سلام به شما دوستان عزیز

من دختری 25 ساله هستم. دو سال میشه که عروسی کردم . 

هفته اول ازدواج اصلا نزدیکی نمیکرد تا اینکه اتفاقی اینکارو کردیم . اوایل خیلی واسم سخت بود تا اینکه همه چی عادی شد عاشق بچه بود و بعد از چند بار حامله شدم .

از شانس بد من به خاطر مریضی مامانم ترسیدم و سقط کردم اون بیشتر از من ناراحت بود نمیدونین چقدر اشک میریخت بعد از اون ماجرا دیگه اون حس رابطه رو نداره .

ولی خیلی خوش اخلاقتر شده خیلی بهم عشق میورزه نمیدونم چرا ولی واقعا الان چند ماهی میشه که با هم رابطه نداشتیم .

میشه از بچه حرف میزد عذاب وجدان دارم نمییدونین که چند کیلو شدم نمیدونم چطور بهش بفهمونم که اون ماجرا تموم شده چند بار واسش دلبری کردم اما با بهانه های مختلف شونه خالی میکنه لطفا راهنماییم کنید.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)