سلام دوستان
میدونم که آدم نباید خودش را به خاطر کسی عوض کنه و در نهایت باید خودت باشی، اما برای ایجاد و شکل گیری رابطه ای مثل ازدواج این سوال برام پیش اومده.
شما نظرتون راجع به دختری که بیش از اندازه مهربون باشه چیه؟، اصلا جنبه تعریف نداره شاید حتی خوب نباشه برای همین به هیچ وجه حمل بر خودستایی قرار ندید، خدا را شکر من را هم که نمیشناسید. ببینید شاید این بیش از اندازه مهربون بودن باعث شده خیلی وقت ها خودم اذیت بشم.
من ارشد هستم و درسم دیگه تمام شده، شاید نسبت به رشته ای که دارم این روحیات تقریبا اشتباه باشه اما خب روحیه من به این شکله.
اگه نیازمندی توی خیابون ببینم و کمکش نکنم اون شب خوابم نمیبره، شاید اون مسیر رو برگردم تا پیداش کنم و یه چیزی بهش بدم و اگه پیداش نکنم تا مدت ها حالم به معنای واقعی بده و عذاب وجدان دارم.
بین دوستانم همیشه یه نفر که دارای نقص جسمی بوده دوست صمیمی من به حساب اومده حالا یا توی ظاهر یا بینایی در صورتی که تقریبا بقیه افراد جمع متاسفانه و متاسفانه برای اینکه مسئولیتی روی دوش شون نباشه از اون فرد دوری کردن، اما من از کار خودم زدم شاید از سرویس جا موندم اما اونا به جایی که میخواسته رسوندم و همه جوره کمکش کردم.
نگهداری و مراقبت از مریض های اطرافم یا حتی یه فرد مسن توی خیابون را هم که وظیفه خودم میدونم حالا تو این حین چه بلاهایی سر خودم اومده که نگم بهتره.
اگه منو ببینید همیشه لبخند روی لبمه هیچ وقت فکر نمیکنم کسی عصبانی شدن یا بی احترامی از من دیده باشه، هر چند از یه موردی خیلی خیلی عصبانی شدم یا توی خودم داغونم و کلی توی تنهاییم گریه کردم.
با تموم همکلاسی ها چه دختر و چه پسر رابطه صمیمی و با احترامی دارم، یعنی پسرهای کلاس هم حتی اون شر و شیطون هاشونم همیشه بهم احترام میذاشتن و منم مثل خواهر به همه شون کمک کردم و میکنم. خب اوایل براشون سوء تفاهم پیش می اومد و میفهمیدم اما بعد که بیشتر با روحیاتم آشنا میشدن میفهمیدن که خبری نیست و این رفتار منه.
تقریبا میشه گفت توی کل مقطع تحصیلی لیسانس و فوق جزوه های من دست کل کلاس بود یعنی میذاشتم توی زیراکسی دانشگاه که اصلا به من مراجعه نکنن و خجالت نکشن و خودشون برن بگیرن.
خواستگارم داشتم اما هیچ وقت اونی نبوده که بخوام. از خاستگار رد کردنم که نگم براتون بعدش فوق العاده حس بد و عذاب وجدان و گریه، با اینکه میدونم به درد هم نمیخوریم اما از اینکه ناراحت شده باشه واقعا حس بدی بهم دست میده، مادرم میگه چرا گریه میکنی اما من جوابی ندارم که بدم.
خانواده م هم به خاطر اخلاقم یه مقدار میترسن توی انتخابم برای آینده، همیشه از ملاک هام که میگم دعوام میکنن برادرم که مسخرم میکنه میگه تو دیوان های. تقریبا مطمئنا اخرش دلم میسوزه و به کسی خیلی پایین تر از خودم قانع میشم.
از طرفی سنم داره یه کم بالا میره حدودا 26 هستم و دلم میخواد ازدواج کنم اما گاهی واقعا خبری از خواستگار نیست با خودم میگم شاید این رابطه خواهرانه ای که با همه برقرار میکنم یه مقدار هم دافعه داشته باشه و بهتره یه کم مغرور تر رفتار کنم.
اما چه کنم که از غرور بیزارم
الان توی محیط کارم به همه کمک میکنم تقریبا کار بقیه هم یه جورایی روی دوش منه یا بیش از حدی که توی وظیفمه هوای آدم ها رو دارم، چون خب خودم توی شرایط شون بودم و دلم میسوزه که بتونم کمک کنم و انجام ندم براشون یا بفرستم پیش کسی که میدونم کاری براش انجام نمیده.
ببینید من نمیخوام خودم رو عوض کنم یعنی بخوام هم نمیتونم این توی ذات منه چه خوب چه بد چه اذیت بشم چه نه، اما برای ابتدا برای اینکه بخوام یه رابطه را شکل بدم به نظرتون یه مقدار جدی تر و با غرور تر رفتار کردن تاثیر بهتری داره؟
آقایون میشه نظر بدید شما نسبت به دختری با این شخصیت دافعه پیدا میکنید؟
مرتبط:
نظر شما در مورد دخترهای فعال اجتماعی که در شهر معروف شدند
اشتباه می کنم که می خوام ۳ یا ۴ سال بزرگ تر از سنم به نظر برسم؟
مشکل اصلی من اینه که یه دختر اجتماعی نیستم
تعریف شما از دختر سرسنگین، اجتماعی و خوش اخلاق چیه ؟
حدود رفتار اجتماعی یک دختر در دانشگاه و محیط کاری
مشکل من اینه که یه دختر غیر اجتماعیم
دختری درونگرا هستم ولی مادرم به زور میخواد منو یه آدم اجتماعی کنه
چطوری میشه یه دختر هم با حیا باشه و هم اجتماعی ؟
تعریف شما از دختر اجتماعی چیه ؟
با شوخی کردن های جلف با پسران، تبدیل به دختر اجتماعی نمیشید
← روابط اجتماعی دختران (۲۶۴ مطلب مشابه) ← تقویت روابط اجتماعی (۸۶ مطلب مشابه)
- ۵۲۲۰ بازدید توسط ۳۶۴۳ نفر
- دوشنبه ۲۸ بهمن ۹۸ - ۱۵:۱۹