سلام

نمیدونم چیکار کنم 

من همیشه اومدم اینجا مشکلات و نظرای بقیه رو خوندم اما نظری ندادم. حالا نوبت خودم شده. میشه لطفا به منم مثل بقیه کمک کنید ؟

من و یه پسری با هم راجع به ازدواج حرف زدیم. هم کلاسیم . ولی رابطه دوستانه نداشتیم. با هم حرف زدیم بعد گفت به مامانش و مامانش قبول نکرده و ما هم قطع رابطه کردیم و اون گفت برو با کسی که مورد بهتریه ازدواج کن .

من نمیدونم بتونم آیندتو تامین کنم یا نه برا همین نمیخوام بهت بگم برام صبر کنی. میدونم خونوادش از سبک من خوششون نمیاد. میدونم تو زندگی اذیتم میکنند. میدونم زندگی باهاش سخته. نمیخوام خودمو بدبخت کنم ولی خود پسره فوق العادس. فوق العاده با ایمان، فوق العاده با شخصیت، فوق العاده با ملاحظه، پخته، فعال... واقعا پسر خوبیه اما مشکلات زندگیش خیلی زیاده.

تیپ و قیافه که برای بقیه دخترا مهمه نداره، برا منم مهم نیست، فقط گفتم که بدونید اگه فکر میکنید گرفتار یه عشق خام شدم، نه نشدم، همه به من میگن تو چجوری تونستی عاشق این بشی، ولی من شیفته ایمان اخلاق و شخصیتش شدم... آره عاشق شدم . حالا هم که گفته نمیخواد براش صبر کنم . نمیدونم چیکار کنم. .

از اونطرف تو این چند وقت 6 تا خواستگار رد کردم، 6 تا خواستگار که من حاضر نشدم حتی باهاشون حرف بزنم، ولی مامانم که میخواد راضیم کنه بذارم بیاند خیلی از وضع خونواده هاشون تعریف میکنه. خدایا چیکار کنم؟ شاید باور کنید شاید نکنید، ولی من وقتی هنوز عاشقش نشده بودم، وقتی ایمانشو دیدم یه حرفی به خدا زدم.

من با اختیار خودم عاشقش شدم. گفتم خدایا من تو این آدم هیچ چیز دنیایی ای ندیدم، نه از ظاهر، نه از پول و مادیات، نه از وضع خونواده، ولی فقط ایمان دیدم و اخلاق و فرهنگی که زمین تا آسمون با خونوادش فرق داره، به خود خدا گفتم بخاطر اینا، از همه مهمتر ایمانش و رفتارش که همیشه تو رو یادم میندازه، عاشقش میشم...

به خدا گفتم نمیرم با یکی دیگه زندگی کنم وقتی این انقدر تو رو یادم آورد و به تو نزدیک ترم کرد . حالا این چه وضعیه که توش گیر کردم؟ بیخیال کسی که بهم گفته نمیخوام منتظرم بمونی بشم؟ کسی که میدونم الآن داره تمام تلاششو میکنه بهم برسه و آرزوشه پاش وایسم ولی نمیتونه ازم بخواد وایسم که یه وقت حیف نشم؟

دارم دستی دستی خودمو بدبخت میکنم... سنم بالا نیست، 20 سالمه، ولی از این همه خواستگار که دارم رد میکنم میترسم... مادیاتشون برام مهم نیست ولی خونواده هاشون که خوبند... دقیقا همون چیزی که اون نداره... خودش گفت برا من سخته یکی مثل خودمو ببرم تو خونوادم، گفت اونجا تو اذیت میشی... چیکار کنم؟ بمونم؟ برم؟

اگر برم بعد خدا بزنه تو سرم بگه تو که با من قرار گذاشتی بخاطر اینکه به من نزدیکت میکنه نری با یکی دیگه زندگی کنی، بعد یه شوهر بی ایمان بهم بده چی؟ نکنه داره این خواستگارا رو میفرسته که منو امتحان کنه چقدر پای قرارم میمونم؟ .


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)