سلام

من رشته دبیرستانم تجربی بوده ولی دانشجو یکی از رشته های علوم انسانی هستم، الان دارم تلاش میکنم که پول هام رو جمع کنم تا پول مشاور و آزمون آزمایشی رو برای کنکور 400 جمع کنم و مطمئنم یه رتبه خیلی عالی میارم ... 

اما مسئله ای که هست اینه که من اعلام کردم که هدف هام نمردن و دارم براشون میجنگم، بقیه با توجه به چیزهایی که در موردم میدونن مطمئنن که به هر چی بخوام میتونم برسم. من هیچ کس رو به جز خدا پشت خودم نداشتم، الان دیگه دوستام و اون هایی که یکم کنارم بودن هم رو به روم وایسادن و خیلی سرد و گاهی تند باهام حرف میزنن، خانوادم طبق معمول حتی کلامی هم تشویقم نمیکنن (منظورم خواهر برادرامه. مامان بابام پیشرفتم رو میخوان ولی خب این چیزها رو تو خودشون نمیبینن منم درک شون میکنم).... من که همیشه خوب شون رو خواستم، سعی کردم حسود نباشم. 

من هیچ وقت جرات بیان هدف هام رو نداشتم و با وجود سعی و تلاش زیاد چیز کمی توقع داشتم، ولی این بار شهامت به خرج دادم و دلم گفت که خیلی بلند اعلامش کنم .

+این واکنش اطرافیانم برای چیه؟ نمیفهمم!

+یعنی چی اصلا؟این درسته که من فکر میکنم دیگران مطمئنن من موفق میشم ولی نمیتونن ببینن؟


مرتبط:

تجربیات عملی شما در موقعیت های مختلف

با تجربه الان برگردید به سن 20 سالگی

پشیمانم چرا در 20 تا 25 سالگی ازدواج نکردم

در آستانه 27 سالگی فهمیدم که درانتخاب بعضی راه ها اشتباه کردم

چکار کنیم که بعد از 40 سالگی حسرت دوران جوونی رو نخوریم ؟

از 18 سالگی تا الان چه تغییراتی توی معیاراتون ایجاد شده ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
موفقیت در زندگی (۱۲۹ مطلب مشابه)