سلام دوستان

من ماه دخت هستم که قبلا هم با اسامی دیگه اینجا حضور داشتم، تا حالا سوال شخصی که توش پای دیگران هم وسط باشه نپرسیدم چون همیشه استرس دارم یه آشنا پستم رو بخونه و بشناسه، ولی الان دوست دارم درباره یه موضوعی که آزارم میده باهاتون مشورت کنم.

من بین ۲۲ تا ۲۵ سال سن دارم، خواستگارانی که تا حالا داشتم اکثرا سنتی بوده، یعنی یا خانواده م رو میشناختن یا کسی من رو بهشون معرفی کرده اومدن خواستگاری، کلاً از یه جایی به بعد از راه دادن هر خواستگاری پشیمون شدم.

یعنی با اینکه خواستگارام معمولا شرایط کلی شون خوبه ولی بعد مدتی صحبت کردن حس میکنم این اونی نیست که میخوام، بعد چون جواب رد دادن خیلی برام سخته می‌مونم وسط پل، نه راه پس دارم نه راه پیش. نه دوست دارم با طرف ازدواج کنم نه دوست دارم بگم نه، هم به خاطر طرف مقابلم هم به خاطر اینکه مطمئن نیستم دلیلم برای رد کردن قابل قبوله یا نه، همیشه بعد یکی دو جلسه خدا خدا میکنم طرف بگه نه.

حالا تو خواستگاری سنتی خانواده‌ها با هم طرفن و بار جواب منفی دادن رو دوش پدر مادرمه، اما مشکل من خواستگارانی هستن که با خودم طرفن، الان بحث پست من یه نمونه از همین هاست که خیلی به خاطرش اذیت شدم؛

من یه همکار داشتم که خیلی آدم خوبی بود. توی چند تا پروژه با هم کار کرده بودیم و من بسیار از اون خوشم می اومد. از همون اول هم میدونستم اون هم از من خوشش میاد، اینکه میگم از هم خوش مون میومد به جهت اخلاق و رفتار و افکاره.

بعد یه مدت طولانی بهم پیشنهاد ازدواج داد، پیشنهادی که شاید من قبلش فکر میکردم خیلی از شنیدنش خوشحال بشم، اما با شنیدنش خیلی خوشحال نشدم، به هر حال قرار شد یه مدت با هم صحبت کنیم و اگه به نتیجه رسیدیم رسمیش کنیم، البته خانواده‌هامون در جریان بودن.

ما هم رفتیم صحبت کردیم و تو صحبت ها هم نکته منفی خاصی نبود. اما من باهاش اوکی نبودم. هر چی بیشتر پیش میرفت بیشتر بیقرار میشدم و هی دوست داشتم خودم رو از ماجرا بکشم بیرون. خودم رو به در و دیوار میزدم که یه چیزی پیش بیاد جریان تموم شه. 

این اتفاق در خواستگاری های دیگه هم برام خیلی افتاده ولی اینجا چون خانواده ام نبودن و خودم باید جواب میدادم خیلی سخت تر بود. نمیگم همه چیزش خوب بود و خصوصیات منفی نداشت، چرا داشت،  من از بعضی روحیات یا ویژگی هاش خوشم نمی اومد ولی خیلی نکات مثبت هم داشت که دیگران نداشتن. 

در نهایت هر جوری بود جواب منفی دادم و خیلی صادقانه هم بهش گفتم جواب منفی من دلیل خاصی نداره. فقط احساسم خوب نیست به این ازدواج، که خب منم اگه جای او بودم این جواب اذیتم میکرد و او رو هم اذیت کرد، الان مدت زیادی از جواب منفی دادنم میگذره و میدونم که او هنوزم قضیه براش مهم و ناراحت‌کننده ست.

منم ناراحتم، از بین همه اون هایی که بهشون جواب منفی دادم برای او خیلی ناراحتم، بعضی وقت ها با اینکه دوست ندارم بهش فکر کنم و زجر بکشم همه ش بهش فکر میکنم، مشابه این مورد هم بوده ولی اون یکی خیلی پیگیری نکرد که من بدونم چقدر از جوابم ناراحته و به خاطرش زیاد غصه بخورم.

یکی دو بار به ذهنم رسیده بهش پیام بدم یا یه جوری بهش نشون بدم نظرم عوض شده و میتونیم با هم صحبت کنیم بازم. ولی با این شخصیتی که من دارم و تجربیاتی که دارم تقریباً یقین دارم ۴ روز بعد به شدت پشیمون میشم و به خودم لعنت میفرستم که چرا دوباره شروع کردم. 

میدونین چیه؟ وقتی نگاه میکنم می‌بینم توی این مواردی که برام پیش اومده برام این مهم بوده که مورد توجه یه آدمی قرار بگیرم که برای خودم مورد توجه بوده، فقط همین. نه اینکه باهاش ازدواج کنم، به خاطر همینه که همین الان حداقل ۵ مورد جلو چشممه که وقتی فهمیدم بهم فکر میکنن و ازم خوش شون میاد خیلی ذوق زده شدم ولی وقتی به صورت جدی درگیر صحبت برای ازدواج باهاشون شدم هی آرزو کردم کاش از اول جلو نمی اومدن.

شایدم کلا مشکلم با ازدواجه خودم نمیفهمم، ممنون میشم اگر نظرتون رو بگید.


مرتبط با مدیریت افکار مزاحم:

نمی تونم مسائل رو در ذهنم دسته بندی و کنترل کنم

چطوری ذهنم رو کنترل کنم تا فکرم به سمت یه دختر نامحرم نره

مبارزه با افکار مزاحمی که بی اختیار وارد ذهن میشه

روش های تجربی آرام شدن ذهن و رهایی از افکار منفی

چه طور از شر افکار منفی خلاص بشم و ذهنم آروم بشه


در مورد روش های کنترل ذهن برای فکر نکردن به یک شخص:

چطور از فکر پسری که ظاهرا بهم علاقه نداره بیام بیرون؟

چطور از فکر دختری که بهم علاقه نداره بیام بیرون؟

چیکار کنم تا فکر همکلاسیم از سرم بره بیرون

چطور از فکر کسی که حتی اسمش رو هم نمیدونم خلاص بشم

می خوام از فکر پسری که یک طرفه بهش علاقه داشتم بیام بیرون

چطوری با آقایون اطرافم متعادل رفتار کنم و نرم تو فکرشون ؟


مرتبط با رد کردن خواستگار:

به خاطر یه نقص در انگشتان یکی از پاهام، خواستگارانم رو رد میکنم!

وقتی خواستگار میاد، نمی تونم تصمیم بگیرم، برای همین رد میکنم

اشتباهه که به خاطر چند سانت کوتاه تر بودن خواستگار، ردش کنم ؟

خواستگارم اصلا به دلم ننشسته، ردش کنم؟

چطوری به خواستگارم بگم از ظاهرت خوشم نیومده که ناراحت نشه ؟

چرا بعد از رد کردن خواستگار پشیمون میشم ؟

به امید ازدواج با دوست پسرم خواستگارهای ایده آلم رو رد می کنم

پسر مورد علاقم رو رد کنم با وجود اینکه دوستش دارم؟

به خاطر خواست پدرم ، خواستگار دلخواهم رو رد کردم ولی ...


مرتبط با برگرداندن خواستگار:

بیشتر از 2 ماهه که از خواستگارم خبری نشده، ممکنه برگرده ؟

پسری که از خودم دورش کردم، حالا مشکلاتش حل شده، میترسم تحویلم نگیره

چکار کنم که دوباره بیاد خواستگاریم ؟

چیکار کنم پسر مورد علاقم دوباره ازم خواستگاری کنه ؟

آیا برگردوندن یه خواستگار مناسب درسته ؟

آقا پسرتون تشریف نمیارن برای خواستگاری مجدد

چطور میتونم بهش بفهمونم که از رد کردنش پشیمونم؟

خواستگارم در جواب واسطه گفته که دیگه شرایط ازدواج ندارم

دوسش دارم اما امیدی به برگشتش ندارم

همه خواستگارامو دارم رد میکنم امید به بازگشتش دارم

تا حالا شده که خواستگارتون رو دوباره برش گردونید؟

چطوری خواستگاری رو که رد کردم برگردونم ؟

چطور سر راه پسر مورد علاقم که پدرم ردش کرده قرار بگیرم؟

به خواستگاری که رد کردیم چطوری بفهمویم دوباره بیاد؟

چطوری به خواستگارم بفهمونم که من اون رو رد نکردم؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
برگرداندن خواستگار (۴۴ مطلب مشابه) رد کردن خواستگار (۱۴۳ مطلب مشابه) آرام سازی فکر و ذهن (۱۲ مطلب مشابه)