سلام خسته نباشید

من یه پسر 18 ساله هستم یه دوست دختر داشتم 6 ماه ازم کوچیکتر بود دو سال با هم بودیم مامانم و بابام و خاله و خواهرم میدونستن مامان و خاله اونم میدونستن مامانش منو خیلی دوس داشت رابطه خوبی با هم داشتیم قصدم بخدا ازدواج بود .حتی بدن لختشو ندیده بودم خلاصه ی ماه پیش در اوج نامردی و بی رحمی ازدواج کرد اون دختری که میگفت خودمو میکشم نمیذارم کسی بهم دست بزنه عاشقتم جونمو بهت میدم و هزار حرف دیگه همه رو گذاشت زیر پاش و رفت به حرف اینو اون.

 البته منم شرایط ازدواج داشتم خونه ماشین کار فقط خدمتم مانع بود که میخواستم نشون کنیم برم بیام بعد عقد خلاصه نامردی کردن خیلی ها باعث این جدایی شدن ولی گفتم عیب نداره منم خدایی دارم ابروشو نبردم چون عاشقش بودم بهشون گفتم کاری به زندگیش ندارم سپردمتون به خدا هنوزم باورم نمیشه که رفته اذیت میشم بخاطر رفتنش

خب منم مرد بودم غیرت داشتم از یه طرفم خدا رو شکر میکنم که بهم نرسیدیم چون الان که رفته چشام باز شده میبینم که به درد من نمیخورد ولی بازم سخته برام و سوالم این باشه که چه جوری فراموشش کنم ؟ و در اینده که رفتم خواستگاری جریانو با دختری که رفتم خواستگاریش در میون بذارم یا بعد از عقد بهش بگم یا اصلا نگم؟ممنون


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)