رو اذیت میکنه رابطه ش با مادرم هست، در واقع چون زمان زیادی برای صحبت کردن با همدیگه نداریم، من دوست دارم که وقتی میاد خونمون بتونم من بیشتر کنارش باشم و باهاش حرف بزنم، اما اینطور نیست و بیشتر با مامانم گرم میگیره و صحبت میکنه.

راستش خودش بهم میگه که تو هم بیا کنارمون بشین و صحبت کن باهامون، اما خب از اینکه میبینم با مادرم راحت درد و دل میکنه یکمی ناراحت میشم . از طرفی به خودم میگم که خدا رو شکر کن که رابطشون با همدیگه خوب هست و مثه یه مادر و پسر واقعی رفتار میکنن اما بازم انگار یه حس حسادتی توی من وجود داره .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه)

چطور عشق قبلی، افکار ناخواسته و ... را در ذهن مان کم رنگ تر بکنیم ؟

سلام

فراموش کردن هر چیزی من جمله عشق به یک انسان ! فقط یک راه طبیعی داره . اگه موفق بشید کاری کنید که روز به روز کمتر به اون شخص، اتفاق بد، افکار ناخواسته یا ... فکر کنید ، بعد از مدتی فکر اون شخص یا افکار بد چنان در ذهن شما کم رنگ میشه که نمی تونه برای شما اذیت کننده باشه .

طبیعتا ذهن ما دکمه ی Delete نداره ، بنابراین با روال طبیعی نمیشه کاری کرد که کلا فکر یک شخص یا یه اتفاق ناخوشایند رو از ذهن مون حذف کنیم . فقط می تونیم اون رو یه گوشه از ذهن مون بایگانی کنیم که گاهی ممکنه به خاطر دیدن اون شخص یا ... دوباره به یادش بیافتیم که اونم آزار دهنده نیست .

مرگ عزیزان یکی از دردناک ترین اتفاقاتی هستش که ممکنه برای هر شخص پیش بیاد . روزهای اول یاد مرحوم خیلی نزدیکانش رو اذیت میکنه . به طور طبیعی فکر اون مرحوم کم کم در یاد نزدیکانش کم رنگ میشه . همون شخصی که روزهای اول به خاطر فوت عزیزش غش می کرد ، چند روز بعد می بینیم که داره میخنده ! نمیشه از چنین شخصی ایراد گرفت ، چون روال طبیعی این دنیا همینه .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) فراموش کردن عشق قبلی (۶۰ مطلب مشابه) مطالب محسن نجفی (۱۴۰ مطلب مشابه)

کسی که میتونه بهترین تصمیم رو بگیره خود آدمه

سلام به دوستان

متولد 65 هستم. 14 سالم بود پدر مادرم و تو یه حادثه تصادف از دست دادم. تو راه مشهد . دو خواهر بزرگتر از خودم دارم. یکی 3  سال از من بزرگتر یکی 1/5 سال . از یه خونواده فوق العاده فقیر فقیر (صد پله زیر فقر ) .

وقتی اون حادثه اتفاق افتاد خواهر بزرگم تازه وارد دندونپزشکی شد و میخواست ترک تحصیل کنه  ، نذاشتم. گفتم با هیچی کاری نداشته باش تو فقط بخون و به یه جایی برس . ترک تحصیل کردم شبانه ثبت نام کردم. بعد راهنمایی . روزا کار میکردم شبا میرفتم مدرسه .  تو یه کارگاه در و پنجره سازی آلومینیوم کار کردم. سه سال گذشت .با بدبختی و فلاکت به معنای واقعی .

هیچ وقت جلو خواهرام از سرنوشت و تقدیر و سختی های روزگار گله نکردم که یه وقت ناراحت نشن .دیپلم تجربی گرفتم. از سربازی معاف شدم. بیشتر چسبیدم به کار . 4 سال دیگه هم گذشت. تا درس خواهرم تموم شد . بهترین روز زندگیم بود اون روز که خواهرم گفت درسم تموم شد .رفت سر کار و طرح این داستانا . ولی دیگه از من پول نمیگرفت.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه) آموزش تصمیم گیری (۹ مطلب مشابه)