سلام خواهر و برادرای عزیزم.
سوالی که دارم به شرایط زندگیم مربوطه برای همین توضیحش طولانیه. از همتون خواهش میکنم که حوصله کنید و یه راه حل برای من پیدا کنید.
من دختری 30 ساله هستم کارمند ساده یک شرکت خصوصی. برای رفتن به دانشگاه خانوادم هیچ هزینه ای رو تقبل نکردن و من مجبور شدم از 18 سالگی با دیپلم به سر کار برم.
به خاطر بیماری که همون 18 سالگی دچارش شدم نتونستم تا الان پس اندازی داشته باشم به خاط هزینه های درمان و هزینه های زندیگیم. چون خانواده م هیچ کمک مالی به من نمیکنن. خواستگارانی داشتم که به خاطر عدم توافق تو مسائل اولیه جواب رد دادم.
خواستگارانی هم داشتم که تو موارد اولیه به توافق رسیدیم ولی بعد از عنوان کردن مشکلم رفتن و بدون اینکه حتی نظر منفی شون رو بدن هیچ خبری ازشون نشد. که تو روحیه من تاثیر خیلی بدی داشت تا جایی که تصمیم گرفتم قید ازدواج رو بزنم.
( من 12 سال هست که به افسردگی دچار شدم از نوع اضطرابی شدید و علاوه بر مشاوره دارو هم مصرف میکنم که برای خیلی ها خوشایند نیست). سه ماه هست که آقایی از طرف یک دوست مشترک به من معرفی شده تمام روحیاتمون بهم میخوره.
بسیار فرد محترمی هستن و مسئله بیماری من رو هم قبول کردن. مشکل اصلیم اینه که خانواده م نسبت به ازدواج من کاملا بی تفاوت هستن و حتی تدارک پذیرفتن خواستگار رو هم نمیپذیرن.
در صورتی که خانواده این آقا بسیار مشتاق هستن من رو به رستوران های گرون قیمت دعوت میکنن و هدایایی هم برام میگیرن که باعث میشه من خیلی خجالت زده و شرمنده بشم.
در صورتی که من در آینده توان خرید حتی یه حلقه ساده برای داماد رو هم ندارم. و حتی جهیزیه هم ندارم. خانواده خواستگارم رسم و رسومات زیادی دارن که متحمل هزینه میشه بیشتر از جانب داماد ولی خب من هم وظایفی دارم.
پدر و مادرم به قدری بی تفاوت هستن که حتی میوه روز خاستگاری رو هم خودم باید تهیه کنم. همه قرارهامون تا الان بیرون از خونه بوده. من به این آقا علاقمند شدم.
با پدر و مادرم چیکار کنم اصلا به من محل نمیذارن. وضع مالی خانودمون متوسط رو به پایینه. من در خرجی خونه کمی به خونه کمک میکنم احساس میکنم اونا دوست ندارن من اصلا ازدواج کنم. ( خیلی خجالت میکشم که این کمبودها رو با خاستگارم درمیون بذارم. مسئله بیماری من رو که پذیرفته خودش کلیه. خانواده م اصلا روی خوش به من نشون نمیدن. با پدر و مادرم چیکار کنم ).
اگه این آقا به خاطر خانواده م بذاره بره من دوباره آسیب روحی شدیدی میبینم.. الان خیلی مستاصل هستم. خودش هم قبول کنه خانواده ش چی؟
سوالی که دارم به شرایط زندگیم مربوطه برای همین توضیحش طولانیه. از همتون خواهش میکنم که حوصله کنید و یه راه حل برای من پیدا کنید.
من دختری 30 ساله هستم کارمند ساده یک شرکت خصوصی. برای رفتن به دانشگاه خانوادم هیچ هزینه ای رو تقبل نکردن و من مجبور شدم از 18 سالگی با دیپلم به سر کار برم.
به خاطر بیماری که همون 18 سالگی دچارش شدم نتونستم تا الان پس اندازی داشته باشم به خاط هزینه های درمان و هزینه های زندیگیم. چون خانواده م هیچ کمک مالی به من نمیکنن. خواستگارانی داشتم که به خاطر عدم توافق تو مسائل اولیه جواب رد دادم.
خواستگارانی هم داشتم که تو موارد اولیه به توافق رسیدیم ولی بعد از عنوان کردن مشکلم رفتن و بدون اینکه حتی نظر منفی شون رو بدن هیچ خبری ازشون نشد. که تو روحیه من تاثیر خیلی بدی داشت تا جایی که تصمیم گرفتم قید ازدواج رو بزنم.
( من 12 سال هست که به افسردگی دچار شدم از نوع اضطرابی شدید و علاوه بر مشاوره دارو هم مصرف میکنم که برای خیلی ها خوشایند نیست). سه ماه هست که آقایی از طرف یک دوست مشترک به من معرفی شده تمام روحیاتمون بهم میخوره.
بسیار فرد محترمی هستن و مسئله بیماری من رو هم قبول کردن. مشکل اصلیم اینه که خانواده م نسبت به ازدواج من کاملا بی تفاوت هستن و حتی تدارک پذیرفتن خواستگار رو هم نمیپذیرن.
در صورتی که خانواده این آقا بسیار مشتاق هستن من رو به رستوران های گرون قیمت دعوت میکنن و هدایایی هم برام میگیرن که باعث میشه من خیلی خجالت زده و شرمنده بشم.
در صورتی که من در آینده توان خرید حتی یه حلقه ساده برای داماد رو هم ندارم. و حتی جهیزیه هم ندارم. خانواده خواستگارم رسم و رسومات زیادی دارن که متحمل هزینه میشه بیشتر از جانب داماد ولی خب من هم وظایفی دارم.
پدر و مادرم به قدری بی تفاوت هستن که حتی میوه روز خاستگاری رو هم خودم باید تهیه کنم. همه قرارهامون تا الان بیرون از خونه بوده. من به این آقا علاقمند شدم.
با پدر و مادرم چیکار کنم اصلا به من محل نمیذارن. وضع مالی خانودمون متوسط رو به پایینه. من در خرجی خونه کمی به خونه کمک میکنم احساس میکنم اونا دوست ندارن من اصلا ازدواج کنم. ( خیلی خجالت میکشم که این کمبودها رو با خاستگارم درمیون بذارم. مسئله بیماری من رو که پذیرفته خودش کلیه. خانواده م اصلا روی خوش به من نشون نمیدن. با پدر و مادرم چیکار کنم ).
اگه این آقا به خاطر خانواده م بذاره بره من دوباره آسیب روحی شدیدی میبینم.. الان خیلی مستاصل هستم. خودش هم قبول کنه خانواده ش چی؟
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۱۸۸۷ بازدید توسط ۱۳۷۹ نفر
- سه شنبه ۱۶ آذر ۹۵ - ۲۲:۱۵