سلام

دختری هستم 28 ساله وقتی کودک بودم پدر و مادرم را از دست دادم اکنون با برادرم زندگی می کنیم و او هم متاهل است خودم هم سر کار می روم فعلاً در زندگی هیچ هدف ای ندارم و زندگی برایم بی رنگ شده و زیبایی چندان حسابی هم ندارم.

نمی دانم چگونه زندگی من در گذر است همه اش یکنواخت سپری می شود. ولی خیلی در دل آرزو ها دارم. هر روز زندگیم رو با توکل به خدا شروع میکنم. من از لحاظ مادیات شکر ، هیچ نیازمندی ای ندارم خوراک و پوشاک همه اش است اما من به عاطفه نیاز دارم.

می خواهم بخاطر خودم زندگی کنم به احساس دوست داشتن فامیل نیاز دارم. من کاملاً تنها هستم به کسی نیاز دارم که همراهم قصه کند، ازم پرسان کند که چرا اینطوری هستی البته این شخص را من در فامیل می خواهم داشته باشم اما متاسفانه که ندارم , فامیل من دوست های مجازی من شده اند اینقدر وقت نمیذارن برای من . بیشتر به دوستان فیس بوکم انس گرفته ام تا اعضای فامیل خود.

اما بعضی وقت ها خسته می شوم از شکایت زیاد نمی خواهم اوقات دوستان خود را با حرف های خود خراب کنم. بعضی ها را می بینم که از عشق شان خیلی خوش هستند اما بعضی ها هم خیلی پر درد بعضی ها متوسط, دلم به خودم میسوزه که نه عشق و نه گذشته و نه هم امید به کدام آینده... پس چه رقم زندگی است که میگذرد...

آیا در هر شانس زندگیم حکمت نبوده , آیا خودم شانس خود را با لگد زده ام که حال احساس کمی می کنم ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)