4 آبان 97 :
سلام
خواستم شما رو از ادامه زندگیم باخبر کنم و ازتون کمک بخوام ، واقعیتش اینه که خانواده من همه جوره حامی من هستند چه از نظر مالی چه عاطفی ، اما نمیتونم باهاشون درد و دل کنم . بچه ها میشه کمکم کنید .
این چهار ماه فقط با خدا حرف زدم و اشک ریختم ، از خودم داره بدم میاد ، منو همه تو خانواده مثال میزدن از اینکه خیلی عاقلم و تصمیمات خوبی میگیرم ، حتی چقدر مطالعه کردم قبل ازدواج که به مشکل بر نخورم ، چقدر ملاک هام رو نوشتم و تعیین کردم واسه خودم ، اما در آخر پسری رو انتخاب کردم که همه تعجب کردن از اینکه چرا این ؟ مگه دختره (من) چه مشکلی داشته ؟
نمیدونم اعتقاد دارید یا نه اما دارم به ایمان این میرسم که منو خانوادم رو دعا خور کردن ، چون ما هنوزم خودمون موندیم که چه جوری بهشون جواب دادیم، حالا از اینا بگذریم الان اون شوهر منه ، بچه ها من دارم عذاب میکشم، هر روزم شده شکنجه که خدایا ادامه بدم یا نه ؟ هیچ دلخوشی نداشتم این چند وقته ، البته خودش خیلی تغییر کرده و اخلاقاش رو به بهبوده ، اما من از لحاظ رفتاری و فرهنگی خیلی باهاشون مشکل دارم، اما مساله ی دیگه ای که ذهنم رو مشغول کرده همسرم الان نیاز شدید به پشتوانه مالی پدرش داره تا بتونه ی زندگی رو بچرخونه .
اما پدرش بخاطر خصوصت حاضر نیست هزار تومن بهش کمک کنه ، از یه طرف میگم از پدرم سرمایه بگیرم، اما این چه ازدواجیه ؟ از یه طرف میگم بذارم با هزار جور وام بریم جلو خدا روزی رسونه ، بعضی وقت ها یه جمله زندگی آدمو تغییر میده ، شما به من بگید چیکار کنم ، توکل به خدا و زندگیم رو که یه آینده مبهم داره شروع کنم یا چی ؟
-----------------------------------------------------------------------------------
تاریخ انتشار: جمعه, ۲۰ مهر ۱۳۹۷
سلام و وقت بخیر
من به دختر ٢١ ساله م که چهار ماهه نامزد کردم ، آدم برونگرایی هستم اما تا حالا مساله و مشکل زندگیم رو به کسی نگفتم ، چهار ماه پیش با یه پسر ٢٤ ساله نامزد کردم ، ایشون دیپلم هستند و تحصیلاتم لیسانسه ، اون اوایل همه چی خوب بود ، اما ایشون یک ماهیه که اخلاق شون تغییر کرده ، یا شایدم داره خود واقعیش رو نشون میده .
تو خانواده ما صداقت و یک رو بودن حرف اول رو میزنه اما متاسفانه در خانواده اون ها دروغگویی و دورویی وجود داره . مثلا شب بله برون هر چی که گفت نصفش رو عمل نکردن .
مثلا به خانواده من قول دادن خونه تازه ساز در بالای شهر نزدیک خونه پدریم رهن کنن ، اما خونه ای گرفتن که چند سال ساخته با اجاره سنگین که نامزدم پرداخت میکنه ، یا موقع خرید عروسی خیلی اذیتم کردن ، هر بار که میرفتیم خرید چند قلم میخریدن بعد میگفتن پولمون تموم شده و چند هفته بعد میومدن خرید در صورتی که پدر شوهرم میلیونره .
من بخاطر نامزدم از تمامی این گونه مسائل گذشت کردم اما ایشون هم یک ماهیه که وقتی عصبی میشن هر چی از دهنشون در میاد به منو خانوادم میگن ، با اینکه تحصیلات زیادی نداره اما خودش رو از همه بالاتر میدونه ، بد بین هستن ، مثلا از دانشگاه میام باید فورا باهاشون تماس بگیرم و اعلام موقعیت کنم .
از رسم و رسومات هیچ اطلاعی نداره ، مثلا ما خونه گرفتیم و وسایل رو با کارتن گذاشتیم تو خونه تا هر وقت که ازدواج کردیم وسایل رو بچینیم و معمولا هم رسمه که هم از خانواده پسر هم دختر برای چیدنش میان . اما ایشون چند روزیه که گیر داده من میخوام تمام وسایل رو بچینم هر بار که بهش میگم نمیشه میگه این رسم رو تو درس کردی و خونوادت.
خلاصه از اینجور مشکلات ریز و درشت . من برای مشاور هم وقت گرفتم اما دوست دارم تا وقتی که پیشش میرم کمکم کنید وقتم برای دو هفته دیگه ست .
ممنونم
مرتبط با سختی های دوران عقد:
چه کار کنم خانواده ام راضی بشن چند ساعت با نامزدم تنها باشم؟
تازه عقد کردم، می خوام از خانواده خانمم شکایت کنم
از دوران عقد خیلی بدم میاد، اصلا ضرورتی داره؟
اشکالی داره در دوران عقد خلوت کنیم ؟
خانواده ی شوهر حق دارند عروس رو در دوران عقد پیش خودشون ببرن ؟
دور بودن از نامزد در دوران عقد و بعد عروسی
در چگونگی مدیریت دوران عقد راهنمایی می خوام
در دوران عقد هستم، مادرم سعی می کنه مچ ما رو بگیره
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)
- ۵۱۰۶ بازدید توسط ۳۸۵۹ نفر
- جمعه ۴ آبان ۹۷ - ۲۰:۱۲