سلام من 20 ساله و شوهرم 23 ساله
عاشقم بود براش خیلی جذاب بودم خیلی . همه ی فامیل میگفتن تنها مردیه که تا حالا دیدیم اینجوری عاشق زنشه .

تو دوران عقد خونواده شوهرم جفتمونو اذیت کردن بهمون ایراد میگرفتن نمیذاشتن درست خرید عروسی و عقد کنیم آرایشگاه برای عروسیم نمیذاشتن جای معمولی برم وضعشون خوبه ولی برای شوهر من خرج نمیکنن انقدر اذیتش کردن که فامیل خودشون به باباش اینا چیزی گفته بودن به شوهرم حسودی میکنن خیلی آزارمون میدن .

توی جمع وقتی شوهرم به من میگه براش آب ببرم مادرش بدو بدو می ره تا از من زودتر براش ببره جلوی همه کت شوهرم و تندی ازش میگیره که منو جلو دیگران خراب کنه من چکار کنم دارن زندگیمونو خراب میکنن خسیس بودن هیچی برام نخریدن از جهازم نتونست ایراد بگیره ولی رفت پیش همه گفت من هیچی ندیدم البته فامیلا اومدن دیدن چه چیزا داشتم
با این حال از شوهرم خواستم رفت و امدمونو باهاشون کم کنیم شوهرم از خداشه ولی بعضی وقتا از دست زنگ زدناشون و حرفاشون خسته میشه سر من خالی میکنه
بعد خودش پشیمون میشه و میگه من عاشق توام چرا زندگی مون اینجوری شد
کارمون چند بار به حرف طلاق کشیده تو رو خدا کمکم کنید


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه)