سلام 

چرا بعضی از ما ایرانی‌ها عادت داریم بیشتر کارهامون رو با مسئله ازدواج بسنجیم؟ مثلاً من تو کلاس دبیرستان عاشق طب سنتی بودم و همیشه مطالعه داشتم بعد دوستانم شروع کردن شوهر کنی شوهرت همیشه سالمه. 

یا مثلاً من بداخلاق هستم و خیلی زبون دراز، باز هم شروع کردن کی می تونه باهات زندگی کنه. و من بشخصه بیماری روانی گاموفوبیا دارم یعنی از تعهد در ازدواج و... رو نمی‌پسندم و اهل ازدواج نیستم اگه ازدواج کنم طرف رو بدبخت می‌کنم واقعاً. باز هم یه عده پیدا میشن کی با تو ازدواج می کنه، 

بیماریم میشه بگم از عمو و عمه هام به ارث بردم که سن شون بالای ۴۵ هست و مجردن مشکل مالی هم ندارن کلاً حوصله یک نفر در زندگی رو ندارن منم دقیقاً مثل اون ها هستم. دوستان مشکل دیگه ام خیلی زود رنج هستم و زود از کوره در میرم و سنم هم داره بالا میره و هر کی منو می بینه میپرسه ازدواج نکردی و... 

به قرآن خسته شدم از حرف همسایه و فامیل و... خودم قصد دارم اگه ۳۰ سال شدم برم کنار همین عموی مجردم که در سوئد زندگی می کنه و از مردم اینجا راحت شم، چون لقب بد گرفتم، حالا متأسفانه باید یه مدتی ایران باشم و به خاطر حرف‌ها بهم بریزم.


↓ موضوعات مرتبط ↓ :
تقویت روابط اجتماعی (۸۶ مطلب مشابه)