خانواده برتر

خواهرم هیچ علاقه ای به شوهرش نداشت(از لحاظر ظاهر نمیپسندید همسرشو) ولی ازدواج کرد با این تصور که بعدن علاقه بوجود میاد

نیومد که نیومد ......

متاسفانه شوهرش زن داری هم بلد نیست

ازدواج بدون علاقه یه ریسکه خیلی بزرگه

......

تمنا میکنم کسانی که ظاهر خوبی ندارید بیشتر از بقیه هنر همسر داری رو در وجودتون تقویت کنید ...چون هنوزم اعتقاد دارم اخلاق حرف اول رو در ازدواج میزنه واگر این داماد ما یکم عاطفی تر بود خواهرم با ظاهرش راحتتر کنار میومد

سلام به همه دوستان

من 22سالمه پیارسال با آخامون ازدواج کردم که آخامونم22سالشه از همه لحاظ بهم میرسه ولی وقتایی که ازش می رنجم از اونجایی که نمی خوام مسئله ای تو زندگیم گنده بشه  زودی باهاش در میون میذارم خیلی استقبال می کنه ولییییییییییییییییییی اصلا تلاش نمی کنه دیگه اون کارو نکنه

چرا واقعا؟ منکه نمی خوام فیل هوا کنه انتظار دارم به حرفام اهمییت بده 

خب تا اینجاشو داشتین چطور بگم که موثر باشه؟

یکیم اینکه اصلا بهش غر نزدم موفع گفتنشون و اینکه این دلخوریا فقط به خودم و خودش مربوطمیشه نه کس دیگه ای که نتونه درستش کنه

کمکم کنید خبببببببببببببب؟

خععععععلی مخلصم "خانوم  آخامون"

سلام من از اول همسرمودوست نداشتم وهیچ علاقه ای هم بهش نداشتم امابااصرار و التماسش دلم به حالش سوخت اما دلم به حال خودم و زندگیم که فنا میشه نسوخت فکر کردم بعدازدواج همه چی درست میشه اما نشد که نشد دیگه نتونستم تحملش کنم واز هم جدا شدیم متاسفانه،زندگیمو باختم به دلسوزی بیجا.الان دارم حسرت زندگی نابود شده عمر تلف شده وموقعیتهایی که میتونستم در زندگیم داشته باشم میخورم

سلام26سالمه,ده ماهه نامزد کردم

فقط وفقط ازروی عقل همسرم روانتخاب کردم,.وقبل از عقد خبری از اون عشق سوزناکودلباختگی نبود

اما من میدونستم بعد از ازدواج شرایط فرق میکنه,من این آقا روباعقل انتخاب کردم,وقتی هیچ عیب بزرگی نداشت,وقتی اخلاق وایمان وخانوادش خوب بودن(نه صد درصد,چون آدم کامل تودنیا وجود نداره)منم بله روگفتم,دلیل واسه رد کردنش نداشتم

ااز روز عقد علاقم بیشتروبیشتروبیشتر شد,تاجایی که الان به شدت عاشقشم,اون هم همینطور,هرروزبیشتر به هم علاقه مند میشیم الحمدالله رب العالمین

من اهل زندگی بودم,هیچ وقت تجربه ی دوستی نداشتم,بذرمحبت نامحرم رو تودلم نکاشتم

هیچ وقت نگاهم به پسرای دیگه نبود

,دنبال دوستی نرفتم که بازیچه ی این واون باشم,واسه خودم وآیندم ارزش قائل بودم,به جای ایم کارا توزمان مجردی رفتم دنبال کسب مهارت های زندگی,همسر داری تعامل با خانواده ی همسر و...

زندگی ما هم مثل هرزندگی اوایل با اختلاف سلیقه ها,ممکن بود اصطکاک هایی به وجود بیاد,ولی چون مهارت داشتیم مدیریت کردیم

من تنها دلیل طلاق توزندگی ها رو نداشتن مهارت زندگی وافکار غلط درمورد زندگی میدونم

وگرنه وقتی همسرآدم مشکلی نداره وکلی هم دوس داره آدمو مگه مرض داریم جدا بشیم,چمون شده,چی میخواییم از زندگی!کمی کمتر تلویزیون ببینیم از توهم درمیاییم,زندگیمون نرمال میشه!فیلمای آبکی,کشکی,عشق وعاشقی های پوچ بی دلیل غیر منطقی غیر عقلانی رو تبلیغ میکنن فقط,

توروخدا دست از این فکرا بردارید,وقتی همسرتون دوستون داره,مشکلی هم نداره چرا خودتونوبدبخت میکنید,مثلا اگه جدابشید چنددرصد تضمین میکنید دوباره بتونید یک زندگی عاشقانه شروع کنید؟

آآدم عاقل بیشتر تامل میکنه

خیلی به حرف آدمای خام گوش ندید,مگه زندگی الکیه,روحتونوجسمتونو کمتر تخریب کنید

یه ذره هم یه کوچولو زیاد نمیگم,رضای خدارو هم درنظر بگیریم!خداچی میگه,خداکجای زندگیمونه انصافا؟داریم به کجا میریم؟هیچی از زندگی بلد نیستیم,کسی یادنداده,کسی هم نمیره دنبالش یاد بگیره

شماروبه خدا زن ومرد,یه ذره برید دنبال کسب مهارت,تا کی بدون علم میخواییم زندگی کنیم,خودمونو نسلمونو بچمونو بدبخت میکنیم

دختره تربیت فرزند بلد نیست اسم خودشم گذاشته مادر,مگه مادری یعنی غذادادن وتمیزکردن جای بچه؟چی بلدید از مادری,توروخدا به خودتون بیایید,تا کی جاهلانه داریم پیش میریم,تا کی؟

علل محوری طلاق و عدم ازدواج جوانان

۲۵ -اینست که امروزه دیگر به ندرت زنی برای آبروداری ازدواج می کند و به خاطر حرف مردم به زندگی نکبت بارش ادامه می دهد زیرا آن آبرو و حرفها دیگر از اعتبار افتاده است و این از خاصیت جامعه صنعتی و ارتباطات مدرن است.

۲۶- و بندرت مردی فقط برای اینکه یک ظرف تخلیه شهوت به طور آماده در خانه داشته باشد به زناشوئی تن می دهد و آنرا تحمل می کند. زیرا روابط آزاد جنسی در همه جا فراهم است که ارزانتر هم هست.

۲۷-- و به ندرت زنی فقط به خاطر داشتن یک سرپناه و شام شب تن به ازدواج و استمرار زناشوئی می دهد.

۲۸- و به ندرت زنی فقط به خاطر آتیه و بازنشستگی ازدواج می کند و ادامه اش می دهد زیرا بیمه ها این کار را می کنند و نیازی به شوهر نیست.

۲۹- تمکین جنسی زن هم که از اساس زناشوئی و از وظایف ذاتی زن در زندگیست در حال انقراض است زیرا زن دیگر مجبور به حفط زناشوئی اش نیست پس در این وظیفه هم اجباری نمی بیند و همین امر امروزه از علل محوری طلاق است.

استاد علی اکبر خانجانی 

کتاب" فریادِ زن"

من الان یه خواستگار دارم که بهش علاقه ندارم و چون محل زندگیشم دوس ندارم بیشتر ازش بدم میاد ، ولی خانوادم اصرار میکنن که وقت ازدواجت دیر شده و اینا ...و من خیلی می ترسم که چجوری میخوام بدون علاقه تا آخر عمر زندگی کنم... و اوناییم که میگن عشق بعد از ازدواج میاد به نظرم حرف بیخودیه چون بعد ازدواج چاره ای نداری مجبوری یطوری خودتو با اون وفق  بدی و بعد ها هم این حس تبدیل به عادت میشه 

من بیست و پنج سالم بود دوست داشتم زودتر عشق تجربه کنم تو دوراان مجردیم چندتا دوست پسر داشتم ولی ی حسی درونم نمیزاشت عاشق هیچ کدومشون بشم من  ارتباط تلفنی داشتم و حتا حاضر نمیشدم رابطمون صمیمی بشه رابطه ی ساده ای باهاشون داشتم به خدا میگفتم خدایا اصل کاریو برسون تا با جون و دل عاشقش بشم اما به خاطر شرایط بد روحی و خانوادگیم وقتی اومد خاستگاریم اصلا ازش خوشم نیومد حتا خیلیا بهم گفتند بهت نمیاد جواب رد بده ولی متاسفانه من ا. بس تنهابودم گفتم شاید علاقه بعد ازدواج پیدا بشه الان 7سال از زندگیم میگذره با دوتا بچه و مجبور به تحمل زندگی شدم خودم همیشه احساس میکنم خدا به خاطر دوستیایی که قبلا با پسرای دیگه داشتم منو غضب کرده واقعا ازش بدم میاد و حسرت عشق به دلم مونده ولی مجبورم به خاااطر بچه هام تحمل کنم ترو خدا بدون علاقه ازدواج نکنید زندگی جهنم میشه

سلام من ده سال پیش ب اجبار پدرم علیرغم تمام گریه ها و اینکه دختر درسخونی بودم در ۱۴سالگی ازدواج کردم ده سال گذشته با وجود یک بچه ن تنها علاقه ای ندارم بلکه نفرتم بیشتر شده من حتی از روز اول حالم از قیافه ش بهم میخورد و پدرم و تا اخر عمر نمیبخشم خواستم بگم خودتون با این چیزا ک علاقه بوجود میاد گول نزنید..

به ر

و به بهرام

*** **** *** ***** ******* ****** ****** * **** ****** ***** **** ***** ***** * *** *** ** ******

***** ***** ***** * **** **** ** *** ** *** ** ***** ** ** ***** ** *** ****** ***********

مدیر محترم لطفا در این مورد توضیح بفرمایید همچین چیزی چطوری میشه؟ ***** **** ****** ** ** ** ****** *** ***** *** *** *** ** *** * *** **** **** *** ***** ** *****

اگه امکانش هست یه تاپیک با این موضوع بذارید چون برای خیلی از خانوم ها این سوال پیش میاد

من مجبورم بخاطر حرف مردم و خوانواده ک نمونم توی خونه و به قول معروف ترش نشم،ازدواج‌ کنم با کسی که هیچ علاقه ای بهش ندارم اشتیاقیم ندارم بهش،چند روزه دیگه میخان عقد کنیم امروز تصمیم گرفتم از خونه برم،از اینکه کجا برم پیش چه کسی سرنوشتم چی میشه خیلی میترسم ولی نمیتونم بمونم،هیچ‌کس  منو نمیفهمه هیچکس....

سلام 

عشق واقعی وجود نداره.من بخاطر یک پسر از همه چی گذشتم.ولی اون بهم خیلی راحت گفت من دوست دارم ولی ازدواج نمیشه کنیم من قرار از ایران برم

من با یکی دیگه عقد کردم

بعد عقد هم به همسرم تمام حقیقت گفتم

از اون به بعد محبتش ده برابر کرد و باتمام وجود محبت کرد

الان عاشقش نیستم فقط کنارش آرامش دارم ولی دوستش ندارم

فقط کنارش آرامش دارم

اگه مردی عاشق زنش باشه جوری به طرف محبت میکنه که طرف شایدعاشقش نشه اما کنارش آرامش پیدا کنه و حداقل تو فکر خودکشی نباشه

سلام۰ پسر خالم که شوهر خواهرم هم میشه من و دوستشو به هم معرفی کرد۰ هر دو طرفمون یعنی من و نامزدم به نظر پسر خالم اعتماد کامل داشتیم و من اصلا به قلبم گوش نکردم و انگار خواب بودم و به خواستگارم جواب مثبت دادم ۰اون همین که جواب مثبت منو شنید عاشقم شد۰ من هیچ وقت خودم برای زندگی خودم تصمیم نگرفتم۰ از همون روزای اول اشک از چشمام میومد و نمیدونستم به نامزدم علاقه ندارم۰ فکر میکردم این احساسات دوران پریودیه که گریه میکنم۰ نامزدم بهم اجازه نداد فکر کنم و گفت حتما قبل از محرم عقد کنیم۰ الان چهار ماه از عقدمون گذشته ولی من هنوز تمام روز که تنهام گریه میکنم۰ انگیزه ی پیدا کردن کار در تهران را هم ندارم۰ شاید دلیل این پژمردگی ام این باشد که نامزدم اهل تهران است و من روستایی هستم۰ دلم برای مادرم و کوههای شهرستانم تنگه۰ میترسم این دیوارها آخر منو به دیوانگی بکشند۰ من متعلق به طبیعت و چشم اندازهای دور دستم۰ دلم خیلی غمگینه۰ با اینکه نامزدم عاشقمه من فقط دوستش دارم۰ وقتی بهش میگم کاش ازدواج نمیکردیم دلش میشکنه ۰حس میکنم بهش ظلم کردم که از اول جواب مثبت بهش دادم۰ تحصیلات من فوق لیسانس زبانه ولی اون دیپلم ردی۰ اون پرتلاش و با انگیزس ولی من مثل یک مردابم و همش فکر میکنم و انگیزه ی حرکت در این شهر رو ندارم۰ خانواده رفتن زیر پام که قبول کنم۰ همش میگفتن توی روستا نابود میشی و میگفتن ۳۳ سالته و ترشیده میشی ولی به نظر خودم هنوز وقت زیاد داشتم۰ آیا راه برگشتی هست دل نامزد خوش تیپ و خوش اخلاقمو بشکنم و برم در دشتها و کوههای وسیع چشم به افق بدوزم؟

0سلام، دختر خانم عزیز، آقا پسر محترم.
لطفا قبل اینکه خواستگاری رو بپذیرید یا به خواستگاری برید فکراتونو کنید چی هستید و چی میخواین!
قبل اینکه خودتو شناختی نمیشه طرف مقابلتو بشناسی.
چند توصیه مهم به همه ی جوونا:
1- به حرف کسی حتی معتمد محلتون تن به ازدواج با کسی که شناختی روش ندارید ندید. و یا به اجبار خانواده یا توصیه بستگان هم همین طور.
فقط به خدا توکل کنید و از کسانی که علمشو دارن کمک بگیرید و مشورت بخواید. گاهی پدر مادرها درست میگن و گاهی متاسفانه اشتباه فکر میکنن.
2-و ی مسئله ای که خانما باید بدونن اینه که اگ خواستگاری داشتن که همه چیزش اکی بود ولی به دلشون ننشسته بود جواب مثبت ندن سریع ی چند جلسه رفت و آمد داشته باشن اگ حسشون تغییر کرد جواب مثبت بدن. چون ممکنه بعدا هم علاقه ای پیش نیاد و اینجوری با احساسات یک نفر بازی میشه. و اینکه بعضی خانما میگن از ی رفتار خواستگارم اصلا خوشم نمیاد ولی جواب مثبت میدم و بعدا خودم درستش میکنم. مجسمه نیست که ازش بتراشی و به فرمی که دلت میخواد دربیاری. اینو بدونید که آقایون رو همونطوری که هستن باید بپذیرید چون تغییر پذیری شون فوق العاده کمه. ولی خانما بعد ازدواج میشه یکم روشون کار کرد و ی تغییراتی کنن. در مورد آقایون نمیگم نداریم ولی استثناء ست دیگ. نباید خانما ریسک کنید.
 3-ازدواج چیزی نیست که بخوای ازش خجالت بکشی و یا بهر دلیلی نتونی نه بگی. گاهی ی نه گفتن شاید باعث بشه تا چند سال یا حتی تا آخر عمرت از طرف خانواده سرزنش بشی. ولی بعضی وقتا نه گفتن باعث میشه زندگی دو نفر و یا حتی با ادامه پیدا کردن زندگی چند تا بچه خراب نشه. پس تحت هیچ شرایطی اگه با طرف مقابلتون تفاهم ندارید سر سفره عقد نشینید. این رفتار ها فقط بخاطر فقدان علم و آگاهی های لازم در این زمینه ست. و گوش دادن به ی سری حرفای بی پایه و اساس. طرف صحبتم بیشتر با خانم و آقایی هست که طرف مقابلشونو به هیچ وجه نمیپذیرن و دوسش ندارن.  خانم و آقایی که با وجود ابراز علاقه طرف مقابلت فکر جدا شدن به سرت میزنه و با وجود بچه!
یکم بیشتر فکر کن خوبی های همسرت رو ببین.شاید عشق واقعی نصیبت شد. گاهی ما هوس و عشق رو اشتباه میگیرم. عشق واقعی مقدسه و موندگار و با عقل پدید اومده. ولی هوس زودگر و فانی و پایه و اساس عقلی نداره. برو خداتو شکر کن همسرت مثل بعضی همسرای بی لیاقت نیست و کتکت نمیزنه و فحاشی نمیکنه. نمیدونم چرا ماها اصلا قدر چیزایی که داریم رو نمی دونیم.
و دوستانی که فکر خود کشی به سرشون میزنه یادشون نره کارو خراب تر میکنن اینجوری، قتل نفس آخه! انگار که ما اصلا قدرت تفکر و تعقل نداریم. مگه عمر ما چقدره اینم نهایت 80 سال. بجای اینکه خوب زندگی کنید ازین فکرای ناجور میزنه به سرتون.
خانمی که با وجود شوهر به دوستت فکر میکنی، ظلم میکنی بخودت و شوهرت که پات مونده. گاهی وقتا سخته نمیشه راحت به طرفت که تعهد داده و به عقدت درومده اعتماد کنی. پس چطور به پسری که فقط ی مدت باهاش دوست بودید و هیچ تعهدی نسبت به شما نداره و تو بعضی موارد خوندم حتی حاضر نیست بیاد خواستگاری شما، چطور دلتو بهش خوش کردی؟!
اینو بدونید که دختر هر چقدر دست نیافتنی تر باشه بهتره و پسرا معمولا این جور دخترا رو دوست میدارن نه کسایی که دم دستی هستن. 
اینو به خواهرایی که خیلی ساده هستن و سریع جذب پسرهای هوس باز میشن و دل میبندن بهش و منتظر میشن آقا بیاد خواستگاری. دختر عاقل این پسر مسلما شما اولین دوستش نیستی! دخترای دیگ ام بودن. این پسر مطمئنا سراغ دختری میره که با کسی نبوده نه شما. پسرا عکس دخترا هستن
آقایی که دست بلند میکنی رو خانمت و فحاشی میکنی. منتظر جوابش توی اون دنیا باش. خدا هیچ ظلمی رو بی جواب نمیذاره. همسر ی نعمته خوبش که نور علی نوره. قدر همدیگه رو بدونید و روی نعمتی که خدا بهتون داده دست بلند نکنید.
آقا پسر هایی که هر روز میرید خواستگاری یک نفر، فازتونو مشخص کنید چه دختری رو میخواید. پسر میشناسم سراغ همه جور دختری رفته. این چه وضعشه آخه چرا وقت خودتون و مردم رو بیخودی میگیرید.

دخترم و 26 سالمه مجردم.
 تجربه ی خودم چنده مورد خواستگار داشتم. یکی شون که کل فامیل ازش تعریف میکردن چه از نظر دین چه مالی و.... ولی وقتی دیدمش کوچکترین چیزی تو ظاهرش ندیدم ازش خوشم بیاد. حتی ازش بدم میومد. هیکل بدی نداشت از نظر آقایون خیلی خوب بود، چون هیکل ورزشی داشت. ولی من ازون هیکل متنفر بودم. و به علت تشویق خانواده نتونستم نه بگم. ولی اصلا ته دلم هیچ علاقه ای به این آقا نداشتم. حتی ازش بدم میومد. و به دلیل نداشتن آگاهی و سن کم. نتونستم نه بگم. البته از اطرافیان میپرسیدم ظاهر چقدر مهمه و.... میگفتن خیلی کم بعدا عادی میشه! دروغ محضه عادی که نمیشه هیچ بدترم میشه. تا اینکه از خدای خودم خواستم که نجاتم بده و هر کاری صلاحه انجام بده. و خدا خودش درستش کرد، ی چیزی ازین خانواده نشون ما داد که خانوادم خودشون ازین وصلت پشیمون شدن و خودشون گفتن اینا به درد ما نمیخورن. دخترا حواستون باشه خواهشا اگ خجالت میکشید به خانوادتون بگید ازین فرد خوشم نمیاد. و ی جورایی از طرف خانواده مجبور به ازدواج با کسی شدید که به دلتون نیست. حداقل بیاید به خود این شخص بگید که ما به در هم نمی خوریم اونم اگ عاقل باشه خودش میره پی کارش. و خودشو نمیندازه تو درد سر.
و ی تجربه دیگ که چند سال بعد این تجربه برام پیش اومد. ی پسر بود همه چی تموم از لحاظ شغل، کار خوبی داشت، تحصیلات، ایمان، اخلاق و. خانواده. ولی من باهاش هم کلام شدم زیاد از طرز حرف زدنش خوشم نیومد شاید حالا خیلی با نامحرم حرف نزده که زیاد بلد نبود چطور حرف بزنه. این به کنار. با وجودی که هیچ  مشکلی از نظر چهره و ظاهر نداشت. ولی من کوچکترین حسی بهش نداشتم. ولی میدونستم که دوس ندارم کنارش باشم. ی چیزی بهم میگف بگم نه. و همین کارم کردم و پولش، شغلش، حتی اخلاق خوبش منو وادار نکرد که اشتباه کنم.
این دو تجربه رو گفتم که تفاوت رو احساس کنید بدونید که برای مورد اول واقعا بچه بودم، بچگی کردم ولی خدا تنهام نذاشت کمکم کرد. ولی مورد دوم به نظرم عاقلانه تصمیم گرفتم با وجودی که هنوزم مادرم میگه مگه اون خواستگار چش بود که ردش کردی؟
این تغییرات هم فقط بخاطر بالا بردن اطلاعات بود.
از حرف مردم، فامیل، حتی خانوادتون نترسید فکر نکنید که اگ عاقلانه ازدواج نکردید دیگ شوهر نیست، نمیگم خواستگاراتونو بی جهت رد کنید نه! ولی سریع خام نشید ثروت، ظاهر، یا حتی خانواده خوب گولتون نزنه هول شید جواب مثبت بدید قبل اینکه به یک شناخت نسبی از خواستگار محترمتون نرسیدید. خدا میدونه مردم ماشاءالله همیشه حرف برا گفتن دارن از ب بسم الله حرف دارن تا آخر.
ازدواج نمیکنی میگن حتما خواستگار نداری! ( بیچاره و .... به این فکر نکنید اونا نمیدونن که کسی که باب میلتونه هنوز پیدا نشده، بخاطر ترس از یاوه
 گویی های مردم مجبور به ازدواج با کسی که به دلتون نیست نشید.)
بعد ازدواج میگن کی بچه دار میشی؟!
بعد از بچه دار شدن میگن کی بچه دوم رو میاری....
و این داستان ادامه داره که حرف هایی که برای خودتون میزدند به بچه هاتون بزنن. و در آخر پا به سن میذاری البته شرمشون میشه به خودت مستقیم بگن به اطرافیان میگن پس این کی میخواد بمیره! باور کنید بعضی ها تا این حد دخالت میکنن تو زندگی آدما و حتی استغفرالله به کار خدا هم کار دارن.
همه چیز دست خداست، تا خدا نخواد برگی از درخت نمیفته. خدا عقل و اختیار داده به ما که تو تصمیم گیری هامون ازش کمک بگیریم. پس ازش خوب استفاده کنید دوستان. و بعدش به خدا توکل کنید و از خودش کمک بخواید. 
کانال همسران خوب مشاور محسن پور احمد،  انصافا مشاور خیلی خوبی هستن  مشاوره رایگان هم دارن.
@hamsaranekhoob
مطالبی هم برای مجردا هست تو این کانال.
و اینکه صوت آقای فرهنگ رو هم در مورد انتخاب صحیح همسر دختر خانم و آقا پسرای مجرد گوش بدن خیلی مفیده.
تا می تونید برای بالا بردن آگاهیتون وقت بذارید و هزینه کنید. که بعدا پشیمون نشید.

امیدوارم همه ی انتخاب ها عاقلانه باشه و درست و خوشبختی رو برای همه ی جوونهای سرزمینم آرزو میکنم.

با سلام

یکی از مهمترین ملاکهای ازدواج ، اینه که دو طرف به دل همدیگه بشینن و الا احساس معمولی الآن به احساس تنفر بعد از ازدواج تبدیل میشه.

موارد متعددی رو دیدم که در زمان عقد یا حتی بعد از ۱۱ سال زندگی و بعضی هم با دو فرزند از هم جدا شدن .

ازدواجهای اینچنینی ریسک

و ریسک در ازدواج ممنوعه

مشاور

منم زخمی ازدواج بی عشقم. سنتی ازدواج کردم و پشیمونم . الان دو هفتست عقد کردیم ولی هرروز کارم گریست اصلا حس تازه عروسا رو ندارم . شوهرمم آدم بدی نیست ولی بی خیال و بی احساسه . من توی دوماهی که نامزد بودیم خیلی ابراز محبت کردم ولی الان کمتر شده چون از اندامم ایراد میگیره شوخیای چرت باهام میکنه نمیپرسه پول داری یا نه یه شاخه گل برام نمیخره فقط فکره رابطه جنسیه . منم خیلی سرد تر شدم . کلا پشیمونم ازین مدل ازدواج کردن . اینجوری ازدواج نکنید . وقتی دختر و پسرایی که همو دوست دارند میبینم حسرت میخورم . تو فامیلمون پسرخالم با عشقش ازدواج کرده وقتی رفتارشو با خانومش میبینم غصه میخورم. برای آرامش دلم دعا کنید 

من یک سال و نیمه با کسی ام بیشتر رفیقیم زندگی هم میکنیم اونم دوسم داره ولی من زیاد دوسش ندلرم معمولیه برام دوس دارم زیاد دوروبرم نیاد یه سال و نیمه با همیم ولی خب علاقه زیاد نشده

نجفی لطفا خط 9 پیام khodaaa حذف کن من علاقه و حس زناشویی به شوهرم ندارم . تحریک شدم همین کارو بکنم **** **** لطف کرد به خودم اومدم 

به پیامبر و امام رضا قسم هرکس پیام من خوند دعام کنید شوهرم بمیره . پشیمونم . از حرف مردم و فامیل نمیتونم طلاق بگیرم حس جنسی بهش ندارم حالم ازش به هم میخوره بی احساسه 

منم از سر دلسوزی چون با یه دختر رابطه جنسی داشتم باهاش ازدواج کردم خیلی سعی کردم قبلش بهم بخوره رابطمون ولی اون دیوانه وار منو دوس داشت حتی از لحاظ روانی مشکل داشت هر دو 19 ساله و دانشجو بودیم و منم تجربه و دانایی الانو نداشتم مثلا خودشو مینداخت زیر ماشین منم میترسیدم نکنه بلایی سر خودش بیاره و بین نابودی زندگی خودم و اون ،نابودی زندگی خودمو انتخاب کردم و الان پشیمونم ،عشقو تجربه نکردم با اینکه از لحاظ ظاهری خیلی خوب هستم دخترایی با 14،15 سال جوانتر خواهان رابطه باهام هستن در ابتدا گفتم دنبال عشق میرم هم خانوادمو نگه میدارم هم دل خودمو ولی دیدم اینکاره نیستم و عذاب وجدان میگیرم پس واقعیت و تصمیم اشتباهمو پذیرفتم هرچند انگیزه ای برای کار و پیشرفت و زندگی ندارم ولی تحمل میکنم

چقدر سخت ه بدون عشق سالها در یک زندگی ماندن .

یه ازدواج خوب بنا به قول یکی از کاربران در همین پست سه ضلع  اولیه صمیمیت تعهد و شهوت رو داره دو ضلع دیگه ش هم شادی و امنیت خاطر ه .

به نظرم در وهله اول راه حل ش جدا شدن نیست چه بسا چیزی رو خوش نداریم ولی خیرکثیر در اون برای ما باشه . حسن معاشرت و محبت حتی به سنگ هم اثر می کنه .

به نظر من برجسته کردن نقاط قوت طرف مقابل و تکرار و یادآوری فداکاری ها و نقاط خوب ش و تلاش برای افزایش صمیمیت به هر نحو ممکن بهترین راه حل ه .

چطور به خانوادم به پدرومادرم وبرادرام بگم قانع شون کنم برای جدایی 🙏🙏🙏

به کسی که باهاش از همه صمیمی تری بگو.من خواهرم به من همه حرفا و درد و دلاشو میگه.اگه برادر صمیمی داری بش بگو تا بقیه رو مجاب کنه😊👩‍✈️