سلام

میخوام از شما دوستان بخوام یه سری راه حل بهم بدین

من یه دختر 20 ساله ام مجردم یه خواهر هم دارم که 5 سال ازم بزرگتره . 

راستش من خیلی نیاز به ازدواج دارم یعنی کاملا برام واجبه ولی هنوز موردی برا من یا حتی خواهرم پیدا نشده که حتی شرایط اولیه برا یه ملاقات آشنایی داشته باشه (اکثرا از لحاظ فرهنگی خیلی پایین ترن جوری که واسطه خودش میگه که طرف گفته فلانی که دخترشو به ما نمیده)

راستش من از اول که یادم میاد دلم میخواسته ازدواج کنم ولی الان واقعا واجب شده بهم حتی بیشتر از خواهرم (من به گناه افتادم ولی خواهرم در شرفه هنوز ) ولی هیچکس نمی خواد قبول کنه انگار مثلا موقع مهمونی رفتن مادرم نمیذاره اونجوری که دلم میخواد به خودم برسم چون خواهرم ظاهر ساده ای داره و ریزه میزه تر از منه در حالت عادی هم کمتر به چشم میاد میگه بذار اون جلوه کنه:| !!

حتی برام لباس مهمونی هم نمی خره چون من کلا از خواهرم یکمی بهترم همش انگار ازم میترسن که مبادا قاپ کسی رو بدزدم حتی دیدم ازش میپرسن در مورد من که دخترتو شوهر نمیدی؟ میگه هنوز بچه س :( (شکلک بغض شدید) به خدا هر کی با من حرف میزنه اگر سنمو ندونه سنمو بالای 23 حدس میزنه .

موقعی که اوایل دبیرستان بودم همه فک میکردن دانشگاهیم انقد که فهمم بیشتر از سنم بود خود مادرمم میدونه خودشم میگه تو مادر منی نه من مادر تو یا میگه مث پیرزنا حرف میزنی من واقعا از اول خیلی میفهمیدم ولی جدیم نمیگرفتن:((

من هر وقت بحث ازدواج پیش بیاد میگم غیر مستقیم که قصدشو دارم بنظرتون بده اگر خودم بحثشو پیش بکشم؟ من یه موقع اگر بشه بحثو به ازدواج ربط میدم و غیر مستقیم اشاره میکنم ( مثلا میگم آره آدم باید ازدواج کنه بعد اگه بشه تو جواب بقیه میگم آره بابا هر چی زودتر بهتر ) این بده؟ راه حل دیگه ای هم هست؟

 درسته من پدرم معتاده و کلا آدم درستی نیست هیچکس دل خوشی ازش نداره درسته مادرمم  یه آدم معمولی یا حتی پایینتره ( انقد از کارای کرده و نکرده ی منو خواهرم برا همه گفته که یه موقع ها وقتی حرف میزنه بهش میخندن از بس الکی بچه هاشو ضایع کرده) ولی من واقعا تو نظر بقیه هیچ ایرادی ندارم و به عنوان مذهبی ترین دختر فامیل شناخته میشم ولی مادرم هیچوقت مث بقیه سعی نمیکنه لااقل اگرم میگه فقط خوبیارو بگه حتی کارایی که ما نکردیم رو میگه .

اصلا انگار چشاش نمیبینه (مثلا اگر دو روز پیش زمینارو شسته باشم و اتفاقی چیزی از پنجره افتاده باشه تو خونه میگه میبینین ؟از فلان موقع که بهش گفتم یه دستمال نکشیده یه کار ساده حاضر نیست انجام بده) البته انقد ریا کرده که همه ( فامیلاش ) ازش تعریف میکنن ولی بنظرم واقعا روابط اجتماعیش ضعیفه (خیلی راحت از کوره در میره یا حتی دعوا میکنه البته اگه حواسش نباشه که تو جمعه) خواهر و برادر متاهلم که هنوزم ازش دلگیرن 

خیلی بیشتر از اینا دلم گرفته ولی خب حیف که از حوصلتون خارجه :( برام خیلی دعا کنین

یه موقع ها انقد حسرت میخورم وقتی میبینم یه پسری که خیلی شبیه اونیه که من میخوام داره اینجا دنبال کسی مث من میگرده به خدا من هیچ توقعی از طرف مقابلم ندارم هیچی خونوادمم به حرف خود من ولی هنو قسمتم نشده به خدا انقد دلم میخواد منم مث بعضیا خانواده تشکیل بدم بچه دار شم تمام غصه ی عالم میاد تو دلم وقتی یه بچه میبینم میگم آخه خدایا تو که برات کاری نداره به منم یکی مث خودم بده و چن تا بچه و یه زندگی خوب و سالم چیز زیادی نیست آخه برای تو که انقد بزرگی به خدا یه موقع ها با دیدن بچه های مردم اشک میریزم میگم کاش منم میتونستم مادر باشم دست و دلم به هیچکاری نمیره فقط دلم میخواد اونی که باید بیاد زودتر بیاد :(


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)