سلام
پدرم مردی تنبل و خودخواه و پر مدعاست همیشه باعث عذاب خانواده بوده اما با این حال ما مراعات حالش رو می کنیم .
مادرم هم زنی مهربان و خود رای هست و البته زیادی به فکر اطرافیانش هست به طوری که گاهی برای خوشنودی اقوام اش اسایش را بر ما حرام می کنه .

وقتی ماردم از خانواده پدریش حمایت می کنه من خیلی ناراحت می شم و این کار باعث ایجاد درگیری بین  من و مادرم میشود و من کنترل خودم از دست میدم .........البته چند بار با آرامش گوشزد می کنم که بقیه به ما مربوط نیستند اما مادرم اصرار داره حرفش رو به کرسی بنشاند و اینجاست که درگیری ما رخ می ده  .
البته بعدش هم بخاطر توهین به مادرم ناراحت می شوم امااااااا پشیمانی سودی ندارد  . خانواده مادری من هیچ وقت لطفی در حق ما نکردند همیشه طمع داشتند و مواقع سختی ها ما رو به حال خودمان رها کردند و شرایط زندگی بسیار بدی داشتیم  اما هیچ وقت هیچ کمکی از سوی آنها دریافت نکردیم  .
و مادرم همیشه راجب خانوادش بحث پیش میاره و از انها حمایت می کند و حتی شده برا حمایت از انها خودش به دردسر بندازه و ما رو عذاب بده .
من ناراحتم که از کوره در میرم و بد و بیراه بهشون می گم اما همین اقوام در زمان نداری ما همیشه ما رو مسخره می کردند و جلو مردم نداری  ما رو  هوار می کردند  و ما رو پوچ به حساب می آوردند ما را نزد همشری هایمان بی آبرو کردند  .
چرا الان که تنهایی از پس مشکلات بر امدیم دوباره باید حامی انها باشیم چرا مادرم بخاطر آنها در خانه دعوا راه می اندازد و برای آرامش ما احترام قائل نیست .

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)