سلام .

خیلی ممنونم که بهم کمک میکنید
من یه مشکلی دارم که خیلی گیجم کرده و اونم به واسطه خونوادم خصوصا مادرم بهم تحمیل شده . من بیست سالمه  و درس میخونم . چون دورم ( فامیل ها و دوستا و ...) یه جوریه که همه ی دخترا توی سن هفده هیجده سالگی ازدواج میکنن .خوشبختانه تا موقع کنکور خبری ازین فشارها نبود ولی  بعد اون خانوادم  خیلی اصرار داشتن رو اومدن خواستگار و ازدواج.
حالا هم طرز فکر مامانم اینه که : روزا میان و میرن من اون وسط واستادم یه لنگه پا ،بدون شووووهر !!! و هی اصرار داره این اتفاق زودتر بیوفته و اگرم  با دلیل  به خواستگار جواب منفی بدم بعدش  پشتم نیستن .
توی فامیل دو تا خواستگار پر و پاقرص داشتم که دو سه سالی پروسه خواستگاری شون طول کشید منم هر دفعه میگفتم نه و دلایلم موجه بود و میرسید به اینکه به هم نمیخوردیم . البته خوشبختانه تازگی ها هر دوشون ازدواج کردن ولی هنوزم پدر بزرگم و بقیه حرفشو میزنن و هی میگن از دست دادین و این حرفا
راستش هم من رو یکم توی تصمیم هام سست میکنن
 و هم حس میکنم دخالت توی زندگی من خیلی زیاددددده .چه جوری کنار بیام؟
لطفا نگین منطقی باهاشون حرف بزن و اینا . رفتم این راهو


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)