سلام

راستش من دو تا داداش دارم  یکی *2 ساله و یکی *2 ساله که تقریبا 2 ساله شروع کردن به مشروب درست کردن . بعدم هر وقت که با دوستاشون میرن بیرون یه بطری مشروبم با خودشون میبرن که بخورن .

دوستاشون اصلا جرات ندارن که تو خونشون مشروب بزارن چون از پدر مادراشون میترسن یبار داداشم تعریف میکرد که دوستم تو خونشون مشروب گذاشته بود مامانش همشو تو جوب ریخته بود اما مامان من و حتی خودم چند بار باهاشون بحث کردیم  میگن کی گفته حرومه همش دروغه این حرفا، مامانم دیگه میترسه باهاشون بحث کنه چون میدونه بی فایدست منم که دیگه اصلا حوصله ی کاراشونو ندارم و دیگه چیزی نمیگم چون خیلی بد اخلاقن.

پدر من * سال پیش فوت کرد پدرم خیلی مرد خوبی بود  با خدا و مذهبی بود همیشه ساعت 5 صبح که میخواست بره سرکار  تو خونه قران میخوند  بعضی اوقات با صدای قرآنش بیدار میشدم زندگیمون خیلی خوب بود داداشام هیچ کار اشتباهی نمیکردن اصلا نمیدونستن چیه اصلا اهلش نبودن  اما بابام نموند خدا نخواست ...

یادمه بابام میگفت اگه تو خونه مشروب باشه رزق و روزی خونه رو از بین میبره من چیکار کنم خیلی ناراحتم همه تو فامیل به اسم نیک از بابام یاد میکنن اما چرا داداشام اینجوری شدن ؟ احساس میکنم  روح بابام ناراحته چون بعضی موقع ها که تو خواب میبینمش ناراحته اما کاری از دستم بر نمیاد .

من یه استاد خوب و معتبر میشناسم که دعا مینویسه و از این بابت مطمئنم که اگه ازش بخوام میتونه یه دعا بنویسه که دیگه داداشام سمت اینکار نرن اما میترسم که گناه باشه و خدا راضیش نباشه .

اما اگرم بخوام برم شهر اون دعا نویس یک ساعتی با ما فاصله داره باید با نامزدم برم ولی نمیخوام نامزدم چیزی بدونه دوستان شما بگید من چیکار کنم اگه راهی دارید پیشنهاد بدید خیلی ممنون میشم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)