خانواده برتر

آزالیا از قدیم گفتن خواب زن چپه.خیلی توجه به خواب و اینا نکن.

نه اشتی نکن باهاش فقط زمانی که اون پسره رو بذاره کنار یا رابطشون بهم بخوره باهاش اشتی کن برا هردوتاتون بهتره .......................... درمورد خواب ها هم ببین اصن خواب هارو چه موقع دیدی؟

عزیزم راستش نمی دونم چی بگم چون عین مورد شما برای خودم اتفاق افتاده با این تفاوت که من چندین سال از شما بزرگترم و نمی دونم نسخه خودم به درد شما می خوره یا نه چون شما نوجوان هستی و با من فرق داری من دیگه دوست صمیمی نداشته باشم هم برام فرقی ندارد و الان هم بیشتر از دوساله که با بهترین دوستم قطع رابطه کردم راضی هم هستم و اصراری ندارم ببینمش اون گاهی پیامک می فرسته که منو ببینه ولی من جواب نمیدم رو تلگرام بلاکش کردم و شماره اش توی لیست سیاه گوشیم هست اون بسیار سواستفاده گر بود مزاحم وقت و بی وقت و اصلا به حریم شخصی من احترام نمی گذاشت خیلی بی ملاحظه بود و در مقابل لطف های که در حقش کردم با بی چشم و رویی و هرزگی با من برخورد کرد همیشه من در حقش لطف می کردم و یکبار که یک کاری ازش خواستم با بی چشم و رویی جواب رد داد ولی خودش همیشه مثل زالو از من تغذیه می کرد یک عیب دیگه اش هم مثل دوست شما بود و با پسرهای بی سر و پا دوست میشد و اصرار داشت من هم توی جمع مسخرشون باشم رازهای زندگی من را هرچه که خبر داشت به دیگران می گفت و مثل جاسوس ها رفتار می کرد فکر نکنی بچه بود و این کار ها را می کرد نه از خودم هم بزرگتره و الان چهل و یک سالش هست چون مجرده و خواستگار نداره زده به دیوانگی و می خواد من هم شریک دیوانگی هاش بشم ولی من به هیچ وجه دیگه نمی خوام ارتباطی داشته باشم قهر نیستم شاید روزی یه جایی هم ببینمش و یک سلام الکی بکنم ولی دیگه اون ارتباط های اون روز ها تموم شد واقعا تحملش را ندارم دوست دوران مدرسه ام بود حدود بیست و پنج سال پیش اون روزها مثل فرشته ها بود پاک و بی ریا ولی حالا شده مثل اژدهای آدم خوار  که آدم می ترسه ازش آسیب ببینه شما هم به فکر سلامت روحیه خودت باش اگر فکر می کنی این دوستی مخرب و سمی است رهایش کن باز هم دوست خوب می تونی پیدا کنی اگر قرار باشه دوست آدم اعتماد به نفس و عزت نفس را زیر سوال ببره سواستفاده کنه بی احترامی کنه حسادت کنه فضولی کنه جاسوسی کنه با آدم های ناجور بگرده این چه دوستی هست آدم دشمن داشته باشه راحت تره تا چنین دوستی بی سرانجامی شما روی اینترنت هم سرچ کنی در مورد « چه وقت باید دوستی را پایان داد » مطالب مفیدی پیدا می کنی در مورد خواب دیدن هم نگران نباش من هم خواب اون دوست سابق را زیاد می بینم در خواب هم اذیتم می کنه ولی خواب ها نتیجه افکار بیداری هستن و چیزی را ثابت نمی کنن موفق باشی 

به آقا امین
ممنونم بخاطر نظرتون
خواب زن چپه ؟؟؟ یعنی برعکسه ؟ متوجه نمیشم یکی به من توضیح بده 😶
به نظر من
ممنونم که نظر دادین لطف دارین😃
به آقای آریوبرزن
ممنونم بخاطر نظرتون و اینکه
خواب رو یادم نمیاد زمان دقیقش رو اما دورادور خبر دارم که با اون بهم زده اما الان با یکی دیگس😐

سلام آزالیا جونم

من اگه جای تو بودم ، باهاش آشتی نمیکردم چون بالاخره سه سال پیش یا دو روز پیش یه سری حرمتا شکستن...

بعدشم اگه الان آشتی کنی، فک میکنی روابطتون مثل سالهای قبل عادی و صمیمی میشه؟! تجربه نشون داده ؛ خیر! و با توجه به ذات دخترا از لحاظ حسادت و ریز بینی، شاید دنبال ریز جزییاتو بگیره و بخواد تلافی کنه! من نامردی هایی دیدم که بعد هیفده سال خوش و خرم بودن خودشونو نشون دادن ، کمم نیس نمونه هاش... پس در وهله اول به هیچ کس اطمینان نکن ولی در عین حال خشکم نباش، اگه باهم سلام و علیکی دارین، ادامه بدین در همون حد سلام و احوالپرسی، من اگه بودم اینکارو میکردم نه بیشتر نه کمتر...

ارزش یه دوستی خالصانه خیلی بیشتر از اونیه که بخوای به راحتی با قدم گذاشتن یه همجنس یا غیر همجنس غریبه به زندگیت، زیر سوال ببریش...

بازم سر میزنم عزیزم، خدافظ فعلاً..

ضرب المثل

والا من خیلی از دنیای نوجوانان سر در نمیارم 

منم راهنمایی بودیم اینجوری شدم. دوستم در حقم نامردی زیاد کرد. منم قیدشو زدم دوست های بعدیم خیلی بهتر شدن..

به گلبانو
ممنونم که وقت گذاشتین واقعا اینجور دوست ها خیلی بد هستن
به فان جون
مرسی ممنونم بعله از اون روزه حرمت شکنی شده من آدم کینه ای نیستم و زود می‌بخشم اما اینکه من شدم آدم بده و اون شد آدم خوبه فقط ناراحتی پیش آورد خدای بالاسرم شاهده هر کاری کردم بخاطر خودش بود حالا شاید اون بد متوجه شد من حتی پیش مشاور مدرسمونم نگفتم که قضیه چیه و وقتبجی پرسید چرا با این دوستت اینطور شدی من فقط گفتم بهتره از هم دور باشیم
و حتی همون معلممون که فامیل اونا بود چند بار منو از کلاس کشیدن بیرون و گفتن چرا باهاش قهرم که ی بار سر زنگ ریاضی بودیم یکی از شاگردانشون روفرستادن دنبالم و من به همون شاگردشون گفتم که من بیکار نیستم هر زنگ منو بکشه از کلاس بیرون
اما بعدش عذر خواهی کردم اما دوستم اون دوره های خودشو میچسبوند بهم و من محل نمیدادم حتی مامانش هم اومد مدرسه و با مشاور صحبت کرده بود که چرا من باهاش سرد برخورد کردم و اینا اونم همون حرفهای منو گفت که حتی به مدیر و معاون هم کشیده شد و مشاورمون گفت که من خیلی نامردم
ولی ی بار که همون معلممون صدام زد رفتم پیشش ی چیزی بهش گفتم که ماتش برد دوباره مثه همیشه بهم گفت چرا با ... اینقدر بد برخورد میکنی؟؟
که بهش گفتم هر کی جلوی پیشرفت منو بگیره مثه ی زباله پرتش میکنم تو سطل زباله
که همون جور ماتش برد حتی از من نمره کم کرد و کلی تو کلاس اذیتم میکرد و تیکه مینداخت که بچه ها با هم دوست باشید و... ولی باز من چیزی نگفتم و آخر سر هم خودش فهمید که نباید تو کار دو تا بچه دخالت کنه
به آقای آریوبرزن
مچکرم از راهنمایی و کمکتون کاملا متوجه شدم 😉
به یاس
ممنون از نظر خوبتون بله واقعا منم ضربه خوردم اما وقتی آخرین بار تو دفتر مشاور دیدمش وقتی اومدیم بیرون و مشاورمون گفت که آزالیا فکر کن و عجله نکن و من گفتم که چیزی برای فکر کردن باقی نمونده و با ی خسته نباشید اومدیم بیرون وتو سالن دیدم بغض چشاشو گرفته بود و من بی هوا تو آغوش کشیدمش و بوسیدمش و بعد رفتم اون شد همون آخرین دیدار خوب ما
ی جورایی فکر کردم که اون اون لحظه به آغوش من نیاز داره

نه این دختر مناسب دوستی اون یه ساده لوح نیست که با پسری که هرزگی شهرت داره میره دوست میشه ** ** **** ****** **** حتی ممکنه خودشم متوجه نشه پس دوست شدن با این دختر کار درستی نیست شما میتونی براش دعا کنی و از خود بخواهی خودت و اون همه ادما رو بهترین مسیر ببره

به نرگس جونی
مچکرم از نظرت عزیزم ... بعد از اون من دیگه با کسی صمیمی نشدم
به آقای پسر مهربان
ممنونم 😉

به دخترم
متاسفانه بله ماجرای شما هم مثه ماله منه اما خدایی این چند سال که با هم بودیم نه من به اون بی احترامی کردم نه اون به من
حسود بودنش عذابم میداد ولی باز باخودم میگفتم بی خیال بچه ست درست میشه
من بهش گفتم دیگه نمیتونیم با هم مثه قبل باشیم و من وقتی خونشون بودم متوجه این رفتار بدش شدم مر***ه براش ویس  می‌فرستاد اونم جواب میداد منم بهش گفتم که تموم کنه ولی اون داد و بیداد راه ننداخت و فقط گفت نمیتونم... منم گفته بودم یا من یا اون پسر😐 اون پسر متولد ۷۳ بود و دقیقا با ما ۷ سال اختلاف سنی داشت چیزهایی میخواست ازش که من دوست نداشتم انجام بده
این ی طرف قضیه
طرف دیگه قضیه اینه که ما در اصل سه تا دوست بودیم و اون یکی دوستم هم اون سال رفت با ی پسر دوست شد و بعد مدتی به سیگار هم اعتیاد پیدا کرده بود اصلا اعصابم خورد میشد بچه ها تو مدرسه از کاراش با خبر بودن و تیکه مینداختن اما امکان نداشت که من بخاطر این کار بچه ها دعواشون نکنم خیلی اذیت میشد و تنها بود
دیگه ی روز مدیر مدرسمونم فهمید و کلی دعواش کردن ولی من پشتش دراومدم و گفتم بخاطر سنشه و نوجوونه و نادون
ولی اون خودش از ما فاصله گرفت و بهمون گفت که اگه ما با اون باشیم ضربه میخوریم و خودش می‌گفت نمی‌خواد ما هم مثه اون شیم و میگفت دوستا از هم تاثیر میگیرن و اگه اتفاقی برای ما بیفته که به اون مربوط بشه خودشو نمیبخشه و رفت ی مدرسه دیگه دورادور احوالشو از مامانش می‌پرسیدم ولی میگفتم بهش اطلاع نده ...الان خیلی خوبه سیگارو ترک کرده و با هیشکی نیست و حتما باید برم دیدنش چون دلم براش تنگ شده... اما این یکی دوستم و خدا می‌دونه ...

جالبه مدیر این سایت  فقط  نظرهایی  رو تایید میکنه‌ که با خط فکری خودش انطباق داره

به آقا وحید
 حالا که چیزی نشده شاید از کلماتی استفاده کردین که مناسب نبوده به هر حال ممنونم قابل دونستید و نوشید من فراموش نمیکنم 😃
به آقای نجفی
سلام خسته نباشین آقای نجفی با تمام احترامی که برای شما قائلم اما دوست دارم ی چیزی و بهتون بگم که امیدوارم ناراحت نشید و فقط ی انتقادها کوچیکه 😃
ایمان شما برای اثبات کردن غلط دیگران کافی نیست .
.
.
.
روزتون پر از اتفاق خوب

با سلام