متاسفانه پدر مادر من ازدواج شون کاملا سنتی بوده یعنی از اول نشون هم بودن یه جورایی با خواست خودشون نبوده. متاسفانه از لحاظ فکری سلیقه ای حتی درک هم کاملا متفاوتن.

من فرزند اولم 21 سالمه چند وقتی بود بابام خیلی منزوی شده بود. من خیلی بهش حساسم از هر طریقی شد تونستم به حرف بیارمش . بابام احساسات و نشاطش رو از دست داده همین طور مامانم.

پدرم برای اینکه به آرامش برسه میخواد ازدواج مجدد بکنه. همه شرایطو به من گفته متاسفانه من این وسط دارم له میشم نه میتونم به بابا این اجازه رو بدم نه میتونم ناراحتیاشو که با چشای خودمم می بینم زجر کشیدنش رو تحمل کنم.

من به همه جوانب فکر کردم. اگه اجازه بدم مامانم ازم دلش میشکنه اگه بابا رو ندید بگیرم بابام له میشه.

پدرم یه آدم تحصیل کرده موفقه. ولی مادرم نمیخواد تاکید میکنم نمیخواد پیشرفت کنه. این فاصله و تفاوت هایی که دارن از هم پر فراز و نشیب کرده زندگی مون رو .


↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج مجدد (۷۴ مطلب مشابه)