3 دی 97 :

سلام خدمت دوستان وبلاگ خانواده برتر

متاسفانه من نتونستم با نامزدم ادامه بدم و علاقه ایجاد نشد ، ایشونم اونقدر که باید تلاش نکردن واسه ادامه رابطه ، فقط چند باری از طریق تلگرام و پیامک پیام دادن بهم و خواستن که برگردم منم البته خیلی خوب جواب نمی دادم ... 

چند روز پیش محضر رفتیم و من تمام مهریه و حق و حقوقم رو بخشیدم ( همه هدایا و طلاها و حتی لباس هایی که بهم دادن رو هم برگردوندم بهشون ) و ایشونم بهم وکالت طلاق دادن برای طلاق توافقی البته هنوز مراحل دادگاهی رو شروع نکردم ... 

حالا من موندم و عذاب وجدانی که مثل خوره افتاده به جونم ،پشیمون نیستم از کاری که میخوام بکنم ولی حس گناه بدجوری عذابم میده ... همش میگم کاش از اول قبول نمی کردم نمی تونم خودم رو ببخشم. هر چند من خودمم متضرر شدم تو این رابطه ولی بازم احساس گناه دارم .

از طرفی میگم اگه ادامه میدادم و چند سال دیگه هم ایشون وابسته تر می شد هم مراسم و هم دیگه ازدواج کرده بودیم و همه چی سخت تر می شد. آخرین بار که اومدن دیدن من باهاشون زیاد خوب حرف نزدم و گفتم دلم راضی نیست گفتم اشتباه کردم ... متاسفانه خانوادشون تو این چند ماه حتی یه بار به من یا خانوادم زنگ نزدن که بپرسن حتی دلیل من برای این کار چیه.

البته از اول عقدمون هم تماس نمی گرفتن باهام ولی خب دوست داشتم تو این موقعیت لااقل بگن دردت چیه که داری این کارو می کنی حتی یه بار نگفتن ... تا همین الانم ندیدم شون انگار من هیچ ارزشی نداشتم‌‌ هر چند نامزدم خودش چند بار خواست برگردم ولی خب به صلاح ندونستم ادامه رابطه رو... 

الان فقط عذاب می کشم که نکنه آهی بکشن و زندگیم از این که هست نابود تر شه، به نظرتون چیکار کنم؟ همش فکرم درگیره و گریه می کنم... اشتباهی بود که کردم و میدونم مقصر منم یه عده هم الان میان سرزنش میکنن که خب حق میدم بهشون ولی فقط بگین به نظرتون چی کار کنم که حالم بهتر شه ؟ رو به نابودی ام

12 مهر 97 :

به نام خدا

سلام دوستان گرامی

دختری حدود *2 ساله و دانشجو هستم امسال عقد کردم همسرم لیسانس ... یکی از رشته ها رو دارن و کارشون آزاده و با خانواده شون تو یک شهر کوچکتر زندگی میکنن .

ازدواج من و همسرم به شکل سنتی بود و از خواستگاری تا عقد دو هفته بیشتر طول نکشید ، ما فقط دو جلسه با هم صحبت کردیم یک جلسه تو منزل ما و یک جلسه هم پارک رفتیم صحبت های کلی داشتیم به پیشنهاد من مشاوره هم رفتیم اما ادامه ندادیم .

یعنی فقط یه جلسه مشاوره رفتیم‌ خانواده ایشون عجله داشتن که سریع تر عقد کنیم و انقدر اصرار و عجله کردن که ما هم تقریبا تو معذوریت قبول کردیم و با عجله همه چیز تموم شد. همسرم مرد خیلی خوبیه عاشقانه منو دوست داره و بهم محبت میکنه اما من الان حس میکنم این آدم اونی نیست که من تمام زندگیم میخواستمش .

من شاید آدم ایده ال گرایی هستم  ولی  شخصیت ایشونم اون جوری نیست که منو جذب کنه اصلا باهاش راحت نیستم خیلی کم با هم حرف میزنیم وقتی باهم بیرون میریم دوست دارم زودتر برگردم خونه.

من حتی روز عقد تو محضر هم شک داشتم الان بعد از یک مدت رفت و آمد به خانواده شون میبینم که ما مثل هم نیستیم انگار دو تا آدم با دو تا دنیای متفاوتیم تفکرات مون و یه سری اخلاقیات مون فرق داره مثل اینکه من آدم جدی هستم ، همسرم شوخن و حتی یه مواقعی که زیاد میخنده من  بدم میاد چون از مردای جدی خوشم میاد. و مهم تر از همه اینکه علاقه ای که زوج های جوان اوایل ازدواج دارن ندارم اگه یه هفته با هم نباشیم دلم تنگ نمیشه زنگ نمیزنم بهشون دوست دارم با خانوادم یا تنها باشم تا با همسرم.

راستش یه فکرایی هم تو ذهنمه که ممکنه منو بخاطر حقوقم خواسته باشن و اینکه میتونستم موقعیت های بهتری داشته باشم اگه صبر می کردم، ایشون اوایل که اومدن خواستگاری گفتن تو یک شرکت کار میکنن و در کنارش کار آزاد هم دارن اما الان میگن چون شرکت پولشون رو درست نمیده و اوضاع صنعت بهم ریخته میخوان بیان بیرون و فقط کار آزادشون رو انجام بدن و دنبال کار بگردن در کنارش در صورتی که اگه میدونستم شغلشون ثابت نیست اصلا جواب نمیدادم و ایشونم مثل خیلی های دیگه رد میکردم.

دو بار تو این مدت تنها رفتم پیش مشاور ،که هر دو نظرشون این بود علاقه نداشتن بعد ۳ ماه و نیم طبیعی نیست و ممکنه هیچ وقت علاقه ایجاد نشه. به جدایی هم فکر میکنم از طرفیم ایشون خودشون خیلی منو دوست داره از لحاظ اخلاقی واقعا مشکل نداره و آدم خوبیه و بی احترامی از خودش یا خانوادش ندیدم تا به حال ولی انگار علاقه تو من نیست ( تو مسائل جنسی راضی هستم و مشکلی نداریم ) اگه بخوام جدا بشم از عذاب وجدانش میترسم از اینکه بعدها پشیمون بشم و از اینکه چون سید هستن ممکنه نفرین شون زندگیم رو خراب کنه از اینکه دیگه کسی این جوری دوسم داشته باشه اما از طرفیم من عذاب میکشم وقتی با همیم .

اوایل بهتر بودم ولی الان واقعا حسی ندارم میخوام از دوستایی که تجربه دارن بپرسم از نظر شما ممکنه علاقه پیدا کنم به ایشون؟ میتونم یا این امید ادامه بدم ؟ من از زندگی سرد و بی علاقه وحشت دارم.


مرتبط با فقدان علاقه در ازدواج:

علاقه بعد از ازدواج بوجود نمیاد؟

آیا علاقه بعد از ازدواج می تونه به وجود بیاد؟

عاقلانه و بدون علاقه بله گفتم، الان گاهی ازش متنفر میشم

کسی هست که بدون علاقه به همسرش باهاش ازدواج کرده

الان متوجه شدم به پسری که قول ازدواج دادم علاقه ندارم

شوهرم اونی نیست که فکر میکردم

می ترسم بله بگیرم بعد بگه اونی که می خواستم نیستی

می ترسم بله بگیرم بعد بگه اونی که می خواستم نیستی (2)

شوهرم اونی نیست که در ذهنم ساخته بودم

آیا به ازدواج با اونی که دوسش دارم اصرار کنم؟

خواستگار خوبی دارم که بهش علاقه ندارم

منظور از علاقه نداشتن به خواستگار چیه؟

آیا ازدواج کنم در حالی که پسر دیگه ای به من علاقه داره؟

فکر می کنم دختر مورد علاقه م رو مجبور کردن با من ازدواج کنه

اگه مجبور به ازدواج زوری بشم، چه بلایی سرم میاد؟

می ترسم مثل خواهرم بعد از ازدواج حسرت ظاهر مردان دیگه رو بخورم

اگه با کس دیگه ای ازدواج کنم نمیتونم دوستش داشته باشم

چطور ممکنه با فرد دیگه ای ازدواج کنم؟

چطوری به خانواده ام بگم که به یکی دیگه قول ازدواج دادم؟



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل طلاق (۸۸ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)