خانواده برتر

منم دقیقا همینم مامانم نمیذارع برم تو اشپزخونه چیز یاد بگیرم وقتی بقیه ازم میپرسن چرا هیچی بلد نیستی باور نمیکنن مامانم نمیذاره ولی خود مامانم هم غر میزنه میگه بدبخت کسی ک توروبگیره دوروزه برمیگردوننت ولی تقصیر خودشونه درستو بخون بیرون خونه کار پیدا کن بعدا هم میتونی هنر یاد بگیری بزنی تو سرشون ........

مقابله کن با افکار منفیت سعی کن کارایی که میترسی انجام بدی رو جرات کنی انجام بدی تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه خودتی  کتاب هم بخون کلی کتاب در این مورد هست ، باید خودت قدم به جلو بذاری و این راه سخت ولی شدنی رو طی کنی . با وجود ترسهات (از اینکه ممکنه اشتباه کنی ) برو جلو و ادامه بده . از اشتباه کردن نترس چون هرکسی ممکنه اشتباه کنه مهم اینه که بتونی رو پای خودت وایسی و مستقل بشی خودت به فکر خودت باش.

سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه

چقد بعضی پدر مادرا به بچه هاشون ضربه میزنن و روح و روانِ بچه رو به هم میریزن ...
یا افراط یا تفریط

چن سالتونه؟
الان درس میخونین؟
پسر فامیلتون چجور آدمیه؟
چه حسی بهش دارین؟ منفی یا خنثی؟
دخترخالتون الان چیکار میکنه؟ مجرده یا متاهل ؟ زندگیش چطوره ؟

ذهنتون ناخودآگاه شما رو با دخترخالتون مقایسه میکنه... بس که از بچگی مقایسه شدین

حتی شاید حال و روزِ شما ازون بهتر باشه ولی خب شما باطنِ آشفته ی زندگیِ خودتو داری با ظاهرِ زندگیِ ایشون مقایسه میکنی

روی اعتماد به نفستون کار کنین
کتابای مرتبط با انگیزه و اعتماد به نفس بخونین

ازین به بعد محکم رفتار کنین
اجازه ندین کسی بهتون توهین کنه

با مامانتون منطقی حرف بزنین که کاراش به این چنتا دلیل اشتباهه
هرچند قصدش شاید راحتیِ شما بوده ولی خب دوستیش شده دوستیِ خاله خرسه

سعی کنین کمتر با خاله و دختر خالتون مواجه شین
حداقل یه مدت زمان نیاز دارین تا خودتونو از نظر ذهن و اعتماد به نفس، بالا بیارین

از همین الان شروع کنین و خودتونو قوی تر کنین

ببین خواهرِ من

خودت زندگیِ خودتو بساز

شخصیتِ ضعیف و بی انگیزه ی سابقتو بکوب
از نو بساز
یه دخترِ قوی با اعتماد به نفسِ زیاد که هیچکس نمیتونه ناراحتش کنه، حرفِ هیچکس بهش آسیب نمیزنه

توی پرانتز بگم ، ارتباطتونو با خدا بیشتر کنین

بعدِ نمازِ اول وقت با خدا حرف بزنین، ازش بخواین بهتون آرامش و انگیزه بده

ذاتِ ارتباط با خدا باعث میشه آدم به آرامش و امنیتِ ذهنی برسه

خیره ان شاءالله

امیدوارم عاقبت بخیر بشین و به همین زودی از خودتون یه دخترِ قوی و شاد بسازین

من هم همینطورم

تورو خدا فک نکن بخاطر همدردیو دلخوشی دارم این حرفو میزنم  چون اینجوری خودم بیشتر ازهمه حالم از خودم به هم میخوره 

اما فرق من اینه ک من از طرف بابام اینطوری شدم انقد که همیشه جلوی کس و ناکس منو تحقیر کردو کلمه ی" نمیتونی" رو به اشکال و اقسام مختلف تو گوشم فرو کرد 

من وضعم ازتوخیلی بدتره  بخام یه حرفی تو حتی تو یه جمع دوستانه بزنم کلی با خودم کلنجار میرم که آیا درسته بگم یا نه که کلا از خیرش میگذرم واسه همین همه منو کم حرف و افسرده و ضد اجتماع و غیره میدونن 😒

ولی در عوض انقد نامه خود مخاطب و خدامخاطب نوشتم شدن سرگرمی خواهرم که یواشکی بیاد بخونتشون

منظورم اینه که هرچقد که با زبون حرف نمیزنم عوضش گوش خودمو خدارو(نعوذبالله)کر کردم انقد که تو ذهنم حرف میزنم

 ببخش میدونم  به هیچ دردت نخورد حرفام فقط خواستم از اونایی که جواب تورو میدن بخام واسه منم راه حل بگن منم خستم خیلی خسته الان بیس سالو دارم رد میکنم ولی هیچ اعتماد به نفسی ندارم برا هیچ کاری😔😔

به 2020

آره میخوام ادامه تحصیل بدم که از جو خونه دور باشم 

به **fateme**

سعی میکنم مثبت فکر کنم تو هم برام دعا کن

به شکست خورده

حالم چندان تعریفی نداره، متاسفم برا خودم و آرزو های خاک خوردم، دلم برا خنده های بچگیم تنگ میشه.بگذریم

من دانشجو بودم ولی نتونستم ادامه بدم رهاش کردم، تصمیم دارم برم کتاب خونه درس بخونم تا یه رشته خوب قبول بشم

پسر فامیلمون اصلا آدم موجهی نیست از هر لحاظ

حسی که بهش دارم اینه که میدونم نمیتونم کنارش خوشبخت بشم

دختر خالم دیپلمه، مجرده و منتظره یکی بیاد خواستگاریش که لیسانس باشه

سطح زندگی شون خیلی پایین تر از ما هست در هر صورت مامانش پشتشه و اعتماد به سقف داره

نماز میخونم، مادرم به قرآن خوندنم هم گیر میده

شرایط بدیه، شاید آخرش خوب باشه

ممنون از راهنمایی تون

به یه دختر

خیلی حس بدیه درکت میکنم

به غزاله

همین کارو میکنم ممنون

سلام 

احتمالا کمکی ازم برنیاد، فقط خواستم بهت تبریک بگم که دنبال راه حلی تا وضعیتت رو بهتر کنی

اگر امکانش رو داری از یه مشاور کمک بگیر که بهت تمرین و راه حل بده.  این مشکل یک شبه حل نمیشه،  باید آروم آروم روی خودت کار کنی...  و اگه امکانش بود روی مادرت

نمیدونم ارتباطت با مادرت چطوره، اگه تا الان از در اعتراض میرفتی جواب نمیگرفتی ببین یه در دیگه جواب نمیده؟ 

شاید من بیرون گود باشم بی راه بگم ولی محض پیشنهاد: جای اینکه بهش بگی که چرا چیزی یادم ندادی ازش به خاطر کارایی که کرده تشکر کن و سعی کن یه سری کارا رو کمکش انجام بدی. اینکه محیط زندگیت مشکل داره درسته، ولی اینکه توقع داشته باشی مادرت بهت یه سری چیزا رو یاد میداده صد در صد به جا نیست

تو شروع کن به تغییر، انشاءالله که خدا کمکت میکنه و نتیجه میبینی

امیدوارم موفق باشی

مادر شما میخواد با تحریک حسادتتون ی تکونی ب خودت بدی.انتظارم داره همون اول کارت شاهکار باشه.بنظرم برو پیش ی روانشناس کار بلد احتمالا با مامانتم حرف بزنه و نتیجه کارهای غیر عمدشو بهش گوشزد کنه.یا میتونی ازش بخوای کتاب شفای زندگی یا کتاب هایی در این زمینه رو بخونه.خودتم این کتاب رو حتما بخون.

عزیزم چند سالته ؟

ببین مادرت هم مقصر نیست 

ایشون این الگوهای رفتاری رو از نسل های پیشش گرفته 

داره مطابقش با شما رفتار می کنه

ولی ببین شما داری به دید انتقاد نگاه می کنی به این مسئله ! 

یعنی شما می تونی نقطه ی توقف این سیر باطل باشی !!!

ایشون نتونسته و بلد نبوده به شما حس تایید شدن بده ؟ 

- خودت خودتو تایید کن - خودت به خودت اطمینان بده

ایشون نتونسته زیبایی های رفتارشما و پتانسیل های درون شما رو ببینه و پرورش بده ؟

* خودت خوبی ها رو در خودت بشناس و پرورش بده و تقویت کن 

ایشون نمی تونه تو جمع به شما عزت نفس بده ؟

* خودت عزت مند زندگی کن !!!

بله سخته !

شما باید بار ندانم کاری چندین و چند نسل رو جبران کنی 

ولی راهی جز این نیست 

فرض رو بر این بذار که مادر شما نمی خواد که تغییر رویه بده و نمیشه هم تغییرش داد

خودت دست به کار شو برای خودت !

مطالب مربوط به self love  رو بخون - به من داره خیلی کمک می کنه ( یه کتابم دارم می خونم هر وقت کامل شد می تونم در موردش پست بذارم ) 

سلام🌱 

دختر خوب تو تنها نیستی 

آدمای همدرد تو به شدت زیادن

دلیلش هم این که اکثر مادر ها بیسوادن البته منظور از سواد

سواد تربیت بچه اس نه الزاما مدرک دانشگاهی

یا میخان زندگی نکردشون ب اجبار به بچشون تحمیل کنن

و یا بچه هاشون به جاهایی برسونن که خودشون خواستن نتونستن برسن

اینا در معنای واقعیش بد نیس

اما خوب اون نحوی ک ی مادر پیاده اش میکنه میتونه خیلی خیلی بد باشه

کل دنیا رو بگردی ب سختگیری مامان من جایی پیدا نمیکنی 

با اینکه من خودم ب شدت درس خون بودم اما تو سال های کنکور چنان فشاری ب من وارد میکرد که به کل شخصیتم و طرز فکرمو عوض کرد 

حالا چیزی ک از این سختگیری بدست آوردم چی بوده

ی رشته خیلی عالی توی بهترین دانشگاه علوم پزشکی کشور

و حالا چ چیزی از دست دادم

شخصیتم اعتماد به نفسم شادابی و روحیه ام

الان هر کی منو ببینه از هزار متری میفهمه ک افسرده ام

اما قبل به شدت با امید و با ذوق و خیلی خیلی شاد بودم

الان ی ناامید افسرده منزوی ک  ب خاطر تحقیر و کنایه سختگیری های بی جا و گیر دادن های بی مورد به شدت  احساس حقارت میکنه 

شخصا اگ خودم اجازه انتخاب برا زندگیم داشتم 

ترجیح میدادم توی ی دانشگاه سطح پایین تر درس میخوندم اما شخصیت ۱۶سالگیمو داشتم

اونجایی ک نوشتی مادرت جلو همه ایراداتو میگه

مامان منم دقیقا این مدلی بود و اگ ی روز از سرویس مدرسه جا میموندم کل فامیل خبر دار بود

یا میومد مدرسه و جلو معلما خیلی راحت منو ضایع میکرد در حالیکه من همیشه شاگرد اول مدرسه مون بودم و ارج و قرب خاصی پیش معلما داشتم و چیزای خیلی دیگه که همیشه آزارم میده...

حالا راه حل من برای شما به عنوان ی خواهر بزرگتر اینه ک

ازش دور شو این دوری از لحاظ بعد مسافت نیس بلکه ب این معناس ک 

خودتو ازش جدا کن وقتایی ک تو خونه است از اتاقت نرو بیرون یا کم برو بیرون

وقتی میخای ی کاری انجام بدی اصلا پیشش بازگو نکن

ازش نظر خواهی نکن

و یا سعی کن باهاش همکلام نشی( البته در مواردی ک بهت احساس بد میده نه در هر زمینه مثلا من در مورد درس اصلا باهاش حرف نمیزدم از ی حا به بعد

اما مثلا در مورد چیزای دیگه رابطه ام مثل بقیه مادر دختر ها بود)

و سعی کن آدم محکمی بشی ک بقیه اجازه دخالت توی زندگیتو به خودشون ندن

تا جایی ک امکانش هست

با ادب و آرامش جلو توهین و تحقیراش وایسا و جوابشو بده البته حواست باشه حرمت مادریو در هیچ صورتی از بین نبری

و اینو بدون بلخره اون ب خودی خود مادرته و حقی خیلی بیشتر از این حرفا ب گردنت داره

اما تو زمینه هایی ک تحقیرت میکنه باهاش هم کلام نشو

خداییش هر پدر و مادری خوبی بچشون میخان

گاها اشتباها ب خاطر سختی های زندگی خودشون ی سری رفتارهای نادرست با بچه هاشون میکنن ک کاملا ناخواسته است

پس هر جور شده احترامش حفظ کن و بهش محبت کن 

و اینو بدون دورانی ک در کنار خونوادتی به شدت کوتاهه

و خیلی زود روزهایی میاد ک تو خونه پدرت نیستی

و به شدت دلتنگشونی هر چند که توش خیلی بهت سخت گذشته باشه 

و همچنین بدون خونه پدری بهترین و امن ترین جای دنیا برای ی دختره🌿

امیدوارم ب زودی مشکلت حل بشه و به خودت بیای.

موفق باشید دختر خوب🍃

درستم بخون🌹 

چی بگم !! امان از بعضی رفتارای پدر و مادرا

من اگه جای شما بودم بیشتر از این که بخوام به دیگران ثابت کنم به خودم ثابت میکردم که هر کاری از دستم برمیاد.حرفای دیگران تا زمانی موثره که خودت باورش کنی و بالعکس.

چون گفتی دیگه آب هم نمیتونم بخورم نشون میده که بدجوری خودتو باختی ولی خیلی راحت میتونی با تجربه کردن کارایی که برات تابو بوده و فک میکنی نمیتونی انجامشون بدی  اعتماد به نفستو بدست بیاری.

حتی اگه شکست هم بخوری میبینی روحیت داره بهتر میشه چون تلاشتو کردی و از تجربه کردنشون نترسیدی.

فقط  هیچ وقت نفهمیدم اینایی که همینطور هنر میریزه از انگشتاشون کجا تشریف دارن ؟؟؟؟؟؟؟؟

شما که خوبی فک کن پسری رو اینجوری بار بیارن نذارن هیچکاری انجام هیچ مسئولیتی رو بپذیره فردا هم به زور دامادش میکنن یه خانم دیگه ای رو هم بدبخت میکنن .

به نظرم شما همین که می فهمی مشکل کارت کجاست خوبه اول باید تو یه زمینه موفق بشی تا بتونی مستقل بشی روی یه زمینه ای تو خودت کار کن یا حرفه های یادبگیر که بتونی پول دربیاری یا درس بخون که جایی استتدام بسی خلاصه روی اون زمینه خوب کار کن استقلال مالی مقدمه بقیه استقلال هاست

دوست عزیز شما خودت هم کوتاهی کردی درسته که پدر و مادرت تحقیرت میکنن و این قطعا اثر منفی میذاره اما شما برای مقابله با اون چکار کردی؟ اینکه اونا بهت برچسب بدن و خودت بچسبونی رو پیشونیت که هنر نیست. اونا گفتن دست و پا چلفتی شما بگو ثابت میکنم ک نیستم و بعد ثابتش کن. اگر روزی به جایی برسی که اونا بگن و برات مهم نباشه یعنی یه ادم نرمال شدی در غیر این صورت هر حرف اونا بازدهی شما رو از حالت عادیش هم کمتر میکنه.. البته ممکنه خیلی کارای خونه رو انجام بدین ازتون باز ایراد بگیرن و این شمارو ناامید کنه از طرفی کسی که تحقیر میشه ترس از انحام کارهارو داره و خود این ترسه باعث میشه بدتر از فبل انجام بدین امور رو. برای اینکه ترس رو از بین ببرین باید کارهای جدید انجام بدین بعد یه مدت اون کار عادی میشه و ترسش از بین میره و خیلی هم خوش ایند میشه. مثلا برای شروع به محیط های جدید برین مثلا خودتون رو به رستوران دعوت کنین.. کی ؟ من؟رستوران؟ بله شاید بعضیا سخت باور کنن که ادمهایی هستن که همین رستوران رفتن هم براشون ترس میاره چون تا حالا نرفتن . اینجوری کم کم ترستون میریزه و شجاعتتون بیشتر میشه هرچی بیشتر کارهای جدید بکنین ترس کمتری دارین. مثلا من خودم هیچوقت یادم نمیره که ارشد قبول شدم و تنهایی باید میرفتم شهر مقصد من تا قبل اون از حوزه شهرای اطرافم خارج نشده بودم یه دفعه خیلی سخت بود اون همه راه بحام برم. کلا در طول سفر استرس اخرش رو داشتم که ایا بتونم اونجا مسیر رو پیدا کنم؟ اگه پیدا نکنم چی؟ اگه وسایلمو بزنن چی و ... اما اون دفعه که رفتم استرسم خوابید دفعه بعدش به مراتب کمتر و دیگه این دفعات اخری برام جنبه تفریح داشت اصلا

به تست 3

من واقعا خیلی تحقیر شدم،تقریبا خیلی سال پیش روز معلم بچه ها پول جمع کردن که پیتزا بگیرن و اونروز و جشن بگیریم. ازش پول خواستم نداد. اونروز همه پیتزا میخوردن منم نگاشون میکردم.خیلی خرد شدم.اصلا معنی کاراشو نمیفهمم. خوبی اگه داشته به ضررم بوده، سعی میکنم مثبت فکر کنم.ممنون

به ا

حتما میخونم، ممنون

به الی خانوم

خیلی سخته. من اصلا حق انتخاب ندارم. حتی خودش برام لباس میخره. به نظرم خیلی نیاز به محبت داره

شایدم مشکل از منه، نمیدونم. ممنون بابت مطلبی که معرفی کردین

به setareh

میفهمم، خیلی خوب درکم کردی

راست میگی شاید بعدا دلم براش تنگ بشه

باید کتاب زیاد بخونم شاید دیدم تغییر بکنه

ممنون که نظر دادی، تو هم موفق باشی

به پسر خوب

من میتونم آشپزی کنم، فقط دور از چشم مامانم

یه بار که مسافرت بودن از روی کتاب قیمه درست کردم خیلی هم خوشمزه شد. ولی وقتی تو خونه ست از ترس سرکوفت بی موردش نمیتونم دست به چیزی بزنم، فقط میدونم که روحیه مو باختم

به امیدم

با کار موافق نیست، ولی میگه درس بخون تو فلان رشته

منم دارم میخونم ولی میخوام رشته ی مورد علاقه ی خودمو انتخاب کنم

به 00

منم بی تقصیر نیستم، شاید بتونم یه چیزایی رو تغییر بدم، ممنون

سلام 

تمرین گفت و گوی شخصی مثبت داشته باشید! مثلا وقتی تو موقعیت قرار گرفتید چشم هاتونو ببندید یه جمله مثبت به خودتون بگید، بگید من میتونم! من بلدم! کار ساده ای هست برای من!! یک لیست تهیه کنید از کار هایی که دوست دارید انجام بدید اما عدم اعتماد به نفس اجازه نمیده انجام بدید به ترتیب از اسون به سخت چالش انگیز باشن، مثلا اولیش تخفیف گرفتن از فروشنده!! مثاله البته... هرچیزی که تو اون احساس ضعف میکنی بنویس و بزار جلوت و هر روز یکی از چالش هارو انجام بده، میتونی تشویق هم بکنی خودت رو، درمورد مادرتون هم یک جلسه خانوادگی بزارید از قبل اعلام کنید فلان روز فلان ساعت میخوام درباره خودم صحبت کنم باهاتون، تو فضایی دور از اعتراض و بحث و دعوا مشکلاتتون رو بگید از روش ساندویچ استفاده کنید، قبل از شروع به انتقاد یک ویژگی مثبت از مادرت بگو مثلا میدونم دوست داری من پیشرفت کنم یا به فکر خوشبختی من هستی، بعد گلایه تون رو بگید، ولی من باید درباره ازدواجم با فلانی بیشتر فکر کنم نیاز دارم به نظرم احترام بزاری به اندازه ای بزرگ شدم که تا حدی تصمیم بگیرم و در اخر هم دوباره یک نکته مثبت بیان میکنید...البته نه اینقدر خلاصه که اینجا من گفتم! میتونید با این شیوه گلایه خودتون رو به مادرتون برسونید، درضمن جلسه خانوادگی محل بحث و جدل نیست مخل گفت و گوی مسئله مدار هست محل صحبت و خوش و بش خانوادگی هست خوبه اخر هر هفته جلسه داشته باشید بعدش هم مثلا خانودگی به تفریح برید.. بیشتر برای صحبت کردن هست، مادرتون هم البته اگر گلایه ای داره اونجا باید بگه.. توجیهش کنید که چرا میخواید جلسه بزارید.. شما این جلسه رو بزارید و درباره اعتماد به نفستون یکم روی خودتون کار کنید مطمئن باش بهتر میشی. مشکل غیر قابل حلی نیست دوستم فقط یکم باید از حیطه امن خودت بیای بیرون و دنبال چالش جدید برای خودت باشی.. دوست خوب هم البته میتونه خیلی کمکت کنه، حتی اگر با همون دختر خالت روابطتو صمیمی تر کنی کمک میکنه تو هم راه بیوفتی.. ولی پشت گوش ننداز، حتما تمرین انجام بده رو خودت، ادمای مطمئن و با اعتماد به نفس هم یک زمانی با ترس لرز وایسادن برای سخنرانی یه زمانی سوتی دادن تو یاد گرفتن رانندگی تو شغلشون تو مصاحبشون،شما هم شروع کن راه میوفتی کم کم.. 

سلام 

تمرین گفت و گوی شخصی مثبت داشته باشید! مثلا وقتی تو موقعیت قرار گرفتید چشم هاتونو ببندید یه جمله مثبت به خودتون بگید، بگید من میتونم! من بلدم! کار ساده ای هست برای من!! یک لیست تهیه کنید از کار هایی که دوست دارید انجام بدید اما عدم اعتماد به نفس اجازه نمیده انجام بدید به ترتیب از اسون به سخت چالش انگیز باشن، مثلا اولیش تخفیف گرفتن از فروشنده!! مثاله البته... هرچیزی که تو اون احساس ضعف میکنی بنویس و بزار جلوت و هر روز یکی از چالش هارو انجام بده، میتونی تشویق هم بکنی خودت رو، درمورد مادرتون هم یک جلسه خانوادگی بزارید از قبل اعلام کنید فلان روز فلان ساعت میخوام درباره خودم صحبت کنم باهاتون، تو فضایی دور از اعتراض و بحث و دعوا مشکلاتتون رو بگید از روش ساندویچ استفاده کنید، قبل از شروع به انتقاد یک ویژگی مثبت از مادرت بگو مثلا میدونم دوست داری من پیشرفت کنم یا به فکر خوشبختی من هستی، بعد گلایه تون رو بگید، ولی من باید درباره ازدواجم با فلانی بیشتر فکر کنم نیاز دارم به نظرم احترام بزاری به اندازه ای بزرگ شدم که تا حدی تصمیم بگیرم و در اخر هم دوباره یک نکته مثبت بیان میکنید...البته نه اینقدر خلاصه که اینجا من گفتم! میتونید با این شیوه گلایه خودتون رو به مادرتون برسونید، درضمن جلسه خانوادگی محل بحث و جدل نیست مخل گفت و گوی مسئله مدار هست محل صحبت و خوش و بش خانوادگی هست خوبه اخر هر هفته جلسه داشته باشید بعدش هم مثلا خانودگی به تفریح برید.. بیشتر برای صحبت کردن هست، مادرتون هم البته اگر گلایه ای داره اونجا باید بگه.. توجیهش کنید که چرا میخواید جلسه بزارید.. شما این جلسه رو بزارید و درباره اعتماد به نفستون یکم روی خودتون کار کنید مطمئن باش بهتر میشی. مشکل غیر قابل حلی نیست دوستم فقط یکم باید از حیطه امن خودت بیای بیرون و دنبال چالش جدید برای خودت باشی.. دوست خوب هم البته میتونه خیلی کمکت کنه، حتی اگر با همون دختر خالت روابطتو صمیمی تر کنی کمک میکنه تو هم راه بیوفتی.. ولی پشت گوش ننداز، حتما تمرین انجام بده رو خودت، ادمای مطمئن و با اعتماد به نفس هم یک زمانی با ترس لرز وایسادن برای سخنرانی یه زمانی سوتی دادن تو یاد گرفتن رانندگی تو شغلشون تو مصاحبشون،شما هم شروع کن راه میوفتی کم کم.. 

سلام 

راستش گاهی این ماییم ک دنیا رو بد میبینیم ، در حالیکه اونقدرا هم بد نیست !

حالا بیا با هم به جاهای خوبش نگاه کنیم 

مادری که میخواد درس بخونی 

مادری ک نمیزاره دست به کارِ خونه بزنی

مادری ک دوست داره ازدواج کنی 

حالا بیا مقایسه ای نگا کنیم و خوبیا رو ببینیم 

میدونی خیلی مادرا هم هستن ک نمیزارن دخترشون درس بخونه ؟

میدونی خیلیا مانع ازدواج دخترشون میشن ؟

میدونی خیلیا وادار میکنن ک بچه هاشون کلِ کارهای خونه رو انجام بدن ؟

ببین عزیزدلم 

تو بالاخره ازدواج میکنی و بالاجبار مجبور به پخت و پز و ... میشی ، پس وقت زیادی داری ، اینقدر ظرف بشوری ک بگی مامان کجایی ؟؟

بعدم هیچ کس دخترشو به زور شوهر نمیده 

مطمئن باش 

الان فقط به خودت برس ( روحی )

بخند 

خوشی کن 

و درس بخون ، مطمئن باش دانشگاه بری استقلال بیشتری هم بدست میاری !

همیشه چیزای خوبِ ماجرا رو ببین 

خدافظی 🌸👋

سلام آقای نجفی

خوب هستید؟

بابت همه زحمتاتون تشکر میکنم🌺🌺

من ی کامنت گذاشتم ک متاسفانه تایید نشده فکر میکنم ب خاطر اسم بردن اون فیلم هالیوودی باشه 

باید بگم اون فیلم اگر صحنه غیر اخلاقی هم داشته باشه توی نسخه دوبله شده سانسور شده

و اینکه باید بگم فیلم ارزشمندیه و امیدوارم تایید بشه

بازم هر جور ک شما صلاح میدونید و فکر میکنید درست تر هست🌹

امیدوارم همیشه سالم و سلامت در کنار خونوادتون باشید🍃

سلام

این کتاب رو حتما بخون : کتاب اثر مرکب دارن هاردی

سلام دوست من توحق داری ازاین رفتاراناراحت باشی ولی هیچ ناراحتی واندوهی بالاترازنبودن مادرنیست اینو به این خاطرمیگم چون سالهاست حسرت فقط صدازدن اسمشودارم قدرشوبدون میدونم این حرف خیلی تکراری شده ولی چیزی جزحقیقت نیست سعی کن روخوبیهاش تمرکزکنی خدامادرتوبرات حفظ کنه ان شاء الله.

دختر خوب

هم رو شخصیت خودت کار کن هم رو شخصیت مادرت

اگر ایراد گرفت اخم و تخم نکن. انتقام رفتار مادرت رو از روان خودت نگیر. بهش لبخند بزن. بهش خیلی مهربونی کن.

جواب اشتباهش رو با مهربونی بده.

ولی محکم وقوی باش

مطمئنباش روحیه شاد و بیخیال و قوی تو، روحیه مهربان تو اون رو هم مثبت می کنه. عوضش می کنه.

نیاز نیست بخوای چیزی رو بهش ثابتکنی. همینکه به خودت ثابت کنی بقیه اشتباه می کنند، کافیه. اون وقت برای ایشون هم مسجل میشه که تو از پس هر کاری برمیای

به مهسا

پیشنهاد خوبی بود ممنون

به unknown

آره خب، به نظرم بد منو نمیخواد، ممنون خدافظی🌸

به پسر بوشهری

سلام چشم ممنون

به نرگس 22

حق با شماست نبودش هم سخته، انشالله خدا توفیق بده همدمش باشم، ممنون عزیزم سلامت باشی

به ...

سعیمو می کنم ، امیدوارم نتیجه بده

واقعا متاسفم برای این کمبود عزت نفس و دید بدی که بعضی از ما ایرانی ها نسبت به خودمون داریم دختر و پسر هم نداره متاسفانه تربیت بد و ناآگاهی بعضی والدین در ضمینه ی تربیت فرزند واقعا داره جامعمون رو مریض و افسرده بار میاره. اما این که به ما یاد نداده شده که خودمون رو دوست داشته باشیم به خودمون احترام بگذاریم و پچ پچ ها منفی ذهنمون رو خنثی کنیم دلیل نمیشه که ما هم توی رکود و افسردگی بمونیم و هیچ کاری نکنیم با پیشنهاد پسر بوشهری موافقم کتاب اثر مرکب خیلی پیشنهاد خوبیه تو باید بتونی خودت رو از این بی هدفی خلاص کنی و بالا بکشی تو باید اول به خودت و بعد به خانوادت و همه ی دنیا ثابت کنی که اگر بخوای می تونی هر کاری رو انجام بدی. بهت پیشنهاد می کنم برای درمان خودت و مادرت حتما پیش یک مشاور خبره برو چون به نظرم رفتارهای مادرت یه کم غیرعادی هستن. اصلا پیشنهاد نمی کنم که ارتباطت رو با مادرت کاملا قطع کنی چون تاثیراتش بعدا و در تربیت فرزند خودت آشکار میشه. اگر همین الان اقدامی نکنی این دردها روی هم تلنبار میشن و تو رو مریض تر از حالا می کنن حتما خودت رو درمان کن حتما برای بهبود ارتباط خودت با مادرت تلاش کن چون اگر الان درمان نشی بعدها به صورت نا خودآگاه می خوای زندگی نزیسته ی خودت رو به فرزندت هم تحمیل کنی که چه بسا ممکنه از تو مادری بد تر از مادر خودت برای فرزندت بسازه. و در آخر هم این که این مریضی های روحی رو جدی بگیر و سریعا برای درمانشون اقدام کن همون طور که سردرد های تکرار شونده یا دل درد های مداوم نشون دهنده ی وقوع یک سری اتفاقات بد در بدن تو هستند این حالات روحی مداوم که حال تو رو بد می کنن هم نشون دهنده ی وقوع یک سری اتفاقات بد در روح تو هسند پس اونها رو جدی بگیر.

عزیزم، از همین الا هم می تونی مستقل بشی. 

منم شرایطی مثل تو رو داشتم. ولی با تمرین و ممارست خودم رو درست کردم. تو اینترنت و... کلی مطالب آموزشی در حیطه های مختلف هست، از آشپزی، نکات خانه داری، نحوه ی حرف زدن، تزیین، سفره آرایی،.سعی کن از چیزای کوچیک شروع کنی تا برات لذت بخش باشه، و کارات رو در معرض دید اطرافیان قرار بدی. و نکته ی دیگه ای هم که هست، هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت به اجبار کسی، تن به ازدواج نده. شرایط رو بررسی کن، به مشاور خبره مراجعه کن و بعد عاقلانه تصمیم بگیر. به این سادگی تو تبدیل به یه آدم مستقل می شی. می دونم مقایسه شدی، تحقیر شدی، می دونم دلت شکسته، ولی اینا همش از کوته فکری اطرافیانت هست. خدا به هر کسی استعداد و توانایی خاص خودش رو داده. توام اگر تو زمینه استعداد های خودت پیش بری، مطمئن باش خیلی ها هم از جمله همون دختر خاله ات غبطه تو رو خواهند خورد. ولی یه نکته رو همیشه یادت باشه، بهترین دوست آدم کتابه، تو وقتی شروع به خوندن کتاب کنی، کم کم ذهنت به روی همه چیز باز می شه. از کتاب های ساده و قابل فهم شروع کن مثل کتاب های باربارا، و یه دفعه مثل الیس در سرزمین عجایب می بینی عجب دنیای بزرگ و اسرار آمیزی به روم گسترده شده. به این جهت می گم باربارا رو بخون چون شرایط مشابه زندگی ماهارو داشته و سعی کرده خودش رو نجات بده. مخصوصا کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی. یا کتاب اعتماد به نفسش. عزیزم اگر حتی یه روز فقط تونستی خوشحال باشی یا خنده رو لب کسی بیاری، مطمئن باش رسالتت رو انجام دادی، زندگی اون قدر ها هم پیچیده نیست. چه بسا که تو درست فکر می کنی و اطرافیانت در گمراهی به سر می برن. می بوسمت. مواظب قلب مهربونت باش.