خانواده برتر

10 سال دوستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

شما که از اول میدونستید به هم نمیرسید و ایشون بزرگتره چرا ادامه دادید ؟؟؟؟

همیشه آخر این دوستیها دختره هست که ضربه میخوره  ( جسمی روحی  جنسی  حیثیتی )

ادخترا ازتون عاجزانه خواهش میکنم با هیچ پسر دوست نشید و به اطرافیان  خودتون هم بگید

انگار اینجا همه متاسفانه دچار شکست عشقی شدن.منم جز همین دخترا هستم اما میخوام ی چیزی که به چشم خودم دیدم را براتون بگم..بادیدن این اتفاق دل خودم یکمی آرومتر شد امیدوارم برای شما دوستان خوب هم تاثیر داشته باشه و بهتون کمک کنه.
منم دقیقا یه شکست عشقی داشتم منتها نه ده سال هفت سال..واقعا اذیت میشدم و نمیدونسم باید چیکار کنم. البته هنوز هردوی ما مجردیم اما همچنان مخالفت خانواده ها هست.منم دوری کرد م از اون پسر که مبادا مشکلی برای زندگیش پیش بیاد چن ساله همش دارم با گریه میخوابم و همه چیزو سپردم به خدا...
یه وقتایی به خدا اعتراض کردم و گفتم چرا بعد این همه مدت انتظار این ازدواج شکل نمیگیره؟ مشاوره زیاد رفتم. پیش کارشناس مذهبی رفتم و خلاصه هرکاری بگید انجام دادم تا بتونم فراموشش کنم اما نشد.
تا اینکه ی روز ی دوستی باهاش صحبت میکردم میگفت هیچ وقت از خدا زور نشو و از خدا نخواه که چیزی که دوست داری حتما اتفاق بیفته. همیشه اگه دعا هم میکنی بگو خدایا اگه به صلاحمه این اتفاق بیفته اگرنه اونچه که تو صلاح میدونی برام در نظر بگیر..
میگفت مطمئن باش هر کسی یه قسمت و روزی داره که روزی هر کسی را کسی دیگه نمیخوره. پس تلاش کن دعا کن و بسپار دست خدا. دیگه اعتقادم به خدا بیشتر شد و سعی کردم فراموشش کنم و البته بهتر بگم بسپارمش دست خدا. دیگه مطمئن شده بودم اگه خدا بخواد اونو واسم میفرسته اگه هم سهم من نباشه میره سمت کسی که قسمتشه...ب این قسمت و روزی خیلی اعتقاد پیدا کردم ضمن اینکه به یه مطلب دیگه هم معتقد شدم اینکه انقد خدا به هر اموری توانا و داناست که هر کاری بخواد انجام میده.
نمیدونم شنیدین یا نه اینکه اگه حکمت خدا بخواد بر امری صورت بگیره و اجرا بشه شده عقل آدم را هم بگیره و اون حکمتش جاری کنه حتما این کارو میکنه!
من واقعا معتقدم به این..تا اینکه اتفاقی که میخواستم اول براتون بگم افتاد.
یکی از دوستانم دختر خیلی زیبا هستن سنشون نزدیک 40 ساله. ایشون مذهبی هم هستن و معلم قرآنه. ده سال بود آوازه عشقشون با پسرخاله اش تو فامیل پیچیده بود اما خانواده ها مخالف این ازدواج بودن.
خلاصه بعد ده سال بالاخره خانواده ها موافقت کردن این دوتا با هم ازدواج کنن.. یک روز بعد عقدشون معلوم نشد چی شد که دوستم کاملا سلامت عقلیشو ناخواسته از دست داد و سه روز به حالت دختر عقب مانده ذهنی در اومد. یعنی اونا فقط سه روز بود عقد بودن. پسر خالش وقتی اونو اینطور دید رفت و درخواست طلاق کرد و طلاقش داد....یعنی همه این اتفاقات در مدت زمان کوتاه انجام شد. پسر خالش بعد طلاق سریع رفت زن گرفت..شاید باورتون نشه، یه هفته بعد اینکه طلاقش داد دوستم حالش خوب شد.پزشکا مونده بودن که این چه اتفاقی بود افتاد گفته بودن شاید ی شوک بوده.. الان سالهاست دوستم مجرده و تنها مونده و شوهرش رفت زن گرفت و بچه دار شد...
به دوستم  گفتم این همه از خدا خواهش کردی این شد. خدا خواست بهت نشون بده این مردی که این همه داری التماس خدارو میکنی بهت بده همچین مردیه که با این اتفاق سریع تو رو پس زد و رفت دنبال زندگیش..برای دوست  فقط ی درس عبرت شد و یه عمر حسرت!!! اتفاقی که براتون تعریف کردم واقعی بود.
دوستان خوبم! اول با خودم هستم که سر چیزی که از دست میدیم ناراحت نشیم خصوصا این شکست های عشقی که واقعا کمر آدمو میشکنه. میدونم و درک کردم بدترین چیز تو زندگی انتظاره. اینکه منتظر باشی بدونی کی اونی که دوسش داری میاد و اگه اون نیاد واقعا زجر آوره..
فراموش نکنید همیشه اتفاقی بدتر از اون چیزی که شما فکرشو میکنید ممکنه بیفته، دوستم وقتی باهاش حرف میزدم میگفت چرا خدا با من اینطوری کرد ما آبرومون رفت که همه فهمیدن ما همدیگه را میخوایم اما به هم نرسیدیم مردم حالا میگن حتما دختره ی چیزیشه یا ی نقصی داره! میگفت این نرسیدن ما به هم آبروریزی شد دیگه مگه بدتر از این هم میشه؟؟ اما بعد از اون اتفاق گفت الان فهمیدم من ناشکری کردم..واقعا اتفاقات بدتری هستن که ممکنه خدای نکرده تو زندگی هر یک از ما بفته!
از خدا همیشه توی دعاهاتون بخواین اونچه که صلاحتونه بهتون بده.
کدوم یک از شما حاضرید این اتفاقی که برای دوست من افتاد را تجربه کنید؟ آیا حاضر بودین اینطوری بی رحمی عشقتون را ببینید و پیش بقیه سر افکنده بشید؟ البته خدا بعدا برای دوستم در موقعیت های دیگه جبران کرد اما این هم یه جوری نشونه اصرار در کار خدا بود...به زور خواستن...
میخوام بگم همه چیزو بسپارید دست خدا. اگه قرار باشه شما به عشقتون برسید مطمئن باشید در زمان که خدا صلاح بدونه میرسید و اگر هم صلاح نباشه نمیرسید.مطمئن باشید اگر خدا چیزی را روزی و قسمت شما کرده اگه کنج اتاقی پنهان باشید و کسی شما را نبینه شده اون روزی و قسمت را خدا از آسمون براتون بندازه این کارو میکنه..مطمئن باشید
پس بیایم به خدا بیشتر اعتماد کنیم و توی این شکست های عشقی بیشتر از اینکه دنبال این باشیم که ما چه گناهی کردیم که خدا جوابمونو نمیده بیایم خدارو شکر کنیم که برای ما بنده ها خیر میخواد و بهترین ها را برامون در نظر داره....
نویسنده پست
امیدوارم با حرفام تونسته باشم کمی کمکتون کنم، اول اینکه اگه جای شما بودم زوتر اقدام میکردم .بعد این همه سال منتظر گذاشتن دختر مردم چه انتظاری دارید که راحت بتونید فراموشش کنید؟

من ی دخترم . شاید بیشتر از اینکه نگران شما و  همسرخانم باشم نگران دختر هستم. چقدر دلشو آشوب کردین و ...توی اینجور ماجراها پسرا بیشتر و بهتر میتونن این رابطه هار ا به ازدواج برسونن..اما مطمئن هستم کم کاری از طرف شما بوده. بنظرم همان سالهای اول وقتی میددیدن این ازدواج نمیشه باید کنار میرفتین الان موندین باید تبعاتشو هم پس بدین...

مقصر این ماجرا بیشتر شما هستین هر چن اون خانم هم باید زوتر تکلیفشو با شما معلوم میکرد.ولی بیشتر پسرها اینجور وقتا مقصرن. من برادرم دختری را دوست داشت که ما مخالف ازدواجشون بودیم.اون دختر از خیلی لحاظ از ما پایین تر بودن . من با پدرم صحبت کردم و گفتم بذارید این دونفر با هم ازدواج کنن خودشون میخوان اما پدرم مخالفت میکرد و میگفت با این ازدواج آبروی چن ساله من میره...پدرم از خانواده های سرسناش و بزرگی هستن. داداشم با اینک توی خانواده خوب و عیانی بزرگ شده اما وقتی مخالفت پدرمو بعد دوسال دید گفت اگه اجازه ندین من خودکشی میکنم..اون هم برای دختری که واقعا از خیلی لحاظ پایین تر از ما بود بالاخره ازدواج کردن و الانم دارن زندگیشونو میکنن و خداروشکر خوشبختن.

از برادر من که توی همچین خانواده ای بزرگ شده بود گفتن این جمله بعید بود خصوصا با پدری که من دارم که خیلی تعصبیه و سنتیه. و یه جورایی همه فامیل ازش حساب میبرن. برادر من با اون ضعیف بودنش تونست جلوی بابام وایسه شما چرا نتونستید؟

انتظاری که من خودم از خواستگارم داشتم که هفت سال منو منتظر گذاشته...

بخاطر همینه میگم مقصر شمایید. مقصر توی این رابطه ها پسرها هستن.چون دختر نمیتونه از عزت و آبروش بزنه بره التماس خانواده ها را کنه بگه بذارید ما با هم ازدواج کنیم.

به هرحال با این صحبتها یی که شد اگر ایشون رزق و روزی شما بود خدا اونو توی زندگی شما میذاشت. پس بهتره به رزق و روزی که خدا برای دیگران قرار داده دست درازی نکنید.

بذارید اون زندگیشو بکنه. اگه واقعا دوسش داشتی زوتر اقدام میکردین نه اینکه الان اینطوری باشید...

باز هم باید خدارو شاکر باشید و ازش بخواید رزقی که براتون در  نطر گرفته بدستون برسونه. اون خانم را کامل فراموش کنید از خدا برای خودتون و اون خانم طلب آمرزش کنید و بخاطر روابط عاشقانه ای که داشتید توبه کنید و از خدا بخواین بهترین را در زندگیتون قرار بده. ای کاش اون خانم حواسش به زندگیش باشه به کسی که خدا واسش قرار داده و از امانت و روزی که خدا بهش داده خوب نگهداری کنه و چشم به روزی دیگران نداشته باشه همینطور شما نویسنده محترم.



خدایا هزاران مرتبه شکرت میکنم

ببخشید که پر حرفی کردم از همگی دوستان التماس دعا دارم

خدایا آخر و عاقبت امر همه مارو ختم به خیر کن ان شاالله

به میهمان همیشگی

نمی دونی بدون

عشق یعنی

تعهد  صداقت یکرنگی

این مدل عشق که شما می فرمایید واسه فیلم های هالیوودی هست!!!!!

سلام ...

این عشقی که شما اینجور توصیفش کردین فک نمیکنم اختلاف 3 سال و منطق بتونه باعث جداییش بشه ...

احتمالا شما خودت نمیخواستی که به درخواست منطقی خانواده ها به هم نرسیدین ..

توی عشق و عاشقی تنها چیزی که جایگاهی نداره منطق ... 

خودتون رو الکی گول نزنین .. 

زندگی یه بنده خدای دیگه هم که از همه جا بی خبره  کردین بازیچه دستتون ....

واقعا خجالت اوره ...

به نظر من هم فاصله زیاد بهترین راه حله برای شما ازاون خانم بشدت دوری کن.یا اگه میتونی کاری کن ازت بیزار بشه به هرنحوی ازدواج کن  شما داری اون خانم رو اذیت میکنی چون هنوز هستی و مجردم هستی هیچ تضمینی برای خوشبختی بعداز طلاق خانم برای شما نیست چون هیچ خوشبختی روی بدبختی دیگری بنا نشده .احساساتو کنترل کن و بهتره جدی و زودتر بااین مسله برخورد کنی .