با سلام
این پست رو مینویسم چون واقعا به خالی کردن خودم نیاز دارم.

حدود چند ماهه پیش با پسری بالای 20 سال آشنا شدم. رابطمون خیلی رسمی بود تا چند روز اول. ولی وقتی من اون پسر رو شناختم طرز صحبت کردنمون عوض شد. بعد از چند هفته ازم خواست عکسم رو ببینه ولی من به بهونه های مختلف اجازه این کار رو نمیدادم.

ما دیگه کارمون به عشق و عاشقی کشیده شده بود بطوری که بدون اجازش آب نمیخوردم از ته دل هم دیگه رو دوس داشتیم. تا اینکه بعد از شناخت کامل شماره بهش دادم و عکسم رو فرستادم.
اینم بگم سنم زیر 18 ساله. به هم ابراز علاقه میکردیم ولی روز بعدش که میومد سرد بود. علتش رو که میپرسیدم میگفت میترسه من برم مدرسه نظرم دربارش عوض بشه. ولی من ایقد دوسش داشتم که میدونستم عوض نمیشه.

بعدش با هزار التماس درست میشد. ولی باز تکرار میکرد یه روز باهاش کامل حرف زدم بخاطر رفتارش. دوتامون بعد از اون قسم خوردیم هم دیگه رو به هیچ عنوان ول نکنیم. تا اینکه یک هفته بعد از اون ماجرا پدرم از موضوع با خبر شد و خیلی ناراحت شد.

اون پسر هم وقتی فهمید بابام فهمیده رفت و دیگه پشت سرش هم نگاه نکرد. ولی اون قسم خورده بود و من به دوس داشتنش اعتماد داشتم. بعضی موقع ( قبل از اینکه بابام بدونه ) براش شعر میفرستادم ولی تا حالا به هیچ کدوم جواب نداده بود.
فقط دوس داشت درباره س... حرف بزنیم. من به خاطر اون از خیلی چیزا گذشتم. همیشه بهش محبت میکردم و براش کم نمیذاشتم. هر چی هم که بهم میگفت بجز چشم هیچی نمیگفتم. اونم برام کم نذاشت.

ولی نمیدونم چرا اینکارو کرد. من واقعا هنوز دوسش دارم. اون تنها کسی بود که تو زندگیم عاشقش شدم. بهش واقعا نیاز دارم. نمیدونم چکار کنم که برگرده. هر شب فقط از خدا میخوام یه جور بهش بفهمونه براش میمیرم. کارم شده گریه و دعا.

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)