خانواده برتر

این اصلا بیماری نیست به نظرم عادیه... 

بله منم شبیه خاستگار شما هستم اول بگم کاملا اعتماد به نفسم بالاس و اتفاقا همین باعث شده از اجتماع دوری کنم (ولی خب دانشگاهم میرم کتابخونه میرم خرید میرم کلی ام رفیق دارم و....)همین اعتماد به نفس بالا باعث شده روی هویت شخصی بیشتر کار کنم تا بودن در جمع های ...

ایشون میتونن فردی مبهم تودار به اصطلاح مرموز خویشتن دار و ساکت و خیلی جذاب باشن و البته وفادار و بااقتدار پر ابهت و باشخصیت... 

به وقتش در جمع هم حاضر میشن و خیلی ام خوش صحبت هستن  ولی دلیل نمیبینن برای هرکسی وقت بزارن و سکوت میکنن ...

اگه تنها باشن نه اگر رابطه باشن ایشون سعی میکنه فقط به شما محبت کنه و وقتشو با شما بگذرونه اصولا تک رو هستن و از این بابت باید خوشحالم باشی

من که از الان کیف میکنم همسر اینده ام با کسی مثل من ازدواج میکنه ... چون جذابیت خاصی دارم که در هیچکسی ندیدم. (تعریف نباشه)

بازم بیشتر با ایشون حرف بزن و ببین اگر اینایی که گفتم نداره و یا شدید گوشه گیره بیشتر فکر کن

سلام به یک مشاور دیگه مراجعه کنید

لزوما هرچی مشاور و روانشناس و دکتر  میگوید به معنای صحیح بودن نیست

 من نمیدومم چیه ولی از اسمش معلومه بیماری بدیه خخخ

شوخی کردم خواهرم

بابد دید شدت چقدره.

اگر شدید باشه، درسته ازدواج به جایی نمیرسه.

البته باید میگفتید، سنتون چقدره.

شغل پسر چیه، دوست هاو خصوصا دوست های صمیمیش چطورن. خانواده چطور ادمایی هستند، فرهنگ چطوره و ... .

این موضوع کیس به کیس متفاوته و تخصصیه.

اصلا و ابدا صحبت ها و تجربیات بقیه رو ملاک قرار نده. 

---

اگر هم خواستی ادامه بدی رابطه آشنایی رو زیاد کن.

حداقل حدود 9 10 ماه.

---

در بحث و گفت و گو با شما چطوره؟ (در چت و تلفن) 

چقدر مشتاق و هیجان زده نشون میده؟

نکات مثبت و منفیشو چی میدونی؟

آقای اسکیزوئید بفرما (:

نمیدونم به خدا

ولی امیدوارم هر چی خیره واست پیدا بشه

به هستی 

نمی دونم منظورتان چیه ؟به نظر شما مشکلات روحی انسان ها خنده داره ؟

به سوال کننده

این افراد هوش منطقی بالا و درونگرا هستند .مسلما حق با روانشناس این افراد مناسب ازدواج نیستند مگر اینکه شما هم خیلی درونگرا باشید و هوش منطقیتون به هوش هیجانیتون بچربه. 

با بالا بردن روابط اجتماعی به راحتی قابل درمان ولی توجه کنید شخصیت انسان تغییر نمی کنه .

سلام

اسکیزوئیید ور آر یو ؟!  :)

حداقل پیش یه مشاور دیگه هم برو 

اسکیزویید اختلالیه که فرد 100 درصد درونگراست و با هیچکس رابطه صمیمی نداره و دلشم نمیخواد داشته باشه. فرقش با شخصیت اجتنابی اینه که اینا دلشون میخواد ولی از شدت اضطراب و ترس طرد شدن یا مسخره شدن با کسی صمیمی نمیشن ولی اسکیزوییدا کلا تمایلی به رابطه نزدیک ندارن و احساس نیازی هم بهش ندارن. خواستگار شما ممکنه اسکیزویید نباشه چون بعیده اصلا فرد اسکیزویید خواستگاری کسی بره. ایشون ممکنه شخصیت اجتنابی باشه ، یا اضطراب اجتماعی داشته باشه ، یا اصلا اختلال نداشته باشه و صرفا درونگرا باشه. حتما بازم به روانشناس مراجعه کنید تا قطعی معلوم بشه مشکلش چیه.

ضمن این که مهمه خودتون هم چه جور شخصیتی دارید ، مثلا اگه به شدت برونگرا باشید احتمالا در ازدواج با فرد به شدت درونگرا به مشکل میخورید. حتی اگه اختلالی هم نداشته باشه.

تست mbti رو هم خودتون هم خواستگارتون بزنید و نتایج رو بررسی کنید.

عزیزم این خیلی بده.به حرف مشاورت گوش کن

سلام.من پرستار بخش روان پزشکی هستم.

این اختلال شخصیت با کسی ک اعتماد به نفسش پایینه یا آدم خجالتی هست خیلی خیلی متفاوته.چون کسی ک اعتماد ب نفسش پایینه یا خجالتیه خودش تمایل داره که تو جمع باشه،با دیگران رفت و آمد داشته باشه یا هر چیز دیگ ولی چون ترس اینو داره که دیگران مسخره ش کنن یا ب اندازه کافی از نظر رفتاری یا ظاهری خوب نباشه و چیزای دیگ ،منزوی میشن.

ولی کسایی ک اختلال شخصیت اسکیزوئید دارن خودشون اصلا تمایلی ب برقراری ارتباط ندارن یا خیلی کم و محدوده (حتی با خانوادشون) .دوست دارن ک تنها باشن. معمولا هم دوستای صمیمی ندارن و در کل روابطشون خیلی سطحیه.

ولی عملکرداشون عادیه مثلا ممکنه تو شغلشون خیلی هم موفق باشن.

کسایی ک این اختلالو دارن معمولا نسبت ب تعریف و انتقاد دیگران واکنش نشون نمیدن.از نظر احساسی  و جنسی خیلی خیلی سردن و کلا هیجاناتشون  پایینه و میشه گفت خودشون تو این زمینه اصلا تمایلی نشون نمیدن.

امیدوارم تونسته باشم کمکتون کنم💖

آقای اسکیزوئید صفحه ی شخصی یا امکانی وجود نداره که بشه از شما سوال پرسید

اگر خیر همینجا امکانش نیست ؟

البته اگر وقتش رو دارین و مایل هستین , در هر صورت از مطالب پر بارتون استفاده  میکنم و ممنونتون هستم

سلام به یک مشاور دیگه مراجعه کنید

لزوما هرچی مشاور و روانشناس و دکتر  میگوید به معنای صحیح بودن نیست

سلام.من در اطرافیانم شخصیت اسکزویید نبوده و اطلاعاتم عین شما از اینترنت هست که شما خوندین. البته چند تا سایت خارجی رو نگاه کردم چیز خیلی جدیدی نگفته بود.این افراد نسبت به روابط نزدیک تمایلی ندارن نه اینکه روشون نشه.نمیخوان.تو کارشون ممکنه اتفاقا خیلی موفق باشن اما کارشون انفرادیه و یا در حداقل تماس با افراد دیگه.به انتقاد یا تحسین دیگران از خودشون بیتفاوتن. تو روابط جنسی هم یا تمایل ندارن یا تمایل کمی دارن

اینم آدرسش

https://psychcentral.com/disorders/schizoid-personality-disorder/

به اسکزویید

من مطمئنم کاربر هستی منظور بدی نداشته میخواسته نظر شما رو بدونه. اون شکلک خنده هم برای همین بوده. آیا الان siاین دیو سایه روی کار اومده؟

چه خوب شد اون کامنتو من نذاشتم

اصلا از کجا معلوم این روانشناس و مشاورها درسته تشخیصشون. از هزاری یکیشون به زور پیدا بشه که تشخیصش اونم نه کامل تا حدودی درست از آب دربیاد. خیلی از خود همین مشاورا با حرفها و تشخیصهای بیهوده شون مردمو نابود میکنن. یکی یه ضعفی که نداره الکی میچسبونن بهش. این دوره باید خیلی حواستونو جمع کنید. به حرفها و تشخیصهای دیگران اعتمادی نیست خیلی

@سوال کننده. 

اصلا نشونه های خویی نیست 

فرصت میخواد برای چه منظوری؟ برای چه تغییری؟  نظر ایشون راجع به خودش چیه؟ و راجع به رابطه؟ 

فکر میکنی(یا حدست) از نطر جنسی در چه جایگاهی قرار داشته باشن؟ رابطه های گذشته ش. و کشش فیزیکی که به شما داره.

این سوال مهمیه. چون ریسک اینکه تو مسایل جنسی به مشکل بربخوربد بالاس

---

این طور که پیداس از مردم هراس داره.

کم حرفی و خوب ارتباط برقرار نکردن میتونه بخاطر  اون باشه.

یا حتی ادبش.

---

منظورم از چک کردن خانوادش خوب یا بد بودنش نبود. خواستم بدونم از نظر روانی کجا ایستادن.

عصبانیت، ارامش ، افسردگی ... .

---

به نظر من یک روانشناس خوب پیدا کن. (یک روانشناس اکادمیک و کار بلد). و تنها و بدون اطلاع اون آقا پیش اون برو اگر صلاح دونست بعدش دوتایی میرید.

شما سعی کن خودت شخصیتش رو موشکافی کنی. یه مدت زیادی مثلا یه سال نشست و برخاست کنی باهاش میفهمی واقعا مشکل داره یا نه. از وصله هایی که دیگران به کسی میچسبونن همیشه نمیشه نتیجه درست گرفت. خودت دست به کار شو برای شناختش و روانشناسیش و موشکافیش. تا هر جایی راه داشت بشناسش

سلام دوست گرامی، وقت شما به خیر.

اختلال شخصیتی اسکیزوئید؛

اسکیزوئید ها، شخصیت هایی تنهایی طلب، خویشتن دار و منزوی هستند.

در این اختلال فرد تمایلی به به برقراری ارتباط با محیط ندارد یا تمایل او ناچیز است.

فرد مذکور تنهایی طلب و به شدت درون گراست. تمایلی به فعالیت و کار های گروهی ندارد. هیجانات خود را بروز نمی دهد و به انزوا و تنهایی علاقه ی زیادی دارد.

اسکیزوئید ها معمولا به دنبال مشاغلی هستند که در آن تنها باشند. اما این به معنای عدم توانایی آنها نیست بلکه گرایش شدید به تنهایی انها را از اجتماع دور می سازد.

هیجان های شدید در زندگی این گونه افراد راه ندارند حتی در اغلب موارد، می توان بی میلی به برقراری رابطه ی جنسی و زناشویی  را مشاهده کرد.

در زندگی با فرد دارای اسکیزوئید، شما نباید انتظار تعامل دو طرفه معمول داشته باشید. اسکیزوئید ها به دنبال کوتاه ترین واژه برای پاسخ به شما هستند. 

روابط آنها با دیگران سطحی ست.

ابراز علاقه، نظر، تمایلات و خواسته ها در آنها یا معمولا نیست و یا کم است.

شما نباید انتظار یک رابطه ی عاشقانه دو طرفه داشته باشید

این بی تفاوتی می تواند گسترده تر باشد به نحوی که فرد نه تنها نسبت به اطرافیان و محیط احساس و واکنشی ندارد، که حتی از از دست دادن آنها، احساس سوگ نمی کند!

برخی از افراد مبتلا به این بیماری، شاید دچار توهمات کوتاه مدت شوند. اما نمی توان گفت این حالت مانند شیزوفرنی، گسترده است بلکه فرد مذکور افکارات وهمی خود را از محیط تمییز می دهد اما به طور کوتاه مدت دچار این حالت می شود.

اغلب افراد مبتلا به این اختلال، اعتقادی به درمان ندارند. زیرا تنهایی جزئی از وجود آنها شده است و این تنهایی نه تنها برای آنها آزار دهنده نیست، که احساس رضایت درونی به دنبال دارد.

این افراد معمولا به دنبال زندگی هدفمند و جهت دار نیستند. می توانند از سمت خانواده و یا محیط به سمت ازدواج کشانده شوند اما آن چه گویای امر است، عدم تمایل آنها به به اشتراک گذاشتن زندگی خود با دیگران است.

دوست عزیز، امیدوارم با عرایض بنده، با این اختلال بیش از پیش آشنا شده باشید. اگر عوامل فوق را در ایشان مشاهده می کنید و به گفته ی مشاور،" یقین" دارید، پیشنهاد می کنم از ازدواج صرف نظر کنید.

زیرا جواب رد شما نه تنها موجب ناراحتی ایشان نمی شود، که با حفظ محیط مملو از انزوا، رضایت بیشتری به ایشان تزریق می شود.

فشار رابطه ی دو طرفه می تواند فرد مبتلا به اسکیزوئید را به سمت افسردگی، اعتیاد، حتی در موارد شدید تر اختلالات دیگر و یا قتل نفس بکشاند.

زیرا همان گونه که عرض کردم، اسکیزوئید ها ناتوان و یا افسرده نیستند، فقط نیاز به تنهایی دارند!!!

موید و پیروز باشید.

تو این دور و زمونه خواستگار پیدا میشه مگه؟قبول کن

با توجه به اینکه دوستان لطف دارند و بعضا رفتند از اینترنت تحقیق هم کردند .چند نکته بگم .
اولا فارست گامپ اسکیزوئید نیست یه زن از خداش باشه مردی به این وفاداری داشته باشه .
دوما تشخیص این اختلال خیلی ساده است یه دانشجو رشته مشاوره هم میتونه حدس بزنه ‌.
از اونجایی که این اختلال رو داشتم و تو ترم های پایانی دانشگاه خیلی اوت کرد و نزدیک به اسکیزوفرنی شد می خوام بهتون رفتار های خودم رو بگم با اینکه زیاد دوست ندارم این مسائل رو تعریف کنم با اینکه اینجا مجازیه. ولی نمی دونم چرا ؟
استاد یه مسئله داد گفت کی می تونه حل کنه ‌من هیچی نگفتم .بعد شخصا با توجه به درسخون بودنم ازم پرسید میتونی حل کنی ؟ گفتم خیلی راحته .گفت چرا نمیای پای تخته.هیچی نگفتم .بعد استاد گفت هر کی حل کنه نمره مستقیم به پایان ترم تعلق می گیره .باز نمی خواستم برم پای تخته ولی استاد گیر داد برم پای تخته .
مسئله رو طوری حل می کردم انگار فیلم رو تند کرده بودند معادلات و انتگرال ها رو چنان ذهنی حل می کردم که استاد می خواست بعد از من توضیح بده چی کار کردم گیج میشد.
چند تا دختر بودن چند ترم از من بالا تر بودند.هیچ وقت پول ناهارشون رو خودشون حساب نمی کردند بعضی پسرها خرخونی می کردند نه به خاطر نمره بلکه بتونند اشکالات این خانم ها رو برطرف کنند .وقتی از من خواستند وقت بزارم واسشون چند تا مسئله حل کنم .گفتم نه.باورشون نمیشد.گاهی وقتی به گوشیم زنگ می زدند من شماره ها شون رو تو گوشی سیو نمی کردم .یه کدوم از آون خانم ها که خونشون تو یکی از برجای معروف تهران بود پول هم بهم میداد برم خونشون بهش درس بدم ولی بازم به راحتی می گفتم نه .این بی توجهی های من خیلی واسشون سنگین بود اونجا لاشی بازی شون گل کرد شروع کرده بودند به مسخره کردن من و تیکه انداختن سر کلاس .مثلا بهم می گفتند فردا امتحان دارم  اجاره مخت واسه یه ساعت چند درمیاد .اصلا جواب نمی دادم انگار وجود نداشتم .بعضی پسرها می خاستند منو بزنند بس که بی تفاوت بودم و می گفتند حداقل می گفتی روی مخم به چی دیگه اشانتیون دارم .بازم هیچی نمی گفتم . مذهبی ها که این صحنه ها رو می دیدند چنان دلباخته ام شده بودند که اگر می گفتم با امام زمان ارتباط دارم باور می کردند ولی بعد که متوجه شدند کتاب های سارتر رو می خونم فهمیدند که شوپنهاور در مقابل من متدین حساب میشه .
اصولا شهوتی وجود نداشت که بخواد خیانتی صورت بگیره بهترین دوستم که با هم بزرگ شده بودیم یه پاش محل بود به پاش دروازه غار ولی اصلا واسم مهم نبود که داره تو مواد سُر می خوره .
اوج اسکیزوئید توهماتشه.
ماه مضان بود یه ربع بعد افطار .همین که سوار اتوبوس شدم احساس کردم همه مسافران دندون هاشون رو به هم فشار می دهند و دهنشون رو باز کرده اند به من خیره شدن و دارند با یه حالت ترسناک به من می خندند .پریدم پایین و تو ایستگاه واستادم. اتوبوس بعدی رو سوار شدم  هیچ کس نه به من نگاه می کرد و نه می خندید ولی تمام کسانی که تو اتوبوس اولی بودند تو همین اتوبوس هم بودند احساس کردم منتظرند اتوبوس در رو ببنده و من رو گیر بندازند دوباره پریدم پایین .
هر کی منو میدید از نزدیکانم می پرسید من چی می زنم .و اکثر اطرافیانم هم متقاعد شده بودم من چیزی میزنم و با توجه به اینکه سیگار نمی کشیدم اجماعشون رو قرص ریتالین بود .
این بیماری به این ترسناکی رو من بدون روانشناس و فقط مطالعه و البته کمک یک عزیزی با ۶ ماه کارکردن پاره وقت در یک سوپر مارکت و ارتقاء روابط اجتماعی و همدلی با مردم شکست دادم و امروزه می رم از مغازه واسه سگ های ولگرد کیک و بیسکوییت می خرم .
اما درونگرا بودن و منطقی بودن من هنوز سر جاشه و تا آخر عمرم هم قابل تغییر نیست .
اگر عاطفی هستی و نیاز به توجه قطعا به مشکل می خوری .من هنوز که هنوز عاشق تنهایی هستم و بسیار کم حرف .
اسکیزوفرنی یه مرحله بعد از شدید شدن اسکیزوئید میتونید فیلم ذهن زیبا با بازی راسل کرو رو ببینید .متاسفانه این دو اختلال افراد باهوش رو تو دام خودش اسیر می کنه .

به سوال کننده :

عزیزم چه شناخت خوبی ازش پیدا کردی و همه رفتار هاشو خوب بررسی کردی

اون کامنتی که شما نوشتی با اون همه مثال و توضیح ... والا من باشم می گم نه ! حتی اگر روانشناسی نباشه که بگه ایشون اختلال اسکیزوئید داره صرف رفتار هاش نشون می ده آدم یه رابطه عاطفی نیست و دهن طرف مقابل رو سرویس می کنه 

به سوال کننده :

و یه نکته اینکه وقتی می گی خودش به طور اغراق امیز اظهار گرم بودن و عاطفی بودن می کنه این خودش به نظرم یه هشداره 

هر کسی به اغراق سعی داره خودشو به یه ویژگی معرفی کنه معمولا از اون ویژگی تهی عه ... من خودم بار ها اینو تجربه کردم

به اسکیزوئید :

یه سوالی داشتم 

ببینید من اگر جای این سوال کننده بودم در اولین جلسه و اولین برخورد این آشنایی رو تمام می کردم !

من یه مسئله ای که خیلی باهاش درگیر بودم همینه - خیلی سریع در مورد شناختم از آقایون به نتیجه می رسم

بقیه خیلی بهم انتقاد کردن یه دوره خودمو مجبور کردم فرصت بیشتر بدم . و مثلا بعد 4 جلسه باز می دیدیم قضاوتم همونی که لحظه اول بود درست بوده  

یا مثلا مورد بوده از اطرافیانم که تو اولین برخورد ها یه حرکاتی نشون داده من به یه قضاوتی رسیدم - الان دو ساله میشناسمش و خیلی رفتارای دیگه ازش تو موقعیت های مختلف دیدم - همونه ! دقیقا همون مواردی که روش حساس بودم رو داره خیلی م شدید و بدون تردید 

البته شاید این زود به نتیجه رسیدنم خیلی دلایل داشته باشه ...

ولی این می تونه نشونه همون تیپ شخصیتی من باشه که گفتید ؟ estj

به اسکیزوئید

وقت شما به خیر دوست گرامی.

متاسفانه فردی را می شناسم با اختلال اسکیزوئید، بی روح، سرد و منزوی که به هیچ عنوان زیر بار درمان نمی رود، در واقع حصار منزوی خود را به اجتماع افراد دیگر ترجیح می دهد.

یک درون گرای سفت و سخت که نه تنها زندگی جهت داری ندارد، که با رویه ی پیش گرفته شده، تقریبا می توان گفت زندگی خود را تباه می کند در حالی که استعداد و توانایی فوق العاده ای دارد.

اگر مایل بودید، متشکر می شوم از نحوه ی درمان بیماری خود، کمی بیشتر توضیح دهید. 

چگونه بر این نتیجه رسیدید که بیمار هستید و آن را باور کردید؟

فرمودید با کمک فردی دیگر بر خلوت گزینی خود غلبه کردید، منظور شما روان پزشک، روان شناس می باشد؟ یا خیر با فردی از نزدیکان، دوستان و..؟ چگونه؟

کار در سوپر مارکت را چگونه قبول کردید؟ اجبار؟

تا جایی که می دانم و تجربه نشان داده است، اسکیزوئید ها از کار هایی که حصار تنهایی آن ها را بشکافد و نیاز به مراوده با دیگر افراد داشته باشد گریزان اند، شما چگونه پذیرفتید؟

@اسکیزوئید

خیلی ممنون از پاسختون

فقط دو مورد بگم.

اول اینکه pattern رفتاری و بیماری(اختلال) اسکیزوفرنی با اسکیزوئید متفاوته و این دو از هم جدا هستند. افسردگی شدید هم میتونه توهم و هدیان بده یا حتی کاتاتونیک اما با اسکیزوفرنی متفاوته.

دوم اینکه برخلاف ظاهر افراد که ممنکنه خشک و بیخیال به نظر برسه از درون ترد و شکننده هستن، و نسبت به طرد شدن حساس.

به اسکیزویید.

منظورم این بود که شما احتمالا شناخت دارید از این بیماری توضیح بدید براشون

نمیدونم چرا فکر کردید توهین کردم!

سلام

ببنید من مقاله و کتاب راجع به  شخصیت اسکیزوئید نخوندم  به خاطر همین علمی نیست چیزی که میخوام بگم  اما تجربیه

من یه پسر عمو دارم که اسکیزوئیده (از نظر من ) از دوران کودکی همیشه میگفتن اخی  فلانی چقدر مثبت و خجالتیه  بعد ها گفتن بهش خجالتی کم رو  عده ای هم میگفتن مذهبی

در حالی که نه خجالتی بود نه مذهبی

اعتماد به نفسشم خیلی بالا بود منتها مشخص نبود 

یسری از افراد رو نگاه نکنید سر و صدای زیادی دارن اما پاش برسه تو موقعیت ها  دریغ از یه سر سوزن اعتماد به نفس

این اقایی که میگم  طبع نویسندگی خوبی هم داره  من  همیشه  از  طریق شبکه های اجتماعی  دنبال میکنم نوشته هاشو و به نظرم واقعا بی نظیره  نمیدونم باید بگم حیف که دیده نشده تا الان یا باید بگم حیف نیست چون خودش این مدلی خواسته

از زمانی که بچه بود تا همین چند سال پیش هر کسی میرفت خونشون تو اتاق میموند درنمیومد بیرون

که همه ربط میدادن به خجالتی بودنش در حالی که ما که از نزدیکانشون بودیم  مطمئن بودیم نیست !

این اقا الان ازدواج کرده و من همیشه فکر میکردم همسرش  باید دقیقا مثل خودش باشه  اما نیست کلا یه مدل دیگه ایه

او خانم احتمالا  میتونه کنار بیاد با این نوع شخصیت که ازدواج کرده باهاش  اما همه نمیتونن

 به طور مثال من  خودم درونگرا شدید هستم و از شخصیت های  این چنینی هم خوشم میاد یعنی دوست دارم باهاشون معاشرت کنم  گپ بزنم  اما ازدواج نه

یه نکته ای هم که هست  باور کنید خجالتی بودن و کم رو بودن  ربطی به اسکیزوئید نداره اینا رو باید از هم تشخیص داد

 نمیدونم چرا میگن اختلال اسکیزوئید به نظر من اصلا اختلال نیست

در مورد سوال استارتر

کسی که اسکیزوئید باشه معنیش این نیست که الزاما تو زندگی زناشویی کم میذاره چه بسا تو خیلی از زمینه ها خوب عمل میکنن  اما باید به این فکر کنید مناسبت ها ی  اجتماعی خودتون رو در کنار چنین شخصیتی چه جوری میتونید داشته باشید؟  و چه تغییراتی قرارره به وجو بیاد؟  برای مثال شما فکر کنید با نامزدتون  تشریف میبیرید یه مهمونی شلوغ  شما از اینکه  همسرت تو جمع ساکت باشه و معاشرتی  با بقیه  نداشته باشه  رنج میبرید ؟ یا براتون مهم نیست چون مهم این رو میدونید که نامزد شما با شما رفتارش خوب و دلچسب و در مواقعی که خودتون هستید از معاشرت باهاش  لذت میبیرید ؟

یه سوال هم از اقای اسکیزوئید دارم ممنون میشم جواب بدید

 جایی خونده بودم اختلال اسکیزوفرنی موروثی هست

ایا شخصیت اسکیزوئید  به ژنتیک  هم بستگی داره و میتونه موروثی باشه ؟

من  چند سال پیش وقتی دقت کردم دیدم  از سمت پدرم( حتی  پدرم ) و خودم   و  اکثر اقوام درجه 1  مون درونگرا شدید و یکی دو نفرم یک دختر و یک پسر  به نظرم اسکیزوئید  هستن   ایا  این اتفاقیه  یا ژنتیکه ؟

این رو هم یادم رفت بگم

یه مورد خوشحال کننده ای هم که وجو داره (برای شما )  معمولا  این صفتو (اسکیزوئید)  میشه کم و زیادش کرد البته دقت کنید نمیشه 180 درجه شخصیت عوض بشه  اما خب  میشه  با خواستن و  تمرین شدتش کمتر بشه

 تغییرات پسر عمو من بعد از ازدواجش کاملا محسوسه   اما بازم خودشه ها  ;)

گفتید"می خوام بهتون رفتار های خودم رو بگم با اینکه زیاد دوست ندارم این مسائل رو تعریف کنم با اینکه اینجا مجازیه. ولی نمی دونم چرا ؟"

شما که خودتون اینارو میدونید ولی حالا منم یه بار دیگه میگم.تو یه پستی درباره intjها حرف زدین و اینکه بدترین ویژگیشون اینه که در لحظه زندگی نمی کنن.معلومه وقتی کارکرد شخصیتی چهارم یه شخص seباشه همین میشه.توی لحظه زندگی نمیکنن.منم زندگی نمیکنم چون کارکرد چهارم منم seیه.البته این افراد رو کارکرد اولشون کهniهست زیاد حساب میکنن برای همینم گرچه  به ادمایی که کارکرد اول دوم شونse هست بعضا ته دلشون غبطه میخورن یعنیesp ها و ispها اما ته ته دلشون niخودشون عمیق تر از se میبینن. اما تو مواقع استرس se خودشو نشون میده و رفتارهای بی پروا و بچگونه رخ میده.انقدر ni شون قویه که seشون اغلب به صورت ناسالم ظاهر میشه

وقتی عملکرد چهارمseهست عملکرد چهارم سایه(demon)میشه si.و وقتی که یه عملکرد تو بخش دیو سایه س یعنی بسیار سرکوب شده ش.و میتونه اثرات مختلفی داشته باشه از جمله همین مورد.شخص وقتی نشونه هایی از گذشته نامطلوب ش دریافت میکنه تحت استرس قرار میگیره وsiش فعال میشه.شروع میکنه به یادآوری و بازسازی گذشته و گذشته رو به حالش ربط میده و چیزایی که به دست آورده میبره زیر سوال.فکر میکنه دیگران اگر از گذشته ش حرف بزنن حتما مقصودی دارن.در حالیکه ممکنه siعملکرد شخصیتی سالم اونا باشه و منظوری نداشته باشن.

مثلا تو همین کامنت هستی به شما،نمونه ش مشهود بود.حالا چرا به من برنخورد با niدر اول وseدر چهار؟چون من تحت استرس نبودم

برای همینه شما دوست ندارید از موقع هایی که شخصیت اسکزویید داشتید حرف بزنید.اما یه بار برای همیشه یادتون باشه این تقصیر شما نبوده و هر چی بوده و شده هر چند بسیار سخت باعث شده اینی باشید که هستید.

https://www.psychologyjunkie.com/2019/05/20/the-shadow-of-the-intj-personality-type/

https://www.psychologyjunkie.com/2017/11/10/introduction-shadow-functions/

به آقای اسکیزوئیدوتمام کسانی که شبیه ایشون هستند؛

شماروخدایابایکی مثل خودتون ازدواج کنیدیارفتیدخواستگاری حتمابه طرف مقابلتون بگیداینجوری برای آینده زندگی مشترک خودتونم بهتره

سلام برادر من اسکیزوفرنی داره یعنی هذیانهایی مثل اینکه پدربزرگ و مادربزرگش را قبول نداره و گویا جن میبینه و گاهی مخفیانه نگاش میکنم انگار باکسی صحبت میکند ولی تو جمع خیلی خوب خودش را کنترل میکند و مواظبه کسی از کاراَش سر در نیاورد اولین بار وقتی فهمیدم که با حمله پانیک خودش را نشون داد ترس شدید و احساس مرگ و خفگی و لرز بدون وجود بیماری که میگفت جنها میخواهند به تصرف در بیاورندش.

خواستم نظرتون رو در مورد درمان دارویی این اختلال بدونم ؟ برادرم به هیچ وجه حاضر نیست به روانپزشک مراجعه کند و ابدا هم دارو نمیخورد یعنی اگر به اجبار اینکارو کنیم احتمال دارد برای همیشه خانه را ترک کند

هم اینکه این داروهای انتی سایکوتیک  عوارض زیادی دارند

اصلا احساساتی نیست و بسیار منزوی،،،، درس دانشگاهش را هم ترک کرده و بیکار هست

همش نگران ایندش هستم که ه میشود و اینکه اگر سیر پیشرونده داشته باشه 

خوشبحال افرادی که همه اعضای خانوادشون سلامتی دارند قدرشو بدونید که نعمت خیلی بزرگیست

وای کامنت اسکیزوئید خیلی ترسناک بود اگه جات بودم سکته میکردم همش قیافه مسافرای تو اتوبوس میاد جلو چشمم نمیدونم چرا سعی کردم صورتمو اون شکلی کنم که اسکیزویید توصیف کرد الان دیگه همش میاد جلو چشمم خیلی ترسناکه 

به سخـن حق

بابا فهمیدیم ضد زنی

فهمیدیم خاستگار نیست

فهمیدیم هرکی هر پستی بزاره ربطش میدی به وضع جامعه

طرف اومده از اختلال نامزدش میپرسه ایشون میگه خاستگار کجابود

گیریم که خاستگار نیست اینهمه ازدواج میکنن اطراف ما پس چیه؟ 

چقدر بیکار و افکار پوسیده ای

فهمیدیم تو خوبی تو خوبی تو خوبی اره تو خوبی دخترا بدن اخن

نمیخاد زیر هر پستی اینارو تکرار کنی

به الی خانم
درباره قضاوتی و ملاحظه گر بودن دلیل بر سریع قضاوت کردن یا تصمیم گرفتن نیست .
مثلا تیپ enfp از همه تیپ ها تکانشی تر عمل می کنه و istj از همه تیپ تاملی تر رفتار می کنه .
از کار کرد های یونگی شهود و حس مربوط به وارد کردن داده به ذهنِ واحساس و منطق کارکردهایی هستند که شما باهاشون تصمیم می گیرید .
اصولا افرادی که  j هستند کارکرد های تصمیم گیریشون به صورت برون ریز در میاد و در افراد p به صورت درون ریز .p ها چون در تصمیمات به مسائل بیرونی توجه نمی کنند ساختار شکن یا بهتر بگیم خلاقانه تر عمل می کنند .
کارکردهای یونگی  که ارتباط ما رو با دنیا برقرار می کنند در j ها به صورت درون ریز و در p ها به صورت برون ریز درمیاد.
تیپ های هایی که کارکرد اصلیشون منطق یا احساس اول تصمیم می گیرند بعد تحلیل می کنند تیپ هایی که کارکرد اصلیشون شهود یا حسی اول تحلیل می کنند بعد تصمیم می گیرند .
تیپ estj چون کارکرد اصلیش te و تصمیم ساز اول تصمیم می گیره بعد تحلیل می کنه .
زمانی که کارکرد اصلی شما te کارکرد سایه شما میشه  fi یعنی شما در شرایطی که باید از احساسات درونیتون بهره ببرید دچار کوته بینی می شید این میتونه یه عامل باشه .
 عامل بعدی میتونه این باشه که به خوبی نمی تونید از کارکرد کمکی یعنی حسی درون ریز استفاده کنید .این کارکرد دیتایل های لحظه حال رو با دیتایل های گذشته مقایسه می کنه و به شما یک چشم انداز به عنوان داده ذهنی برای تصمیم بهتر میده .
یه سوء برداشتی که اصولا از تعریف قضاوتی و ملاحظه گر میشه آینه که قضاوتی ها مسئولیت پذیر تر هستند و ملاحظه گر ها اهمال کار هستند .
به lapetus
فردی که به من کمک کرد.از رفتار من تو کتابخونه محلمون متوجه شد .اول صبح می رفتم کتابخونه و چنان غرق میشدم تا بعد از ظهر نه استراحت می کردم نه چیزی می خوردم نه با کسی حرف می زدم .
آون فرد کتابی رو برام آورد درباره تیپ شناسی اینیاگرام و بهم گفت به نظر تیپ ۵ میای .توی آون کتاب نوشته بود تیپ ۵ اینیاگرام مستعد اسکیزوئید رفتم درباره اش تحقیق کردم و فهمیدم توهماتی که می زدم ریشه در چی داره .
خب توی درمانش نوشته بود باید روابط اجتماعی رو قبول کنم .مسلما اولش برام سخت بود هنوز یادمه اولین مشتری که راه انداختم ۵ تا بستنی کیمی خرید با یه بسته سیگار مونتانا طلایی .
هنوز تو ذهنم هست چیزی که باعث شد نصیحت آون فرد رد قبول کنم این بود که رتبه برتر کنکور ارشد بود و به مدرک رشته مهندسی تو دانشگاه تاپ داشت.اسکیزوئید ها اصولا آدمهای منطقی هستند ولی عجیب عاشق تنهایی هستند .
ممکنه دوست شما هم به مرحله توهم زدن رسیده باشه ولی به کسی نمیگه اگر بخونه تو کتابی که اختلال اسکیزوئید توهم زا هست و فرد رو مستعد اسکیزوفرنی می کنه که به سرطان روان معروفه ممکنه کنی بترسه و خودش رو غرق در جامعه کنه .
فیلم ذهن زیبا هم میتونه ببینه و شاید سرعقل بیاد .
به میلاد ۳۰۳۰
بله درست می فرمایید .اسکیزوفرنی ها توهماتشون رو باور می کنند و کلا نمی تونم واقعیت رو از اوهام تشخیص بدهند ولی اسکیزوئید میفهمه داره توهم می زنه .
اسکیزوفرنی نیاز به روانکاوی و دارو درمانی داره ولی اسکیزوئید به راحتی قابل درمان.
آما درباره شکنندگی اینگونه بگم که تصور یک  اسکیزوئید از بهشت زندان انفرادیه. جزء زندان بان هیچ انسان دیگه ای رو نمی بینی .یک اتاق تاریک خودت و خودت .کور از خدا چی می خواد .
به هستی
تو لحن صحبت تون یه نشانه از بذله گویی دیدم دونقطه پرانتز .
سوء تفاهم شده من معذرت می خوام .حقیقت آینه من تو این قضایا خیلی جدی هستم .
به پگاه
بله از ژن هم در شکل گیریه شخصیت افراد تاثیر داره .
همه ما ها اختلالات روانی داریم ولی بیمار روانی نیستیم .یک تست mmpi بدید متوجه میشید من چی میگم .
البته تشخیص اختلال روانی و نیاز به درمان کار روانشناس کاری که من کردم یعنی خوددرمانی همیشه جواب نمیده .
به سلام
من خودم دو نفر می شناختم که این اختلال رو داشتند و هر دو سابقه دعا نویسی ، جن گیر و طلسم شکنی و اینگونه داستان ها رو داشتند .
متاسفانه این بیماری آدم رو پیر می کنه.و چنان ترسناک که فرد به دعانویس و طلسم شکن پناه می بره.اینکه برادر شما به تنهایی تحمل می کنه کمی عجیبه .شاید دروغ میگه و شاید دلیل دیگه ای داره که حاضر نیست به پزشک پناه ببره .
فکر نکنم نیاز باشه که بگم بدون تجویز روانپزشک دارو مصرف کردن خطرناک.

برادرم اصلا قبول نداره که بیماره برای همین به هیچ وجه راضی نمیشه روانپزشک بیاید.

به بهاری که از دوردست ها آمد
 بهرام که گور می گرفتی همه عمر بدیدی که چگونه .....
عجب تحلیل جالبی بود و چه لینک جذابی .
این آقای جان بیبی یکی از بهترین یونگین های جهانِ.درکنار دیوید کرسی .
کارکرد های یونگی رو خیلی پیچیده وارد mbti کرده و البته جالب بود که مفاهیم آنیما و آنیموس رو وارد mbti کرده .
سایه یونگی رو دو بخش کرده کارکرد چهارم آنیما و آنیموس و کارکرد هفتم غرور و کارکرد هشتم اهریمن درون .
همیشه فکر می کنم آدمهای که زیاد خاطره تعریف می کنند خالی می بندند که خودشون رو از من بالا تر نشون بدن فکر می کردم به خاطر آینه که از آدمهای پرحرف بدم میاد.در صورتی که داشتم شیطان درونم رو بهشون تعمیم می دادم همش دارم خاطرات تلخ تعریف می کنم .البته اینکه intj ها سخت اشتباه خودشون رو قبول می کنند و  معذرت خواهی نمی کنند رو می دونستم ولی نمی دونستم به خاطر ضعف fe  .
کارکرد چهارم رو به آنیما و آنیموس ربط داده بود .یعنی الان عشق کوری که من دچارش میشم به  آنیما se .که تو کهن الگوهای خانم بولن میشه آفرودیت .یا بهلول میشه si که تقریبا میشه دمیتر .
الان خود شما هم جذب پسران آرسی یا دیونوسوسی میشین؟ و الی خانم به پوزیدون .

به اسکیزوئید

با اینیاگرام آشنا نبودم. سری به دنیای نت زدم و با مطالب بسیاری رو به رو شدم که در برخی کمی تفاوت نیز مشاهده می شد. یک سوال دیگر از خدمت شما دارم، کتاب های متعددی مشاهده می شد. کتابی که شما مطالعه کردید چه نام داشت؟ 

برای بنده جالب بود حسی که در شما ایجاد شد. گفت و گو و تعاملات شما را که در این جا می بینم، تا حد زیادی محرز است که از محفظه ی بسته ی گذشته رها شده اید؛ تبریک می گویم.

بنده نیز در گذشته در تنش با خود بودم. جنگ روان، بسی دردناک تر از درد جسم است. روزگاری چنان در سیاه چال ذهن محبوس بودم که نه تنها در خواب، که در بیداری نیز کابوس می دیدم. 

گاهی صدا های وهمی مرا از دنیای حال جدا می کردند، به برزخ تصاویر تلخی که در میان انها گرفتار بودم می بردند و من محکوم می شدم به ماندن در بلاتکلیفی ذهن.

زخم های روح بسیار کاری تر از زخم جسم اند اما یک وجه شبه دارند، آن نیز جای زخم است که قدرتمند تر از جسم، بر جای می ماند. نمونه ی ان را در واکنش شما به کامنت یکی از کاربران مشاهده کردم. برای بنده کامنت ایشان بالاخص با آن دو نقطه و پرانتز، دوستی را القا می کرد اما شما آن را توهین تلقی کردید. واکنش شما در توضیح دوست عزیز نیز آشنا بود.

واکنش های لحظه ای نا خوداگاه. مثل آژیر اتوموبیلی که با ریموت آرام می شود، یک نوع تعرض به حریمی که ما را به سمت خاطرات گذشته و به تبع ضعف ها می کشاند.

این حالت را تجربه کرده ام. به کرات!

اما بنده در اوج تنش، با مفهومی آشنا شدم که زندگی مرا متحول کرد. در واقع سکون و ثبات حال را مدیون آن هستم. بار ها تلاش کردم، آن دوست عزیز را نیز به سمت این مفهوم بکشانم اما نتیجه ای حاصل نشد و ایشان دوست نداشتند خلوت خود را با واژگان اضافه برهم بزنند!!

در واقع انسان باید به مرحله ای برسد که خود به سمت آن گام بردارد پس بیش از اصول زیستن، به دنبال درمان ابتدایی برای کمک به ایشان هستم.

اما برای شما؛ دوستانه پیشنهاد می کنم اگر مقدور می باشد، برنامه های گنج حضور را از شبکه ای به همین نام با اجرای آقای پرویز شهبازی دنبال کنید.

اگر به ادبیات گرایش نداشته باشید، شاید در ابتدا برای شما کسالت بار بیاید اما با تداوم آن، یک تحول عمیق تر را مشاهده خواهید کرد. 

این پیشنهاد را دوستانه و به عنوان شخصی که در گذشته ی روانی تاریک به سر می برد عرض کردم و به قولی دلم نیامد این را نگویم زیرا درد روانی مخدوش را روزی چشیده ام و می دانم اثرات آن می توانند در بهبودی نیز مشاهده شوند مانند همان زخمی که بهبود یافت اما جای آن تا ابد بر تن ماند.

در پناه حق.

@اسکیزوید 

من تو چند سایت تست mbti رو دادم.

ایرانیا که سوالاتشون مشابه بود. هردو istp شد.  اما تو سایت های خارجی istp و istj - a شد.

(البته با بی دقتی جواب دادم) 

اما اخرین بار از همین لینکی که کاربر "بهاری از دور دست ها آمد" فرستاد، تست دادم.

این دفعه با دقت و با توجه به نکات گفته شده در خود سایت جواب دادم. 

که نتیجه شد intp !.

به نظر شما کدام ملاک قرار بدم؟!

به اسکیزوئید:سلام اقا تبریک میگم که شکستش دادی✌👍

ولی خدایی خودش یه سیزن کامل جن گی رو رزیدنت اویل بود این صحنه اتوبوس خیلی وحشتناک بود 

خیلی خوشحالم‌ واست که قوی بودی 💪

به سلام: سلام این فقط یه نظر 

ممکن هم هست واقعا ببینه و باهاش ارتباط برقرار کرده باشن روح و روانش اسیب دیده باشه 

چون من چند تا مورد که زیاد پیگیر جن و اینا بودن رو دیدم که به شدت اسیب دیدن و دچار مشکلات روانی و ... شدن حتی یکیشون اخر به دکتر متخصصش هم ثابت شد که با جن ارتباط گرفته و دارن اذیتش میکنن😐

از تشویق به خودکشی تا اسیب زدن به خود....

خیلی وحشتناکه 

همین الان دستور العملی دارم که شما هم میتونی تا یه مقدار کمی حال برادرت رو درک کنی اما از اون جایی که خودم هیچوقت اجراش نکردم و نمیکنم به شما هم توصیه نمیکنم

به اسکزویید

خوبی این ارکیتایپا اینه که هر کسی فقط یکی شونو نداره چند تاشو داره و این شخصیت آدما رو برا هم قابل تحمل تر میکنه.الگو های ارس و دیونوسوس رو خوندم و چقدر ارس با من متفاوت بود! حالا از دیونوسوس یه کم بیشتر خوشم اومد ولی حتی الگوی هادس هم که فک میکردم بیشتر از همه از اون خوشم بیاد رو خوندم دیدم حتی از اونم به عنوان همسر چندان خوشم نمیاد خخخ.حالا باز خوبه ارس و دیونوسوس عشق کورکورانه منن نه علاقه واقعی.کلا راضی نبودم از هیچ کدومشون شاید چون خیلی کمالگرام یا شاید چون یه شخص حقیقی چند تا از این ارکیتایپارو با هم داره

به عاطفه

من اینایی که درباره وسواس میگم رو به عنوان کسی که خودش وسواس داشته(یادم نمیاد ocdیا ocpd) میگم نه به عنوان کسی که مطالعه کرده دربارش. ما معمولا وقتی بحث وسواس میشه یاد ادمایی می افتیم که همش در حال بشور بسابن در حالی که وسواس اصلش رفتارای تکرار شونده س که زندگی فرد رو مختل میکنه.بعضیا وسواسشون در عمل ظاهر میشه مثل دست شستن زیاد،چک کردن مداوم اجاق گاز یا بسته بودن در.بعضیا وسواس در فکرشونه فقط و افکار مزاحم براشون پیش میاد.مثلا یه توالی عددی تو ذهنشون میاد ۲،۴،۶،۸ و هی اونو تکرار میکنن و دوتا دوتا جلو میرن.یا فکر میکنن اگه مثلا صبحایه ذکر خاصی رو نگن هر روز یه اتفاق بدی می افته. من مخلوطی از هر دوتای اینا رو داشتم.

در ضمن وسواس میتونه به چیزای مختلفی باشه مثلا کسی که وسواس دست شستن داره ممکنه ظرفهای کثیف ش تا چند روز روی سینک مونده باشه.یا کسی که وسواس تمیزی فرشش رو داره و کرک رو فرشش نمیتونی پیدا کنی ممکنه کمد لباساش رو نتونی باز کنی از بس که لباس تلنبار کرده رو هم.پس اینکه انتظار داشته باشیم فردی که وسواس تمیزی داره مثلا تو همه زمینه ها تمیز و مرتب باشه انتظار اشتباهیه

وسواس هم به وراثت بستگی داره هم به محیط .ازوراثت که بگذریم ،روانشناسی که میرفتم پیشش میگفت معمولا افراد کمالگرا که والدین کنترلگری داشتن وقتی تحت استرس ان مستعد وسواس میشن.میخوان با کنترل محیطشون از استرس شون به صورت ناخودآگاه کم کنن.برای همین هم بهم تمرینای ریلکسیشن میداد.

نکته دیگه ای که درباره وسواس وجود داره اینه که یکی از روندهای درمان قطع تفکره. روانشناسه بهم میگفت چرا انقدر دستتو میشوری براش دلیل می آوردم.دلایل خیلی منطقی.که مثلا وقتی تو خونه نشستم دستم میخوره به فرش صد نفر قبلش رو اون فرش راه رفتن ممکنه پای یکی شون کثیف بوده باشه میکروب داشته باشه اون وقت من دستمو ممکنه به صورتم بزنم اون وقت اگه میکروبه بره تو چشمم و.‌‌..

دلایل یه گروه از افراد وسواسی کاملا منطقی و علت و معلولیه ولی چون زندگی رو مختل میکنه روانشناس بهت میگه که زنجیره تفکرتوقطع کن.مثلا دست میزنی به فرشه بعد داری دلیل میاری برا خودت که دستاتو بشوری.زنجیره دلایلتو قطع کن و به یه کار دیگه برس.یا با خودت بگو بعدا میشورم تا یادت بره

اگه ‌‌‌‌ کسی تو نزدیکانت وسواس داشت کاری که تو میتونی براش بکنی اینه که بهش گیر ندی.که چرا میشوری میسابی فلان میکنی.وسواسی ها یا خودشون از کارهاشون خسته ن و عذاب می کشن ولی نمیتونن متوقف ش کنن یا به نظرشون خیلی هم خوب و منطقیه کارشون(من دسته دوم بودم).اگه دسته اول باشن که فقط باعث عذابشون میشی اگه هم دسته دوم باشن که بهت توجه نمی کنن.بهترین کار مراجعه به روانشناسه

در ضمن زمان مراجعه به روانشناس هم خیلی مهمه هر چی زودتر باشه موثر تره.من خودم چون تو اوایل ش رفتم مشاوره(البته خودم نرفتم بزور بردنم) روند درمانم به گفته روانشناسه از بقیه وسواسیا بهتر بود

@سلام به آقای اسکیزوئید

سلام عزیز

ببخشید؛ مخاطب سوالتون من نبودم اما بهتر دیدم جواب بدم.

اول از همه باید میگفتید چه کسی روی برادرتون تشخیص اسکیزوفرنی داده.

اگر پزشک متخصص  روانپزشک بوده (و نه حتی پزشک عمومی یا سایر تخصص ها) اونوقت باید گفت ایشون اسکیزوفرنیه.

دومین اینکه؛ با وسواس و دقت تمام خانواده و فایل پدری/مادری رو زیر زربین ببرید ببینید مشکل روانی مثل خودکشی افکار عجیب قریب، رفتار عجیب، سابقه بستری و ... چی بوده.

این بیماری ریشه خیلی بالای ارثی داره و تو تشخیص خیلی مهمه.

سوم اینکه اگر تشخیص همین بود؛ حتمن حتمن دارو بخورن که اوضاع بدتر نشه.

خصوصا وقتی ظاهرن حالشون خوبه.

چون این بیماری خیلی اوقات اپیزودهای شدید و ناگهانی داره.

و وقتی شدید بشه دیگه کلن شما رو نمیشناسه.

دارو در جلو گیری از این اپیزودها موثره.

و هم اینکه میتونه کمک کنه اوضاع از اینی که هست بدتر نشه.

چهارم اینکه اگر تشخیص اسکیزوفرنی باشه، بقیه فامیل هم در خطر شکستن روانی و بروز اختلال روانی هستند، باید سعی کرد از تنش های روانی شدید جلوگیری بشه.

پنجم اینکه اگر اپیزودشدید دیگه ای براش پیش اومد، در بستری کردنش شک نکنید.

ششم، امید من اینه که اسکیزوفرنی نباشه و ای بسا افسردگی شدید یا اختلالات دیگه باشه، مثل اختلالات هذیانی. 

به اقا میلاد

ممنون از پاسختون ؛ خودش که نمیاد روانپزشک ولی علایمشو که به روانپزشک گفتم ،، گفتن احتمال بالا در گروه اسکیزوفرنی هاست  سابقه خانوادگی خب عموم بای پلار تیپ ۲ هست علایم هایپومانیا دارد برای همین اسکیزوافکتیو هم ممکنه باشه داداشم.

 (حدسم اینه شما پزشکید ،، درسته؟) 

از بچگی یه خرده برادرم حساس بود هرچندسال اخلاقش عوض میشد به این صورت که میدیدیم خیلی مثبت بشه ، همش کمک به والدین بکند درساشو خوب بخونه ، به همه کمک کنه ، اخلاقش خیلی اوکی بشه یه مدت میموند باز  بعد چند ماه الی یک سال عادی میشد.

وضعیت الانش اینه: یک گوشه میشینه ازارش به مورچه هم نمیرسه خیلی کم غذا میخورد تمام تلاشو میکنیم توخودش نرود ،، حرفای غیرمرتبط نمیزند و به بهداشتش هم میرسد ،، بعضی وقتا مثلا داره راه میرود یه دفعه خشکش میزنه ۱۰ دقیقه همینطور تو فکر هست بعد از فازش بیرون میاد وسواس هم داره تو وضوگرفتن هرعضوی رو ۱۰ بار میشوره،، وسواسش هر از چندگاهی به موضوع جدید عوض و تغییر میکنه یه مدت تو نماز خوندن وسواس داشت وای مثلا نمازاش ۳ساعت طول میکشید بعد خوب شد الان تو وضو ولی این یکی خیلی زیاد نیست شاید ۵دقیقه طول بکشه وضوش.    پنهانی دیدم باخودش حرف میزنه ،، گویا کسی باهاش صحبت میکند ،، وقتی به روش می اورم میخنده  و  موضوع رو عوض میکند.

شبها ساعت ۲ میاد خونه اصلا معلوم نیست کجا میرود به هیچکس هم نمیگوید اینقدر پدر و مادرم نگرانش هستند خیلی زرنگه چندین بار که تعقیبش کردن فهمیده و نشد دقیق از کاراش سر در بیاورند.

به هرحال اینکه ایشون بیماره شکی نیست و تنها راه اینه به زور تو خواب ببریمش پیش روانپزشک یا با قرص خواب ولی مطمئنم اگر اینکارو بکنیم همون نصفه شبها هم دیگه برنمیگردد خونه. الان چندین سال هست که وضعیتش همینه

برای رها شدن از جن ها هم یک  پاکت بزرگ که توش کلی دعا و حرز هست همراهش کرده و از اون موقع حملات پانیکش برنگشته.

برای دارو خوردن مگر به زور بستری بشه و چندین ماه تحت نظر باشه بهش به زور دارو بدهند ولی مادروپدرم اصلا به همچین کاری راضی نمیشن اونم تو بیمارستان های روان. حملات تهاجمی اصلا تا بحال نداشته. 

بیشتر نگران پیشرفت بیماریش هستم و هم اینکه بیکار هست و بعد پدرومادرم چه میشود؟ با این شرایطم خیلی بدبختم درسته؟ 

به مردشب: سلام ، خوب هستین؟

نمیدونم واقعا ، اگر بنظرتون راهی برای بهبودش هست خوشحال میشم بدونم

به اسکیزویید

آقای اسکیزویید اگه مایل بودین لطفا بفرمایید که با این خود درمانی ای که انجام دادین و به تبعش مطالعات روانشناسی تون ،تونستین روی عملکرد زندگی تون هم تاثیر بذارین یا نه؟

مثلا الان کیس مناسبی برای ازدواج هستین از نظر خودتون؟یا نه هنوز هم اون ویژگی های شخصیت اسکیزویید رو که برای ازدواج نامناسبش میکنه ،در وجود شما هست؟

یه سوال دیگه

ارتباط دو نفر با تیپ شخصیتی یکسان معمولا چه جوریه؟

شما با شخصیت intjخوب ارتباط میگیرین یا نه؟

به lapetus
اول تبریک می گم بابت ادبیات فوق العاده تون مشخصه پشت این نام کاربری آدم با مطالعه ای نشسته .جالبه بدونی شخصیت شناسی اینیاگرام رو یک عارف روسی به وجود آورده. البته همش یکیه فکر کنم ترجمه ها متفاوت باشه که من ۱۰ سال پیش یادم نمیاد ترجمه کی رو خوندم .
اما درمان به روش عرفان توی انجمن معتادان گمنام واسه الکلی ها جواب داده و توی حوزه مواد مخدر هم موثر ترین روش بوده .اما در خود روانشناس ها هم این روش جای بحث داره ‌.
درباره آرکاتایپ دیونوسوس بخونید هم گرایش به خمر و مخدر داره هم عرفان و صد البته بسیار خود شیفته است .
توی اشعار عرفای ایرانی به وضوح ازخودبی خود شدن و خودشیفتگی دیونوسوسی موج می زنه.حتی مقدمه یک پایان نامه رو تو اینترنت می خوندم درباره خودشیفتگی در شعرای سبک عراقی.
عرفان ،خودتون هم می دونید نه میشه از نظر علمی تائید کرد نه رد .
به نظرم درمان به روش عرفان واسه تیپ ۴ اینیاگرام جواب میده ولی تیپ ۵ نه .
اسکیزوئید ها مسائل پیچیده ریاضی رو به راحتی حل می کنند.یعتی هوش منطقی بالایی دارند .عرفان های شرقی که خارج شدن از عقل و منطق رو تبلیغ می کنه نمی تونه واسه این افراد جذاب باشه. حتی می بینی که فیلم شمس و مولانا با انتقاد مراجع تقلید روبه رو میشه .
اما به شخصه بحث های عرفانی برای خودم به شخصه جذابِ ولی زیاد اهل شعر و ادبیات نیستم .

به میلاد ۲۰۳۰
اصولا تست هایی مناسبِ که دو تا گزینه بده بگه کدام درباره شما صادق تر ؟
بهترین راه آینه که شما دونه دونه دوقطبی ها رو بخونی و ببینی کدوم هستی چهار تاش میاد .
یه روش آینه از مشرب های دیوید کرسی استفاده کنید .
الان شما بین sj, sp و nt گیر کردی ببین طبع ات کدومه؟
می تونی کارکرد های یونگی رو بخونی ببینی از کدوم کارکرد خیلی استفاده می کنی .کارکرد کمکی ات چیه .
یک روش هم تخصصیه روانکاو تحلیل خواب و رویاست. کارکرد سرکوب شده ات رو تشخیص میدن .

 

@سلام

خیر من پزشک نیستم. 

اسکیزوافکتیو رو فکر نمیکنم باشه.

چون با علایم اون آشنام

---

این احتمال هم وجود داره که فقط بایپلار باشه.  اونم میتونه سایکوز شدید و ماندگار بده، اتفاقا کاملا با وسواسشم میخونه.

این که یک دفعه 10 دقیقه میره تو فکر و خشک میشه نشون میده مغز کاملا درگیره. 

اما تشخیص دقیق فقط به کمک دارو  و بررسی مشخص میشه و از روی علایم صرف نمیشه نظر قطعی داد.

اگر هم میشه به خاطر پنیک اتک یا وسواس یا هرچیزی میتونید بکشیدش دکتر، دریغ نکنید.

---

ظاهرن که هیچ کاری از شما ساخته نیست. 

صرفا رفتارهاشو زیر نظر بگیر. خصوصا علایم منفی بیماری.

(تو خود رفتن، بی انگیزگی و حالت بی روحی، درست لباس نپوشیدن، نطافت و ... )

اگر هم روزی دیدی علایم مثبت در مدت نسبتا کوتاه و معنی داری شدید شد توی بستری کردن اصلا تردید نکن.

(توهم و هذیان خصوصا رفتارهای پارانوییدی: حرفایی مثل دنبالم هستن،، محاصرم، اسلحه دارن و ... ).

در مورد فرار کردن و اینها هم اینقدر نگران نباش. اگر بستری بشه بعد از دارو درمانی رفتارش کاملا تغییر میکنه.

---

ظاهرا از اینکه کمک ش کنید اجتناب داره و اشتباه برداشت میکنه. تا جایی که میتونید در مورد بیماریش باهاش صحبت نکنید.

تعیقیب کردن و رفتارهای پلیسی هم گذینه آخرتون باشه.

ممکنه سوتفاهمش باعث بشه، شما رو مقابل خودش ببینه.

در مورد کار و روابط اجتماعی و ازدواج و ... اصلن کاری نداشته باشید یا تحت فشار قرار ندید. اگر در مورد زندگیش حرفی زد(که بعید میدونم!) گوش بدید ولی حرفاتون جنبه امری نداشته باشه. خلاصه بگم بشنویید و حرف نزنید.

---

 چیز دیگه ای که منو نگران میکنه،  پدر، مادر، و خود شمایید.

میترسم این اتیش شما رو هم در بر بگیره.

بالاخره کنترل خیلی چیزا از دست ما خارجه، مثل کرونا ویروس یا اسکیزوفرنی.

این درست نیست که  چون بیماری یکی از اعضا رو گرفتار کرده، شما هم با اون بسوزید.

موضوع کار و تحصیل و ازدواج شما هم مطرحه.

و همچنین وضع پدر و مادر، خصوصا از نظر اقتصادی. 

آرزوی سلامتی و بهبودی دارم.

@اسکیزوئید

خیلی ممنون از پاسخت.

من چک کردم و nt و sp رو نزدیک دیدم و به نظرم nt نزدیک تره.

اقای اسکیزوئید

اخه من عاشق si؟؟؟خدایا توبه

entpوenfpوenfjوestpوistpوinfp  اینا ب نظرتون مناسب تر نیستن برایentp؟؟😓😓

Istpهمکه دمیتر نمیشن

حالا یه سری چیزا تو دیمیتر رو واقعا قبول دارم ولی isj نمیتونم خدایی متصور بشم 

حالا اینجا که سرتون حسابی شلوغه ولی وقت کردید یکم توضیح بدید در این زمینه مهم و حساس راهنمایی کنید😂

یه چیزی 

چون امیررضا رو مثال نزدید شاید بخاطر این بوده که کلا من بیشتر اینجا هستم ولی اگر تفاوتی هست میشه بگید چه تفاوتیه؟

چون ارکتایپ و mbti و حتی گروه خونیمون هم شبیه به هم.غیر از اینکه اون بیشتر از من احساسی(f)(خودش قبلا گفت بعضی وقتاf هست بجا t) 

پس اگر تفاوتی باشه اگر مربوط به شخصیت شناسی نبوده شاید طبق کامنت های گذشتم یا تفاوت اخلاقی..روحیه ای...باشه

اگر تفاوتی هست یا نکته قابل توجهی لطفا بگید

منو از کنجکاوی نجات بدید مخصوصا درباره قسمت اول😂

به اسکیزوئید

سپاسگزارم، نظر لطف شماست.

در خصوص تیپهای کهن الگویی شینودا بولن و شخصیت ارکیتایپ دیونیسوس مطالعه کردم. جالب بود. با برخی مطالب آن موافق هستم اما کلی نگری آن خیر.(البته بنده مطالب یکی از سایت های مجازی را مطالعه کردم)

مثلا گفته بود شخصیت مذکور یا اهل عرفان است یا شراب و خمر و اعتیاد.

 بنده بر این عقیده ام، انسان ها تماما از یک سرشت هستند.

وقتی کمی به عقب باز می گردیم، در داستان آفرینش انسان می بینیم که خداوند انسان را از مشتی خاک آفرید و سپس از روح خود در کالبد خاکی او دمید. 

پس روح انسان، که هنوز ناشناخته و مبهم است، منشا خداوندی دارد.

حال بیایید کمی عمیق تر بنگریم. منشا ما خداوند است، پس صفات حق تعالی نیز در ما وجود دارد. داستان حلاج را شنیده اید؟ همگی خدا هستیم!!!

آن صفاتی را که برای خداوند می شماریم در خود داریم اما علت این تفاوت ها چیست؟ این تیرگی های درون، این بیماری های روح. 

یک سرچشمه را در نظر بگیرید و رودی که از آن جریان می یابد. هر چه پیش می رود، بیشتر در معرض محیط قرار می گیرد. تا جایی که حتی می تواند از آبی زلال و حیات بخش، منبع آلودگی و ناپاکی ایجاد شود. 

همه ی ما از یک ریشه هستیم. از یک سرچشمه اما محیط ما را تغییر می دهد.

(صرف نظر از اختلالات ژنتیکی و مادرزاد)

صحبت من در این است، همگی از یک خلق و خوی واحد ایجاد شدیم. خلقیات متفاوت را محیط به ما بخشید.

در دسته بندی های شخصیتی، قطعیت یک موضوع نادرست است. مثلا در مثال فوق، فرد یا عارف است، یا مخمور.

یک سوال، اگر فردی با گرایشات فوق، در محیطی به دور از مخدر یا ماده ی سکر آور، و همچنین نشانی از علوم عرفانی رشد کند چه می شود؟

گرایشات بسته به محیط تغییر می کنند. خود بنده نمونه ی محرزی از این امر می باشم. شخصیت بنده، تفکرات، واکنش ها، کنش ها و دیگر خلقیاتم، دگرگون شدند. روزگاری در کنج اتاق می نشستم. خود را در آغوش می کشیدم تا از تصاویر وهمی مصون نگه دارم. با دهان بسته فریاد می کشیدم آنقدر که گلویم می سوخت. این منی بود که در قفس کالبدی حبس شده بود که در نظر دیگران یک فرد شاید عادی، با موقعیت اجتماعی و اقتصادی قابل قبول بود. 

سخن می گفت. گاها می خندید. با دیگران تعامل متوسط و بعضا نه چندان سستی داشت اما معمول می نمود لکن همیشه، همراه با ثانیه هایی که پیش می رفتند در عذاب بود. به طوری که گاهی از شدت جراحاتی که طی تنش با خود می دید، دچار خونریزی عصبی می شد. حال من همان من هستم. آسوده می خوابم. آسوده بیدار می شوم و احساس می کنم در گذشته دچار تناسخ شده بودم. روح گذشته ی من، برای کالبد من حقیقی که در حال حاضر زندگی مرا هدایت می کند نبود.

عرفان فرا تر از آن چیزیست که در معانی ادبیات به خوردمان می دهند. چه ضمن تحصیل دوران مدرسه و چه آن چند واحد اندکی که در مراکز آموزش عالی و دانشگاه می گذرانیم.

یک نمونه ی آن همین حالت سکر و خلسه ی مستی ست. در واقع عرفان مانند یک هزار توست. مملو از تمثیل و استعاره و ایهام و تضاد هایی با یک مفهوم عیان اما پنهان!!! پارادوکسی که باید خود سمت حقیقی آن را بیابیم.

از خود بی خود شدن برای چه چیزی؟ در واقع نمونه ای از حیرت انسان از وادی من حقیقی!

عارفان زمانی که معنای حقیقی "خود" را می یابند و پهنای روح انسانی را می بینند، در یک خلسه فرو می روند که در اشعار از آن معمولا به مستی نام برده می شود. 

زمانی که خود را می یابند و از محیط با آلودگی های ذهنی کناره می گیرند، عزلت نشین و هنگامی که از خصوصیات حقیقی، یعنی ویژگی های خداوندی سخن می گویند، خودشیفته نام می گیرند.

مولانا، یک انسان بی بدیل بود که به حقایق زندگی دست یافت. خود را خاموش نامید. خاموش از منیت ها. در لا به لای اشعار وی، با نقد صحیح، می توان راز آسوده زیستن را یافت.

حکایت مولانا، حکایت حلاج است. مولانا بسیار مورد نقد قرار گرفت و می گیرد.گروهی عنوان همجنسگرا را به وی نسبت دادند در حالی که نه از مفهوم کلام ایشان، و نه از دنیای ایشان درکی داشتند و دارند. رابطه ی مولانا و شمس یک پیوند عرفانی بود. 

کلام ایشان مفهومی برای شناخت من حقیقی.

مولانا این مفهوم را با تمثیل جنین در رحم مادر بیان می کند. زمانی که جنین در رحم است، هیچ خبری از دنیای بیرون ندارد و محدویت زندگی در رحم را باور کرده در صورتی که دنیای دیگری، که در این جا من واقعی ماست، وجود دارد.

گروهی مانند کریم زمانی به نقد اشعار وی پرداختند در حالی که صرفا ترجمه ی لفظی می باشد، نه وجودی و معنوی. جناب شهبازی عزیز با بیانی روان و شیوا به تحلیل سخنان وی پرداختند. سخنانی که نه تنها در کلام مولانا و دیگر شعرای شرق، که در کلام شعرا، عارفان و اندیشمندان غرب نیز مشاهده می شود. حتی نمونه ای از آن را در میان سخنان انیشتین، از نوابغ بی بدیل فیزیک، یافتم.

مفهومی بسیار گسترده؛شناخت منی که متعلق به ماست اما ندانستیم؛ ندانستیم و ثانیه ها گذشتند، من حقیقی غبار گرفت و ما از خود، دور و دورتر شدیم تا جایی که به جای خداوند، معیار تفاوت ها شیطان شد.

سلام

به اسکیزوئید

خوشحالم که این اسکیزوئید رو شکست دادین و بهش غلبه کردین.

خواستم بگم اگه ممکنه و تمایل داشتین، این اسم کاربری "اسکیزوئید" رو تغییر بدین چراکه وجود این اسم و معرفی خودتون با این اسم، میتونه پالس هایی به ضمیر ناخودآگاهتون بفرسته، و یه جورایی برای ضمیر ناخودآگاهتون این پیام رو بفرسته که "من هنوز هستم".

کلمات، جملات، تصاویر، بوها و .... همه ی این ها روی ضمیرناخودآگاه آدم تاثیر میزاره که البته بهتر من از این مسائل اطلاع دارید.

موفق باشید

به اقا میلاد

ممنون از نظرتون

به بهلول 

میگم عشق کور نه عشقی که آخر و عاقبت داره .

دقت کن .

به کاربر جدید
این مسئله درباره من و سایر intj ها صادقه.این افراد اصولا استراتژیک هستند یعنی نگاهشون به ازدواج راهبردی بلند مدت .حالا ازدواج کدوم مرحله از زندگیشونِ، خودش می دونند .مثلا ازدواج مرحله ۵ تا مرحله ۴ تموم نشه این افراد به ازدواج فکر نمی کنند.در زندگی intj ها ازدواج نمی تونه یک اتفاق ناگهانی باشه .من هنوز مرحله ماقبل ازدواج رو تموم نکردم پس در حال حاضر آدم مناسبی نیستم ولی در آینده بله هستم .بنده قدرت اراده انسان رو خیلی بالا تر از تیپ شخصیتی و ... می دونم .شاید به نظرتون حرف هام متناقض بیاد.ولی نمی تونم مطمئن بگم اراده ام با تیپ شخصیتیم یا تیپ شخصیتیم با اراده ام یکی شده .و صد البته این ندانم گرایی هم مربوط به شهود درون ریزم.
اما مسلما شخصیت شناسی میتونه تاثیر مثبت هم رو زندگی فرد بزاره هم رو زندگی اطرافیان .
مسلما افراد هم تیپ درک بهتری نسبت به هم دارند.به نظر کارل یونگ تکامل یک امر درونی .اینکه افراد در ازدواج به عنوان یک عامل بیرونی به دنبال تکامل هستند طبق آمار رضایت از همسر امریست غیر عقلانی.

به اسکیزویید

ممنون از پاسخ

کلا باید قید ازدواج با آدمهای سرد و بی احساسو زد چه پسر چه دختر یکی از اهداف ازدواج رسیدن به آرامش روح و روان و جسمه یه آدم سرد و بی احساس و منزوی و خودخواه هیچوقت چنین آرامشی به آدم نمیتونه بده بدتر باعث ناراحتی روح وروان شما میشه وبه دنبالش جسمتون مریض میشه چون رابطه جنسی خوبی هم نمیتونید داشته باشید به تبعش خیانت و دعوا و مرافعه و آخرش رسیدن به طلاق عاطفی و طلاق واقعی چنین اشتباهی نکنی که بیچاره میشی نظرشخصی من اینه که کسانیکه ناراحتیهای شخصیتی و روحی روانی دارن هرکس باشون ازدواج کنه آخرش کارش به طلاق میکشه حالااین ناراحتی چه کوچیک باشه چه بزرگ البته به یه روانشناس اکتفانکنیدبعضی دکترها یه چیزی میپرونن یه پولی میگیرن

عجب

پس عشق کور غریزیه ن با دو دوتا چهارتا که خوشت میاد یا ن

یه نوع عقدس! 

اوکی

__________________________

 کامنت های گذشته...