سلام به همگی
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
سلام به همگی
سلام
میخواستم بدونم آیا راسته که میگن شب هایی که دچار بیحوابی میشیم کسی داره به ما فکر می کنه؟
بیشتر بخوانید ...
وقتی به کسی فکر می کنیم، اونم به ما فکر می کنه ؟
راسته که میگن دل به دل راه داره ؟
اینکه میگن دل به دل راه داره چندان بی راه نمیگن !
خواب دیدن یک شخص ، دل به دل راه داره ؟!
به هر کس که فکر کنم اونم به من فکر میکنه
به نظر شما دل به دل راه داره ؟
بسم الله
اگه امکانش هست از خانم های محترم سایت درخواست می کنم که بفرمایید چه رفتارهایی رو برای همسرتون نامناسب می دونید؟!
مثلا بعضی رفتارا که مخصوص خانما می دونید(مثلا شاید ناز کردن)
یا بعضی رفتارا که دور از شأن یه آقای محترم می دونید (مثلا شاید خدانکرده شوخی با نامحرم)
یا بعضی رفتارا که به روابطتتون صدمه می زنه(مثلا شاید ابراز علاقه نکردن)
و کلا هر چیزی که نامناسب می دونید.
سلام
من *2 سالمه، و از 18 سالگی تا به الآن شاید بیشتر از 40 تا خواستگار داشتم، ولی اصلا دلم نمی خواد ازداوج کنم و به هیچ کدوم از خواستگارهام اجازه ندادم که باهام حرف بزنند. یعنی اگه جلسه خواستگاری هم بوده با هیچ کدوم خصوصی صحبت نکردم. بعضی وقت ها از یه نفر خیلی خوشم میاد، ولی بعد سریع ظرف چند روز نسبت بهش سرد میشم و حتی بهش احساس تنفر پیدا می کنم.
... فکر می کنم دلیل اصلی این اتفاق رفتارهای پدر و مادرم هست. من 40 سال با مادر و 55 سال با پدرم اختلاف سنی دارم و پدر و مادرم مایلند بجای ازدواج پیششون بمونم. برخلاف پدر و مادر خیلی از اطرافیان و فامیل هیچ مسئولیتی در قبال ازدواج من در خودشون حس نمی کنند!
مثلا وقتی خواستگار میاد، همه کارهای خواستگاری مثل تمیز کردن خونه بر عهده منه و مادرم دست به سیاه و سفید نمیزنه، البته من که اصلا ازشون انتظار ندارم کاری کنند ولی خوب حتی یه نظر هم بهمون نمیدن که چی کار کنم! فقط جلوی می خوابن! موقع خواستگاری، نه پدرم نه مادرم هیچ حرفی نمیزنند، یا اگه بزنند حرفهاشون بی ربطه یا موضوعیه که برای جلسه اول خواستگاری مناسب نیست. بعد خواستگاری هم اگه ازشون نظر بخوام فقط یک کلمه میگن:"نمی دونم!". اصلا همه پدر و مادر ها وقتی برای بچه شون خواستگار میاد از هنر دخترشون صحبت می کنند، مادر من بدتر من رو می کوبونند!
همین کارها باعث میشه انقدر سر خواستگاری حرص بخورم که وقتی تماس می گیرند بگم نه. و درجا بدون فکر ردشون کنم. نمی دونم با پدر و مادرم چه کار کنم، این رفتارشون باعث میشه از زندگی هم دلسرد بشم. هیچ بزرگتر خیرخواهی در فامیل ندارم که ازشون کمک بگیرم. با خودشون هم که اصلا راحت نیستم. فقط کافیه که کوچیکترین مسائلم رو با پدرم در میون بذارم، مثلا بگم این خواستگاری که دارن میان رو تو محل کار باهاش آشنا شدم، تا بدترین فکرها رو دربارم بکنند! چون به شدت بدفکرن.
من می دونم که پدر و مادرم، هر دو دوستم دارند، ولی این رفتارشون خودخواهی محضه! من که نمی خوام بعد ازدواج تنهاشون بذارم، ولی با این کارشون دارند محکومم می کنند به تنها موندن.
سلام دوستان
من از همتون راهنمایی میخوام لطفا به من کمک کنید...
بعد ار اتمام تحصیلات دانشگاهی حدود یک سال بعد یکی از همکلاسیام که هیچوقت هیچوقت حتی در ذهنم یه بار هم به ازدواج باهاش فکر نمیکردم از من خاستگاری کرد
ایشون در توجیه اینکه چرا بعد از یکسال اقدام کردین فرمودن من اون زمان شغل مناسبی نداشتم و گمان میکردم حتما جواب رد میشنوم به دلیل عدم شغل
خلاصه ایشون نظامی شده
(بماند که من به ایشون هیچ علاقه ای نداشتم ولی ایشون به شدت داغ نسبت به من)
بعد از آشنایی اولیه که او خانوادش گفتو من هم همینطور...
ایشون از یه استان دیگر... خانوادش ساده و روستایی (که البته من اینو عیب ندیدم وقتی توضیح میداد ) ولی خودش خجالتش میومد بگه
ما تو یه شهر و به هر حال شرایط ما از نظر مادی و فرهنگی بهتر از اونا
ایشون اول به اصرار زیاد خودش تنها اومد خاستگاری و خانواده ی من ایشونو دیدن و تقریبا پسندیدن ولی نه زیاد
خونوادش به دلیل اختلاف مسافت (3کیلومتر) از همون اول مخالف بودن ولی به هر سختی بود اینا رو آورد خاستگاری ( که ای کاش قبل از مطرح کردن با من و خصوصا خانوادم اول از اونا مطمئن میشد)
جلسه اول با مادرش و خواهرشو یکی از دایی هاش....
خانواده من ازشون استقبال کردن و خلاصه همه چی خوب میومد
جلسه بعد که بستن مهریه بود ( تفاوت فرهنگی اینجا خودشو نشون داد شدید البته این آقا خودش تفاوت زیادی با خانوادش داره ) به اختلاف شدید خوردیم با اینکه مهریه ی زیادی نبود ولی خانوادش زورکی قبول کردن و بهانشون این بود که منطقه ی ما به راحتی دخترو میدن بدون فلان مقدار مهریه
مادرشون بعد از اینکه از خونه ما رفتن تماس گرفتن که مخالفن(با لحن بد)
از این ماجرا حدود یکساله و نیمه که میگذره
نه خانوادش راضی میشن که بیان دوباره (که احتمالا خانواده من کوتاه بیان) نه خودش میره...
من تو این مدت خاستگار زیاد داشتم که هیچکدوم به نتیجه نمیرسه
بارها ارتباط (فقط پیامی) قطع کردم باهاش برخورد تند کردم که بره دنبال زندگیش
ولی ایشون بشدت از لحاظ احساسی درگیره و فقط میگه انتخاب من تویی و السلام
بخدا من موندم دیگه چکار کنم
بارها و بارها از خدا مرگشو میخواد...
اصلا نمیدونیم چکار کنیم
من بهش علاقه دارم وولی نه به اندازه ای که ایشون منو دوست داره
لطفا نگین شمارتو عوض کن که به هیچ عنوان نمیتونم
ارتباطو قطع کردیم ولی دقیقا ماهی یبار یا کمتر، دوباره پیداش میشه
میگه نمیتونم
مادرشم بسیار لجبازه و کوتاه نمیاد که نمیاد
یه خواهر داره و دو تا برادر
میگه خوانوادم الان بهانه میکنن تا خواهرم ازدواج نکنه نمیان
الان داره خونشو میسازه ...میگه صبر کن دوباره صحبت میکنم باهاشون
از ویژگی هاش پسر فعالیه ...روپای خودش واستاده هزینه های دانشگاه و ...خودش داده
ولی نمیدونم تا کی باید الاف باشیم که مادر ایشون بلاخره کوتاه بیاد
شایدم هیچوقت کوتاه نیاد
ازدواج من با بقیه خاستگارام هم گره شده انگار...تا میاد بشه خراب میشه
بعضی وقتا فکر میکنم از بس ایشون ناله میکنه با اونا هم جور نمیشه
تو این یکسال من واقعا از خیلی از کارام عقب افتادم به خاطر ذهن مشغولی ها ...
ولی به هیچ عنوان نمیتونم تمومش کنم
یعنی تموم نمیشه:(((درست هم نمیشه
ناگفته نمونه من از ایشون8ماه بزرگترم
وایشون قراره منو بعد ازدواج ببره منطقه خودشون
الان دوباره میگه بیا همدیگرو ببینیم ولی من قبول نکردم (آخه قبلا دوبار حضوری با هم حرف زدیم و دنبال راه حل واسه مشکل)
دوستان لطفا منو راهنمایی کنید
خوشحال میشم نظر همرو بدونم
سلام
من یه دوست دارم که دختر خیلی خوبیه . بعد از 4 سال ارتباط علمی با فردی احساس میکنه به این فرد علاقمند شده... بخاطر اینکه مشکلی پیش نیاد یه وقت خدایی نکرده فعل حرامی انجام نده یا ضربه ی عاطفی ای چه به اون چه به پسره نخوره.. و از طرفی چون نمیتوانسته دل بکنه... به عنوان مشاوره گرفتن ازش باهاش صحبت میکنه و موضوع مطرح میکنه... بلکه پسره بگه مثلا من بهت علاقه ای ندارم و بتوانه موضوع و فراموش کنه ... اما در کمال ناباوری.. پسره هم به طور کاملا عادی جواب میده و به زودی با خانواده برای خاستگاری اقدام میکنه..
من فکر میکردم با این شرایط باید دوستم خیلی خوشحال باشه اما این چند وقته دیدم خیلی حالش بده ... علت و که جویا شدم فهمیدم قبلا چون اطلاعی از خودارضایی و اینکه فعل حرامه و ... نداشته خودارضایی میکرده و این باعث شده پرده بکارتش پاره بشه ( رفته دکتر...) ... و چون 99 درصد فکر میکنه پسره وقتی میگه بگه علاقه ای به شما ندارم و... اصلا به این موضوع فکر نکرده بوده...
حالا نمیدونه چیکار کنه؟! چطوری به پسره بگه... چی بگه ؟ حالا بگه بخاطر اینکه اول خودش به قولی ابراز علاقه کرده پسره باور میکنه یا نه... خلاصه خیلی حالش بده...
من نمیدونم باید چیکار کنم ... چطور کمکش کنم که اروم بشه ... چی بهش بگم؟ مخصوصا که میدونم فقط با من این موضوع و در میون گذاشته... خلاصتا خیلی براش نگرانم... و به شدت از ناراحتی و نگرانیش ناراحتم.. واقعا چرا پاکی ما دخترها رو به یه پرده میشناسن؟!
و به نظر شما ها پسره حرفش و قبول میکنه؟! من چی به دوستم بگم که یکم آروم بشه..؟!
سلام
من یه دختر 19 ساله هستم که خانواده ی مذهبی و خوبی دارم و خودم هم مذهبی و عاشق ولایت و رهبرم هستم. دانشجوی رشته ی تاپ یکی از دانشگاه های دولتی تهرانم و از نظر اخلاقی و اعتقادات خیلی ها بهم لطف دارند و بین دوستانم الحمدلله محبوبیت زیادی دارم ( قصد تعریف ندارم و صرف معرفی میگم )
بنده آرزوم اینه یه همسر مومن و ولایی داشته باشم و تشکیل خانواده و مهریه ی کم رو یک جهاد میدونم همونطور که حضرت آقا و حاج آقا پناهیان تشویق میکنند. خانواده ام به خصوص پدرم هم هیچ شرایطی به جز اخلاق و ایمان نگذاشتند برای ازدواجم
سلام
نظر شما در مورد اولین برنامه چیه ؟
سوژه مناسبی بود ؟
آقا برای اثبات علاقه اش از نظر شما کار درستی کرده بود ؟
و ...
موفق باشید
سلام
یه پسر 28 ساله هستم که خیلی وقته میخوام و باید ازدواج کنم
اما مشکلم اینه که خواهری دارم که ازدواج نکرده و بخاطر رد کردن خواستگاراش سنش داره میره بالا و خودش و خانواده نگران ازدواجش شدن
برای همین احساس تکلیف و وظیفه و وجدانمم نمیذاره که ازدواج کنم و خواهرم احساس تنهایی بکنه .
(3 داداش دارم که ازدواج کردن و با ازدواج من تنها میشه)
از ترس خواهر بزرگترم که مجرد هست، جرات نداریم بگیم خواستگار داریم
به خاطر اینکه خواهر بزرگتر دارم نمی تونم ازدواج کنم
از ترس واکنش های خواهر بزرگترم، دو دل هستیم که خواستگار راه بدیم
ازدواج خواهر کوچکتر با وجود داشتن خواهر بزرگتر مجرد
خواهر بزرگترم در ازدواج سختگیره ، من به خواستگارم چی بگم ؟
ازدواج با دختر کوچکتر با وجود خواهر بزرگتر
به دختری علاقمند شدم که دو خواهر بزرگتر مجرد داره
تحمل ازدواج خواهر کوچکترم رو ندارم
خواستگار خوبی دارم اما دو مانع جدی سر راهم قرار داره
خواهر کوچکترم ازدواج کرد، الان انگار سرخورده شدم
خواهر مجرد بزرگترم خیلی در حقم لطف کرده ولی مانع ازدواجم شده
ازدواج خواهر کوچکترم ، شانس ازدواج منو کم می کنه ؟
سلام
من امسال کنکور دارم رشته ی انسانی و میخواستم یه سری کتابای کنکور و تست بگیرم . میشه بگید از کدوم انتشارات و چه کتاب هایی برای رشته م مناسب تر و بهترن ؟
ممنون .
مرتبط با رشته انسانی:
انسانی خوندم ولی میخوام واسه ارشد صنایع شرکت کنم
آیا در رشته انسانی و ریاضی شرایط کار خوبه ؟
چرا دانشگاه آزاد ،تکمیل ظرفیت برای رشته ریاضی و انسانی ندارد؟
آموزش روش های درس خواندن برای کنکور رشته انسانی
می خوام برای کنکور رشته انسانی آماده بشم
دیپلم انسانی دارم، چطور دیپلم ریاضی بگیرم و کوانتوم بخونم؟
برای معلم شدن رفتم انسانی اما ...
سلام
من دختری 22 ساله هستم شرایطم کاملا خوبه از نظر قیافه و درس و خانواده و ... تا الانم خواستگارای خوبی داشتم ولی به خاطر درس و دانشگاه ردشون میکردم. تا اینکه دو سال پیش یکی از همسایه ها واسم گفت. من از دور دیدمش چند تا از عکساشم دیدم. کلا چون زیاد به قیافه اهمیت میدم و اون هم قیافه خوبی داره دوست داشتم بیان خواستگاریم ولی متاسفانه خانوادم مخالفت کردن چون هنوز سربازی نرفته و کار نداره.
ولی خیلی پولدارن و مشکل مالی اصلا اصلا ندارن و خانواده خیلی خوبی هم داره و از نظر فرهنگ هم به هم نزدیکیم. من میگفتم اشکال نداره ولی خونوادم مخالف بودن. بعد از اون هم هر چی خواستگار واسم اومد از قیافه هاشون خوشم نمیاد. همه میگن مرد به قشنگی نیست ولی من واقعا نمیتونم با کسی ازدواج کنم که قیافشو دوس ندارم.
سلام
اگه خطاب به " لیندا 67 " مطلبی می خواید بگید در بخش نظرات همین پست بنویسید .
دوستان سلام.
به کمکتون نیاز دارم..
پسری سی ساله هستم که خواستگاری دختری رفتم که بسیار دختر خانم خوبی هستن. از لحاظ اخلاقی بسیار مهربان، صبور، و با وقار و متین هستن. با وجود خانواده متمولی که دارن اما بسیار دختر ساده ای هستن. واضح تر بگم یه فرشته، دختری که هیچوقت نمیتونم مثلش رو پیدا کنم.
اما یه مشکلی هست و اونم اینه که دختر خانم روز خواستگاری بهم گفت که ریزش موی شدید داره و خیلی خیلی دختر کم مویی هستن، و این در آینده واسم مشکل پیش میاره؟
دختر خانم تمام جزییاتش رو بهم گفته. دختر خانم صادقانه همه چیزو بهم گفته. چیکار کنم دوستان؟ باهاش ازدواج بکنم؟
بعدا بابت کم موییش ملامتش نکنم. آقایون شما که چند ساله از زندگی مشترکتون میگذره لطفا کمکم کنید. دیگه مثل این دختر نمیتونم پیدا کنم.
دختر خانم خیلی ساده و آرام هستن و به معنای واقعی با حجب و جیا. به طوری که همه شیفتش میشن. چی کا کنم؟
تجربیات شما در مورد لکه گیری دندان
تجربیات شما در مورد ایمپلنت دندان
تجربیات شما در مورد خمیر دندان های ضد حساسیت و سفید کننده
توصیه های یک دندانپزشک برای جلوگیری از خرابی دندان ها
سلام به همه
من عاشق روانشناسی هستم و فقط به عشق روانشناسی رفتم ادبیات و گرنه مشاور بهم گفت که برو ریاضی (و من علاقه ای به ریاضی ندارم)
دوست و آشنا به من می گویند که روانشناسی فایده ای ندارد چون حداقل باید 10 سال درس بخوانی و در آخر هم معلوم نیست که کار داشته باشی یه نه؟ حتی یکی از اشنایان که هر دو شغل روانشناس و دبیر را داشت به من گفت که دبیر خیلی بهتر است و برخلاف نظر دیگران روانشناسی درآمد آنچنانی ندارد و اکثر مردم به افراد مشهور و شناخته شده مراجعه می کنند و حتی روانشناسی در روحیه اثر می گذارد ( و همه معتقداند که دبیری بهتر است)
و یه مورد دیگه اینکه خیلی از مردم معتقدند که اکثر روانشناسان ( به علت خواندن کتاب های غربی و یکسری خصوصیات دیگر) خودشان زندگی خوبی ندارند ( البته ببخشید من فقط نظر دیگران را گفتم وخودم چندان اعتقاد ندارم)