سلام 

من یک پسر ۲۲ ساله هستم که پنج شش ساله با رسیدن به سن بلوغ ذهنم درگیر مسایل و حوادث خاص زندگیم شده، تو زندگی من از بچگی شاهد خودکشی، مرگ، دعوا، درگیری، اعتیاد و تنهایی های زیادی در اطرافم بودم.

وقتی که دو سالم بود خالم که چهره ش رو تقریبا یادم رفته جلوی من با بنزین بخاطر بیماری روانی و فشار پدرش خودکشی کرد.

در شش سالگی داییم در جاده خارج از شهر تصادف کرد و فوت کرد اون موقع ارتباط نسبتا نزدیکی باهاش داشتم و چون بچه بودم زیاد یادم نمیاد.

در دوران راهنمایی پدر بزرگم فوت کرد، در اواخر دوره راهنمایی سه چهار تا از هم محله ای ها که معتاد بودن و یکی از همکلاسی هام که نصف شب تصادف کرد فوت کردند.

در اوایل دوره دبیرستان پدرم بر اثر فشار مشکلات و خانوادش و همچنین مشکلات ذهنیتی خودش میخواست خودسوزی کنه اما نشد، تو همون روزها هم به تحریک همکاران منحرفش میخواست به یک زن متاهل تجاوز کنه اما نشد آخرش هم کل خانواده اون زنه فهمیدن اما چون فامیل بودن بخاطر آبرو شکایت نکردن وگرنه باید وسایل مون رو جمع می کردیم و از ولایت مون می رفتیم، برای خودم هم عجیب بودکه چطور پدرم میخواست همچین کاری بکنه، چون اصلا بهش نمیخوره و حتی قلیون هم نمیکشه، اما خب وسوسه دوست و همکار ناباب و تحریک محیط خیلی تاثیر گذار بود.

در اواسط دوره دبیرستان هنگامی که داشتم تو پارک قدم میزدم با جنازه دختر دانشجویی مواجه شدم که بهش تجاوز کرده بودند و ... هنوز قیافه ش جلو چشمامه، اما دیگه زیاد یادم نیست.

در همون دوران بود که شاهد کشته شدن دختر و پسر دانشجو که با هم دوست بودند و رابطه برقرار کرده بودند بودم اونم به دست برادر دختره تو مجتمع مسکونی.

در اواخر دوره دبیرستان هم یکی از هم مدرسه ای هام که باهاش فوتبال بازی می کردیم بخاطر ازدواج دوست دخترش با یک مرد میانسال پولدار با طناب خودکشی کرد و ... .

در اوایل دوره دانشگاه تا الان مدام چون وسواس پیدا کردم اخبار مرتبط با این موضوعات رو پیگیری می کنم و میگم چرا یک دختر و پسر جوون باید تو جوونی شون فوت بشن؟ الان کجان؟ خانوادشون تو چه وضعی هستن؟ آیا هنوز کسی به یاد این افراد هست؟ 

مثلا دو سال پیش وقتی اون دختره از بالای پل و اون پسره تو مترو خودکشی کرد، الان آیا کسی به یادشون هست؟ چرا این کار رو کردن و کلا چرا وضعیت اینجوریه، اما بعضی ها کلی خلاف می کنن ، پولدارن و تو زندگی شون تو اوج پیری هیچ مشکلی براشون پیش نمیاد؟ چطور می تونم این چیزها رو فراموش کنم؟

آخه من خیلی تنها هستم دوست صمیمی ندارم، اکثرا مقطعی بودن، اکثر هم ولایتی هام هم معتاد هستن و من نمیتونم باهاشون ست بشم٬ فقط زمانی که تو دانشگاه هستم حالم خوبه اونم با همکلاسی ها که فقط نقش همکلاسی رو دارن، دوست دخترم ندارم و نمیخوام که داشته باشم.

با خانواده و فامیلم هم بخاطر مشکلات و اختلافات اصلا میونه خوبی ندارم و فقط با مادرم حرف میزنم کلا خیلی تحت فشارم،  از یک طرف این خاطره ها، از یک طرف تنهایی و بیکاری، از یک طرف مشکلات و از یک طرف وجود و روح بی حس و فشار عاطفی، خیلی جاها سوال پرسیدم حتی پیش مشاور دانشگاه هم رفتم اما طرف هیچی بلد نبود، از چند تا آخوند هم پرسیدم اما اون ها منو فقط به تقوا و دینداری دعوت می کردن تا اینکه با خانواده برتر آشنا شدم و احساس می کنم کاربران اینجا خیلی  با هوش، با تجربه و با شخصیت هستند و همدرد هم احتمالا اینجا دارم.

مرسی از توجه تون


مرتبط:

برای اینکه روحم آروم باشه میرم کارگری، تا به خودم بگم رفتم سر کار

هر چی لاشی تر باشی برای دختران جذاب تری ؟!

پسری 26 ساله ام، برام سخته که از خانواده پول بگیرم

بیکاری یا مشکل مالی مرد رو عصبی می کنه ؟

بیایید علل بیکاری رو به چالش بکشیم

در مورد حل مشکل بیکاری چه کارهایی میشه کرد ؟

یه پسر وقتی ناراحته، چطور باید آرومش کرد ؟

شما چه می کنید با این وضع بی پولی ؟

درد شرمندگی مردان در این اوضاع اقتصادی

اشکالی داره پسر و دختر ازدواج کنن ولی هر کدوم سر سفره پدرشون باشن؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)