سلام دوستان از سوالم خندتون نگیره ولی مشکل دارم کمکم کنید..
دختری هستم 23 ساله که با پسری 26 ساله حدود دو ساله که ازدواج کردم. من و همسرم هر دو از قشر متوسط جامعه هستیم و خیلی با هم تفاهم داریم. من با امیر در دانشگاه آشنا شدم از اونجایی که همسرم در دوران دانشگاه فیتنس کار میکرد هیکل خیلی رو فرمی داشت... چهره جذاب و مردونه ای هم داشت... اهل قرتی بازی هم نبود.. تا جایی که یادمه با هیچ دختری هم توی دانشگاه صحبت نمیکرد و به قول خودمون به دخترا زیاد محل نمیداد...خیلی سنگین و در عین حال مودب و خوش رو بود..تقریبا به خاطر همین رفتاراش بود که اکثر پسر دخترای دانشگاه ازش خوششون میومد..رابطه منو امیر با یک دوستی ساده شروع شد و به ازدواج رسید..

توی این دو سال یک بار هم ازشش بدم نیومده...بلکه هر روز بیشتر عاشقش میشم...حتی یک بار هم کارمون به دعوا کشیده نشده و سعی کردیم با حرف تموم کنیم اختلافات نظری رو ...امیر خیلی مهربونه،آدم منطقی ای هستش..توی همه کارا با من مشورت میکنه و به من احترام میذاره...(زن ذلیل نیستا) منم دقیقا همین رفتارا رو باهاش میکنم...

خیلی به من محبت میکنه همیشه منو میخندونه و همیشه شاده...من زبان انگلیسیم خوبه و امیر با اون همه غرورش همیشه مشتاقه که باهاش زبان انگلیسی کار کنم و این موضوع خیلییی منو خوشحال میکنه...بهش اعتماد کامل دارم و میدونم جز من کسی رو دوست نداره..رابطه جنسیمون هم همیشه توی این دوسال گرم بوده..هر کاری ازش خواستم رو توی رابطه برام انجام داده و تقریبا همیشه تونسته منو راضی کنه به جز موارد معدودی که یا خسته بوده یا مریض یا ناراحت و...
همین کاراش باعث شده من بیش از اندازه بهش وابسته بشم!!!!!!!
دو دقیقه از خونه میره بیرون میخوام دق کنم!!!!روم نمیشه اینو بهش بگم شاید بهم بخنده
یا شاید ازم ناراحت بشه..دوست ندارم چک بکنمش چون کاملا بهش اعتماد دارم...توی محیط کاریش هم زن زیاد هست و من از این قضیه ناراحتم...یکی از همکارای همسرم که خانومه و مجرد هم هست با من دوسته و من گاهی اوقات ازش رفتار همسرم رو در محیط کار جویا میشم و اون همیشه میگه:امیر رفتار خاصی با کسی نداره و خیلی سنگین و مودب با همه رفتار میکنه یعنی رفتار مشکوکی نداره...از این قضیه ناراحتم و احساس گناه میکنم که بهش شک میکنم گاهی اوقات...نمیدونم انگار وسواس گرفتم...با این که مطمئنم امیر منو مثل روز اول دوست داره ولی گاهی اوقات میترسم..چیکار کنم؟؟؟؟؟
حتی چند بار به شوخی بهش گفتم این حرفا رو: ولی هر بار میخنده و نوازشم میکنه و میگه:اخه وقتی تو رو دارم بقیه رو میخوام چیکار...پدر و مادرم هم همیشه بهم میگن که شوهرت واقعا خوبه و خدا رو شکر میکنن..
من نماز خون نبودم...امیر هم تا قبل ازدواج نمیخوند...
ولی بعد از ازدواج امیر شروع کرد به نماز خوندن و منم از اونجایی که دوسش داشتم باهاش نماز خوندم...آدمای خیلی خیلیییییی مذهبی ای نیستیم ولی به اعتقادات و عقاید دینی احترام میذاریم...
دوستان امیر خیلی خوبه و همیشه منو حمایت کرده وقتی خالم رو از دست دادم خیلی ناراحت بودم و غمگین و امیر به همین خاطر 2 روز مرخصی گرفت و منو برد مازندران....
با این که خیلی خوبه ولی من احساس گناه میکنم که بهش شک میکنم چیکار کنم؟ :(
زندگیمون از نظر مالی متوسطه و من با این موضوع هییییییییچ مشکلی ندارم..


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)