سلام دوستان

میخوام به دور از هر حب و بغضی ،  برای لحظاتی خودتون رو با این شرایط من در نظر بگیرید و بگید اگر جای من بودید چه میکردید ؟

من دختر 30 ساله ای هستم و پدر مادرم بسیار بسیار متعصب و سخت گیرند فراتر از چیزی که تصور کنید ، خساست دارند یعنی حق کار ،حق کلاس رفتن، حق اینکه در ماه اندازه ی 30 هزار تومان داشته باشم رو ندارم یعنی حتی حق ندارم تا سر کوچه برم!

خیلی اجتماعی هم هستم و اطرافیانم از ظاهرم تمجید میکنند ولی دریغ از اینکه امیدی به خواستگار و ازدواج مناسب لا اقل بی چشم داشت مالی فردی که بهش حسی داشته باشم حس کنم دوستش دارم حتی کمی . به زحمت سالی یک خواستگار دارم. برخی مواقع اون ها منو نمیخوان بیشتر من نمیخوامشون.

اخیرا بعد 8 ماه یک خواستگار برام اومد، واقعا تصور اینکه اون آقا شوهرم بشه برام غیر ممکن بود اصلا هیچ علاقه ای بهش نداشتم شاید بگید خب علاقه بعد ازدواج تدریجا بوجود میاد ولی اگر بوجود نیومد چی ؟ آخه حتی یه ذره به دلم ننشست.

از سویی پدر و مادرم مکررا هر روز زخم زبون میزنند ، من نمیدونم به کدوم گناه باید هم عذاب تنهایی رو بکشم هم عذاب نداشتن آزادی و ... .

خب منم مثل شمایی که داری این مطلب رو میخونی مثل هزران آدم دیگه ای آرزو دارم لا اقل حق دارم این حق منه که زندگی کنم نه صرفا زنده باشم . هر چند که زنده بودنم خیلی برام سخت شده علاقه ای به صرف غذا ندارم  و کارهای روزمره ی دیگرم دیگه بیشتر از این چی میتونه باشه
به اندازه ی کافی روحم آسیب دیده .

حالا میخوام برای اینکه لااقل این حق رو داشته باشم که کار کنم درس بخونم ،ازدواج کنم یعنی با هر کسی ازدواج کنم و وقتی به اهدافم رسیدم شرک زندگیم رو ترک کنم !!! درست خوندید ترکش کنم. گناه این به گردن پدر و مادرم.

الان یه سری میان میگن بر خدا توکل کن دعا و نذر کن آخه تا دیگه تا کی ؟ باهاشون حرف بزنم؟ دیگه چقدر ؟ وساطت بزرگتر ؟ کدوم بزرگتر ؟ اصلا کی حاضره درکم کنه دارم میبینم. از 17 سالگی تا الان نزدیک 13 سال گذشت . اوج جوونی ام بر باد رفت . من مذهبی ام تا سال پیش گفتم باشه دعا میکنم توکل بر خدا .

نمیشه قضاوت کنید مگر جای من باشید ، میدونم کار درستی نیست صرف منافعم با زندگی کسی دیگر بازی کنم. خب کار میکنم بخشی از پول هایی که به دست آوردم میدم به شریک زندگیم تا دلش رو به دست بیارم و مهریه هم نمیخوام. جای تاسف که انسان هایی چون والدین من با سخت گیری های نا به جا دنیا و آخرت منو تباه میکنند . خب واقعا چاره ای نیست .

میخوام بدونم شما اگر جای من بودید چه میکردید ؟ ( یادتون باشه حق کار، حق تحصیل و حق حتی بیرون رفتن ندارید خواستگار هم سالی یک بار، در ضمن چون موقعیت مالی خونواده خوب نیست آدم های ایده الی نیستند)

راستی میخوام به نماینده ی شهرمون نامه بنویسم ... با همین موضوع "سخت گیری های  نا به جای  والدین " میخوام بگم باورش سخته ولی هستند دخترانی که با سن 30 سال زندانی اند از ناچیز ترین حق هم بی بهره اند باید ماده ای تصویب بشه ، پدرانی که اجازه ی کار به فرزندانشون نمیدن حقوق ماهیانه بهش بدن اصلا دختر 30 به بعد از لحاظ قانونی نه صرفا فتوا باید مختار امور خودش باشه ازدواج کنه کار کنه برای خود تصمیم بگیره.

اعتماد به نفسم کمه به چه مواردی اشاره کنم؟ اصلا چطوری بگم حرفم برش داشته باشه ؟

تشکر از اینکه خوندید


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ازدواج فرزندان (۱۸۰ مطلب مشابه) ازدواج و مسائل گوهران کشف نشده (۱۳۳ مطلب مشابه) جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه)