سلام به همه خواهر برادرهای خودم
شاید یکم متن زیاد بشه ولی از همه شما عزیزان خواهشمندم که کامل بخونید و برام نظر بگذارید حالم اصلا خوب نیست
من دختری 25 ساله تمام هستم. خیلی وقت هست که احساس میکنم باید ازدواج کنم و نیاز به ازدواج دارم. فکر بد نکنید نیاز فقط نیاز جنسی نیست "نیاز روحی و روانی و محبت و دوست داشتن که هم بیش از اندازه درون من هست و دوست دارم برای کسی خرج کنم و هم دوست دارم کسی این حس را نسبت به من داشته باشد.

اصلا اهل دوستی نبوده و نیستم درسته خیلی خشک مذهبی نیستم و چادری هم نیستم ولی در عوض به اعتقاداته خودم باور قلبی دارم و یقین دارم که باید پاک باشم .

ولی دو تا اتفاق در زندگی من افتاده که مرا به فکر فرو برد :

اتفاق اول:

یکسال پیش با توصیه یک معرف با اقا پسری اشنا شدم و قرار شد قبل خواستگاری رسمی  کمی با هم آشنا شویم و شناخت مطلوب از روحیات یکدیگر به دست بیاوریم البته زیر نظر و اطلاع کامل مادرم و خانواده
گفتم که من اهل دوستی نبودم برای همین نمیتونستم زیاد حرفهای عاشقانه به این اقا پسر بزنم اخه من باور دارم وقتی دینم به من میگه این احساسات درست نیست برای نامحرم خرج بشه پس حرف دین کاملا درسته وگرنه تبصره و بند اضافه میاورد.

شما همه میدونید همه از اول عاشقه هم نیستند آشنا میشوند و کم کم که گذشت بهم علاقه مند میشوند 2 ماه گذشت به صورت تلفنی و چند بار حضوری ان هم با حضور یکی از اعضای خانواده  و با هم حرف زدیم

خیلی ابراز احساسات میکرد و من خیلی وقت ها به او گوش زد میکردم که درست نیست ولی بعدش گفتم تو دوست داری بگو من راحت نیستم

دیدم کم کم سرد شد از من و بهونه آورد که تو یک دختر خشک مذهب هستی و اصلا شبیه دخترا نیستی مثل پسرا هستی  در صورتی که من لطافت خودم را دارم و ادم خیلی احساساتی و مهربونم و این مدت با هر ناراحتی که نشون داد صبوری کردم حتی با قهر کردن های بیجای این ادم

ولی گفت تو به درد من نمیخوری اگه میخوای ادامه بدی باید دستت را بگیرم بغلت کنم و .... من و تو که قرار با هم ازدواج کنیم خدا هم در قران گفته میتونید با خوندن دو تا کلمه محرم بشیم اگه سختته اینطور و از نظر من گناه نیست ولی من به خرجم نمیرفت و برداشت من از دین چیز دیگری بود

گذشت و 3 ماه پیش این اتفاق با فرد دیگری به همین صورت برایم تکرار شد

اولش همه چی خوب بود و حتی تفاهم و حتی از اول هم گفتم که من چه طور فکری دارم ولی بعد یکماه گفت تو سردی و بیرون و درونت با هم فرق داره و خشکی .من دوست دارم باهام راحت باشی

میگفت تفسیرت از دین خدا اشتباهه کجای قران خدا گفته محرم بودن فقط با ازدواج حاصل میشه

ما میتونیم با هم صمیمی بشیم نیاز همو برآورده کنیم تا من مطمئن شم تو خشک نیستی

من دارم دیوونه میشم تو را خدا و به هر کی میپرستید کار من اشتباهه؟

چرا دو تا مثل هم یک چیز را از من میخواستند که تو دختر نیستی در صورتی که من شوخ طبعی های لطیف دخترانه دارم به ظاهرم هم میرسم
خیلی به ازدواج نیاز دارم ولی باز هم نتونستم حرف این اقا پسر را هم قبول کنم خواهشا راهنمایی کنید و اقایون هم بگید شما هم همینو میخواید واقعا تفسیر من از دین خدا اشتباهه؟

"خواهر کوچک "


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)