سلام
یه دخترم ، ۲۰ سالمه و تا الان اصلا با جنس مخالف ارتباط نداشتم ، نکه چشم و گوش بسته باشم نه !! ولی خودم نخواستم ، چون عقیدم اینه ادم با کسی که واقعا مطمئنه ازدواج میکنه فقط حق حرف زدن داره !!

راستشو بخواین یه مدت طولانیه با یه اقا پسری ارتباط دارم ، البته ارتباطمون بخاطر دوستی و خوشگذرونی و اینا نبود ، ما یه داستان عاشقانه ای داریم که اگه بخوام واستون تعریف کنم که چجوری عاشق شدیم و باعث ارتباط اتفاقیمون شد از تعجب شاخ در میارین و از این بابت همیشه خدا رو شکر میکنم که به گریه هام و دعاهام جواب داد و به طرز کاملا غیر قابل باوری جوری ما رو به هم رسوند که هنوزم باورمون نمیشه.

چون من عاشقش بودم و میگفتم امکان نداره منو بخواد ، از طرفیم اونم دقیقا همینو راجع به من فکر میکرد ! حالا بگذریم ، بحثم سر اینه که ارتباطمون الکی نیس و امکانم نداره بخوایم ارتباط نداشته باشیم ، از طرفیم خونواده هامون جز خونواده های سرشناس شهرن و هیچکدوم اینجوری نیستن که ارتباط قبل از ازدواجو درست بدونن ! از طرفیم شرایط ازدواج تا چهار پنج سال دیگه جور نیست چون ایشون دندونپزشکی میخونه و میگن تا سرکار نرفتی واست زن نمیگیریم و ما واقعاااا نمیتونیم همینجوری دست رو دست بذاریم و با هم حرف نزنیم ، ارتباطمونم فقط تلفنی و چت هس !
ولی گویا مادر این اقا از قضیه دوستیمون بو برده و همش پسرشو تهدید میکنه ، من اون دختری که باهاش حرف میزنیو واست نمیگیرم و میرم پیرینت خطتو میگیرم ، میرم دم در خونه دختره ، میگم پسرم اشتباه کرده ، بچگی کرده ، نمیخوام دخترتونو واسش بگیرم و ... ( اینم بگم من اصلا جای ایرادی ندارم که کسی بخواد ازم ایراد بگیره ، چه از نظر زیبایی که خودم نمیگم ، اشناها میگن بیش از حد خوشگلی و خیلیم پاکم و باحجاب و سنگین و خونوادمم که گفتم ...

ولی واقعا نمیخوام جوری بشه این اتفاق بیفته که مثلا مادرشون بیان دم خونمون و اگه خونوادم بفهمن ، منو نمیکشن یا که دعوا و اینا ، درسته تنبیه میکنن ولی منطقیم برخورد میکنن ، ولی مشکلم اینه نمیتونم سرمو جلوشون بالا بگیرم و واااقعا ترجیح میدم برم خودمو بکشم ، ولی جوری نشه تو چش مامان بابام نگاه کنم و بگم با این پسره حرف زدم و دوسش دارم .

خیلی واسم عذابه و احساس میکنم با این اتفاق دیگه اون دختری نیستم که فک میکردن :( حالا حرفم اینه ، خونواده من امکااان نداره متوجه شن ، چون خیلی حواسم جمعه ، تنها مشکلمون  مادر اون اقاس ، اگه مشکلی ایجاد نکنه ، مشکلی پیش نمیاد ...

اینم بگم تا الان خیلی غیرمستقیم به پسرش گفته که میدونه که منم  و ایشون هم همش انکار کرده و گفته خبری نیس ، خودت شلوغش میکنی ، با کسی ارتباط ندارم ... ولی درواقع مادرش مطمئنه که چه خبره و کم کم اوضا داره خطرناک میشه ، حالا ایشون میخواد اگه بازم مادرش چیزی گفت باهاش صحبت کنه و قانعش کنه این کارِ غلطیه بره خونه مردمو ... سوال من اینه به نظرتون چی بهش بگه ؟؟

یا کلا چیکار کنیم ؟

اخه امکان نداره بتونیم تحمل کنیم با هم حرف نزنیم ، از این دنیا فقط همینو میخوام :( تروخدا بگین گناهه؟؟ مگه چی میشه باهم حرف بزنیم؟ ما هم دل دارم ، ادمیم ، بت یا سنگ یا گوسفند که نیسیم ... واقعا ممنون میشم که افتخار بدین نظرتونو بگین ، واقعا به کمکتون نیاز دارم .... مرسی


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)