↓ موضوعات مرتبط ↓ :
دوستی به قصد ازدواج (۱۲۰ مطلب مشابه) دوستی با جنس مخالف (۱۲۱ مطلب مشابه) عواقب ازدواج بر پایه دوستی (۲۳ مطلب مشابه) مضرات دوستی با جنس مخالف (۳۸ مطلب مشابه)
سلام به همه خواهر و برادرهای گلم
یه قضیه ای یه مدته ذهنم رو درگیر کرده و مطمئناً این سوال خیلی از دخترهای هم سن و سال منم هست که متأسفانه تو جامعه ما خیلی رواج پیدا کرده. صد البته با راهنمایی های شما داداش های مهربون، خیلی از دخترهایی که این موردها داره براشون پیش میاد، و می خوان از اصل قضیه سر در بیارن، تاثیر می گیرن، می فهمن، درک می کنن از ته دل، و پاک میمونن. و چون دنیا تمام آینه ایست از اعمال و کردار خودمون، شما پسرها هم ناموس خودتون حفظ میشن از خطرات.
من واقعاً دوست دارم از پسرها بپرسم (خواهش میکنم برای جواب دادن اول فکر کنین خواهر خودتون پرسیده، با صداقت جواب بدین و راهنمایی مون کنین)
ببینید منه دختر حتی اگه ادعا هم داشته باشم به هیچ عنوان نمی تونم کاملاً بگم یک پسر رو کامل میشناسم و هیچ وقت نمی تونم به قضایا و اتفاقات، تمام و کمال از دید یک پسر نگاه کنم. این قضیه برای خودم اتفاق نیافتاده خدا رو شکر.
سلام
میخواستم تجربه خودم رو از یک رابطه مجازی باهاتون به اشتراک بذارم؛
دور اطرافم رو میدیدم همه چیز از دور قشنگ بود، منم دلم خواست ولی وارد یک رابطه واقعی نشدم، بلکه وارد یک رابطه مجازی شدم با پسری که تو شهر دیگه ای زندگی میکرد و دورادور می شناختمش.
هر دو نفرمون دانشجو بودیم و همه چیز همون اولش خوب بود، اون اوایل حسی هم درگیر نبود و دوست هم بودیم ولی راست میگن که رابطه مجازیه ولی دل شکستن واقعی! نه یه حس عمیق ولی یه حس بیشتر خواستن به وجود اومد، موقعیتش نبود که با هم باشیم و من بارها عقب کشیدم از رابطه ولی باز هم خودم پالسهایی فرستادم یا خودش برگشت و منم ادامه دادم!
نتیجه ش شد ۹ ماه رابطهای که یک ماه برقرار بود دو ماه نه! از اون حس خوب اولیه هیچ خبری نبود چون رابطهای که بی سرانجام باشه طرفین رو سرد می کنه. کم کم فقط اگه کمک یا چیزی میخواست مثلاً مشورت سراغم می اومد و من براش وقت میذاشتم، حس بی ارزش بودن میکردم، حس میکردم این لیاقت من نیست که همچنین چیزی رو تحمل کنم وقتی عشقهای واقعی هنوز هم وجود دارن!
سلام
دختری ام ۱۹ ساله. سال دوم دانشگاه. چادری ولی خب امروزی نه اینکه مذهبی نباشم اما خیلی هم شدید نیستم. از سال اول از یکی از پسر های ترم بالاتر خوشم اومد. به خودم تلقین میکردم که من دارم بزرگش میکنم اصلا علاقه ندارم بهش، این یه حس الکیه و میگذره ...
وقتی میدیدمش تو راهرو ها یا کلاس های مشترک عمومی استرس تمام وجودم رو برمیداشت. خیلی سعی میکردم که به خودم بقبولانم که این استرس رو من در مواجهه با همه پسرها دارم، چون بالاخره سال اولمه و... ، ولی اینطوری نبود. دوست داشتم ببینمش اما خیلی کم پیدا بود. این قضیه تو دلم موند تا نزدیک تابستون.
به دوست صمیمی ام گفتم. البته اون موقع هم نمیدونستم چقدر جدیه، محض شوخی که هر کس یه کراش برای خودش انتخاب کرده بود و با اون میخندیدیم و این ها، اون کراشش رو لو داد منم بهش گفتم. از همون موقع انگار حس ام شدت گرفت.
توی تابستون داشتم دیوونه میشدم احساس میکردم واقعا دوسش دارم. یه کم هم رفته بودم تو این فاز که خب چرا من چون دخترم چون چادری ام نباید عاشق بشم... میدونستم دختری تو زندگیش نیست، یه تجربه ی شکست هم داشته قبل ورودش به دانشگاه. اون یه سال از من بالاتره.
سلام
میخواستم به دختران بگم وقتی به شما میگن وارد رابطه دوستی نشین فکر نکنین از لج تونه یا از دمده بودنه، خیلی کم پیش میاد دوستیهایی که چارچوبش درست باشه و واسه سرگرمی نباشه.
من دلم شکسته، همیشه دلم میخواست یکی هم منو دوست داشته باشه تا اینکه با یه پسری وارد رابطه شدم، حکم یه زنگ تفریح ذو براش داشتم؛ یه رابطه ی طرفه با ی عالمه دوستت دارمهای الکی...
ولی در رفتار دور از علاقه!؛ میگن مشکلات تون رو بگین با طرف تا حل بشه ولی اینجا انگار برعکسه وقتی می خوای صادق باشی و حرف از احساست بزنی آدمها سه گروه میشن یا یه چک سفید امضا ازت میگیرند با حرف هات یا گفتاری و رفتاری پشیمونت می کنن یا کمکت می کنن که چقدر دسته سوم کم شده تو این دوره زمونه!
تا از احساساتم حرف زدم؛ از دلخوری هام گفتم؛ تا گفتم فلانی ما این مشکلات رو داریم، رابطه مون درست پیش نمیره، آینده نداره سرد شد، اون که میگفت دوستم داره بهم فهموند چرا قلبم هیچ وقت حرف هاش رو باور نکرد.
سلام
میخوام باهاتون صادق باشم، من با یکی از هم کلاسی هام دوست شدم ولی از حد و حدود عبور نکردیم و اولین دوست پسرم هم بود و میدونم که اشتباه کردم!
اون میگه خیلی منو دوست داره (نمیگم عاشقمه، ولی میدونم بهم احساس داره، حتی از قبل شروع رابطه) ولی فعلا نمیتونه ازدواج کنه و این اطمینان تو حرفش نیست که اگه منتظرش بمونم ازدواج میکنیم (وگرنه آدم تنوع طلبی نیستم اگه این اطمینان رو بهم میداد پاش میموندم) و یه کم آرمانی فکر میکنه.
واسه همین منم دل سرد شدم و چند بار خواستم ازش جدا بشم، دفعه آخر یه هفته حرف نزدیم، باز پیام داد و یه کم بحث کردیم و آخرش تقریبا دعوا کردیم! البته بخاطر این شرایط در واقع مجازی بحث کردیم ولی آخر هر دومون خسته میشیم و واقعا نتیجه نمیگیریم و حرف هم رو نمیفهمیم!
اون میگه حتی اگه جدا بشیم بازم منو دوست داره، نمیخواد از زندگی هم کامل هم دیگه رو حذف کنیم، ولی من میگم جدایی مون اتمام کلی رابطه باشه، چون من دیگه نمیخوام دیگه رل بزنم و علی رغم تصورم انگاری نمیشه، خیلی وقت ها فقط عادی دوست بود با یه جنس دیگه، با توجه به تربیت و فرهنگ ایران و جدایی جنسیتی هجده ساله!
سلام به دوستان خانواده برتر
من همونی هستم که دو سال پیش دقیقا بهار ۹۷ اینجا سوال کردم که دنبال دختر چادری هستم نمیتونم پیدا کنم تا حالا با کسی دوست نشدم و ...
یادمه خیلی ها من رو راهنمایی کردید که برم دوست بشم، یادمه خیلی ها بهم گفتن خشکم تفکراتم و باید تغییر بدم، از روی ظاهر نباید انتخاب کرد، و خیلی از این چیزها اما من امروز از همه اون هایی که این چیزها رو بهم گفتن ناراحتم، دلم شکسته، دلخورم، گله دارم. من خشک مذهب نبودم مذهبی هم نبودم فقط چادری دوست داشتم، بگذریم ...
بعد اینکه اینجا کلی بحث کردیم در اون پست و پست های دیگه یادتون باشه بلاخره تصمیم به تغییر گرفتم و به خودم گفتم اصلا شاید اشتباه کنم، چادری و غیرچادری نداره، ذات آدم مهمه و ...
بهم گفتن که باید عاشق بشی و اگه یکی عاشق بشه با شرایط کنار میاد و دختر چادری و معرفی و ازدواج سنتی معامله هست و احساس و عشقی نیست و ...، اما من دقیقا دو سال تجربه و جستجو کردم دو سال به این حرف ها پیش رفتم و آخرش فهمیدم همه اینها غلط بود ...
سلام
من یه دختر بیست ساله م. یه آقای رو از یکی دو سال قبل میشناسم. بهم پیشنهاد دوستی داد قبول نکردم اما خب دوستش داشتم. (قبول نکردم چون قصد ازدواج نداشت) پسر خوبیه کلا بخوام بگم. تا الان هم با کسی نبودم موضوع اینه گاهی تو اینستاگرام حال و احوالی میکنه منم جواب میدم یه جورایی منو دوست خودش میدونه انگار.
دوست دختر داره ولی دوست اجتماعی براش جداست. مثل اینکه کات کردن دیشب اومده بود سلام مشورت و درد و دل با من بعنوان دوستش! که چه کنم و این حرف ها. نمیدونم درک میکنین سخته واقعا پسر مورد علاقه ت بیاد باهات در مورد رابطه ش با یه دختر بگه و نظرت رو بخواد بگه چه کنم!
من سعی کردم کاملا بی طرفانه و نظرات واقعیم رو بگم ولی خیلی ناراحت شدم در اصل با اینکه ظاهرم رو حفظ کردم تو حرف و پیام. دیر وقته و خوابم نمیبره! آقایون سلام و مشورت با یه دختر اونم با اینکه میدونین سابقه احساسی نسبت بهتون داره در مورد روابط تون درست نیست، حالا شما هی بگید دوست اجتماعی و این حرف ها.
سلام
اول از هر چیز بگم معتقدم توی دنیا اون چیزی که انسان ها رو یه جامعه میکنه شباهت هاشون نیست، بلکه درک درستیه که از تفاوت هاشون دارن، (جایی این جمله رو خوندم)، این رو گفتم چون به عقاید مختلف در صورتی که آسیب زا نباشن واسه جامعه احترام قائلم و تک بعدی نیستم.
اما با کمک کردن به همدیگه و به اشتراک تجربیات مون شاید بتونه راهمون رو روشن تر کنه. راستش تو محیطی که من هستم دوستی دختر و پسر رو بد میدونن، حالا به دلایل تعصب بیشتر، البته طبق تبعیضاتی که هست واسه پسرها عیب نیست ولی دختر عیبه!
به هر حال کاری با این ندارم من خودم تا چند سال پیش تمایلی به دوستی با پسر نداشتم ولی دوست و آشنا رو میدیدم که در ارتباط بودن. نه اینکه از پسر ها بدم می اومد نه، اما میگفتن بده و این ها نمیرفتم سمتش.
شخصا خودم فکر میکردم و هنوزم میکنم که پسرها و دخترها میتونن روابط اجتماعی در چهارچوب احترام با هم داشته باشن، مثل محیط دانشگاه یا همین وبلاگ که کاربرها با هم صحبت میکنن.
سلام
پارسال همین موقع با دختری آشنا شدم که خیلی زیبا بود، تو همون نگاه اول عاشقش شدم، بهش پیشنهاد دوستی دادم، اونم قبول کرد ولی بعد مدتی چیزهایی بدی درباره ش فهمیدم، به عنوان مثال قبل من با دست کم پنج تا پسر دوست بوده و رابطه داشته، خلاصه به هر بدبختی بود خودم رو ازش خلاص کردم، خیلی سخت بود برام چون واقعا عاشقش بودم تا یه مدت افسرده بودم، اینم بگم اون هیچ حسی بهم نداشت و صرفا برای گذران اموراتش با من بود، الان که چند ماه گذشته با یه دختر دیگه آشنا شدم جهت ازدواج، ولی حسم اون طوری مثل قبل نیست.
الان دو ماهه با همیم، ولی مثل یه دوست معمولیه واسه م با اینکه خیلی مهربونه و دوسم داره و هر کاری بگم میکنه، خیلی از معیارهام رو هم داره ولی اینکه حسم مثل اون دختر قبلی شدید نیست نسبت بهش منو دو دل کرده، میترسم برم جلو، میترسم بیشتر ادامه بدم، نمیخوام احساساتش رو به بازی بگیرم و بعد بگم نمیخوامش.
اون دختره الان ازدواج کرده یه ماهه خیلی افسرده شدم، حالم بده واقعا با هر چیزی احساساتم میزنه بیرون، فکر میکردم یکی دیگه میتونه جاش رو پر کنه ولی نشد، فکر نکنم دیگه تا آخر عمر یه نفر رو این طوری دوست داشته باشم، از این طرف هم نمیخوام کسی که الان باهاشم رو از دست بدم چون واقعا دختر خوبیه، الان تنها مشکلم سر احساساتمه.
سلام
پسرم و ۲۳ سالمه، مشکل روحی دارم، نمیتونم احساساتم رو بروز بدم و اکثراً احساساتم رو سرکوب میکردم، این مشکلم رو به هیچکس نگفتم به دلایلی، به خاطر همین از طریق اینترنت با یه دکتر روانشناس مشکلم رو در میون گذاشتم و از طریق چت و ویس بهم مشاوره میداد، اولین جلسه که با هم حرف زدیم دستوراتی بهم گفت منم به این دستورات عمل کردم و خدا رو شکر حالم بهتره، ولی در دومین جلسه از من چیزی هایی خواست که زیاد باهاش موافق نبودم.
ازم خواست که برای تقویت بروز احساسات با یه دختر خانمی دوست بشم و باهاش ارتباط عاطفی برقرار کنم و چون دختر احساساتی هست اگر با دختر حرف بزنم و همراهش باشم این ارتباط تو بهبودی مشکلم که بروز احساسات هست بهم کمک میکنه و حتی بهم گفت نترس اگه دیدی یه خورده اوضاع داره بد میشه کات کن.
شاید خانم دکتری که این موضوع برام مطرح کرد زیاد این مسائل براش عادی باشه چون تو تهران زندگی میکنه ولی هم خودم و هم تو جایی که زندگی میکنم این موضوع مهمی محسوب میشه و دکتره خیلی رو این موضوع تاکید داره، حتی گفت برای شروع اول از چت کردن با دختر شروع کن بعد ارتباط رو بیشتر کن.
سلام بچه ها
واقعیتش من مدتی با پسری دوست بودم و در طول مدت دوستی متوجه خیانت هاش و روابط موازی شدم. بعد این قضیه سرد شدم نسبت به رابطه، این وسط هم مشکلات و دعواهایی بین مون اتفاق افتاد و در نهایت یه روز برگشت تو اوج ناباوری بهم گفت یکی دیگه رو میخواد برای ازدواج و رابطه رو کات کرد.
جوری که واقعا شکستم، تو بدترین شرایط تنهام گذاشت. ولی بعدش دوباره برگشت. در حالی که هنوزم اون دختر تو زندگیش بود، منم نمیخواستم شخص سوم رابطه باشم و با وجود عشق و علاقه ی شدید و با توجه به ضربه ای که قبلا خورده بودم علی رغم میل شدیدم بهش کنار کشیدم و اونم رفت با اون دختر نامزد کرد.
الان به شدت از دست جفت شون ناراحتم، حس میکنم اون دختر خوشبختی منو گرفت و همین باعث شده به تلافی کردن فکر کنم، خب من مدتی که با این پسر در ارتباط بودم کلی آتو دارم ازش، بعضی وقت ها وسوسه میشم رابطه شون رو خراب کنم ولی میترسم.
آخه واقعا در حقم نامردی رو تموم کرد، نمی تونم بشینم خوشبختیش رو تماشا کنم. گند زد به زندگی و احساسم، حالا بره رخت دامادی به تن کنه؟، گیر کردم بین دو راهی از یه طرف میگم بیخیال شون بشم و به خدا واگذار کنم، ولی میبینم طاقت نمیارم بشینم دست رو دست خوشحالی و روزهای با هم بودن شون رو ببینم.
سلام وقت تون بخیر
دختری هستم ۱۸ ساله. پنجم دبستان بودم برام گوشی خریدن. اون موقع ها بین دخترها باب بود که رمان عاشقانه میخوندن. یه جورایی انگار هر کس بیشتر و سریعتر رمان میخوند برنده بود. من نمیدونستم چه تاثیر بدی داره. یه مدت تا امتحان ورودی مدارس گوشیم رو ازم گرفتن. تو دوران راهنمایی تو اپلیکیشن های بی در و پیکر میرفتم. اطلاعات دروغ میدادم. تو اون برنامه، دو نفر بودن که من خیلی باهاشون صبحت میکردم.
به مسائل جنسی نکشید ولی میگفتن که به لحاظ عاطفی به من وابسته شدن و ...، همین دری وری هایی که بعضی از پسرها تو اپلیکیشن ها واسه مخ زنی میگن... گذشت تا دبیرستان که یه ارتباط مجازی دیگه داشتم. صمیمی بودیم و اعتماد داشتیم به هم. از مشکلات مون حرف میزدیم راه کار پیدا میکردیم سوالات درسی همدیگه رو جواب میدادیم. تا اینکه به مدت شش ماه این رابطه حالت عاطفی بدون هیچ ابراز علاقه ای به خودش گرفت. در نهایت ابراز علاقه کردیم و یک روز بعد طی جریانات مضحکی فرو پاشید. چه بهتر البته.
حالا که بزرگتر شدم، توبه کردم. ارتباطم رو با تک تک شون قطع کردم. دیگه دلم با حرف هاشون نلرزید. جمع کردم خودم رو. فقط یه درگیری بزرگی برام موند.
با سلام به همه خوانندگان
یه مساله ای هست که خیلی مهمه در مورد ازدواج و دوست دارم کاملا بی طرفانه و به دور از احساسات و جهت گیری همه دوستان نظرشون رو بگن.
فرض کنین من بعنوان یه پزشک (که خیلی هم ازم مشورت خواهی میشه در این مورد بخاطر مسایل خاصی) درباره ازدواج به همه اون هایی که ازم مشاوره میگیرن بگم که سابقه اعتیاد و بیماری های اعصاب و روان رو کاملا از همسر و نامزدتون پنهان کنین چون این مربوط به گذشته افراده و زندگی گذشته هر کسی به خودش مربوطه! این چقدر به نظرتون منطقیه؟
الان ما به وفور میبینیم که شدیدا تبلیغ میشه روابط قبل ازدواج تون رو به همسر نگین (که البته تو برخی موارد هم نباید گفت)، ولی از نظر (علمی) کشی که رابطه قبل ازدواج داشته با کسی که اعتیاد و سابقه مصرف مواد داشته از نظر نورو فیزیولوژی و حتی روانشناسی و روانپزشکی تقریبا یکسانه، توی هر دو مورد سیستم دوپامینرژیک مزولیمبیک (و کلا سیستم پاداش مغز) فعال و درگیر هست.
به عبارتی فرقی نداره که کسی مواد مصرف کنه به لذتی برسه یا کسی که بخاطر فشار تنهایی و نیاز طبیعی وارد رابطه ای بشه و لذت ببره (هر نوع لذتی احساسی عاطفی جنسی) در هر دو حال این سیستم درگیر میشه.