سلام دوستان
پسری هستم 29 ساله و به تازگی با این وبلاگ اشنا شدم . خیلی مذهبی نیستم خانواده متوسط و ...
اواسط سال 88 بود با دختری اشنا شدم و با هم دوست شدیم. همه چی خوب بود. دوسش داشتم و خط قرمزا رو هم رعایت میکردیم. صبح تا شب کار میکردم تلاش میکردم تا شرایط ازداوج رو مهیا کنم و بهش برسم اونم خوب بود بهم انگیزه میداد و ... . رابطمون رویایی بود . خلاصه من همیشه به این حرفا که دوستی دختر و پسر مضره و ... میخندیدم. میگفتم جمع کنید بابا چی مضره ؟ 1 سری ادم هیچی نفهم چرت و پرت میگند ، ولی روزگار درس سختی بهم داد .
شنبه 25 بهمن 93 بود (دقیق یادمه و تا اخر عمرم یادم میمونه ) طبق معمول با هم قرار گذاشتیم گفته بود میخواد چیز مهمی بهم بگه . بعد 1 سری مقدمه چینی گفت 1 خواستگار دارم و بهش جواب مثبت دادم . خدا میدونه دنیا دور سرم چرخید. بعد 5 سال چرا ؟
منی که همه ی تلاشم تو زندگی به خاطر اون بود. جونمو میدادم واسش. با مادرش صحبت کرده بودم قرار بود سال دیگه که شرایطم خوب شد رسما اقدام کنم . ازم سوءاستفاده کرد و مثل دستمال کاغذی پرتم کرد دور .
از احساساتم سوء استفاده کرد.خواستگارش پولدار بود من 1 جوون معمولی. چیکار کنم خدا شکرت اینم قسمت من بود. گفت برو فراموشم کن. ولی مگه میشد؟ تمام دخترای دنیا هم برا من ... نمیشدن. دارم با گریه تایپ میکنم دوباره حالم بد شد .
یعنی الان کجاست؟ چیکار میکنه؟ هنوزم به من فکر میکنه؟ خوشبخته؟ چرا با من این کارو کرد؟ جز خوبی مگه کاری براش کرده بودم؟ چند ماه کار میکردم بهترین چیزا رو براش بخرم .
هیچ وقت براش بی حوصله نبودم. سرش داد نزدم باهاش قهر نکردم . این قدر دوسش داشتم حتی فکر انتقام و اذیتش هم تو ذهنم نیومد . اصلا هیچ وقت منو دوست داشت؟ یا همش دروغ بود؟ مثل زباله دور انداخت منو .
-------------
تا مدت ها حالم بود. از کارم اخراج شدم. وزن کم کردم . مریض شدم. دل خونوادم خون شد اگه دکتر خوبم ، خونواده دلسوزم و دوستای با معرفتم نبودن الان تو این دنیا نبودم . من دیگه هیچ وقت ادم سابق نمیشم .
نوشتن این متن برام سخت بود. ولی دردل ادمو سبک میکنه . بچه ها منو ببینید و عبرت بگیرید. روزگار بد تا کرد با هام ، خیلی بد
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۳۴۴۹ بازدید توسط ۲۴۳۶ نفر
- پنجشنبه ۱ بهمن ۹۴ - ۱۸:۴۷
