با سلام و درود فراوان به دوستان عزیز و گرانقدر

مدتی است که با این پدیدۀ زشت مواجه شده ام. فعلاً از کسی توصیه یا راه حل نمی خواهم بلکه قصد دارم خود دربارۀ این موضوع حرف بزنم. 

علی رغم مشکلات فراوان زندگی، اتاق من بهترین جای آرامش بنده بود. تا پاسی از شب بیدار می ماندم و درس می خواندم، مطالعات متفرقه انجام می دادم و خیلی کارهای دیگر که در این اتاق کوچکِ 9 متر مربعی انجام می شد. 

این اتاق کوچک، یک حریم خصوصی محسوب می شد و سبب آرامش بود. زمانی که از دانشگاه به منزل می آمدم، فقط تصور آرامش در اتاقم باعث می شد که سریعتر به مقصد برسم. 

تا اینکه همسایه طبقه بالایی ما عوض شد من خیالم راحت بود از اینکه از شر همسایه های پر سر و صدای قبلی راحت شدیم؛ دو سال گذشت تا اینکه سه هفته پیش هنگامی که خواب بودم و سکوت مطلق حاکمِ شب بود، متوجه صدای جیر جیر تخت همسایه طبقه بالایی مان شدم. می دانستم که صدا از بالا می آید. 

قبل تر ها وقتی کوچک بودم تجربه شنیدن این صداها توسط همسایه دیوار به دیوارمان را داشتم امّا شنیدن دوباره آن، تمام تمرکزم را از من گرفت. تا مدت ها حالم بد بود و به آن رویداد شب فکر می کردم. از طرفی، اگر خودم تنها زندگی می کردم اصلاً مشکلی نبود. امّا اینکه با خانواده زندگی می کنم و از ترس اینکه آنها این صدا را نشنوند به شدت اضطراب داشتم. 

تا اینکه چند هفته بعد دوباره صدای جیر جیر تخت به گوشم آمد. به یاد آوردم، من در طی این دو سال هم صدای تخت می شنیدم امّا به آن دقت نداشتم. پس این رویداد تازه ای نیست و به کرات اتفاق می افتاده است. ولی من از آن گاه نبودم. اعصابم بیشتر به هم ریخت. واقعاً شنیدن صدای رابطه جنسی یکی از کریه ترین و زننده ترین صداهایی است که یک انسان می تواند بشنود. 

تا مدت ها اعصاب آرامی نداشتم. از طرفی این صدا هر شب، دقیقا آن زمانی که من به آرامش احتیاج داشتم و یا در حال درس خواندن بودم می آمد. دقیقا در همان زمان ها. این باعث شد که تنها محل آرامش من، تبدیل به جایی شود که من از حضور در آن کراهت دارم. دیگر وقتی از دانشگاه به منزل می آمدم شاد نبودم بلکه توده ای از غم و اندوه من را در بر می گرفت و هر چقدر به خانه نزدیک می شدم این توده غلیظ تر می شد. 

ناراحت و افسرده تر از قبل شدم. تا حدی که حتی تمرکزم را سر کلاس از دست داده بودم و فقط به همان موضوع فکر می کردم که: بعد از همۀ این کلاس ها من باید خسته و کوفته به خانه بروم و صدای رابطه زناشویی همسایه بالایمان را بشنوم. 

امّا اخیرا مطالبی را در سایت های خارجی و خوشبختانه ایرانی مطالعه کردم و سعی کردم تا این موضوع را مورد تحلیل و بررسی قرار بدهم. 

در ابتدای کار باید بگویم، قبول دارم این صدا بسیار ناخوشایند است و برای انسان های افسرده ای مثل من، سناریوهایی مثل تذکر به همسایه یا پیام دادن یا گذاشتن کاغذ لای درب منزلشان اصلاً مناسب نیست. 

بعلاوه، شما نمی دانید با چه اشخاصی رو به رو هستید و این کار موجب می شود تا در برخی اوقات مورد تهدید یا آزار قرار بگیرید. مثلا، این سر و صدا چند برابر بشود یا به شیوه های دیگری سعی کنند تا شما را اذیت کنند. پس اینها را دور بیندازید. باید روی خودتان کار کنید. 

از وضع مزخرف و نابسامان خانه های آپارتمانی با خبر هستم. این را هم کنار بگذارید. باید در این شرایط به چند موضوع فکر کنید.

1: شما تنها نیستید. افراد دیگری هم هستند که این صدا را می شنوند. در این شک نکنید. این ممکن است به شما تسلی خاطر بدهد.

2: شنیدن با گوش کردن فرق می کند. وقتی در خیابان قدم می زنید یا در جمعیّت متراکمی قدم بر میدارید، اصوات زیادی می شنوید. امّا به آن توجه ندارید. در این مورد خاص، وقتی این صدا شما را تحت تأثیر منفی قرار میده بدین معناست که شما به آن گوش می دهید. یعنی مغزتان را وادار می کنید تا اطلاعات دریافتی را تحلیل کند. البته شما مقصر نیستید بلکه ناخودآگاه تان این کار را انجام می دهد. برای رفع این مشکل چند کار هست که باید انجام بدهید. 

اول اینکه موسیقی گوش بدهید آن هم با صدای بلند و با هندزفری ای که سوراخ گوش شما را کامل پر می کند. ممکن است هنوز هم بشنوید. پس باید صدا را بیشتر کنید امّا بعد از بلند تر کردن صدا سعی نکنید دقت کنید و ببینید هنوز هم این اصوات را می شنوید یا نه. چون ذهن شما به دنبال ضعیف ترین فرکانس می گردد و این همان گوش دادن است. 

به محض اینکه صداهای اطراف برایتان گنگ شد. از دقت کردن دست بکشید و به کارتان مشغول شوید (بعضی اوقات آرزو می کنم ای کاش کر بودم تا فقط صدای ذهن خویش را می شنیدم.)

3: کاملاً عقلانی به این موضوع نگاه کنید. البته هنوز هم برای من باعث تعجب است که این زن 40 و خورده ای ساله  اندازه یک زن 20 ساله عطش جنسی داشته باشد. شاید این یک مورد خاص باشد یا دیگران در بارۀ سن او حدس های اشتباه می زنند. چرا که خودم به شخصه با او معاشرت نداشتم و اصلاً او را ندیدم تا بفهمم سنش چقدر است. به این فکر کنید که چه قدرت تمرکز بالایی دارید که حتی در این شرایط هم که صدای روابط دو نفر را میشنوید، به کار خود مشغول هستید و تمرکز دارید. این ممکن است نقطه قوت شما در آینده باشد، اگر به این نوع اصوات بی محلی کنید. 

بعلاوه، این یک احساس و نیاز طبیعی است و اگر هم خودتان بودید شاید سر و صدا راه می انداختید. آنقدر ها هم نگران نباشید که وقت تان تلف می شود. اگر احساس می کنید در طول شنیدن این اصوات مقاومت ندارید و تا آخرین مرحله به صدای آنها گوش می دهید، و سبب تلف شدن وقت تان می شود، این گونه نیست. 

4: سعی کنید در بارۀ این موضوع مطالعه کنید، مانند کاری که الآن دارید انجام می دهید. خواندن تجربه دیگران از این رویداد بد می تواند به شما آرامش بدهد و مطمئن شوید که تنها نیستید. بلکه برای دیگران هم اتفاق افتاده است.

5: شما متوجه نیستید امّا از این فرصت هم می توانید برای به وجود آوردن یک عادت مثبت استفاده کنید. مثلا من به محض آنکه این صدا ها از این زن شروع می شود، روی تمرکز خودم کار می کنم و به حل مسئله می پردازم. اگر انسان دین داری هستید می توانید فورا شروع به مطالعه قرآن کنید یا استغفار کنید. یا مثلا ورزش کنید. هر کاری که فکر می کنید باعث پیشرفت تان در آینده می شود انجام دهید. این باعث به وجود آمدن عادت می شود که در سبک زندگی شما مؤثر است.

6: یک اتفاق به این کوچکی نباید یک ذهن یک انسان خردمندی چون شما را مشوش کند. به این فکر کنید که این موضوع واقعاً بی اهمیت است. سعی نکنید مداوم این را به خود تلقین کنید؛ چون ذهن شما با تلقین آشنا است و میداند شما دارید او را گول می زنید. پس او هم گول تان می زند.

7: و آخرین چیزی که به ذهنم می آید اینه که مقاومت نداشته باشید. در این شرایط شما در حال مبارزه با ذهنتان هستید تا به این اصوات گوش نکند. امّا یک لحظه مقاومت را کنار بگذارید و اصلاً با دقت گوش دهید. خب که چه؟ الآن چه شد؟ هیچ. فقط با یک موضوع کوچک دارید خودتان را عذاب می دهید. رها باشید. بگذارید این صدا بیاید و برود. اصلاً اهمیت ندهید.


پ.ن. در نهایت باید بگویم که این مطالبی که برایتان شرح دادم اصلاً روی من کارساز نیست. من استرس و پریشانی خودم را دارم. من محل آرامشم را از دست دادم. جایی که با آن دل خوش بودم. و آن را از دست دادم. اگر تنها زندگی می کردم شاید این موضوع اصلاً برایم مهم نبود امّا وقتی با خانواده ای حساس زندگی می کنید، دغدغه آنها تبدیل به دغدغه شما می شود. استرس آنها تبدیل به استرس شما می شود، عصبانیت آنها به شما منتقل و در برخی موارد قبل از وقوع وحی می شود. حتی اگر خودشان هم متوجه نباشند.

این اولین مقاله ای است که در این سایت قرار میدهم و نمی دانم آیا مسدود خواهد شد یا از آن استقبال خواهد شد. امّا من کار خود را می کنم چرا که معتقد هستم کار را باید انجام داد. البته می توانستم بیشتر بنویسم امّا پس فردا امتحان دارم و فرصتی برای زیاده گویی نیست. باعث خرسندی اینجانب خواهد بود اگر نظراتتان را با من در میان بگذارید.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
فرهنگ سازی (۱۲۳ مطلب مشابه) مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه)