سلام
من تو زندگیم واسه خودم حریم داشتم از همون بچگیم با وجود سختی های زیادی که از همون دوره بچگیم کشیدم و هنوزم زخم تک تک اون خاطره ها برام تازست ، ولی هیچوقت حاضر نشدم به پسری دل بدم یا بخوام شخصیتمو واسه پسری کوچیک کنم ! مسئله دین نبود ، ولی من حتی حاضر نمیشدم یه نگاه ساده به پسرا بندازم بخاطر دلایل مختلفی که یکیش شخصیت خودم و همچنین حس تعهدم به همسر آیندم! بخدا از همون بچگیم من اینچیزا رو درک میکردم ! کارم درست بود یا غلط نمیدونم،گفتم بدونید چطور آدمی بودم .
با همجنسای خودم فوق العاده مهربون بودم ولی در مقابل پسرا پر از غرور بودم و غرورم بیشتر از هر چیزی برام ارزش داشت . حتی با وجود اینکه صمیمی ترین دوستم فازش کلا با من فرق داشت و زندگیش شده بود این پسر و اون پسر ، ولی من ذره ای این رفتاراش روم تأثیری نداشت.

تا اینکه بزرگ شدیم و تو یه دانشگاه قبول شدیم و داستان زندگی منم از همینجا رقم خورد. در طول دانشگاه یه پسر بود که بعد از این همه سال توجه منو به خودش جلب کرد و کم کم بهش علاقمند شدم. ولی با این وجود حتی یک درصدم تمایل نداشتم اون بفهمه که دوستش دارم! خیلی راحت با دوستم درد و دل میکردم ، هر چیزی که تو دلم بود رو بهش میگفتم ! بعد از مدتها اعتراف کرد اونم بعدا عاشق پسری شده که من ازش صادقانه براش میگفتم ! با اینکه شوهر داشت و ظاهرشم مذهبی ! اولش بشدت حالم بد شد و احساس بازی خوردن کردم.
ولی از اونجایی که من نمیتونستم نسبت به کسی خشم بگیرم زیاد به دوستم چیزی نگفتم و از این مسئله گذشتم. تا اینکه بعد از مدتی اعتراف کرد که تو مجازی باهاش حرف میزنه . من کاملا جا خوردم ! دوستم از اون دسته دختراست که اعتقاد داره آدم بخاطر کسی که دوستش داره باید غرورشو زیر پا بگذاره ! یعنی کاملا برعکس من .
یه لحظه ترسیدم نکنه از حس من به طرف گفته باشه! ازش اینو پرسیدم و گفت چیزی نگفته! بعد از مدتها من یه شوخی کردم که باعث شد بدون اینکه خودش بخواد دستشو برام رو کنه و همه چیزو لو بده ! اون اعتراف کرد که به پسره از عشق من گفته ! حتی تک تک دلایلی رو که بخاطرشون اونو دوستش داشتم ! یعنی رسما منو خورد کرده بود ! دوستم کاملا منو میشناخت و با روحیات من آشنا بود میدونست من داغون میشم اگه همچین اتفاقی برام بیافته! ولی حیا نکرد و کار خودشو کرد .
حتی به عشق خودشم اعتراف کرد ! در صورتیکه پسره دوست شوهر و داداششم بود ! منو شکوند با آبروی من بازی کرد عشقمو بر ملا کرد از طرف پسره پس زده شدم ، در صورتیکه من یه دختر با حیای چادری و مذهبی بودم. تا چند ماه حتی روحمم خبر نداشت که اون از حسم ـنسبت به خودش باخبره ! رفتاراشو میدیدم و واسه دوستم تعریف میکردم! (دوستم این ترم دیگه نتونست بیاد دانشگاه و انصراف داد) اونم نامردی نمیکرد و همه چیزو کف دست طرف میذاشت!
رفتار منم با دوستم هیچ عوض نشد ! راضی نمیشدم دلشو بشکنم، بارها خواستم واسه همیشه کنار بذارمش ولی دلم نمیومد😭نهایت عذر خواهیشم اشکال نداره آدم بخاطر عشقش باید از همه چیزش بگذره بود ! من با چه رویی وارد دانشگاه بشم ؟! اون همه دوستاش الآن از این موضوع با خبرن ! منی که حتی به پسرای دانشگاهمون نگاه هم نمینداختم ! حالا بدون اینکه کاری کرده باشم رسوا شدم ! شما جای من بودین چیکار میکردین؟! تو رو خدا یه راه پیش پای من بذارین این روزا وجودم داره آتیش میگیره هیچ کاریم از دستم بر نمیاد !
هم بقیه فکر میکنن چون دوستم با وجودی که شوهر داشته عاشق این پسره شده و باهاش حرف زده ، پس دختر خرابیه ( در صورتیکه اینطوری نیست ! فقط زیادی شیطونه ) و در نتیجه منم که دوستش بودم کاملا دختر بدیم و ظاهر و پوشش و رفتارم تصنعیه و سرپوش گذاشتن رو کارامه!
هم عشق من نسبت به پسره رسوا شده و همه دوستاش متوجه شدن . هم بدون اینکه خودم بخوام از طرف پسره پس زده شدم ! با وجود اینکه از زیبایی و تیپ و چیزای دیگه چیزی کم ندارم ، ولی اون به دوستم گفته بود من یه دختر فوق العاده زیبا و پولدار و دکتر میخوام ! که حق داره سلیقه خودشو داشته باشه ، ولی این وسط من خورد شدم و تخقیر شدم !
شما رو به آبروی فاطمه زهرا (س) یچیزی بگین من دلم آروم شه . یه راهی پیش پام بذارین که فکر اتفاقای این روزا داره منو از پا در میاره

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)