خانواده برتر

باید ب خونوادت بگی دیگ. عزیزم همه جا آدم خوب و بد داره. دلیل نمیشه چون طرف تحصیل کردست پس سره کارت نزاره. اتفاقا ممکنه برعکس هم باشه. اگه قصدش ازدواج باشه وقتی حرف خونواده رو جلو بیاری، اونم پات میمونه. ولی اگه قصدش دوستی باشه، وقتی حرف از خانواده بیاری، اونم با یک ضربه بزرگ تورو ول میکنه. بعدشم هیچ وقت اعتماد نکن. شاید اون گرگی در لباس میش باشه. شاید میخاد از تو سوءاستفاده کنه. خونوادت هم که تویه اون شهر نیستن. با علاقه تصمیم نگیر..

ببخشید رک می گم ولی مختونو زده حتما خوانوادتونو درجریان بزارید خواهش می کنم قدر خودتوبدون  نزار سرکارت بزاره

سلام.

سلام

سلام

معمولا اینجور مواقع ، اگه مستقیما به طرف مقابل بگید من اهل دوستی نیستم ; یکی از دو حالت زیر اتفاق می افته .

‏۱- اگه طرف مقابل ، قصدش ازدواج باشه ; هم ممکنه بهش بر بخوره و از پیشنهادش عقب نشینی کنه و هم ممکنه از حرف شما خوشش بیاد و اینو به عنوان یکی از ویژگی های خوب شما حساب کنه .

‏۲- اگه قصدش دوستی باشه ، وانمود می کنه که از حرف شما خوشش اومده و الکی بهتون میگه " منم قصدم دوستی نیست و از این چیزا خوشم نمیاد" .

اینجا بهترین کاری که می تونید انجام بدید ، اینه که حرفی بزنید که قابلیت اجرایی داشته باشه و اونم استراتژی واقعی خودشو نشون بده .

یعنی باید بهش بگید که این آشنایی باید زیر نظر خونواده هامون انجام بشه و این اصلا ندید بدید بازی نیست . چون این شیوه ی آشنایی ، ریسک این ارتباط رو تا حد زیادی کاهش میده و باعث میشه شما با اطمینان بیشتری قدم بردارید.

طبیعتا نمیشه از تحصیلات کسی به این پی برد که آیا اون قصد سر کار گذاشتن دخترو داره یا نه و این بیشتر به فهم و شعور طرف مقابل و اینکه چه دیدی نسبت به دخترا داره ، ربط داره . ضمن اینکه اگه بهش بگید که باید تحت نظر خونواده هامون ارتباط داشته باشیم ، جواب این سوال تون مشخص میشه . ولی من احتمال میدم قصدش آشنایی برای ازدواج هست . هر چند که نمیشه بر اساس احتمالات جلو رفت . چون هم می تونه درست باشه و هم اشتباه

منظورت از دوستی چیه؟ 

عجب ...اسمش عوض شده پس نمیدونستیم... قبلا اسمش دوستى بود الان شده ارتباط... چه با کلاس!! 

یک پسر به این سن اومده له یک دختر ۱۰ سال کوچکتر پیشنهاد رابطه برای آشنایی میده، نمیدونی برای چیه؟ برای دوستی و سواستفاده

 عین همین اتفاق یک ماه پیش واسه من پیش اومد البته تو خیابون 

 🔊" وقتی تصمیمت و گرفتی ما چی بگیم، با این حرفا صد درصد باهاش وارد رابطه میشی این اولا،   ثانیا ؛ اینکه میگی تجربه ندارم خامی و بی تجربگی شما صرفا واسه خواستگارت جذابیت داره نه یه دوست، ثالثا ؛ شاید قصدش ازدواجه واقعا کی میدونه اممممممما محتاط باش، چون کم سنی اولش احساسی میشی، همینم میشه نقطه ضعفت و به همه حرفاش گوووووش میدی، به نظرم با بابات حرف بزنی خیلییییییییی منطقی تر راهنمایی میکنه،" کلا جنس زن کاری به جریان یه ماجرا نداره؟ میخواد آخر ماجرا رو ببینه، فقط نتیجه واسه ما مهمه، مردا تو این موردا دقیقا ترن.... یا علی

خواهر من مشخص نکردین هدفتون از این رابطه چیه!؟
میخواین ازدواج کنین!؟
میخواین دوست باشین!؟
چیکار میخواین بکنین!!!
تو اینطور رابطه ها اکثر اوقات خانوم ها هستن که اسیب میبنن!
که حداقل اسیب اینطور رابطه ها روحی و عاطفی هست!!!
اگه هم برای ازدواج میخواد شما بگین رسمی بیاد جلو!
اگه نیومد!مشخصه که هدف ایشون چی هست!
ندید بازی اینه!بعد از یه مدت روح و جسمتون رو به بازی بگیره!
از شما سو استفاده کنه!و به راحتی شمارو ول کنه بره سمت کس دیگه ای!
نمیگم هر کسی که دوست پسر و دختر شدن!شیطان هستن!و یا هیچ وقت به ازدواج ختم نشده!
اگر به ازدواج ختم شده !خیلی کم!!!
و خیلی اوقات با مشکلات همراه هست!
و حتی تو کشورهایی که اینطور رابطه ها جریان داره!
همدیگه رو به خانواده ها معرفی میکنن!
ماشالله ایرانی جماعت دست غربی ها رو تو اینطور رابطه ها بستن!
و بعدا که ضربه خوردن!میان میگن مردها فلانن!زن ها بیسارن!
خواهرم حواست رو جمع کن!!!

سلام دوست عزیز

سلام

یک انسان تحصیل کرده هیچوقت کسی رو سرکار نمیزاره چون تو مدرکش نوشته این کار رو نکن اونم گفته چشم

یک انسان با شغل خوب هیچوقت کسی رو گهراه نمیکنه چون قبل اینکه بره سرکار سوگند شرف خورده اینکار رو نکنه
خواهرم اخه ندید پدید بازی یعنی چی این تریپ روشنفکری و اگه به خانواده بگم فکر میکنن املم یعنی چی
شما تا حالا پاک موندی و چند سال دیگم پاک بمون تا یه پسر عالی مثل خودت گیرت بیاد اونوقت خودت لذت میبری خواهرم زن دردانه هست عشقت رو نثار کسی کن که لیاقتت رو داشته باشه نه هر کسی از راه رسید کم نبودن کسایی که دوست شدن با جنس مخالف و الان پشیمونن نمیدونن چیکار کنن با این گذشته بدشون
اگه میخوای صداقتش رو بفهمی بهش بگو بیاد خواستگاری اگه نیومد که صد در صد همین طوره شک نکن که میخواد گولت بزنه

یادمان باشد طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

۱-احتمال سر کار گذاشتن هست. ( به طور کلی)

ب مامانت بگو.

برو هر کار میخوای بکن . اخه جواب این سوال از مطالعه بسیاری از مطالب این سایت کاملا روشنه 

چرا می خواهین اشتباهات هزاران دختر رو دوباره تکرار کنید ؟!
معلومه که باید خانوادتون با خبر باشن. 

ببین عزیزم بله ممکنه برای سرگرمی باشه ولی خب نمیشه همینجور قضاوت کرد

من اگه دختری که انتخابش کردم واسه آشنایی یه همچین حرفی بزنه میفهمم خانواده و شخصیت بسته ای داره و بی خیالش میشم

اگه ایشونو مد نظر دارید و از ایشون خوشتون اومده میتونید خانواده هاتونو در جریان بزارید تا باهم بیشتر آشنا شید و در آخر ازدواج کنین مهم اینه که شما دوسش دارین و اخلاقش به دلتون نشسته 

با سلام

اگه خواسته و نیت شما و اون اقا یک رابطه درازمدت متعهدانه یعنی ازدواج هستش ، قطعا خانواده شما به عنوان سرپرست و پناهگاه شما در جامعه باید بدونن . این رو مطمئن باشید هرچه روابط بیشتر در چارچوب خانواده باشه ؛  شان و شخصیت شما به عنوان یک خانم ، بیشتر حفظ میشه و احتمال بازی خوردن شما خیلی کمتر خواهد بود.

ارتباط داشتن بدون اطلاع خانواده ها که اصلا کار درستی نیست 

من تا مطلبتون رو خوندم از تختم پریدم پایین اصلا یه کم شوکه شدم این موقع شب.شما میگین ۲۰سالتونه تاحالا هم باهیچ پسری رابطه نداشتین بعداومدین اینجا که بقیه راهنمایی کنن که به خانوادتون بگین یا نگین؟عجب!!ببین خواهرمن بنده ۳۰ سالمه تمام فن وفرقه پسرهارو میشناسم چون خودم پسرم.این رابطه شما از اساس اشتباهه توی همین وبلاگ بارها دیگران اومدن گفتن ایهاالناس پسری که نیت خیر داره آدم حسابیه فقط وفقط دریک صورت میتونید رابطه داشته باشین که اونم اینه که پسره باخانواده یایک بزرگتر که بازهم خانوادش درجریان باشن تشریف بیارن رسمی خواستگاری.همین ولاغیر.شما۲۰سالته یعنی هنوز اول بسم ا... هستی اونوقت میگی به خانوادم بگم یانگم. یعنی شماتصمیم گرفتی رابطه داشته باشی.تجربه شخصی من وهر کیی که فکرش کنی دراین جور روابط عاقبت خوشی نداره.کم کمش افسردگیه زیادش نگم بهتره.اونم فقط واسه دختر نه پسر.پسری که ۳۰ سالشه یاخدا تاحالاکجابوده باچندنفردیگه بوده.من که مخالف صددرصدم توی خوده رابطه چه برسه به سئوال شما.الان که ۳ صبحه چندساعت دیگه بقیه میان مشاوره بیشتری میدن.امیدوارم تصمیم درست بگیری.درضمن نه که فکرکنی بگم اون پسره آدم بدیه.حتی بهترین هم باشه بایداز راهش واردبشه.جزاین به هرشکل دیگه فکر نکنم جز ضرر چیزی داشته باشه.

خانم جان ،موقعیت اجتماعی و تحصیلات اون آقا زیاد ربطی نداره به اینکه شما رو نپیچونه

 خواهرم نکنید این کارو...اگه اون خواستگاره باید رسمی بیاد جلو...سنشم کم نیست ....درضمن تحصیلات عالیه هیچ ربطی به پاکی واهداف غیرشیطانی طرف نداره ...اون تحصیلاتی خدایی وپاک هست که خدا روح معنویت...اخلاق..وبصیرت وتدین بهش داده باشه...کلی گفتم که به همه کسی اعتمادنکنید

سلام

سلام.
(جدا از مسئله ی کفویت ها و... )
 ندید بدید بازی چیه؟ از نظر من خیلیم باعث افتخاره که بزرگترا و خانواده دخترخانم از همون اول در جریان باشن و قبل از شکل گیری هر علاقه ای ؛ عاقلانه به مسئله ی ازدواج در چارچوب رسمی خودش پرداخته بشه .. حالا نمیگم انجام جز به جز خواستگاری و ازدواج با تمام رسم و رسومات سنتی وقدیمی که بعضا بی فایده و پوچ و دست و پا گیر و خرافه هستن ولی نه هم دیگه به این شکل که بدون هیچ قید وبندی حالا فقط به هوای ازدواج و...

خیلی از دخترا تو خود همین وبلاگ اومدن و بارها شکایت داشتن از اینکه به فردی اطمینان کردن و مدتی واسه آشنایی وقت صرف کردن با یه آدمی که به ظاهر متشخص و با کمالات بوده ولی یهویی بی خبر گذاشته رفته یا بهم زده یا گفته من کِی گفتم به قصد ازدواج و برای همیشه با همیم؟!این تو بودی که الکی خودت دنبال من راه افتادی و خواستگاراتو پروندی... یا یکی میگفت سه سال صبر کردم گفت کار پیدا میکنم هنوزم بیکاره و هیچ تلاشی نمیکنه؛ منم بخاطر علاقه ای که تو این مدت بوجود اومده نمیتونم ازش بگذرم از طرفی نمیتونمم این مسئله رو با خانواده م در جریان بزارم حالا دیگه بعد سه سال مخفی کاری...

پس نگو بنظر با شخصیت میاد تحصیلکرده میاد..یا بهش نمیاد اینکاره باشه... چرا اتفاقا بهمه میاد اینکاره باشن خخخخ 30 که چیزی نیس خیلیا دم دمای چهل سالگیشون از این رفتارا دارن

پس حیفه خواهر گلم خودت میگی هیچ شناختی از پسرا و جنس مخالف نداری از طرفی اهل رابطه های دوستی و اونطوریم نیستی ..سنتم که تازه 20 ساله نمیدونم 20 سال سن واسه دختر تو منطقه و شهر شما چه جوریه واسه ازدواج کمه زیاده معمول و رایجه ؛ کلا هر چیه الان که اول راهی و یک علاقه کمرنگی بوجود اومده از اون آقا پسر بخواین که همه چیز با اطلاع خانواده ها صورت بگیره و تشریف بیارن خواستگاری مخصوصا که تو شهر خودتونم ساکن نیستین ودانشجویین...
حتی یکی تعریف میکرد با پسری آشنا شده بود اولش با حضور خانواده ها مخالف بود و میگفت فقط میخوایم آشنا بشیم ببینم بدرد هم میخوریم یا نه ولی با اصرار من که حتما در جریان باید باشن  ؛یه وقتایی گوشی رو میداد یک خانمی صحبت کنه و میگفت خاله م هستن ..باز پسر بهونه میورد حالا خانواده من که در جریانن .خب پس خانواده خودت لازم نیست دیگه ! آخرشم پس از کلی انتظاری با اونهمه علاقه و وابستگی ول کرد رفت جواب تلفنم نمیده خاموشه ؛ معلوم نبود اون خانم خالش بود نبود؟ کی بود اصلا..

موفق باشی
______________________
http://khbartar.blog.ir/post/4888صفحه شخصی هرکی

سلام
خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدوردهنماییم کردید*حرفاتون کاملادرسته

سلام دوستان عزیزم اول ازهمه واقعاممنونم ازتک تک شماکه وقت گذاشتیدوراهنماییم کردید..ودوم اینکه من نحوه ی آشناییمون رونگفتم!مارویه واسطه هم معرفی کرد''اون واسطه یکی ازدوستای این آقاست که یه جورایی آشنای مابه حساب میاد!البته آقاهم من روزیاددیده هم دورادوروهم یه مدت دررابطه بایه مقاله ای استادراهنمای من بودن.
این آقارومن توی این2سال که دانشجوهستم زیاددیدم وخانوادشون روهم میشناسم چون خیلی سرشناسن وپدرشونم استاددانشگاهه..اماربطی به رشته ی من ندارن وپدرش هم من روندیده تاحالا..وخیلی هاهم خانوادشون رومیشناسن..وخانواده ی مذهبی هستن!من هنوزهییچ تصمیمی نگرفتم که جواب اون آقاروبدم یانه!برای همین هم ازشماراهنمایی خواستم*وهنوزباهاش ارتباط ندارم ..من خودمم صددرصدموافق هستم که بایدبه خانواده هااطلاع دادامایه مشکلی این وسط هست!که من روبه شک انداخت..

مشکل اینه که بابای من به زووووووروهزاربدبختی راضی شدمن بیام این شهرواینجادرس بخونم !چون هم زابنم نیستن!واگراین موضوع روبهش بگم قطعاناراضیه واجازه نمیده هم به خاطرسن این آقاوهم به خاطراینکه بابام خودش اینجانیست تادرجریان رفت وآمدمون باشه! ومیدونم اصلاهم به حرفم گوش نمیده !وتازه چون خانوادم هم پیشم نیستن میترسم بابام بهم بی اعتمادبشه!چون من خوابگاهی نیستم اینجاخونه دارم.وازطرفی هم من خیلی ازاین آقاخوشم اومده بااینکه دوتاازهم کلاسی های خودم خواستگارم هستن !ومیدونم الان کلی دعوام میکنیدکه چرا اونارو ول کردم وبه این فکرمیکنم؟!وحتماهم به خاطرشرایط خوبشه! ولی نه به خدامن به وضع مالیش کاری ندارم!پدرمن تاجرهستن وتوی شهرمونم خیلی سرشناسن وازلحاظ مالی ماخداروشکرخوب هستیم ..ومنم اینجابااینکه توی شهرغریبم ولی همه چی دارم هم ماشین دارم وهم خونه''پس اون آقاهم قطعامتوجه شده که اگه بهش جواب هم بدم به خاطرشرایط مالی وایناش نیست!!ولی چیکاااااارکنم توروخدا درکم کنیدمن واقعاازش خوشم اومده !کاش باهاش درمورداون مقالم اصلاارتباط نداشتم ورفتارش رونمیدیدم!خییییلی سنگین وجدی بوداصلاهم توی اون مدت حرف اضافه یایه کلمه شوخی یاخندیدن هم حتی بین ماردوبدل نشد!خیلی رسمی وجدی بود...ومن هم همینطور!من کلاآدم خشک وسردوجدی ای هستم ودرظاهرهم همینطورم!دست خودم نیست !خخ یکم به قول دوستم ترسناک نگاه میکنم!
من ازپیشنهادشون که به من ازطریق اون واسطه گفتن به شدت تعجب کردم!!وشوکه شدم!چون اصلابهش نمیومد!خلاصه بااینتوضبیحات طولانی که درموردش دادم واستون!وشماروواقعامثل خواهروبرادرهای نداشته ی خودم میدونم بازهم به نظرتون احتمال داره سرکاربزاره!؟

آقامحمدممنونم ازنظرتون خیلی لطف کردید*
این مخ زدن روخوب اومدی!خخخ ولی بازم هنوزمن هیچی نگفتم بهش

ممنونم ریحان خانوم بابت راهنماییتون*واقعامنم موافقم که ربطی به سن نداره ولی خوب شرایطش جوریه که اگه بخوادهم فک نکنم بتونه کسی روسرکاربزاره!بازم چه میدونم من تجربه ندارم شایداشتباه فک میکنم

ملوس خانوم ممنونم ازنظرتون ومنم دقیقانگران همون نکته ای هستم که شماعرض کردید!نگرانی خانوادم!متاسفانه من چون تک فرزندم مامان بابام هیچ جوری نمیخوان باورکنن که من بزرگ شدم !همش فک میکنن من دست وپاچلفتی ام وهیچ کاری هم بلدنیستم بدون اوناانجام بدم!همینجاهم باهزاربدبختی اومدم!بابام هزااارتاشرط وشروط وقول وقرارگذاشت که شهرخودمون بمونم ولی من واقعاازشهرخودمون خسته شده بودم وداشتم افسرده میشدم!دلم میخواست بیام بیرون ازاون شهر!بابام ومامانم بالاخره راضی شدن ولی اگه این موضوع روبگم بهشون هیچی مطمءنم که قبول نمیکنن بلکه شایدبی اعتمادهم بشن بهم!یکی ازشعارهای همیشگی بابام اینه که من به تواعتماددارم ولی به جامعه نههههه!!!خخخ راست میگه ولی من چیکارکنم که ازاین بنده خداخوشم اومده!

اگه قصدش خیر هم باشه

آقااسماعیل خیلی ممنونم ازنظرتون خیلی لطف کردید*این آقاهم تاحالاباهیچ دختری ارتباط نداشتن!یه باربه اصرارخانواده خواستگاری رفتن که چون خودشون راضی نبودن به هم خورده!وهمونجابه اون دخترخانوم گفتن که علاقه ای ندارن بهش وبااصراررفتن خواستگاری!!خخ چه میدونم والله منم حس میکنم اهل سرکارگذاشتن نیست!

ممنونم ازنظرتون*خیلی خیلی لطف کردید*
همونطورکه گفتم نمیدونم بگم متاسفانه یاخوشبختانه ولی تاحالاهیچ ارتباطی نداشتم تاخوب تربشناسمشون!برادرم نداشتم!برادرداشتن خوبه*البته برادربزرگتر"یه برادردوساله دارم که البته برادرخودم نیست*به سرپرستی قبولش کردن پدرومادرم*ولی خوب برادرمه به هرحال!خخ

سلام خواهر گلم.من قصد نصیحت کردن شما رو ندارم، چون شما خودت دختر عاقلی هستی و من هم در جایگاهی نیستم که بتونم کسی رو نصیحت کنم، آنچه که میگم حرف دل منه، که امیدوارم برای شما مفید واقع بشه.ببین عزیز دلم، بعد از خداوند رحمان، تنها کسانی که واقعا خیر و صلاح ما رو میخواند، پدر و مادر هستند.بعد از خداوند رحمان، تنها محرم و راز دار ما، که باید در جریان تمام اتفاقات زندگیمون، مخصوصا روابط عاطفی ما، قرار بگیرند، پدر و مادر هستند."البته این دو مورد که گفتم مربوط به قبل از ازدواج هست".اینکه شما میگی از ایشون بخواید که زیر نظر خانوادهاتون رابطه داشته باشید، نه تنها به قول خودت "ندید بدید بازی" نیست، بلکه نشانه ای از عقلانیت هست.این حس و حالی که شما الان داری، اقتضای سن شماست.دلت میخواد کسی باشه، نه از جنس خودت، نه از اغضای خانواده، نه از نزدیکان، یکی از جنس مخالف، یکی که بهش تکیه کنی، یکی که همه ی محبتی رو که در قلبت داری نثارش کنی، یکی که شما رو متفاوت از دیگران دوست داشته باشه و شما هم اونو یه جور متفاوت دوست داشته باشی، ولی؛ هر تصمیمی، هر اتفاقی، هر انتخابی، باید از راه درست و اصولی و منطقی پیش بره تا به نتیجه مطلوب و دلخواه ختم بشه، تا زیباترین و ماندگارترین رویداد زندگی انسان، یعنی عاشق شدن و عشق ورزیدن، به تلخترین تجربه ی بهترین دوران زندگی تبدیل نشه.پس اگر قرار شد رابطه ای رو با ایشون شروع کنی،حتمابا مشورت واطلاع خانواده باشه.ببین عزیزدلم،من قصدقضاوت ایشون روندارم،چون اصلا شناختی ازشون ندارم،حتماهمان مردشایسته ای هستندکه شما میگی.فقط یک نکته مهم؛و اون اینکه،نمیشه انسانهاروبا تکیه بر سن ومیزان تحصیلات و موقعیت تحصیلی یا خانوادگی قضاوت کرد،یابهشون اعتماد کرد.به قول معروف نمیشه با توجه به ظاهر،باطن انسانهارو شناخت.اگربه ایشون علاقه داری و ازاین علاقه مطمئن هستی و ویژگیهای ایشون مطابق با معیارها واهداف شمابرای ازدواج هست،پس بایدتمام سعی خودت روبرای شناخت وآگاهی از زوایای فکری،اعتقادی،ایمانی، اخلاقی ورفتاری ایشون بکنی، که خانواده دراین راه میتونندکمک موثری به شمابکنند.طبق گفته ی خودت،ایشون شرایط ازدواج براشون فراهمه.پس اگر قصدونیتشون خیرباشه وهدفشون ازارتباط باشما،ازدواج باشه،قطعابا خواسته ی شمابرای درجریان قرار دادن خانواده هاموافقت میکنندوبه خواستگاری شمامیاند. یا حق.

خیلی خیلی ممنونم که وقت گذاشتیدونظرتون روگفتید..
راستش آقای"یه پسری"من کلاباکلاس حرف میزنم!!خخخ
ونگران نباشیدمن اگه میخواستم بزارم ازم سوء استفاده کنه که نظرشمارونمیپرسیدم!
تازشم دورازجون کی گفته پسراعوضین؟؟همشون که عوضی نیستن بعضیاشون اینطورن*اونایی که به قول شماتیلفون خونه رومیگیرن پسرای خوبین*خخ منم ازاین به بعدبه این نکته توجه میکنم

خیلی ممنونم آقااسماعیل که وقت گذاشتیدونظردادید...راهنمایی هاتون واقعامفیدبودبرام

خیلی لطف کردیدکه نظرتون روگفتیدوراهنماییم کردید..اتفاقامنم تودلم گفتم این بابقیه فرق داره!خخ
ولی خودشون موقعی که پیشنهاددادن گفتن آشنایی بیشتربرای ازدواج!چندبارپیشنهاددادن بهم،دوبارازطریق اون واسطه ای که گفتم بهم رسوندن!ینی به اون واسط بینمون گفتن که بهم بگه وچون جواب ندادم خودشون بهم گفتن یه باراومدن دانشگاهم بهم گفتن که قشنگ معلوم بودداره ازخجالت واسترس آب میشه!دقیقاصورتش عین لبوقرمزشده بود!سرشم پایین بود!صداشم میلرزید!کلایه بارم توچشام نگاه نکرده!همیشه سرش پایینه!خخخ من نمیدونم چطوراصلامنودیده بااین اوصاف!بارآخرم تلفنی بهم گفت''وهربارم گفت که به خدامن اصلااهل سرکارگذاشتن ووقت تلف کردن واینانیستم وازاون خانواده هاشم نیستیم مامذهبی هستیم وفقط قصدم ازدواجه وشماروهم انتخاب کردم فقط بیشترآشنابشیم*و..
بازم میدونم که احتمال این هم هست که فیلم بازی کرده باشه!خخخ

ممنونم ازراهنماییتون خیلی لطف کردید*اتفاقایه مورددیگه مشابه این اومدخواستگاریم البته ردش کردم !چون خیلی مرموزوتوداروعجیب بود!خخ ودلیل اینکه به این آقادارم فک میکنم اینه که چون هم خیلی وقته میشناسمش وهم بابقیه فرق داشت واقعا..باهمه ی خواستگارام

خیلی ممنونم ازنظرتون"خیلی لطف کردید*واینم بدونیدکه وقتی اومدم ونظرتون رومیپرسم پس راهنمایی های تک تکشمادوستان برام باارزش ومهمه وبهش توجه میکنم*من هنوزهیچ جوابی به این آقاندادم ودرسته که سنم کمه ولی خنگ که نیستم خودموبدبخت کنم!تعریف ازخودم نباشه ولی آدم شناسیم خوبه وهوشم اینجورجاهاخووووب کارمیکنه مخصوصااینکه خیلی ریزبین هستم..به خاطرهمین تاحالاهیچوقت توی ارتباطاتم اشتباه نکردم وشکست نخوردم چه بادوستام ونزدیکام وچه دررابطه باعشق و..*به قول دوستم!من آدم ترسناکی اممممم!خخخ هرکی جرات نداره بامن شوخی کنه!!!

خیلی ممنون آقامحسن خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدوراهنمایی کردید...
خوب قصدمون ازدواجه این آقاهم بیچاره هزارباربهم گفت ..گفت که یه مدت مشخصی برای آشنایی بزاریم که وقت منم الکی نگیره..

خیلی ممنونم ازاینکه وقت گذاشتیدونظرتون روگفتید...من امروزحتمابه مامانم زنگ میزنم وبهش میگم این موضوع رو.ولی جرات ندارم به بابام بگم!خخ میگم مامانم بگه بهش

خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدوراهنماییم کردید.من حتمابه خانوادم امروزاطلاع میدم وبه این آقاهم میگم که حتمااینطورباشه بهتره!..
آقای بی اعصاااب شما چراعصبانی میشی ؟!نگران نباش کاربه اونجایی که گفتی نمیکشه

خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدوراهنماییم کردید*
آقایi@#هرکسی یه نظری داره منم الان اینطوری فک میکردم که نکنه اون آقافک کنه من ندیدبدیدم وازاین مدل ها!ولی الان نظرم عوض شد!بزارفک کنه ندید بدیدم ولی سرکارم نزاره!چون دودمانشوبه بادمیدم اگه بخوادمنودوربزنه!!خخ

خواهش میکنم عزیزم

دوست عزیز ازونجایی که تقریبن هم سنیم میتونم احساساتتو درک کنم مخصوصن که شما میگی از جنس مخالف شناختی نداری و تو خونوادتونم پسری نبوده 

خیلی ممنونم ازاینکه وقت گذاشتیدونظرتون روگفتید*من مشکلی بااختلاف سنی مون ندارم ومیدونم خانوادم هم خیلی به این موضوع گیرنمیدن !شایداول راضی نباشن ولی اگه هیچ مشکل دیگه ای نباشه بینمون دیگه به اختلاف سنی هم گیرنمیدن''چون توی خانوادمون اختلاف سنی10سال و11سال زیاده که صدالبته به روحیه واخلاق خودطرفین بستگی داره که باهم جورمیشن یانه!!؟؟الان مامان وبابای من هم سنن ولی بابام یه روحیه ای داره که نگوووو!انگار30سالشه!ینی به کسی بگه ازدواج نکرده هم باورمیکنن!!!خخ

من ب مامانم میگم

ازراهنمایی هاتون خیلی خیلی ممنونم بانو*وخیلی خیلی لطف داریدنسبت به من .راستش تصمیم گرفتم که به پسره(اسمش علیرضاست)خخخ بگم که اول ازهمه بایدبه خانواده هامون اطلاع بدیم وبعدشم میگم بهش که احتمال داره بابای من اجازه نده!که اگه اجازه ندادهم من به حرفش گوش میدم !وشماهم اگه خیلی منومیخوایی بیاخواستگاریم!خخ بعدش شایداجازه بدن که یه مدت واسه اشنایی باهم رفت وامدداشته باشیم..*ایناروخیلی محترمانه میگم بهش*ایشالله که عاقله و گوش میده!چون خیلی دوستش دارم!خخ وگرنه دورش روخط میکشم!بخداجدی میگم*

کسی که قصدش ازدواج باشه نمیگه بیا رابطه داشته باشیم بلکه فقط سعی می کنه ارتباطشو بیشتر کنه تا بشناسدت.خیلی از پسرهای 30 ساله هم هستن که با دخترا ارتباط دوستی دارن چون فقط از طرف خوششون میاد و در ضمن به خونوادشون هم سپردن دختری با ملاک های مد نظرشون براشون پیدا کنه.به دل نشستن فقط وقتی مطرحه که طرف بیاد خواستگاریتون.قرار نیست که هر کی به دل آدم بشینه باهاش رابطه داشته باشیم.بهش بگو اگه قصدت ازدواج و آشنایی هست اول با خانوادم صحبت کن حتی تلفنی.اگه قصدش ازدواج نباشه این کارو نمیکنه.هنوز اول راهی و 20سالته.بعدا موردای دیگه ای هم پیدا میشه که به دلت میشینن.بعد چند سال هم که دیگه احساست کمرنگ میشه و ملاک هات بیشتر برات مهم میشه تا احساست.

خیلی خیلی ممنونم ازتک تک شمادوستان عزیزکه لطف کردیدو وقت گذاشتیدوراهنماییم کردید*
من تصمیم خودم روگرفتم وبه تمام راهنمایی های شماهم توجه میکنم چون همه یه نظرروداشتن*من حتماامروزبه خانوادم اطلاع میدم .البته حواسم نبود!قبلش به اون پسره میگم ،اگه دیدم پت پت ومن من میکنه پس ینی یه جای کارش میلنگه ! اگرم واقعاحرفاش راست باشه پس به حرفم گوش میده یااصلاشایدبیچاره خودش گفت که به خانواده هامون بگیم!

خیلی ممنون دوستای عزیزم بابت راهنمایی هاواینکه وقت گذاشتید*
راستش مااصلاتوی خانوادمون صیغه واینجورچیزانداشتیم تاحالا!
واگه بخوام بااین آقاهم ازدواج کنم بایدوایسته تاحداقل22سالم بشه!چون اصلادوست ندارم کمتراز23سالگی ازدواج کنم!!جدی میگم!تازه توی درسم هم هنوزاول راهم!!دارم داروسازی میخونم ودوست دارم برسم به وسط هاش وبعدازدواج کنم به امیدخدا!

ممنونم ازنظرتون گلروخانوم گل*حتماخانواده رودرجریان قرارمیدم البته قبلش به این پسره میگم ومطمءن میشم که به خانوادش گفته وبعدمنم میگم به مامانم که به بابام بگه.

سوال کننده :

خواهش می کنم .
وظیفم بود .

با توضیحات جدیدتون ، ماجرا کمی پیچیده تر شد .

به احتمال ۹۹ درصد اون قصد سرکار گذاشتن شما رو نداره و اون یه درصدم برای این کم می کنم که همیشه هر چیزی ممکنه .

با این وضعیت ، اگه به پدرتون بگید ، سیستم اعتماد پدر شما نسبت بهتون هک میشه و ممکنه آزادی فعلی رو از شما بگیره و مجبور بشید برگردید شهرتون .

به این ترتیب نه تنها چیزی به دست نمیارید ; بلکه یه چیزی هم از دست میدید . ولی در مورد اون پسر ، چون هنوز وارد ارتباط جدی نشده بودید ، آسیب سختی نمی خورید و فقط ممکنه بعدا حسرت بخورید که از دستش دادید . نه بیشتر ، نه کمتر

از طرف دیگه اگه بدون اطلاع خونوادتون ، درخواست ایشونو برای آشنایی بیشتر قبول کنید ، زمانی که این مرحله با موفقیت به پایان رسید ; با مانع بزرگی بنام خونوادتون روبرو میشید .

با این تفاوت که در پایان مرحله آشنایی ( با فرض موفقیت آمیز بودنش ) ، شما بیشتر از الان بهش علاقمند میشید و طبیعتا در صورت مخالفت خونوادتون به دلیل تفاوت زبانی ، فاصله سنی و ... ضربه ی زیادی می خورید و نمی تونید فکرشو از سرتون بیرون بیارید و این یعنی یه چیزی تو مایه های شکست عشقی .

تنها راهی که به ذهنم می رسه اینه که بهش بگید من می خوام زیر نظر خونواده هامون آشنا بشیم . ولی مشکل اینه که اگه الان بهشون بگم ، ممکنه پدرم قبول نکنه و منو به شهرمون برگردونه و اگه بعد از پایان آشنایی ، بهشون بگم ; در صورت به تفاهم رسیدن ، ممکنه به دلیل تفاوت زبانی و سنی با مخالفت اونا روبرو بشیم .

یعنی اگه الان واقعیتو بهش بگید ، یا اون پسر یه راه حلی برای این مشکل پیدا می کنه . یا اگه نتونست ، شما بعدا ، هم حسرتشو نمی خورید و هم از نظر روحی - روانی مشکل پیدا نمی کنید

اول اینکه شماخیلی خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدوباصحبت های زیباومفیدتون راهنماییم کردید*به نظرمن جایگاه هرانسان توی این دنیاباطرزفکرش ودیدگاهی که به وقایع مختلف داره وبعضی وقت هابرای راهنمایی یانصیحت کسی دیگه(چه غریبه چه آشنا) به زبون میاره وتاثیری که روی اون فردمیزاره*مشخص میشه نه معیاردیگه ای!وبه جرات میگم که جایگاه شماوتمام دوستان که منت گذاشتید برسربنده ی حقیرولطف کردید وتجربه های خودتون روگفتید وراهنماییم کردید، تواین دنیا بسیاربسیاروالاست''و من واقعاحرف های شماوبقیه ی دوستان روقبول دارم وتنهانگرانیم ازبابت این بودکه پدرگرامی من اجازه ی این ارتباط رونده اصلا.امادرحال حاضرباصحبت هاو راهنمایی هانظرم عوض شدوبه این نتیجه رسیدم که من کم سن وبی تجربه هستم وبهتره که ازپدرومادرم دورنشم وهمینطورکه همیشه بارضایت خودم توی همه ی مساءل زندگیم نظرشون برام مهم بوده الان هم درجریان قرارشون بدم .ایشالله که هرچی که خیره پیش بیاد*

سلام عزیزم.

ببین دوست عزیز من نمی تونم و نمی خوام قضاوتی راجع به اون اقا و قصدی که داره بکنم.ولی اگه همچین ماجرایی برای خودم پیش میومد مطمئنا این فکر رو میکردم که اگر این اقا قصدش واقعا ازدواج هست نه چیز دیگه میتونست از طریق همون واسطه به خانواده ی من اطلاع بده و مراحل اشنایی رو طی کنه نه اینکه واسطه رو بفرسته پیش خود من. بالاخره هر کس عاقلی که پیشنهاد ازدواج میده باید یه درصدی م احتمال بده جواب طرف ممکن منفی باشه . میتونین از طریق همون واسطه پیغام بدین بهتره از طریق خانواده اقدام کنن . این اتفاقا از نظر من اصالت یک دختره نه ندید بدید بودنش! 

ساناز خانم منم مثل خودت 20 سالمه و دانشجوی شهر دیگه ام،درسته که میگی این آقا رو میشناسی، وقتی بهت پیشنهاد داد رنگ و روش عوض شد، اما بدون بیشتر پسرا وقتی خودشون بار اول موضوع رو مطرح میکنن همینجورین اون پسره هم که گفتم تو خیابون این پیشنهادو به من داد دقیقا همین حالتی شد سنشم نزدیک 28 میخورد! خخ

اول این سوالارو از خودت بپرس：

در جواب چیزی که به بانو پرستش گفتی!:

والله خانومی من که تواین مدتی که میشناسمش هیچ محبتی ازش ندیدم!خخ بیشترحس میکنم برعکسش بود!یه بارم توروی من نخندید!حتی وقتی مقاله ای که مشترک کارکردیم تویه همایش رتبه آورد هم انتظارداشتم یکم ذوق کنه بخنده!!ولی هییییچی!!
ولی بقیه ی حرفاتون روکاملاقبول دارم.
ولی یه جارومتوجه نشدم که به نظرشماحتی اگه قبول کردوخانواده هاروهم درجریان قراردادیم وبه فرض اینکه خانواده هاهم راضی بودن بازم اختلاف سنیمون خعلی مشکل سازه؟!

سلام گیلاربانوجون خیلی خیلی لطف کردی که وقت گذاشتی وراهنماییم کردی*خیلی خوشحال شدم که هم سن هستیم واحتمالادرکم میکنی"."خخ
بله من دقیقاهمون کاری روکه به بانوپرستش گفتم انجام میدم حالایاامروزیافردا..

سلام خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدونظردادید*
من هم حتمابه مامانم میگم"." واینکه راستش اینوهنوزنمیدونم که تاحالاازچندنفرخوشش اومده!فقط میدونم یه باربه اصرارخانواده خواستگاری رفته که اونم به دختره گفته که دوستش نداره وبااجباررفته!

سلام،بازهم ممنون ازنظرتون*والله چی بگم آقااسماعیل؟من که باتوجه به شناختی که ازبابام دارم مطمءنم همون اتفاقی که شماگفتیدمیفته!حتی اگه ناراضی باشه ومن بهش بگم که به حرفش گوش میدم بازم باورنمیکنه که گوش دادم وبااون پسره ارتباط ندارم!بااینکه همیشه باهاش صادق بودم ولی بابام یکم بدبین بشه دیگه درست کردن ذهنیتش کارحضرت فیله!!!بابام روی من شدییییییییداحساسه یعنی ازشدیییییداهم اونورتر!!بزرگترین روشنفکری بابام درموردمن این بودکه گذاشت برم یه شهردیگه!که هنوزم سراین موضوع کلی غرغرمیکنه!!خخ
ای خداکاش اصلااین یارو رونمیدیدم!تقصیراون واسطه شد!

ببخشید دو حالت خخ

ریحان خانوم خیلی لطف کردین وواقعاحرفاتون زیباومفیده*ولی مدیریت بحران خیییییییلی سخته!خخ
درکل میسپارم به خداوهمونطوری که شمافرمودیدبه مامانم میگم به اونم میگم به خانوادش بگه''تاببینیم خانواده هاچی میگن!اختلاف سنیمونم که چی بگم والله!خخ فک کنم کلاارتباط ماازاول تاآخرش مشکله!خودم که تمام معایب اختلاف سنی رومیدونم چون اطرافمون زیادداریم این مدلی!اونم که قطعافک کرده به این موضوعات که منوانتخاب کرده!بچه که نیست!هرچندکه به نفع اونه قطعا!!!!
ریحان جونم ایشالله که همه ی عزیزانت وخانوادت سلامت باشن*وخوش به حالشون که خواهرخوب وخانومی مثل تودارن*من که آرزوبه دل موندم!خخ
ایشالله شماهم هرجاهستی موفق وخوشبخت باشی*واسه ماهم دعاکنی"."

سلام خیلی لطف کردیدوممنون که وقت گذاشتیدونظردادید*راستش اون واسطه هیچ ارتباطی باپدرومادرم نداره ..اون واسطه شوهردوست صمیمی خاله من هستش!که من طریق خالم خودش وخانومش رومیشناسم ودیدمشون!خانواده ی من یه شهردیگه هستن!یه شهرخیییییییلی دوووور!ولی خودم شخصابهش میگم که خانواده هادرجریان باشن وخانوادش تماس بگیرن باخانواده ی من''اون موردآخری که فرمودیدراست میگیدخییییلی حالگیری میشه که البته احتمالش هم زیاده که اونطوربشه!!

ممنونم فاطمه خانوم بابت نظرتون*این موردرودقیقامنم بهش فکرکردم ویه واقعیته!که خانوادش اینطورحرفی بزنن!!!بهشون میاداتفاقا!!!
من اصلاتحمل اینجورچیزاروندارم..منم ازاین موضوع میترسم!مخصوصااینکه سنم کمه!
درمورداون مقدمه چینی که گفتیدمطمءنی متوجه میشه؟!آخه یکم گیجه!!خخخ راست میگم خیلی هول وگیج وحواس پرته!!!الان میگی ازچی این خوشم اومده!؟خخ
ولی میترسم فک کنه ازش خوشم نمیاد!آخه منم یکم خیلی ظاهرورفتارم جدی وخشکه!اصلاچراغ سبزواینابلدنیستم نشون بدم!بیچاره ازحرفاش حس کردم که فک میکنه من ازش خوشم نمیادوبهش هیچ علاقه ای ندارم!چون زیادبهم پیشنهاد داده ومن جوابش روندادم!باتوجه به موقعیتش انتظارنداشته حتما!چون تودانشکدشون خیلی طرفدارداره!!!دانشجوزیاددنبالشه!ولی رو نمیده اصلا''اینوخودم باچشمای خودم دیدم!وقتی که خودش حواسش نبودکه من حواسم بهش هست!خخ

خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدونظردادید*من به تمام این مواردی که شماگفتیدفکرکردم"واصلاهم بااینکه سنم کمه ولی رومانتیک واینانیستم!خیلی عاقل ومنطقی ام..اینوهمیشه مامان بابام گفتن !خخ
من واین آقاتقریباهم سطح هستیم ولی من واقعاکمترازسن23یادیگه حداقل 22سالگی ازدواج نمیکنم چون دوست دارم یکم توی درسم جلوبیفتم وتمرکزم به هم نخوره ! این آقاهم اینومیدونه ...

خیلی ممنون صباخانوم ازاینکه وقت گذاشتیدونظردادید"."بله به نظرم این موردآخری که گفتیدسوءاستفاده به حساب میاد!ینی احتمال داره درحال حاضرچندنفرروبرسی کنه!؟واااای چه خبره مگه؟راست میگیاولی آخه مگه وقت میکنه؟!سرش خیلی شلوغه تاجایی که خبردارم!ولی خوب احتماله دیگه!
ازش بپرسم؟ولی اگه بپرسم که راستش رونمیگه احتمالا!پس چیکارکنم؟حتی بازم خانواده هامونم بدونن ولی بازاحتمال داره این چیزی که شماگفتیدپیش بیاد!
الان ناااااااابووووووودم!!!کلاذهنیتم خراب شد!تحمل اینی که گفتی روندارم اگه اتفاق بیفته!آخه تودانشکدشون هم خیلیادنبالشن!ازدانشجوهاش!
اونموقع که استادراهنمای من شدداشتن چشاموازکاسه درمیاوردن!!!چون من مال اون دانشکده نبودم منونمیشناختن!حررص میخوردن وقتی من واونوباهم میدیدن!!
چی بگم والله!دارم دیوونه میشم

سلااام ببخشیدیه سوال فنی!صفحه ی شخصی کلابه چه دردی میخوره !؟خخ من خیلی وقت نیست اومدم اینجا

شکا یک کار مشترک داشتید، با خواستگاراتون هم داشتید، نه. پس این فرقی هست که با خ استگاراتون داره. حس ایجاد شده

سلام عزیزم...دوست من با یه پسر که دانشجوی دکترا بود به همین صورت آشنا شد..فکر میکرد چون دانشجوی دکترا دیگه از هر نظر خوبه امکان نداره ازش سواستفاده کنه...ولی چند ماه باهاش بود و اتفاقا سواستفاده هم کرد بعد به راحتی تنهاش گذاشت رفت....هیچوقت این کارو نکن...میخوای رابطه داشته باشی که چی؟ کمبود محبت داری از طرف خانوادت جبران کن ....نکن خواهرم نکن

سلام عزیز دلم.از لطفی که نسبت به من داری صمیمانه سپاسگذارم.اینو صادقانه و از صمیم قلبم میگم، پیامهای شما رو که خوندم، مطمئن شدم که شما واقعا دختر عاقل و فهمیده ای هستی و قطعا، دیگر دوستان هم، همین نظر رو دارند و باز مطمئنم که با درک و فهم بالایی که داری، درست ترین تصمیم رو میگیری.با همه ی وجودم، دعا میکنم، آنچه که خیر و صلاح شما و اون آقای محترم هست، براتون اتفاق بیفته.دوستت دارم و برات آرزوی عاقبتی نیکو میکنم.

خواهر من زیاد از این ارتباطا داشت
اخرش هم به هیچ جا نرسید
بچسب به زندگیت !!!
اخرش اینه که یه استفاده ایی ازت میکنه وولت میکنه ( خوش شانس باشی و گول نخوری در حد بوس و بغل خر باشی خدایی نکنه ممکنه بزنه ناکارت کنه )
این پسرای  سن بالا ها هم بعضیاشون خیلی دیگه استادن تومخ زنی و راحت مخ زنی  دخترای مثل شما که هیچ تجربه ایی ندارن را انجام میدن .
دیگه خود  دانی ...

سلام

سلام
ببین دختر خوب من یه تجربه دارم که برات میگم.
من یه شهر دیگه دانشجو هستم اینجا با دوستم خونه گرفتیم چون یه سگ کوچولو دارم که خیلی به هم وابسته ایم و نمی شد ببرمش خوابگاه.
یه سال و نیم پیش با یه دامپزشک آشنا شدم که البته خیلی دامپزشک مطرحیه و اگه بگم حتما خیلیا می شناسمش، مخصوصا توو شمال،من ماهی یه بار سگمو میبردم پیشش، چون یکم اعصاب حرکتیش مشکل داره و باید هر ماه چک بشه و دارو بگیره. این آقای دکتر دامپزشک با تظاهر به مجرد بودن به من نزدیک شد، شمارمو به بهونه فرستادن لینک کانال تلگرام کلینیک گرفت و کم کم شروع کرد به پیام دادن و منم خر شدم و جواب دادم و کم کم علاقمند شدم،اما بعد 10ماه فهمیدم متاهله! نمیدونی چه زجری کشیدم و چقدر برام سخت بود.
درمورد سنشم بگم که
33سالشه و دکتری دامپزشکی داره، منم 20سالمه،
میخوام بگم اصلا ربطی به تحصیلات و سن نداره، حواست به دلت باشه.
من هنوزم توو شک وافسردگیم، مراقب باش به درد من دچار نشی.
حتما خانواده رو در جریان بذار، لااقل مادرت بدونه.
یه آمارم بگیر ببین انسان خوبی هست یا نه.
خلاصه گلم چشماتو خوب باز کن.
برات آرزوی بهترینا رو دارم.

من فقط یه چیز میگم

پسر ۳۰ ساله باید با رنج سنی ۲۵ تا ۳۰ سال ازدواج کنه ردش کن فاصله سنیتون یه دهه هست هر ۵ سال تفکر آدما با هم فرق میکنه

خواهش می کنم عزیزم.ممنونم برای دعای خیرت.منم برای شما آرزوی سلامتی و پیروزی می کنم. 

ساناز جونم قابلی نداشت وظیفم بود.ان شا الله هر چی خیره اتفاق میفته❤❤❤❤❤

سلام خانومی ممنونم ازنظرتون"."بله شماکاااملادرست میفرماییدمنم دقیقادویاسه موردازاین مواردی که فرمودید روتوی فامیلامون که اختلاف سنی داشتن دیدم~.~که نمیشه نادیده گرفتش

مرسده خانوم خیلی ممنون ازنظرتون وخیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتید*شمادرست میفرماییدمتاسفانه تحصیلات نمیتونه تضمین کنه که طرف آدم درستیه یانه!

سلام خیلی ممنونم وشمابازهم نسبت به من لطف دارید*ایشالله هرجاکه هستیدموفق باشیدوهمیشه خوشبخت وخوشحال*من هم خیلی دوستتون دارم"."

خیلی ممنون که وقت گذاشتیدونظردادید*ایشالله خودتون وخواهرتون هرجاکه هستیدسلامت باشید*
بااینکه خیلی رک هستیدا !خخ شماهم جای برادرمن''
ولی حرفاتون درسته ..
بازم ممنون

سلام عزیزم
 صفحه شخصی رو آقای نجفی لطف کردن واسه کسایی که در خواست دادن قرار دادن(تقریبا حول وحوش نوروز 95 بود ) .البته این طرح هنوزم ادامه داره مثلا میتونی با یه اسم مشخص از اقای نجفی بخوای که یک صفحه رو بهت اختصاص بدن و اون اسم ثابتت که همیشه باهاش نظر میدی تو وبلاگ؛ رو بالای اون صفحه برات مینویسن

و اینطوری اگه کسی بخواد نظری ؛مطلبی؛ راجع به شما یا کامنتات بده ؛میاد تو صفحه شخصیت و با هم صحبت میکنین ؛

 یا میتونی هر مطلبی که دلت خواست شعری؛ مقاله ای؛ ضرب المثل زیبایی ؛ یا هرچی که دوست داشتی تو صفحه شخصیت بنویسی( هرچقدر دلت میخواد بنویس ؛ صفحه تم اگه سنگین شد از ازدیاد مطالب؛ نگرانی نداره آقای نجفی تا حالا لطف کردن واسه دوستان صفحه دومی هم اختصاص دادن  ؛بعله اینجوریاس!؛ پس خیالت تخت خخخ)

و هم میتونی از دوستایی که تو این وبلاگ داری دعوت کنی و باهاشون تو صفحه خودت گپ بزنی؛ تو سرو کله هم بزنین خخخ

 بعضی بچه ها آموزش زبان محلی خودشون میدن به دوستاشون تو این صفحه ها

 بعضیا مثل آیدا خانوم با اخلاق گل و عزیز (با این آدرس صفحهhttp://khbartar.blog.ir/post/9724/) راهنمایی پزشکی میکردن دوستان رو...تازگیام که تو صفحه سوالات پزشکی" قبول زحمت میکردن
_______________
سمت چپ وبلاگ بخش موضوعات ؛ صفحات شخصی کاربران نوشته و میتونی صفحه دوستاتو پیدا کنی وببینی( البته اونایی که صفحه دارن) ..اگرم آدرس صفحشون داشته باشی دیگه لازم نیس دنبالش بگردی مثل همین آدرس صفحه من که نوشتم ؛ چون هر صفحه ای یک آدرس مخصوص بخودش ؛تو کادر بالاش نوشته ( عین آدرس پستایی که سوال میپرسن دیگه)
قبلا هم گفتن میتونین برای اینکه راحت تر بشه پیدا کرد صفحه تون ؛ زیر هر نظری که میدین ؛ آدرس صفحه تونو بنویسین؛ منم هر وقت یادم باشه یا حسش باشه مینویسم

موفق باشی
_____________
http://khbartar.blog.ir/post/4888صفحه شخصی هرکی

آقاخیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدوراهنماییم کردید*صحبت هاتون کاملامفیدبود.
درجواب مورداول که فرمودید:شمالطف داریدودرست میفرماییدحواسم روبیشترجمع میکنم
مورد دوم:بله بابام همیشه وهمه جامیگه*منم این شعارش رودوست دارم
موردسوم:این آقاهم وضع مالیشون خوبه .هم خودشون وهم خانوادشون..وهمه تحصیلات عالی دارن وخودشون تک بچه هستن.ازاین بابت خیالم راحته
موردچهارم:والله دروغ چرا؟نمیدونم!خخ
موردپنجم:من خانوادشون روکااامل میشناسم چون خانواده ی معروف واصیلی هستن توی این شهرخیلی هامیشناسنشون..
موردششم وهفتم:کااملا قبول دارم حرفاتون واقعادرسته*منم به همش اعتقاددارم
موردهشتم:بخدامیدونم اختلاف سن زیادخوب نیست وخواستگارای خوب غیرازاین آقازیاددارم ولی قبول دارین بعضی وقتایکی به دل آدم میشینه که هیچ جوری نمیشه بابقیه مقایسه کرد!الان میگیدهنوزسنم کمه یااون آقاگولم زده ومخم رو زده!وکاملاهم بهتون حق میدم به هرحال توضیحات من کم بودوشناخت شماازاین آقاوشرایط ماهم براساس همین توضیحات هستش..ولی بازهم بسیاربسیارمفیدبودبرای من که هیچ تجربه ای نداشتم*
موردنهم:اتفاقااین فرمایش شمارومن ازخیلی هاشنیدم!خخ دقیقاهمین رومیگفتن*
بازهم ممنون ازنظراتتون

خانومم خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدوتجربه ی خودتون روبه من گفتید*شمادرست میفرمایید*بعضی وقتاآدم فک میکنه بقیه هم مثل خودش خوب وپاک هستن!واقعاکه دامپزشک مریضی بوده!!!قبل ازحیوونابایدبه مریضی خودش رسیدگی کنه!خخ
من هم براتون آرزوی موفقیت وخوشبختی دارم درهرجایی که هستیدودرتک تک مراحل زندگیتون"."

پرتوخانوم وترگل خانوم خیلی لطف کردیدکه وقت گذاشتیدوراهنماییم کردید*
حرفاتون خیلی مفیدبودبرام~.~
موفق باشید*

سوال کننده :

سلام
خواهش می کنم .

اگه اینطوری باشه ، از الان میشه واکنش پدرتونو متصور شد که بعد از فهمیدن موضوع میگه :
‏"نگفتم خانوم ؟
نگفتم نمیشه به جامعه اعتماد کرد و همینطوری دخترو به یه شهر دیگه فرستاد ؟
همین امروز میرم برش می گردونم " خخخ

اگه به مادرتون موضوعو میگید ، سعی کنید به خوبی توجیهش کنید تا شانس قانع شدن پدرتون زیاد بشه .

مثلا بهش بگید به پدرتون بگه " این نتیجه ی اعتماد ما به دخترمونه که حرفای دلشو به ما میگه .
اگه ما بهش بی اعتمادی کنیم ، اون دیگه حرفای دلشو به ما نمیگه . یا به غریبه ها میگه و یا توی دلش نگه میداره . این دفعه حرفای دخترتو باور کن و بذار منطقی با این مسأله برخورد کنیم . اگه ضرر کردیم یا دیدیم داره دروغ میگه ، مطمئن باش که منم از این به بعد مثل خودت باهاش رفتار می کنم و ... "

سلام خیلی خیلی ممنونم که برام توضیح دادید*چه خوب که اینجورچیزی هست"."من که کسی رونمیشناسم تازه بااینجاآشناشدم واین اولین سوالی بودکه پرسیدم"ولی صفحه ی شمارو که لطف کردیدآدرسش رودادید اومدم دیدم*

سلام آقااسماعیل*حرفاتون کاملادرسته! مثل اینکه بابای من روخووووب میشناسید!خخ
لحن حرفاتون دقیقالحن حرف زدن بابام بود!!
ولی یه جارواشتباه متصورشدید!اونم عکس العمل مامانمه!مامانم شدییییییییداپشت بابامه!وبابامم شدیییییداپشت مامانم!ینی دوتاشون باهمن!خخخ هم چین ازهم طرفداری میکنن که بایدببینیدفقط تاباورکنیدچی میگم!!!خخ
مخصوووووصادراین موارد!ولی توی بعضی موضوعات مثل درس وایناطرفداری میکنن ازم!به نوبت!!
چی بگم والله؟خوبه باباومامانم هردوتاشون تحصیل کرده هستن وتوی شهرهای دورازشهرخودشون درس خوندن!ولی کلاهمه ی مردهای فامیل واسه دختراشون همینجوری هستن!خخ فقط بابام نیست..
امروزبه این پسره بیچاره گفتم هررررچی که لازم بود!باهمون جدیت همیشگیم!بیچاره خیلی قیافش مظلوم بووود! الان میگین حتمافیلم بازی کرده!!ولی بخدانمیشه که به همه ی مردای این دنیابدبین بود!میشه؟!بالاخره آدم بایدبه یکی اعتمادکنه؟اگه قرارباشه به همه ی مردابرچسب گول زن ودروغگووفرصت طلب وال وبل و..زدوهمه ی زن هاهم که ببخشید!اهل دوست پسروهرزه و..پس بایدبااین اوصاف هیشکی ازدواج نکنه!
خیلی خوبه که آدم حواسش جمع باشه ولی نه دیگه به عااالم وآدم بدبین باشه!

این پسره(علیرضا)خخ حوصله ندارم بگم این پسره!اسمش رومیگم!
تمام حرفای من روگوش دادوآخرش نظرش روگفت..من همونطورکه شماودوستان گفتیدرک وراست همه ی چیزاروبهش گفتم ودرآخرهم شمافرمودیدراست همه چی روبگم بهش .منم راستش روگفتم که احتمال داره که بابام مخالفت کنه به دلیل اختلاف سن ومسیردور وسختگیری بابام!!

واااای خدااا ولی هرررکاری کردم روم نشدبپرسم که چرااتاالان ازدواج نکرده!؟خخخ آخه انصافاشرایطش روداشته کاملا...حتی اگه میخواست دوران دانشجویی هم ازدواج کنه بازهم میتونست!چون خانوادش شدیداپشتش هستن..

سلام
خواهش میکنم..
اگه تازه واردی و دوستی نداری تو وبلاگ؛ اشکالی نداره بیا صفحه خودم باهم چت میکنیم.
راستی اونجا جواب کامتتو دادم

ساناز خانم اخرش چی شد؟ بهت چی جواب داد؟ 

سلام عزیزم
هیچی همه ی حرفاموگوش داد'بعدشم خندیدوگفت خودشم ازاول میخواسته که خانواده هااطلاع داشته باشن وگفت که به مامانش گفته..مامانشم موافقت کرده..!وگفت که منم به خانوادم بگم حتما..گفت این مدت آشناییمونم به نظرش نیازنیست زیادطولانی بشه وبعداکه خانواده منم راضی شدن درموردش حرف میزنیم..واگرم من به خانوادم گفتم واوناناراضی بودن بهش بگم که مامانش زنگ بزنه به مامانم وبگن که حواسشون هست به من واین پسره وخودش گفت لازم باشه اول میایم خواستگاری تاراضیشون کنیم ....ودیگهههه گفت که مامانم خیلی دوست داره شماروببینه وایشالله میبینه..منم گفتم پس تابه خانوادم نگفتم واوناراضی نشدن من هیچ ارتباطی روشروع نمیکنم.
بعدم که الان من موندم ومامان بابام فعلانگفتم بهشون به دلایلی.
همین

خب حالا " این پسره که اسمش علیرضاست خخ و حوصله ندارید بگید این پسره و اسمشو میگید " چی گفت ؟ ( ماشالله چقدر اسمش طولانیه . توی این یه مورد ، دست همه ی اسمای طولانی رو از پشت بسته . ) ______________ کار خوبی کردید که اینو نپرسیدید . بعدا اگه دیدید روی تصمیمش اصرار داره ، می تونید ازش بپرسید

آفرین عزیزم بهترین کارو کردی میدونستم بلخره درست ترین تصمیمو میگیری❤واقعن توی این مدت ذهنم درگیر بود که چیکار میکنی آخرش

ان شاالله هرچی خیره پیش بیاد 😊

به اسماعیل## :

سلام آقااسماعیل.اون بالانوشتم که چی گفت این پسره!خخخ
خوب طولانیه دیگه چیکارکنم !!خخ حال داشتم این همه ماجراروتعریف کنم بدون کم وکاست!ولی حال ندارم بگم این پسره!!تازشم خواستم اسمشوبگم پز بدم*خخ شماازاین اسم هاندارید!!هههه' درک کن برادرجان ¤_¤

به گیلارجون:

سلام عزیزدلم .قربونت برم شماخانووم خیلی مهربون وعزیزهستی که به فکرم بودی..
ایشالله خودت هم هرررجاهستی خوشبخت وموفق باشی توی تمام مراحل زندگیت".*

بهfateme :
سلام فاطمه جون ممنونم عزیزم که پیگیربودید*."من که به خداسپردم *
شماایشالله هرررجاکه هستی همیشه موفق وخوشبخت باشی.

به خانم سوال کننده:

خواهش می کنم ، کاری نکردیم ، فقط الان که تقزیبا ، یه وجوه مشترک دارید خواهشا

اول : سعی کنید ، بدون هماهنگی ، رضایت خانواده و نهایتش خواستگاری ، هیچ اقدامی نکنید. ببنید اگه قدم از قدم برداشتید ، هیچ پاسخی ندارید که به پدرتون بدید.

دوم : قبلا هم گفتم و الان هم می گم ، خواهشا ، عاشق نشید.
آدم های پرجذبه همیشه هستند .  شما چه عاشق بشید چه نشید ، جذبه آقا علیرضا سرجاشه ، اما حق خودت هست که چشم و گوش و دلت رو بدون نگاه عاشقی ، حقیقت ها رو بدونه.
خوب و عاقلانه ، حلاجی کن ، خانواده هم در جریان بذار ، اگه دیدی همه چی طبق میل خودت و خانواده ات داره پیش میره ، بعد عشق و عاشقی که هیچ ، لیلی و مجنون هم بشید.

سوال کننده :

سلام

جوابتونو بعد از تأیید پیام فاطمه خانوم و پاسخ تون به ایشون دیدم .

کار درستی کردید که واقعیتو بهش گفتید و بهتون حق میدم که فعلا نتونید به دلایلی به خونوادتون بگید .

پیامی که چهارشنبه ساعت ۲۱:۴۳ بهم دادید رو الان خوندم . اون موقع که بهتون جواب دادم ،دو تا پیام بعدی تأیید شده بود و الان اتفاقی اون پیامو هم دیدم . شایدم چشمام به مرخصی رفته بود که ندیده بودمش . خخخ

مظلوم بودنش نمی تونه فیلم باشه . به این دلیله که تا حالا با دخترا ارتباط خارج از چارچوب نداشته و پاک زندگی کرده . به این ترتیب ، شما اولین دختری هستید که به دلش نشستید و اون به فکر ازدواج افتاده .

به خاطر درک بالایی که دارید و به آدما به صورت صفر و یک نگاه نمی کنید بهتون تبریک میگم و امیدوارم بهترینا براتون اتفاق بیفته .

سلام آقا سامان وقتتون بخیر* خیلی خیلی ممنونم از راهنمایی دوبارتون "
حرفاتون روکاملاقبول دارم .اولویت من نظرخانوادم هستش*وچون هنوزبهشون نگفتم اجازه نمیدم به خودم که قدم اضافه بردارم!خودم هم دوست دارم خانواده های دوتامون کاملاراضی باشن"وقطعاتاخانواده هاهمدیگه روندیدن و آشنایی پیدا نکردن و رسمی خواستگاری نشه من همین روندجدی وخشک بودنم روادامه میدم..!واصلابروزنمیدم که منم دوستش دارم!خخ ایشالله هرچی که به نفعمونه پیش بیاد*
درضمن شماخیلی خیلی نسبت به من لطف دارید
برادربزرگوار*بازم ممنونم ازراهنمایی های باارزشتون"

واسه فاصله ی کم کلماتم هم شرمندم واقعا!چون تندتندمینویسم حواسم نیست!
حتماتوجه میکنم ازاین به بعد..

سلام آقا اسماعیل شبتون بخیر*
اختیار دارید بخدا شما باید ببخشید !
واسه اینکه من خیلی حرف زدم! خخ نمیدونم چرا حس کردم باید کل ماجرا رو تعریف کنم! خلاصه واقعا ببخشید !مغزتون رو بردم !
من هم مطمءن شدم که علیرضا آدم پاکیه البته ازاول میدونستم اینطوریه چون بااینکه گفتم باپسراهیچ ارتباطی نداشتم تاحالاولی آدم شناس خوبی هستم ! ازاول فهمیدم آدم درستیه ولی خوووب احتماله دیگه!
درموردخانواده خودم هم بالاخره بهشون میگم...وقتی اومدن بهم سر بزنن میگم بهشون.دوست ندارم پای تلفن بگم!میخوام ببینم بابام چه شکلی میشه وقتی که میگم بهش!چون یه نگاهش روببینم میفهمم نظرش چیه دیگه نیازی نیست منتظربمونم تاجواب بده!خخ
اگه ناراضی بودن راه های دیگه رو امتحان میکنم*
بازهم وااااقعاممنونم ازشمابخاطرراهنمایی های باارزشتون ویه عذرخواهی بدهکارم بخاطرپرحرفیم!
ازته دلم براتون آرزوی خوشبختی وخوشحالی میکنم درتماااااام مراحل زندگی*
وخداحفظتون کنه واسه خانوادتون°

منم برات آرزوی موفقیت میکنم عزیزم

به ساناز خانم سوال کننده:

سلام و درود بر شما
ایام تون بکام ، وقت شما هم بخیر
شرمنده نفرمائید ، من کاری نکردم ، ان شاالله ، همه امور این داستان شیرین
طبق میل تون پیش بره
و خدا هم سایه مهرش رو از سرتون کم نکنه

عزیزم فاصله سنی ده ساله زیاد نیست مهم انسانیه 

قربونت برم پرتو خانوم عزیزم *.° شما لطف دارید "."

سلام

شب ظهر شده ی شما هم بخیر

برای من و اکثر دوستان ، پست هایی که سوال کننده هاش ، اونو پیگیری می کنن ; از جذابیت و ارزش زیادی برخورداره .

من کامنتای شما به سایر دوستان رو هم می خوندم . نتیجه ای که از حرفاتون گرفتم ، پرحرفی شما نبود . به این نتیجه رسیدم که شما دختر عاقل و فهمیده ای هستید و نیازی به گفتن یه سری حرفای دیگه نیست .

بطور مثال ، می خواستم حرفایی شبیه حرفای آقا سامان بزنم و بگم که قبل از قطعی شدن همه چیز ، خیال پردازی نکنید و گام به گام پیش برید . مثلا الان به این فکر کنید که خیال تون راحته که بهترین کارو کردید و فکرتون در همین حد بهش مشغول بشه . و حرفایی از این قبیل میخواستم بگم .

ولی با جوابی که به آقا سامان دادید ، از این حرفا صرفنظر کردم . ( حالا انگار نگفتم . خخخ )

خوشحالم که آدم شناس خوبی هستید ، منم از حرفاتون درباره ی ایشون به این برداشت رسیدم که رفتار ایشون در مقابل شما ، مثل رفتار یه دختر خجالتی و آروم در برابر خواستگارشه . و این نشون دهنده ی پاکی و بی شیله پیله بودن ایشون هست .

می دونستم که دلیل قانع کننده ای برای اینکه فعلا به پدرتون نگید ، دارید . ولی نمی دونستم که تا این حد ، حساب شده عمل خواهید کرد . احسنت به شما


از آرزوی خوبتون و دعای خیرتون سپاس گزارم .

خدا نکنه

سلاام آرامش خانووم... خیلی ممنونم ازشما بابت نظرتون*

سلام آقا سامان وقت بخیر*
شما اختیار دارید و واقعا شما مثل یک برادر واقعی ودلسوز من رو راهنمایی کردید . همینطور تمام دوستان عزیز دیگه ای که لطف کردند و اینجا نظر گذاشتند.
من مطمءنم خدا همیشه همه جوره با آدمای پاک ومهربونی مثل شما هست .
پس فقط میگم که خداحفظتون کنه برای خانواده و عزیزانتون ...
بازم ممنون ..

سلام آقا اسماعیل وقتتون بخیر*
شما واقعا لطف دارید نسبت به من و جوابی که به کامنت ها میدم هم وظیفه ی من هستش وباید این کار رو انجام بدم چون اگه غیر از این باشه به نظر من دور از ادبه ! اینجا که یک دنیای مجازیه و هیشکی هیشکی رو نمیبینه ، برای من فرقی با دنیای واقعی خودمون در بیرون نداره که همه هم دیگه رو میبینن ومیشناسن.. و نمیشه اینو ندید گرفت که دنیا خیییییییلی کوچیکه!
درضمن نگران اون موضوعی که فرمودید نباشید .من همیشه آدم منطقی وجدی ای هستم و راستش الکی احساساتم رو قاطی نمیکنم چون احساسات انسان خیلی با ارزشه !! و هیچوقت تا ازکاری مطمءن نشدم روش حساب باز نمیکنم یا به قول شما خیال پردازی!خخ
و در مورد پدر و مادرم هم واقعا جدی گفتم من از وقتی که کوچیک بودم وقتی کاری داشتم باهاشون بعدش زل میزدم تو چشماشون و دیگه میفهمیدم چی میخوان بگن ! نیازی نبود منتظر جواب باشم !خخ به این میگن مدیریت زمان ! و این در مورد همه ی آدما صدق میکنه ..چشم ها وااااقعا همه چی رو میگن در مورد آدم ! ویکی از اصلی ترین نکات توی روانشناسی همین چشم ها وحرکاتشون و نحوه ی نگاه کردن و.. هستش. من که خیلی به اینا توجه میکنم...خخخ
هرچند که شما قطعا خودتون استاد ما هستید..نیازی به توضیح نیست.

ودر آخر باید بگم کهههه شمانسبت به "این پسره "هم خیلی لطف دارید*
ممنونم ازتون

سلام ساناز خانوم . وقت شما هم بخیر . _____________ اینکه پاسخ به نظرات رو وظیفه ی خودتون می دونید ، نشون دهنده ی درک بالای شماست . در حالی که بعضیا وقتی سوال می پرسن ، سوالشونو مثل یه بچه ی سرراهی به امون خدا ول می کنن و حتی یه کامنت کوتاه هم نمیدن که کاربرا متوجه بشن ، اون ، نظراتو خونده . خخخ __________ خوشبختانه با همین شناختی که از حرفای شما پیدا کردم ، جای هیچ نگرانی وجود نداره و مطمئنم شما بهترین تصمیم های ممکن رو می گیرید . ____________ در مورد پدر و مادرتون ، حرفتونو باور کرده بودم و از تصمیم خوبی که گرفته بودید غافلگیر و خوشحال شدم . __________ حق با شماست . چشم ها خیلی چیزا رو میگن . به همین دلیله که سهراب سپهری همش چشماشو می شست تا کسی شعراشو از تو چشماش نخونه و اونارو به اسم خودش چاپ نکنه . خخخ __________ و در آخر ، منم از شما به خاطر پیگیری و صداقت کلام تون تشکر می کنم .

سلام آقا اسماعیل شبتون بخیر*
کلی به تشبیهتون خندیدم..خخ
این سوال کننده ها همون پدرومادرای آینده هستن که بچه هاشونو به امون خدا ول میکنن! جا داره مسءولین رسیدگی کنن !هههه
سهراب سپهری رو هم گل گفتید واقعا.
یه جور دیگه هم میشه بهش نگاه کنیم! مثلا ایشون چشماشو زیاد میشسته که چشماش شفاف ترشه بعد صداقتش بیشتربه چشم بیاد! سیاست داشته بابا. میخواسته قشنننگ مخ دختره رو با چشای براقش بزنه !!
آخخخخخ الهی! خدا بیامرز چقدرم چشاش مخ زن بود! هههه¡¡

یه متنی هستش که اگه اشتباه نکنم باید مال "حسین پناهی "باشه .اهمیت چشم هاروخیلی بهتر ازسهراب به تصویرکشیده!خخ
آدم خود به خود اعتمادبه نفسش میره بالا وقتی اینو میخونه*ینی مثلا چشای من اینقد مهمه¿¿خخ


شب در چشمان من است
به سیاهی چشم های من نگاه کن

روز در چشمان من است
به سپیدی چشم های من نگاه کن

شب و روز در چشمان من است
به چشم های من نگاه کن

پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت..

سلام ساناز خانوم . وقت بخیر . __________ امیدوارم همیشه شاد و خندون باشید . ____________ به نظرم ، اولش به صورت تفریحی سوالشونو ول می کنن ولی بعدش عادت می کنن به ول کردن چیزای دیگه مثل بچه !! بعضی وقتا فکر می کنم باید زیر پست اونا بنویسیم " در حسرت دیدار تو آواره ترینم ... " خخخ _____________ کلا یکی از شرایط شاعر شدن ، اینه که اون فرد با چشمای خودش مشکل داشته باشه !! اون از سهراب که اینقدر چشماشو شسته که چشماش براق تر و شفاف تر از ظروف مارک دار و دست نخورده هست . این از آقای پناهی که با باز و بسته کردن چشماش ، طوری دنیا رو باز و بسته می کرد که انگار یه انگشترو داخل جعبه ی کوچیک میذاره و اونو می بنده ، بعد دوباره بازش می کنه. اونم از بقیه ی شاعرا . خخ

خوب جفتتون منطقی هستین  اگه خانواده ها توافق نکردن  اذیت نمیشین  

سلام آقایونس"وقتتون بخیر..
اول اینکه خیلی ممنونم ازراهنمایی های باارزشتون ولطف کردیدکه وقت گذاشتیدوایشالله خدا خواهرتون روحفظ کنه براتون"
حرفاتون کاملادرسته وخوشبختانه خانواده هاکاملادرجریان قرارگرفتن..هنوز که هیچی مشخص نیست ایشالله هرچی که به نفعمونه پیش بیاد.من که به خداسپردم~
دررابطه بااختلاف سن هم درست میفرمایید اختلافمون زیاده ..خودم هیچوقت تصورش رونمیکردم که ازیکی که10سال ازخودم بزرگتره خوشم بیاد! بااینکه افراد دیگه ای هم هستندکه بهشون فکرکنم واسه ازدواج،
وحتی نمیدونستم اون ازمن خوشش میاد! کلانمیدونم چی شد!خخ
قبول دارم که نمیشه نادیده گرفت این موضوع رو..اما اگه مساءل دیگه حل شه این یک مورد اونقدرااا هم مشکل ساز و بدبخت کننده نیست!!
بازم خدامیدونه وماهم تسلیم هستیم دربرابرش..

و عذرخواهی میکنم بابت اینکه دیر متوجه نظرتون شدم..

بازم ممنونم