↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
سلام.
من *1 ساله هستم . مشکل من اینه که تو خواب حرف میزنم. ترس من از حرف زدن تو خواب اینه که فحش بد بدم یا مثلا وقتایی که خواب های چیزدار میبینم اونا رو حرف بزنم. البته اطرافیان در مورد حرف زدن در مورد چیزهای بد به من چیزی نگفتن ولی من خیلی میترسم و نگرانم چکار کنم؟
مرتبط با فحاشی:
دختر خالم وسط حرفاش بهم فحش میده
راه برخورد با کسانی که فحش ناموسی میدن
مادرم جلوی من به پدرم فحش میده
چرا برخی از آقایان فحش جنسی میدن؟
چرا یه پسر باید به دوست دختر سابقش فحش بده؟
شوهرم موقع عصبانیت بهم فحاشی میکنه
چطوری با همکلاسی فحاشم برخورد کنم؟
می تونید یه پدر فحاش رو تحمل کنید؟
زن ها به خاطر فحاشی بعضی از مردها نباید برن استادیوم، این منطقیه؟
چی شد که بعضی از ما ایرانی ها فحاش و بی ادب شدیم؟
دلیل خشونت و فحاشی در ورزشگاه ها چی میتونه باشه؟
فحاشی به خواهر و مادر طرف مقابل دعوا!
با سلام
کمتر از یک ساله که از شوهرم جدا شدم اما چون متاسفانه همکار هستیم این مدت همیشه با هم در ارتباط بودیم و بقیه همکارام از جدایی مون اطلاع ندارن. دلیل جدایی مون مشکل پارانویید بودن شوهرم بود.
ما پیش روانشناسان و مشاوران زیادی رفتیم اما شوهرم قبول نمی کرد که مشکل داره مشاوران میگفتند اگه میخوای که براش قرص بنویسیم و بنداز داخل غذاهاش که بخوره اما به مرور زمان بدنش نسبت به قرص قوی میشه و احتمال بدتر شدنش هم هست.
من توی خونه خودم ،محل کارم هیچ جوری امنیت جانی نداشتم سر کوچکترین موضوع کتکم میزد و بهم تهمت ناروا میزد کتک زدنش هم در حد مرگ بود آنقد کتک میزد که دست و پای خودش خسته میشد اما همینکه تمام بدن من کبود میشد شروع میکرد به بوسیدن زخما و کبودیای بدنم حتی زیر پاهامو می بوسید و معذرت خواهی میکرد که ببخشید دست خودم نبود.
همیشه حرفش این بود که به تو اعتماد کامل دارم به مردم دنیا اعتماد ندارم اما من باید به جای مردم دنیا کتک میخوردم! خلاصه انقد اذیت کرد که تحملم تمام شد و مهرمو بخشیدم حتی تمام حساب بانکیمو خالی کرد و ازش جدا شدم.
یک سوال داشتم و نیاز به راهنمایی دوستان دارم .
من همونی هستم که چند وقت پیش پرسیدم که اختلاف سنی 10 سال از نظر جنسی میتونه مشکل ساز باشه . همون طور که گفتم من 19 سالمه و ایشون 29 سالشونه . ایشون از نظر اخلاقی تمام ایده آل های منو داره . فقط شاید میتونم بگم یکیشو نداره که اونم شوخ طبعیه .
ایشون گفتم توی جمع شوخی نمیکنم ولی ظرفیتم بالاست . از نظر مالی هم که کاملا تامین هستن . فقط چیزی که هست اینه که ظاهرش معمولیه . ولی تیپش خوبه . از نظر خودم بد نیست و من بهش یه حس خوبی دارم و قیافش برام زیاد مهم نیست که خیلی خوشگل باشه .
ولی نمیدونم چرا مادرم خیلی رو قیافه حساسه . حس میکنم مادرم از نظر ظاهری ایشون رو نپسندیده ولی جلوی من به روی خودش نمیاره . مادرم انگار یه حس حسرت داره . من واقعا موندم چی کار کنم . این رفتارا و کارای مامانم من رو تو انتخابم به شک میندازه . آخه من میگم چرا مامانم قیافه براش مهمه . درصورتیکه من میخوام باهش زندگی کنم .
مساله ی دیگه ای که هست اختلاف سنیمونه . من قبلا شک داشتم ولی بعد به این نتیجه رسیدم که میریم مشاوره و واقعا اگر دیدیم روحیاتمون جور نیست ، از این ازدواج صرف نظر میکنیم . ولی پدرم یه ذره رو سنشون حساسن . میگن چهار روز دیگه دخترمون نیاد بگه شما منو متوجه این موضوع نکردین .
مساله بعدی اینه که ما خانوادگی قدرت نه گفتن نداریم . مادر و پدرم میگن خوب بشین فکراتو بکن .مردم مسخره ی ما نیستن که بعد از 4 جلسه بهشون بگیم نه . مادرم یکم سختشه . قراره که هفته ی دیگه یک جلسه دیگه بیان و حرف بزنیم و جلسه ی چهارمه . من میخواستم از شما دوستان بپرسم که اگه این جلسه من به یک مساله ای رسیدم و جوابم منفی شد ، چجوری به خانوادشون بگیم نه .
دوستای عزیزم خواهش میکنم که در صورت امکان به تک تک سوالام جواب بدین .
باتشکر .
من چون خارج کشورم ( فرانسه ) نمی تونم زیاد ایران باشم و بروم مشاوره.
سلام به همگی
من چند سالیه خارج کشور زندگی می کنم و تقریبا سه ساله عقد و بعدش ازدواج کردم. خواستگاری من سنتی بود به این شکل که یکی از دوستان معرفی کرده بودند.
اهدافمو و کاراکترایی که دنبالش بودم را نوشته بودم و سعی کردم طبق اونها ازدواج کنم. بعد حدود ۱ ماه آشنایی عقد کردیم و بعد چند ماه ایشون اومدن پیش من و دوباره به ایران بازگشتند و با آمدن من در تابستون با هم ازدواج کردیم.
در این مدت هم چند باری اروپا اومدن و در کل چیزی حدود یک سال ما با هم زندگی کردیم در سه خونه مختلف. خانوادشون تحصیل کرده اند و خودشون الان دکتری رو خارج ایران می خوانند و محل تحصیلشون هم با من یکی نیست و حالا قراره من از سال دیگه بروم پیش ایشون که با هم باشیم و من چون زندگی ام برام مهم تر است تصمیم گرفتم بروم ایشون و دنبال شغل نباشم و از مزایای شغل هایی که می تونستم داشته باشم صرف نظر کردم .
فرصتی بدهم که یه دوره ای را با هم زندگی کنیم . هر چند که احساس می کنم اگه مشکلات پیرو حل نشه فایده ای ندارد. ایشون زیاد مستقل نبوده٬ خوابگاه یا مسافرت تنهایی هم نرفته اند هیچ موقع . ایشون اخلاقشون خوبه٬ نماز می خونه٬ تحصیل کرده اند و لجباز هم نیستند و قانع اند.
مشکلات من موارد زیر که نمی دونم در نهایت باید چه تصمیمی بگیرم و می دونم که حرف های ایشون هم مهمه و اینها یک طرفه است.
سلام
من پسری ام که تو دوران گذشتم تا الان ... رابطه نامشروع داشتم . الان دارم ازدواج میکنم ( اینوهم بگم که به خدا خیلی اعتقاد دارم و الان تقریبا مذهبی شدم و همیشه بودم اما تو دام اینجور روابط افتادم ) .
با یه دختری آشنا شدم که تمام خصوصیات اخلاقی منو داره اما مشکلش اینه که همون اول صادقانه بهم گفت که 16 سالگی کسی رو میخواسته و واسه اینکه بهم برسن توسط اون باکرگی شو از دست داده ( فقط یکبار ارتباط ) .
وقتی که به گذشته خودم و کارایی که خودم کردم فکر میکنیم می بینم گناه من کمتر از اون نیست بلکه بیشتره و قبولش کردم.
لطفا راهنماییم کنین انتخابم درست بوده یا غلطه؟؟
سلام
دو تا سوال دارم
1_ اولین سوالم اینه تو جوابای مرجع تقلیدا مینویسن مسافر از فلان فرسخ که گذشت روزش شکسته میشه
خب من الان نمیدونم فرسخ چیه !!!!!!! چند دقیقه گذشت ما روزمون شکسته میشه یا نمازمون؟
میشه دقیقه ای بگید مثلا 20 دقیقه؟ 40 یا ...........
2_ من دختر عقد کرده ای هستم میخواستم ببینم تا وقتی که ما عروسی نکردیم و من میرم خونه پدر شوهرم ، تکلیف نماز و روزه من چیه ؟ شکسته؟ یا کامل؟ در ضمن از خونه پدرم تا خونه پدرشوهرم 35-40 دقیقه راهه
کمکم کنید لطفا
سلام دوستان
مدتی ست تصمیم به ازدواج گرفته ام و کیس مورد نظرم را نیز انتخاب کرده ام. در شهرستان زندگی میکنم و هزینه ی خرید خانه مثل شهرهای بزرگ نیست و میشود با 50 میلیون تومان یک خانه در اطراف شهر خرید و زندگی کرد.
شغل ثابت دارم با ماهانه نزدیک 700 تومان حقوق + بیمه و ...
شخص مورد نظر من نیز در یک کافی نت کار میکند و ماهانه نزدیک 300 تومان حقوق دریافت میکند.
حدودا 10 میلیون هم پس انداز دارم که میتونم تا چند ماه آینده به 15 میلیون هم برسونم
سربازی رفته ام و همین الان نیز هم کار میکنم و هم دانشجو هستم.
میخواهم تحصیلاتم را نیز تا مقطع دکترا ادامه دهم (که حتما هم میدهم)
21 سال سن دارم و از دوستان میخوام که نظرشون رو اعلام کنن که آیا برای ازدواج اقدام کنم یا نه
دو ساله زندگیمون جهنمه ...من دختره 20 ساله هستم
سال 92 مامانه بابام سکته کرد و 6 ماه توی کما بود . بابام کلا اون شیش فقط ساعت 4 تا 6 عصر خونه بود تا شهریور فوت کرد و زندگیمون جهنم شد به خاطر بابام و حتی 3 ماه از مامانم جدا میخوابید بعدشم پدر بابام الزایمر داشت اومد طبقه بالا خونمون و اردیبهشت امسال فوت کرد . بابام دوباره همونجوری شده و حتی بدتره .حرف عادی فقط تو خونه ما زده میشه اونم فقط با دعوا اصلا حرف زدن عادیش داد زدنه زندگیمونو جهنم کرده . مامانم حالش خوب نیست توی خانواده مامانم هم مشکل بدی پیش داده مامانم خیلی تحت فشاره .امروز که دوباره بابام شروع کرد داد و فریاد سره من که چرا کنکور تو چک نکردی مامانم گفت دارم به جایی میرسم که ترسو بذارم کنارو خودمو بکشم
تو رو خدا کمکم کنین خسته شدم مگه یه ادم چقد کشش داره ؟ نمیدونم اما فکر میکنم مامانو بابام از هم جدا هستن یه حرفایی گاهی میشنوم
گفتم برم کلاس یکم از خونه دور شم بابام گفت لازم نکرده تازه کنکور دادی اما تو خونه هم که هستم همش دعواس از اتاق نمیام بیرون که کمتر ببینم امروز دوباره بابام دعوا کرده با مامانم این اتاق شده غار /حالا هم که دیگه جرات نمیکنم مامانمو تنها بذارم
تو رو خدا بگین چکار کنم میترسم واقعا بلایی سر خودش بیاره
من هیچکسو ندارم نه خاله نه خواهر فقط برادر 7 ساله دارم تو رو خدا بگین چکار کنم
شبا میرم دم در اتاق خوابشون می ایستم ببینم مامانم تکون میخوره یا نه . دیگه حتی نمیتونم بخوابم...
سلام خدمت همه کاربرای گرامی
من شغلم فروشندگی هست در واقع کاریه که خودم شروع کردم یه مغازه ای هست که خدارو شکر وسیله روزی رسانم شده. واقعیتش قبلا خودم از شغل فروشندگی بدم میامد یه جور فکر میکردم فروشنده ها پر رو هستن و کل ابا جنس مخالف هم به خاطر اقتضای شغلشون زیاد هم صحبت میشن و...
حالا بنا به دلایلی نتونستم شغلی مرتبط با رشتم پیدا کنم و چون نیاز مالی داشتم یه مغازه ای با یه سرمایه خیلی کم شروع کردم و الان در واقع شغلم شده فروشندگی ولی با آقایون زیاد برخورد ندارم چون خودم افراد مذهبی رو دوست دارم و دوست دارم هم همسرم مذهبی به معنای واقعی باشه و خودم هم سعیم بر اینکه رعایت مسایل شرعی رو بکنم و حالا سوالم اینکه :
اقایون دیدشون به یه دختر خانم که فروشندگی میکنه چی هست ؟ و اینکه ایا خانواده های مذهبی سراغ دختر فروشنده میرن؟ اقایون مذهبی منظورم خیلی مذهبی هست (لطفا به کسی برنخوره قصد توهین ندارم ) اصلا سراغ همچین دختری میرن یا فقط و فقط به خاطر شغلش حتی بهش هم فکر نمیکنن؟
توضیح: چون خودم خیلی میبینم اقا پسرهایی که خیلی مسایل دینی براشون مهمه معمولا با دختری که خانه دار هست ازدواج میکنن و این برای من خیلی نگران کننده هست که شغلم باعث بشه از این نعمت خدا (منظورم همسر مومن به معنای واقعی) محروم باشم.
پیشاپیش ممنون از جوابهاتون
طاعات قبول التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
من پسری 20 ساله هستم دانشجوی ترم اخر رشته آی تی ، با خدا ، نماز خون و کاملا مذهبی. تو خانواده من پسر خالم 23 سالشه تازه داماد شده دختر خالم 16 اونم تازه عقد کرده و وقتی اینا با نامزداشون کنار هم میشینین و منم تنها یک جا خیلی بهم فشار روحی وارد میشه جوری که اصلا نمیخوام ببینمشون.
راستش من از بچگی از نظر محبت از همه نظر به شدید ضعیف بودم یعنی کسی نداشتم محبت کنه دوستم داشته باشه از اینا و برعکس خیلی ادمی احساساتی و مهربون هستم.
تنهایی از همه جهات دیونم میکنه به طرف خدا که رفتم از قبل که افسردگی داشتم بهتر شدم ولی همش میخوام یکی کنارم باشه نه جز خانوادم نه مادر یا خواهر کسی که همدمم باشه بتونم حس کنم کنارمه.
راستش من تو خیابون هم راه میرم خیلی با غرور هستم نمیتونم چشممو به دختری بندازم ولی میگم بذار ببینم خب مگه چیه از اینا ولی بازم سرم میره پایین یک جورایی عادت دارم.خیلی تنهام به کمک نیاز دارم نمیدونم چیکار کنم