همیشه همسرم میگه ی زن قدرتش خیلی از مردها بیشتره.
شاید 10 تا مرد تنومند نتونن یه پهلوون رو خاک کنن اما ی زن راحت (با نفوذش ) میتونه ده تا پهلوونو زمین بزنه.
واقعنم به حرفش ایمان پیدا کردم. ( البته در جهت مثبتش ) منتها باید خانوما رفتار و راهشو بلد باشن. چم و خم مرد رو بفهمن. بقولی سیاست زنانه داشته باشن.
دیدم خیلی از ما زن ها میخوایم منم منم کنیم و به هیچ جایی هم نرسیدیم بجز کوچیک کردن خودمون.
خوبه ما خانوما یاد بگیریم گاهی وقتا حتی اگه شوهرمون حرف اشتباهی رو زد یا کار اشتباهی کرد یا اصلا با حرف و کار ما مخالفت کرد بی چون و چرا بگیم چشم عزیزم. هر چی تو بگی .
جمله ی هر چی تو بگی عزیزم،حتما شما درست میگی مث ده تا مورفین میمونه معجزه میکنه .
امتحانش ساده س.
مثلا :
گاهی وقتا من دوست داشتم یه کاری بکنم و دلایلمو به همسرم گفتم و با آرامش و در یه وقت مناسب باهاش صحبت کردم درباره ی تصمیمم، اما شوهرم گفته نه به این دلیل و به اون دلیل من اجازه ی این کارو نمیدم، این که من میگم درسته ولا غیر. هر چقدر دلیل آوردم و حرف زدم قانع نشد

بعد گفتم: عزیزم حتما همونی که شما میگی درسته .خدایی من که ندیدم تو یه حرف الکی و بی حکمت بزنی.

بعد رفتم آشپزخونه با لبخند گفتم ولش کن عزیزم خسته شدی انقدر بهم توضیح دادی برم برات یکم میوه بیارم بخوری .

یکم تنهاش گذاشتم با خودش فک کرده. بعد که اومدم یه میوه پوست کندم دادم دستش گفتم بفرما عزیزم.
بلافاصله گفت:
حالا ببین خانومم من نظرمو دادم میدونی که صلاحتو میخوام اما اگه واقعا دوس داری بیشتر بررسیش کن و هر کاری دوس داری انجام بده. میدون یکه منم صلاحت و میخوام. اما اگه تو دلت اینو میخواد من قبول میکنم .

(یعنی خدایی نظرش صد و هشتاد درجه تغییر کرد و دیگه با قاطعیت نمیگفت نه )

بعد منم به حرفاش فک کردم و اگه واقعا دوس داشتم که از همسرم تشکر کردم که باهام موافقت کرده و با لبخندم خوشحالش کردم

اگرم نه که گفتم باشه عزیزم همونی که شما گفتی درسته .بازم ازش تشکر کردم گفتم ممنونم که راهنماییم کردی.منصرف شدم.

(یعنی همیشه توپ رو انداختم تو زمین همسرم که بدونه اون حرف اول و آخر رو زده. اگرچه واقعنم حرفاشو خیلی قبول دارم و تملق نکردم هیچوقت همیشه منصفانه و منطقی نظر میده)

اما اگه لج میکردم ،قهر میکردم ،گریه میکردم یا حتی یه اخم کوچیک میکردم مطمئنم همسرم اجازه میداد . اما باز هم مطمئنم دیگه اونقدری که الان عاشقمه عاشقم نبود ،اونقدری که الان بهم احترام میذاره نمیذاشت ، اونقدری که الان رو حرفم حساب میکنه حساب نمیکرد.

(دیگه الان طوری شده که تو خیلی از کارهای خودش که اصلا من سر در نمیارم زنگ میزنه مشورت میکنه باهام یا  میگه برام دعا کن سر نماز )

گاهی وقتا واسه اینکه هم خودم بهش افتخار کنم هم بهش بگم مرد خونمه، یه کار سنگین خونه رو میذارم وقتی اومد ازش میخوام که برام انجام بده .

یا سه چهارماه قبل که پدر شوهرم یه طبقه ی دیگه بالای خونه شون ساختن ( مخصوص مهموناشون تا مهمونا راحت باشن ) همسرم رفت اونجا رو برق کشی کرد . کارش که تموم شد براش اسفند دود کردم و کلی قربون صدقه ش رفتم که خدا حفظت کنه واسه من و خونواده ت .دستت درد نکنه باز تو بلدی کمک پدرت کردی . بهت افتخار میکنم. و بعدش تو چشماش برق غرور رو دیدم . و خستگیش در رفته.

درباره ی خرید کردنم بیچاره صد بارم بفرستمش خرید جیکش در نمیاد حتی اگه خسته ی خسته باشه. بعد بهش میگم عزیزم ممنون که انقد مهربونی میگه :

اولا که وظیفمه تشکر نمیخواد. دوما این آدمی که الان جلو روت وایساده رو تو ساختی . من اینجوری نبودم.

(منم تو دلم میگم منم تو ساختی ،وگرنه من لجباز تو رو خیلی مغرور تر از این حرفا بودم)

خدا میدونه که هیچکدوم از حرفام رو به همسرم از روی تملق یا فریبکاریش نمیزنم .واقعا صادقانه بهش محبت میکنم .

امیدوارم همه خوشبخت بشن و با شوهراشون بحث و جدل نداشته باشن.

الهی آمین

" عروس خلیج فارس "

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)