سلام
ممنون از سایت مفید و خوبتون.
پسری 24 ساله هستم
بچه آخر خونه هستم (ته تغاریم ^_^) ،برادرم و دو تا خواهرم ازدواج کردن و فقط من مجردم.
ته تغاریا در جریان هستن که چقد خانواده ها زوم میکنن و به همه چیمون گیر میدن و بقولا عزیز دردونه خونه هستم.
سال گذشته اصرار خانوادم واسه ازدواجم شدید شد
از اونا اصرار و از من امتناع
دو ساله که یه دختر خانمو دوس دارم
دلیل امتناعم بخاطر ایشون و زود دونستن ازدواج از طرف خودمه.
ما عاشق همیم و توی دو تا شهر مختلف و دور از هم زندگی میکنیم. ولی دختر خانم میگفتن واسه ازدواج زوده و بهتره بیشتر همو بشناسیم و منم کاملا موافقت کردم ولی اصرار خانوادم کلافم کرده بود که تو روشون واسادم و گفتم ازدواج نمیکنم. البته گفته بودم که فلانیو میخوام ولی خب نمیشد گفت که بریم خواستگاری (بخاطر دلیلای منطقی خودم و دختر خانم).
شاید بگید میتونستید یه با یه آشنایی و نامزدی ساده مشکل رو حل کرد ولی شما در نظر بگیرید که امکان آشنایی نبود به دلایل خاصی که گفتنش دردیو دوا نمیکنه.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)