سلام
دو تا موضوع هست که ذهنم رو درگیر کرده، فکر میکنم موضوعات خوبی هستن و می خوام از شما بپرسم کمک کنید،
مورد اول شکست های عشقی
و مورد دوم هم ضعف نشون دادن جلوی جنس مخالفه
درباره مورد اول این جور توضیح بدم که چند سالی هست دنبال شخص مورد علاقه ام گاهی از فشار تنهایی حتی در خیابان گرفته (لطفاً قضاوتم نکنید باید جای من باشید تا بدونید که واقعاً گاهی آدم دیوانه میشه فیلم در مدت معلوم رو ببینید کمی می تونید متوجه بشید که چی میگم) و موضوع فقط رابطه ج هم نیست کلاً نیاز به همدم و همراه و همسره تا گروه های گردشگری و تا حتی آنلاین توی اینستاگرام و..
باید بگم که در همه موارد ناکام موندم یعنی اونی که باید پیدا نمیشد و گاهی به اعتماد به نفس خودم هم لطمه میخورد چون فکر میکنم شاید مشکل از منه هر چند می دونم که نیست چون هر بار فکر میکنم من کسی هستم که باید طوری رفتار کنم که رابطه حفظ بشه یا شخص مورد نظر نپره در صورتی که شاید من هیچ مشکلی ندارم و درستشم اینه که نباید خودم رو اصلاً تغییر بدم بلکه اون شخص مورد نظر که خوبیها و ارزشهای منو ببینه پیدا نشده یه مدت هم خیلی لطمه خوردم و زندگیم رو از نظم و روال خارج کردم ولی بعد فهمیدم مشکل من نیست.
ولی سوالم از شما اینه که آیا شما هم این حس من رو تجربه کردید؟ یعنی برای من این قدر سخته و فکر میکنم این همه سختی داره پیدا کردن شخص مورد نظر یا اینکه برای شماها هم همینطوری بوده؟ شاید توی جای درستی دنبال شخص مورد نظر نبودم. چون اکثر آدم هایی که به پستم خوردن هم اهل ازدواج و زندگی نبودن.
شاید مشکل من بود و وقتی خوش شون نمی اومد این رو می گفتند شاید مشکل من نبودن. من کلاً پسر خوبی هستم. ولی خب بعضی ها این خوب من رو خوب نمی دونن و عقب مونده شاید بدونن یا کسی که بروز و باز و راحت نیست. من اعتماد به نفس خوبی دارم و آداب و معاشرت و بیانم خیلی خوبه مشکل تیپ و ظاهر هم ندارم به اون صورت.
ولی کلاً میخواستم بدونم شما هم گاهی همین حس درموندگی رو دارید؟ انگار که هیچ آدمی برامون نیست؟ میگن وقتی بشنوی آدمهای زیادی هستن که مشکل تو رو دارن اون وقت دیگه آرام تر میشی. از تجربیات تون برام بگید. من یه پسر هستم که توی نیمه دوم دهه سوم زندگیه یعنی بین بیست و پنج تا سی ساله. شما از تجربیات خودتون بگید بذارید یه تاپیک خوب درست بشه چه کار کردید و چقدر سخته برای شما هم پیدا کردن یار؟
مورد دوم اینه که خب نمی خوام چیزهایی مثل ترشی خوردن و یا ورزش کردن و این چیزها که فکر میکنم دیگه اینها روی من که توی سن ازدواجم جوابگو نیست رو پی ببرم. ولی کلاً من نسبت به جنس مخالف خیلی ضعف دارم. یعنی خیلی باهاشون مهربونم و فکر میکنم اون ها فرشته هستن ولی با هر کی آشنا میشم تصوراتم در هم می شکنه و وقتی اون مهر و محبت و اون چیزی که فکر میکنم دریافت نمی شه و آشنایی مون که به قصد ازدواجه خراب میشه و رفتار سرد و بی میل می بینم و حرف های ناامید کننده می شنوم خیلی دلم می شکنه و ضربه می خورم.
من وقتی دختر قشنگی توی خیابون می بینم توی دل و ذهن خودم میگم آخی... چقدر خوشگل، خدا حفظش کنه. خدا نصیب من بکنه یکی از این فرشتهها رو. من اگه یه همسر زیبا داشته باشم خوش برخورد و اخلاق و ایمان مومن و باربی باشه، جانم رو هم فداش میکنم و خیلی دوستش خواهم داشت.
ولی این قدر مهربان بودن و جنس مخالف رو مثل یک فرشته دیدن و این قدر ضعف داشتن رو نمی دونم چه کار کنم. این باعث میشه وقتی ارتباطی هم شکل می گیره با اینکه مرد قوی ای هستم و مردانگی و صدای قوی و کلفتی دارم ولی به خاطر اینکه شخص مورد نظر برام فرشته محسوب میشه منت کشی و ضعف نشون میدم شاید همین باعث میشه اون حس تکیه گاه بودن و قوی بودن رو نداشته باشن و فراری بشن.
ممنون میشم برای این دو مسئله بنویسید. اول از تجربیات خوب خودتون و همدردی کنیم با هم بعد راهکار برای مشکل دوم. ممنونم از فضای خوب خانواده برتر.
شکست عشقی در آقایان :
پسران بعد از چند وقت عشق خود را فراموش می کنند؟
پسری که خاطرخواهم بود رو نا امید کردم ، حالا پشیمون شدم
آقا پسرتون تشریف نمیارن برای خواستگاری مجدد
چطور میتونم بهش بفهمونم که از رد کردنش پشیمونم؟
چکار کنم که دوباره بیاد خواستگاریم ؟
فراموشی عشق اول برای آقایاون سخت تره یا خانم ها ؟
میخوام به برادر متاهلم کمک کنم عشق قدیمیش رو فراموش کنه
اگه ازدواج کنم می تونم عشق سابقم رو فراموش کنم ؟
شکست عشقی و تاثیرات آن بر زندگی آینده یک مرد
ای کاش دختر مورد علاقه م، عشقم رو میتونست درک کنه
← شکست عشقی (۲۹ مطلب مشابه)
- ۲۵۸۷ بازدید توسط ۱۹۹۱ نفر
- سه شنبه ۱ مهر ۹۹ - ۱۸:۳۲