سلام
من 18 سالمه قصد ازدواج دارم خواستگارم دارم ولی به دلیل سن کمم خانواده م اجازه نمیدن .
چون تو فامیل اکثر دخترا با سن بالا مجردن . براشون عجیبه ازدواج .
من روم نمیشه به خانواده م بگم که میخوام ازدواج کنم مخصوصا به بابام یا دوس ندارم پدرم در این موضوع باهام صحبت کنه تو رو خدا یه راه جلوی پای من بذارین؟
دوستان سلام تو این پست های اخیر راجع به توقعات دخترا زیاد گفته شد
من این پست راجع به آقایون می گم ..
شما آقایون می گید توقع دخترا رفته بالا می ریم خواستگاری سنگ میندازن جلو پامون از مهریه گرفته تا کار و .... چیزای دیگه
مگه زندگی مشترک فقط با یه نفر شروع می شه؟
شمایی که میری خواستگاری منتظری جواب بهت بدن ،بعد از جواب مثبت یک خانم بحث سر مهریه و... پیش میاد
واین خانواده و خود دختر خانم هستن که منتظرن ببینن شما قبول می کنی یا نه؟
شما میگید توقع دخترا رفته بالا
خب پسر خوب کی این توقع و مهریه بالا رو قبول می کنه؟
دختر یا پسر؟ قطعأ پسره که گردن به این کار می ذاره ..
سلام..
بنده پسری 18 ساله هستم که بخاطر ریزش موی ارثی اعتماد به نفسم از دست دادم..
متخصصین پوست و مو همه جا گفتن که تنها دارو های موثر در جلوگیری از ریزش موی ارثی قرص فیناستراید و محلول ماینوکسیدیل هست..
خواستم بدونم از بچه های اینجا کسی ماینوکسیدیل استفاده میکنه یا توی آشنایانشون کسی رو دارن که استفاده کنه میخواستم ببینم چقدر واسه جلوگیری از ریزش موثره..
اگه استفاده میکنید معمولا چند عدد در ماه استفاده میکنید؟
مرسی از همه
با آرزوی موفقیت واسه همه ی شما دوستان عزیز
سلام و خسته نباشید.
من خانمی 20 ساله هستم، دانشجوی معماری در شهرکرد اما ساکن اصفهان که آبانماه سال 93 با آقایی که متولد 68 هست و از فامیل های دور مادرم میشه (نوه ی دختر دایی مامانم ) عقد کردیم و الان هم در دوران عقد به سر می بریم.
با پا فشاری و البته تمایل کمی که خودم هم داشتم با هم رابطه ی کامل جنسی برقرار کردیم. اما من چند وقتی هستش که متوجه شدم ( همسرم خودش واسم تعریف کرد ) که به مدت دو سال با خانومی که از خودش بزرگتر هم بوده دوست بودن و حتی شبی که اومده خواستگاری خونه ی ما وقتی رفته اون خانوم بهش اس ام اس داده که چی شد؟ { این رو مامانش واسم گفت!! } .
همسرم گفت که قصد ازدواج باهاش رو داشته و خیلی دوستش داشته و اون هم ایشون رو دوست داشته و حتی مامان و خواهرش هم میان اصفهان ( همسرم و خانواده ش ساکن شهرکرد هستند و همسرم در دوران دانشجویی اصفهان بوده ) و این دختر خانوم رو می بینن ولی پدر همسرم به شدت با این قضیه مخالفت میکنه.
از اون روز تا الان خیلی از همسرم بدم میاد و هیچ احساسی نسبت بهش ندارم. انگار دیگه هیچ چیزیش واسم مهم نیست. دارم دیوونه میشم خیلی بهش بدبین شدم ازش بدم میاد،حس میکنم خیلی مخفی کاره.
احساس تنهایی و شکست میکنم. آخه من وقتی مجرد بودم با هیچ کسی از جنس مخالف دوست نبودم و هیچ رابطه ای نداشتم و همیشه میگفتم خدایا من با تو معامله میکنم...
ولی متاسفانه الان چند وقته اعتقادم رو حتی نسبت به خدا هم از دست دادم. هر لحظه به خود کشی فکر میکنم! میدونم فکر بچه گانه ای هست اما حس میکنم این تنها راه خلاص شدن از این احساسای بده....
همسرم خیلی رفتار سردی با من داره حتی مایل نیست که من رو ببوسه یا بغلم کنه...
همیشه من به زور اون رو بغل میکنم یا بوسش میکنم. حتی یک بار بهم اس ام اس داده بود که هیچ احساسی بهم نداره و منو مثه خواهرش دوست داره!!....نمیدونم چیکار کنم.. کارم فقط شده گریه توی خلوت لبخند جلوی ملت..
اوضاع نا بسامانی دارم.. همسرم با دوستش که شریکش هم بود یک کارگاه داشتن ولی از بعد از عید دیگه نرفتن سر کار و خط تولیدشون رو خاموش کردن و همسرم الان میره توی مغازه ی باباش.. واقعا کلافه م دلم میخواد خودمو بکشم.. خسته شدم! هیچ کسی رو ندارم که باهاش درد و دل کنم، زود عصبی میشم،ک لافه م.. انگار گم شدم..
اطرافمو پر از امواج منفی کردم..افکار بد همه ش تو ذهنمه نمیتونم خودمو آزاد کنم..فقط به خود کشی فکر میکنم..فقط..
میشه کمکم کنید بگید چیکار کنم؟!
واقعا آرامشم رو از دست دادم..بیشتر نیاز به دلگرمی دارم تا نصیحت.. از وقتی همسرم اینا رو واسم گفته انگار یک تکه یخ بالای معده م هست..بغض چند وقتیه تو گلومه نمیتون راحت نفس بکشم نمیتونمم هیچ کجا راحت گریه کنم تا سبک بشم..
واقعا اذیتم و دارم دیوانه میشم..
سلام
دختریم که 30 سال سن دارم. لیسانسه هستم و خانواده خوبی دارم. از نظر ظاهر و خونه داریم بد نیستم. مشکلی که خیلی منو درگیر کرده نیومدن خواستگاره یا اگرم میاد تو جلسه اول میرن دیگه خبری نمیشه.
شده که به مرحله نامزدیم رسیدم ولی یهو بهم خورد . هر کی به من نزدیک میشه یه جور انگار سرد میشه . حتی کسی که چند بار خواستگاریم اومده تا ما راضی شدیم کنار کشید.
همه چی برام عجیبه. دیگه واقعا دارم به این نتیجه میرسم اینکه میگن بخت دختر و مبیبندن راسته. هر چی دعا کردم نتیجه ای نگرفتم دیگه راهی نمونده نرفته باشم.
خواهش میکنم اگه کسی دعایی راهی برای باز شدن بخت میشناسه منو راهنمایی کنه.
سلام به همگی
چطوری می تونم دوستان خودم رو به خواستگارها معرفی کنم؟
راستش من دختری تو سن ازدواج هستم که زیاد پیش میاد خواستگارها یا هر کس دیگه ای از من می خواهند که اگر دختری مناسب می شناسم معرفی کنم
هر چند خودم تا الان به جز چند مورد زیاد متوجه نشدم توسط چه کسایی معرفی می شوم .
برام سواله که اشکالی نداره بدون اجازه گرفتن از کسی معرفیش کنم؟
چون اکثراً با توجه به شرایطی که مد نظر خانواده پسر هست بدون اینکه شخصاً شناختی داشته باشم اگر در دوستان کسی مطابق با این معیارها باشه معرفی می کنم با این فرض که خود دو طرف باید همدیگه رو بررسی کنند .
و مورد دیگه اینکه بعضی وقت ها فقط شماره موبایل شخصی این دختر خانم ها رو دارم می شه این شماره رو بدم یا اینکه حتماً باید از کسی شماره منزلشون رو بگیرم؟
کلاً دختر خانم ها بررسی می کنند که چه کسی معرف بوده؟ یا اگر کسی به شماره موبایل خودشون زنگ بزنه ناراحت می شن؟
سلام
من 30 سالمه و شوهرم 31 ساله است 12 ساله ازدواج کردیم . زندگی توام با عشق که همچنان ادامه داره . یه پسره 5 ساله و یه دختره 8 ماهه دارم .
مدتی که همسرم با یکی از همکارای خانمش ارتباط داره از طریق پیام های که بین آنها رد و بدل میشد متوجه شدم .
همسرم زیر بار نمیره و میگه ارتباط کاریه . این خانم پیام های عاشقانه برای همسرم میفرسته همسرم هم ایشون را در جریانات اتفاقات و زندگی مان میگذارد.
نمیدونم چی کار کنم . از این خانم فاصله بگیره. خواهش میکنم کمکم کنید . خیلی دارم اذیت میشم ممنون
مرتبط :
چرا بعضی از آقایون نمی تونن رابطه اجتماعی دوستانه رو با خانم ها ادامه بدن
نحوه برخورد با نگاه های هیز همکار
ناراحتی از رابطه همکاری و برادرانه پسر مورد علاقم با یه دختر دیگه
نوع برخورد دختر مورد علاقه م با همکارانش آزارم میده
خواهرم با دو نفر از همکاران مردش که متاهل هستند چت میکنه
چرا همکارم ازم خواستگاری نمیکنه ؟
می خوام برای همکار مَردَم برج زهر مار بشم
حس میکنم شوهرم در محل کارش با همکارای خانم راحته
یکی از همکارانم که ظاهرا به من وابسته شده میگه در شرف طلاقه
حدود روابط با همکاران آقا چقدر باید باشه ؟
همکارم در محیط اداری سعی داره بیشتر باهام باشه
کار درستی کردم که به پیام های ادبی همکار مردَم جواب ندادم ؟
به استاد یا همکار جنس مخالف وابسته ی عاطفی میشم
چرا در برخی ارگان ها همکاران زن و مرد این قدر با هم راحت هستند ؟!
عوامل عصبانیت و خوشحال شدن همکاران آقا
عاشق شدم
من از یه خانومی خیلی خوشم میاد و دوسش دارم اونم خیلی منو نگاه میکنه تا اینکه چند روز پیش بخاطر اینکه احساس کردم نگاهاش نشانه رضایته ازش خواستگاری کردم .
ولی ایشون موقعی که موضوع را باهاش در میون گذاشتم اصلا از اون حس نگاه مهربونش دیگه خبری نبود .
هر چند مودبانه گفت ما به درد هم نمیخوریم ولی خیلی شوکه شدم . چرا اگه اون منو نمیخواست نگام میکرد چرا رفتارش از دور با رفتارش بصورت حضوری اینقد فرق کرد؟
خانما خواهشن جواب بدید دلیلش چیه امیدوار باشم؟
سلام من پسر جوانی هستم هجده سال سن دارم از نظر تحصیلی و خانوادگی وضعیت بسیار مطلوبی دارم اما همواره با یک مشکل نسبتا بزرگ روبرو هستم من از سن خودم بیشتر نشون میدم حتی تا ٢٥ سال شاید بخاطر استخون بندی من باشه یا اینکه خیلی زود ریش در آوردم به هر حال مشکلم رو مطرح میکنم .
من با زن ها و دختران سن بالا ارتباط برقرار میکنم به تازگی حس هرزگی میکنم چرا که به هیچکس نه نمیگم و باور کنید من سمت اونها نمیرم اونها میان و من قبول میکنم .
اما دچار نوعی افسردگی شدم اون زنان دائما از بدی
شوهرانشان میگن و دخترانی که به من عشق دارن ولی من بهشون حسی ندارم در این
شرایط دشوار گرفتارم . خواهشا فکر کنید برادر یا فرزند شما هستم من رو
راهنمایی کنید
جسارتا این ارتباط های بنده تا حداکثر پیشرفته و در حال حاضر من واقعا از این گرفتاری پشیمونم و میخوام از یک طریقی نجات پیدا کنم اما نمیدونم چطور ؟
واضح تر اینکه نمیتونم یک مرتبه با همه بخاطر پشیمونی خودم بد رفتاری کنم و
اونها رو از خودم دور کنم بعضی از اونها به راستی به من وابسته ان و من نه
شرایط ازدواج رو دارم و نه قصدش رو .
خیلی ممنونم
سلام
من دختری ۲۵ ساله هستم از بچگی ناف بر پسر خاله م بودم و کسی جرات خواستگاری نداشت ولی پسر خاله م هیچ علاقه ی نداشت ولی جرات مخالفت نداشت هر دو لیسانس گرفتیم و نشستیم سر سفره عقد بعد یه ماه هم عروسی کردیم، هیچ رابطه ای تو اون یه ماه نداشتیم حتی چشم تو چشم هم نشدیم، شب عروسی از شدت ناراحتی منفجر شد و گفت ازت متنفرم، بدم میاد من یکی دیگه رو میخواستم ولی دهنمو گل گرفتن ، من دختر قشنگی هستم ولی اون یکی دیگه رو میخواد، هر چی تو دلش بود گفت و گفت و گفت و من ذره ذره آب میشدم .
گفت با عشق رابطه داشته و هیچ وقت بهت نگاه هم نمیکنم چه برسه دست بزنم و جلو خودت میارمش خونه . خیلی دلم رو شکوند، بهم گفت آت آتشغالاتو جمع کن برو تو اون یکی اطاق کفنت رو در بیار .
من 17 سالمه مشکلات ک خب زیادن ولی دوتاشون رو مطرح میکنم:
1. من ادم علم گرایی هستم ولی اطرافیانم اصلا اینطور نیستن و همش به خرافات اعتقاد دارن و حرف هایی میزنن ک از نظر من احمقانه است. همچنین من ادمی هستم ک با اصراف و اشغال ریختن بیرون و .... کاملا مخالفم اما باز هم اطرافیانم اینطور نیستن هرچقدر هم بهشون تذکر میدم اما گوششون بدهکار نیست و این باعث ناراحتی و عصبانیت من شده. چه کار میتونم انجام بدم؟
2. من همیشه سعی میکنم خونواده ای ک دارم رو با بهترین و جدیدترین روش های علم روانشناسی و روانپزشکی اداره کنم. یعنی همون چیزایی که خیلی هاتو میدونید ک مثلا خونواده دور هم و باهم باشن و با هم خوب باشید و از اینجور حرفا اما مشکل من اینه ک خیلی زود عصبانی میشم و داد میزنم و از این کارا و بخاطر همین میترسم این عصبانیت در زندگی مشترک اینده ام نقش داشته باشه. سوالم اینه ک این عصبانیت و پرخاشگری من به خاطر سنم هست یا خیر ؟
سلام
همسایه ای داریم بی نهایت بی شرف از فحش ناموسی تا حرکات زشت .......
دست به زیر آب زدنشم بیسته!!!
همه بگید برای تحقیقات ازدواج چقدر مؤثره؟
سلام
آقایون وخانم ها
اگر خانمی بیماری تپش قلب یا همون افتادگی دریچه قلب داشته باشه
حاضرن باهاش ازدواج کنن؟!
و خانم چطوری باید اینو به آقا پسر بگه؟
باید به خانواده آقا پسر هم بگه یا فقط خودش؟
سلام
شوهری دارم بین دختر و پسرم فرق میذاره
برای پسرم خونه ماشین وکار گذاشته اما دخترمو نه ...
دخترمم بچه ساکتیه ولی یدفه خیییلی عصبانی شد با پدرش دعواش شد
پسرمم تو دعوا تقصیر کار بود ولی شوهرم طرف پسرمو.گرفت
دخترم امروز نماز صبح مونده خواب تا الان که بعد ازظهره چند بار بغض کرده گریه کرده
می گه خدا از دستم ناراحته که توفیق نماز صبح پیدا نکردم ...
بعد پسرم نماز نمی خونه و مقید نیست مردمم زیاد اذیت می کنه
من با پسر و دخترم چطور رفتار کنم!؟