با سلام

قصد هیچ گونه جسارتی به هیچ یک از آقایون محترم رو ندارم، مواردی که میگم همه افکار، ترس‌ها و توهمات ذهن بنده است.
دختری بیست و چند ساله هستم که در ۲۰ سالگیم پدرم به رحمت خدا رفتن. خیلی عاطفی و ساده (بی آلایش-بی سیاست) هستم، وابستگی داشتم به پدرم حامیِ خیلی قوی‌ای بود و از وجودش هویت و اعتبار می‌گرفتم. اما بعد از فوت شون، مادرم نتونستن جای این حامی و تکیه گاه رو پر کنن و ناگهان پشتم خالی شد. و شدیداً افسرده، استرسی، بی خودباوری و بی عزت نفس شدم. الآن ترس از ازدواج دارم.

آدم سرسخت و جدی‌ای شدم، در عین عاطفی بودن شدیداً جدی و سرسختم چون می‌ترسم فریب بخورم، می‌ترسم آقا پسری احساسی بودنِ من رو متوجه بشه یا مهربانی و ساده و خاکی بودن من رو متوجه بشه و بخواد فریبم بده، دروغ بگه و اون آدمی که هست رو بروز نده.
می‌ترسم به خاطر پدر و برادر نداشتن فریب بخورم و نفهمم، می‌ترسم بی گدار به آب بزنم، می‌ترسم زود وابسته بشم و نتونم به درستی تصمیم بگیرم، تمام این نگرانی ها رو دارم.
و خانوادم رو تکیه گاهی نمی بینم اعتماد به نظرشون ندارم.
ممنون می شم راهنماییم کنید چطور با این افکار و ترس‌ها مقابله کنم.
متشکرم

 


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
ترس از ازدواج در دختران (۵ مطلب مشابه)