خانواده برتر

چجوری سوالمو ثبت کنم تو این سایت؟؟؟؟؟ 

رفتارت واقعا عجیبه. حالا طرف میره خونه خواهرش٬‌نمیره خونه هووی تو که! واقعا با خودت چی فکر میکنی.

سلام
من یک خواهر و یک برادر از خودم بزرگتر دارم و برادرم به شدت به من وابسته ست با خوندن این پست تنم لرزید گفتم نکنه داداش من هم ازدواج کنه زنش این طوری اخلاق داشته باشه !!!
به قرآن داری ظلم می کنی خانومی حواست نیست اون روابطش رو عرف و خیلی معذرت میخوام افکار شما غیر منطقیه !!! یعنی چی بچه خواهرشو بقل نکنه !!!! یعنی چی با خواهرش نگه و نخنده !!!! شما شکاک هستید ؟؟؟ تو متنتون یه جورایی شکاک بودن حس میشه
" همش می ترسم میگم نکنه الان رفته باشه خونه فلان خواهرش " خب این جمله یعنی چی !!!! خب فکر می کنی شما نباشید اتفاق بدی میفته " برای این افکارتون دلیل منطقی دارید ؟!!!!
رو چه حسابی به همسرتون گفتید شما به خانوادت وابسته ای ؟

رابطه خودتون با خواهر و برادر و بچه هاشون چه جوریه ؟؟؟؟

اجازه میدید ایشون هم شما رو در ارتباط با خانوادتون محدود کنه ؟؟؟؟

من که خودمو جای ایشون میزارم یعنی با طرز فکر شما به طلاق فکر می کردم
چون شما دارید اونو از کسایی جدا می کنید که سال ها باهاشون زندگی کرده ، بهشون عشق داره ، دوستشون داره


من جای ایشون بودم میگفتم نگاه کن دو سال تو زندگیم اومده داره میگه این جوری باش اون جوری باش منو به خیر و اونو به سلامت


پسرها بیش از حد به خانواده وابسته هستند خصوصا تک فرزندها

تروخدا این کارو نکنید به خدا پشتش دل شکستن اونا خواهراشن


امیدوارم کسی از حرفام ناراحت نشه خصوصا سوال کننده اینم یه نظر ولی درست یا غلط بودنش بستگی به افکار خودتون داره

به نظر من همون کاری رو انجام بدین ک اونم میکنه.مثلن اگه با خواهراش بگو بخند میکنه شما هم وارد جمعشون بشین و بگو و بخند کنین.اگه با بچه ها بازی میکنه شما هم با بچه ها بازی کنین.کم کم تاثیرشو میبینین که این فکر از بین میره.

سلام دوست عزیز اگر به فرض برادر شما با شما بگه و بخنده و شوخی کنه و درد ودل کنه خودت خوشت میاد زن داداشت از این کار ناراحت بشه یا حتی متنفر بشه .

روان شناس که برات کاری نکرده برو روانپزشک

مسئله ای که شما و همه ی دختر خانم ها باید بدونید اینه که قبل از اینکه شما وارد زندگی یک نفر بشید نفرات زیادی در زندگی همسر شما بودند از پدر و مادر گرفته تا دوست و ... . ایران رفتار شماست که باعث می شه شوهرتون بیاد سمت شما یا کلا ازتون متنفر بشه. باید بدونید که هر کسی جایگاه خودش رو داره یک زن هیچ موقع نمی تونه جای مادر یا خواهر یک مرد رو بگیره. همسر شما قبل از این که همسر شما بشه فرزند پدر و مادرش بوده و برادر خواهرش و ...   .


امان از این حسادت های زنانه. چنین رفتار هایی برای من بشدت غیر قابل تحمله و همینطور خیلی های دیگه

واقعا حسادت بی جا و مسخره ای میکنی 

واااااا آخه این چه اخلاق بدیه که داری !!!!!

سلام. من دوسه بار سوال شما رو خوندم ولی مشکلتونو متوجه نمیشم. خب چه اشکالی داره که همسر شما با خواهراش صحبت کنه بگه بخنده ؟! مگه اقدس خانوم سر کوچه س ؟ خب بندگان خدا خواهر و برادرن دیگه .. شما خودت رابطت با داداشت چه جوریه؟! یا اینکه گفتین با بچه های خواهرش بازی کنه ؟! این که خیلی خوبه جای شما بودم منم میرفتم با نامزدم با بچه ها بازی و شوخی میکردم

یه لحظه فکر کردم مثلا شاید ازدواج کردین ( که میگین نامزدم) و همسرتون از 24 ساعت شبانه روز 22 ساعتشو خونه خواهراش داره میگذرونه اینطور که شما واسه یک دیدار خواهر برادری عزا گرفتین که میگین دارم دیوونه میشم.
معذرت میخوام یعنی منظورتون اینه که حس حسادت بهتون دست میده و راه حل ترک این حسو میخواین یا نه این وسط مشکلی بوجود اومده از این دیدو بازدیدا که عنوانش نکردین احتمالا؟!

سلام با نظر خانوم ‏HHHAAARKI‏ ( به ویژه پاراگراف اولش ) موافقم . هم با اون بچه ها بازی کن و هم بعضی وقتا براشون یه چیزی بخر . با این کار هم پیش همسرت و خونوادش عزیزتر میشی و هم به حس حسادت گونه ای که داری ، غلبه می کنی .

سلام.ربطی به جمعیت نداره.من ی خواهرزاده دارم جونمو براش میدم. صداشو می شنوم دلم غش میره.

مشکل اساسی شما در ذات شماست

سلام عزیز دلم.صبحتون بخیر.راستش من بر خلاف خیلی از دوستان فهیم این وبلاگ هنوز از آگاهی کافی نسبت به خیلی از مسایل برخوردار نیستم و دارم یاد میگیرم.آنچه که میگم تجربیات خودمه، امیدوارم حرفام براتون مفید باشه.من قصد سرزنش کردن شما رو ندارم، همین که خودتون به مشکلتون واقف هستید و در جهت رفع اون تلاش میکنید ارزشمنده.و اما راه حل؛ ببینید خواهر گلم من چندین بار دیگه هم تو پستای مشابه شما گفتم، باور کنید همه چیز به خود ما بستگی داره.خوش بین یا بدبین بودن به زندگی، به آدمها، به اتفاقاتی که برامون میفته، برمیگرده به افکار و درونیات و دغدغه های خودمون.خودتون گفتید که خانواده همسرتون انسانهای خوبی هستند و نه تنها تو زندگی شما دخالتی نمیکنند بلکه مواقعی که اختلافی پیش بیاد جانب شما رو دارند.منظور من این نیست که چون از شما دفاع میکنند پس آدمهای خوبی هستند، بلکه منظورم اینه که سعی کنید خوبیهای آدمها رو توی ذهنتون پر رنگ کنید، وقتی فکر و خیالای بد راجب کسی به ذهنتون میاد "مثلا حس حسادت نسبت به کسی" خیلی سریع جای اون افکار بد رو با خوبیهایی که از اون شخص دیدید و با خاطرات قشنگی که باهاش داشتید و در ذهنتون دارید عوض کنید.فکر کردن به جنبه های مثبت شخصیت آدمها و به خوبیهاشون و به اتفاقات خوشایند خود به خود حس خوشایندی رو در ذهن ما ایجاد میکنه و در نتیجه همین حس خوشایند، افکار غلط مثل حسادت رو از ذهن پاک میکنه.شما مدت دو ساله که با ایشون نامزد هستید و قطعا خاطرات و روزهای زیبایی با هم داشتید و حتما از اعضای خانواده ایشون هم خاطرات خوبی در ذهن دارید.تفکر زیبا باعث ایجاد تصورات زیبا در ذهن و در نهایت بروز اعمال زیبا از انسان میشه و در اینصورته که دیگه جایی برای افکار آزاردهنده در وجود انسان باقی نمیمونه و در اینجاست که به این باور میرسیم که برای داشتن آرامش باید در داشتن خوبیها و زیباییها با دیگران سهیم باشیم و در پایان این رو بپذیربد که همون قدر که شما حق دارید به خانواده خودتون محبت کنید و از اونها محبت ببینید ایشون هم این حق رو دارند.براتون آرزوی عاقبتی نیکو میکنم. یا حق.

خواهرم برو پیش مشاور یلوا روانپزشک اینجور که معلومه خیلی وسواس فکری دارید اخه چه معنی داره نباید بره پدر مادرشو ببینه نباید بره خونه خواهرش  با خوانوادش نگه نخنده این چه وضعشه   ا

من اگه جای شوهرت بودم بعد چند بار تذکر دادن بهت و کمک کردن بهت برای بهتر شدن رفتارت قطعا طلاقت میدادم . به هر قیمتی که شده . چون این رفتارت نشون میده چقدر خودخواه و مغروری . و قطعا در اینده هم قصد داری روی شوهرت توی همه زمینه ها تسلط پیدا کنی 

درک میکنمت عزیزم بخاطر علاقه و وابستگی زیاده و حس تملک خانومانت که خب احتمالا هنوز سنت کمه یا چون اول راهی نتونستی با این حس جدید کنار بیای و تحت کنترل بگیریش.پیشنهادی برات ندارم چون از پایه باید شروع کنی مثلا اول طرز دل بردن با زبون و ناز کردنو یاد بگیری جای جنگیدن تا شوهرتم انقد بهت وابسته شه که جایی بی تو نره دیگه چه برسه با همون زبون نرم ازش بخوای وقتی ببینی کاملا روش تسلط داری حساسیتت کمتر میشه احساس تملکت اروم میگیره از این حریصی میفته یه حس کاملا تجربیه امیدوارم متوجه شده باشی اگه خوب بیان نکردمش 

بخاطر همچین شوهری باید خداروشکرکتی که تا به حال تبدیل به یک زن مطلقه نشدی چون  اگه من بودم  با همچین اخلاقی طلاقت میدادم 

ببین تو باهرکس دیگه ای هم ازدواج میکردی همین وضعیتو داشتی مگه اینکه با یه ادمی که توپرورشگاه بزرگ شده وپدرو مادر  نداره ازدواج میکردی اون موقع دیگه مشکلی نداشتی متاسفانه ماهم همین وضعیتو داریم زن داداشم بسیاااااار حسوده اعصاب همه رو داغون کرده الان ما دیگه با برادرم تقریبا سلام علیک میکنیم وهمیشه نفرینش میکنم 

چزیکه اینجا واضح و روشنه اینه که ایراد از شماست ، 

یکی از اقوام خیلی نزدیک من زنش مثل تو بود دقیقا با این چیزایی ک میگی مشکل داشت 

وسواس فکری؟اینطور نیست بیشتر حساسیت یا نوعی حسادته که همه دارند  اما شما بیشتر از حد معمول هستی این طبیعی نیست متعجب شدم معمولا خانم هایی دوست ندارن که همسرشون به هیچ کسی جز خودشون محبت کنه که دیونه یا همون کشته مرده اش باشند یا میترسن از دستش بدن..اما باز هم خوبه که قبول دارید زیاد حساسیت دارید.معمولا پسرهای کوچک زیر نظر خانواده یا زیادی وابسته هستن.اما همسر شما اینطور که بیان کردین وابسته نیست اینکه بخواد با خانواده اش ارتباط داشته باشه یا حرف بزنه یا با بچه های فامیل بازی کنه کاملا طبیعیه جای شکر داره که خدا همسر مهربونی بهتون داده که عاشق بچه هست تازه میگید تو این دوسال هیچ دخالتی نداشتن بنظر من داشتن خانواده شوهر پر جمعیت سخته اما وقتی براتون مشکلی ایجاد نمیکنند و طرفداری شما رو میکنن خیلی هم خوبه (خوش به حالتون من که از بسکی زندگیم رو از هم پاشیدن دلم خونه منظورم زندگی پدر و مادرمه) همین جای شکر داره!

سلام
به آقا اسماعیل: تشکر نظر لطف شماس
با خوندن نظر آقا سامان یه نکته ای یادم اومد خالی از لطف نیست بیانش. میگن "هر چه بیشتر انسان به اطرافیانش عشق بورزه بیشتر عاشق میشه" یعنی فکر کن عشق شبیه یه چیز جادویی هستش که هرچی بیشتر استفاده بشه برخلاف اینکه کمتر بشه اتفاقا برعکس بیشتر میشه و شعله میگیره!
این جمله در کتاب زندگینامه شهید همت هم اومده " ...خیلی عجیب است که خدا شاهده انسان این‌قدر عاشق معشوق‌اش باشد که تا این حد مایه بگذارد که می‌دانیم هرچه انسان بیشتر دوست بدارد بیشتر عشق بورزد، بیشتر توان می‌دهد."
باربارا دی آنجلیس میگه: "هر چه بیشتر عشق بورزید دیگران نیز مجوز آن را خواهند یافت تا عشق بیشتری به شما و نیز دیگران بورزند "                                                                                        
هنگامی که منتظرید دیگران هیجان را به زندگی شما بازگردانند ، برای تولید عشق و شور و نشاط به آنان وابسته می شوید و تماس خود را با منبع عشق درون خود از دست می دهید "

پس خیلیم منتظر نمونین که مدام همسرتون بهتون محبت کنه و همیشه شما تو اولویت باشین  در حالیکه از محبت به خواهر و خواهر زاده ش هم بزنه .اجازه بدین خودش باشه و با هر شیوه و در هر زمانی که دوست داره و با رضایت قلبی خودش بهتون محبت کنه .
 یعنی هروقت که احساس میکنه هم هوای خونواده شو داره هم هوای دوست وآشناهاشو و کلا خودش در جایگاه دوست فرزند همسر عمو دایی و .. میزان عشق و محبتشو با زمان بندی با علاقه قلبی به تعادل رسونده. مجبورش نکنین برای بودن با شما برخلاف میل درونیش رفتار کنه ..اگر این محبت ها به اندازه و به موقع و در جای درستش خرج بشه خییلی با صفاتر ؛ طبیعی تر ؛ شیرین تر و دل چسب تره.

حسادت چهار جور پیش میاد به صورت ریشه ای که بهش نگاه کنیم:  یکی اینکه کار افرادیه با باطن کثیف و ذات خبیث که شما الحمداله اینطوری نیستی چون داری میگی خودمم عذاب میشم ومیخوام راحت شم راز ونیاز دارم میکنم ختم برمیدارم
دوم: آدم حسود احساس حقارت و خواری وکوچکی میکنه و نمیتونه کمال و برتری دیگران رو ببینه
سوم:نسبت به دیگران دشمنی داره که این موردم شامل شما نمیشه ومیگی خواهر شوهرام خیلی خوبن این یعنی دشمنی باهاشون نداری خدا رو شکر
چهارم: خود خواه بودن یعنی فرد حسود توقع داره مدام تو صدر باشه و هیچکی جز خودش سر راهش نباشه و همیشه خودش باشه که تو چشمِ و بقیه  با به به چه چه همراهیش میکنن . حدس میزنم شاید شمام دوست دارین  مهر و محبت همسرتون مطلقا متوجه خودتون باشه و گرنه فکر میکنین از توجه ش به شما کم شده و به اونا رسیده یا اقوام  رو برشما ترجیح داده و شما دیگه خیلی تو نقطه توجه ش نیستی.

در هرصورت باید با این حس منفی مقابله کنین چه جوری ؟با راضی بودن به مقدرات ؛ شکر و سپاس خداوند. چون همین که آدمی یکمی غر زد و ناشکری کرد سریع این افکار میاد سراغش .به خاطر تمام داشته شکر کن و یکی یکی مرور کن مثلا بگو خدا رو شکر که نامزدم مهربونه خدا رو شکر که خواهرای خوبی داره خدا رو شکر که خواهراشم از نظر اخلاقی مثل خودشن و همشون مهربونن خدا رو شکر که بچه های بامزه دارنو سرشون با بچه ها گرمه خدا روشکر که همسرم از بودن با اونا و سپری شدن وقتش با اونها احساس رضایت داره و حالش با اونا خوبه .حتما خدا این بچه های شیرین زبون رو تا این حد لایق محبت دونسته و مقدر کرده که از طریق بنده های خوبش که یکی از اینا همسر منم هس به این طفلیا محبت بشه !خدا رو شکر که نگاه زیبای خدا شامل حال همسرمنم شده و توفیق مهرو محبت بهش داده شده از طرف خدا

نظر اهل بیت اینه که در مقابله با حسداول از خدا کمک بگیریم و راز و نیاز کنیم ( همون کار خوبی که شما میکنی) و از خودش بخواهیم که نجاتمون بده چون اول از همه باعث فرسوده شدن جسم وروح خودمون میشه ؛ باعث خارج شدن از ولایت خدا میشه باعث قبول نشدن طاعاتمون و توبه و شفاعت میشه
 بعدهر کاری که در مقابل حسد ورزی هستش انجام بدیم مثلا اگر ترش رو شدیم با خوش رویی لبخند بزنیم اگرفکر بد کردیم با فکر خوب و تصورات مثبت خودمونو سرگرم کنیم و به خودمون آرامش هدیه بدیم اگر میخوایم بد گویی و انتقاد بیجا و مخرب کنیم برعکسش بیایم تعریف و تمجید کنیم و مدام به کسی که نسبت بهش حسادت داریم مهر و محبت کنیم و براش دعا کنیم و از خدا بخواهیم نعمتها و داشته هاشو براش حفظ کنه در عوض به ماهم عطا کنه...پس از مدتی متوجه میشیم که اگر چه در ظاهر خودمونو تغییر دادیم ولی رو باطنمون هم اثر مثبت گذاشته !

شما که به طرف این نوع روحیه ( خودخواهی خودستایی) متمایل شدین سعی کنین روحیه ای خلاف اون رو پیدا کنین مثلا روحیه خدا خواهی و تواضع که بگین اونام عین من یک نسبتی با همسرم دارن وهیچ وقت من نباید توقع داشته باشم که تمام شبانه روزشو با من بگذرونه ؛ اوناهم سهمی دارن ؛ قبل از من همسرم با اونا زندگی کرده ..خوب بود اونا هم وقتی نامزدم قرار بود بیاد خواستگاریم مانعش میشدن ومیگفتن نه تو داداش ؛ عمو دایی مایی و فقط باید برای خود ما بمونی چرا که از همیشه ما با هم بودیم ..هیچ موقع زن نگیر و فقط پیش ما بمون و تمام وقتتو با ما باش؟؟.. مگه اینطور نیست که هر گلی یک بویی داره عطر خاص خودشو داره ؟  دوست داشتی نامزدت دائما اوقاتشو با شما میگذروند ولی عوضش حسرت یک گپ وگفت خواهر برادرانه به دلش مونده بود؟ شامه ومشام  ِ روحِ  ما آدما برای سالم موندن و در آرامش بودن باید از عطر حضور چندین و چند نفر سیراب بشه ..افرادی پدر مادر خواهر برادر دوست اقوام آشنا  وهمچنین در آینده ی زندگیمون  همسر فرزند و.. ( مادر زن واسه شامه آقایون / مادرشوهر؛ خواهرشوهر؛ واسه شامه خانوما ؛ هوو که دیگه اصلا هلاکشن ؛عطش دارن براش خخخخ)

من همونم که پست " خانواده شوهرم از نظر مسائل جنسی کمی راحتن" رو پرسیدم.

من دائما به شوهرم یادآوری میکنم مامان و خواهراشو فراموش نکنه و زود به زود بهشون سر بزنه و همدیگرو ببینن چون شوهرم خیلی سرش شلوغه و به کارای عادیش نمیرسه.

اگه دوساله نامزد شماس ۲۱ سالم هست ک برادراوناس..من با داییم رابطه ی خیلی خوبی دارم زندایی اوایل وقتی داییم بامن صحبت میکرد صداش میکرد ک بیاکارت دارم داییم هم بهش گفت ما تو خونوادمون از این مسخره بازیا نداریم ک تو راه انداختی سعی نکن رابطه هارو بهم بزنی ک فقط زندگی خودتو خراب میکنی!!

سلام خانم محترم

واقعا غیر طبییه رفتارتا
شاید چون سنت کمه اینجوری یا شاید تک فرزند بودی یا ته تقاری که دوست داری فقط توجه ها به خودت باشه!
اینکه فکر میکنی اشتباه کردی با خونواده پرجمعیت وصلت کردی اشتباه نیست این فکرت اشتباهه
کلا حست اشتباهه حس حسادتت جاش درست نیست
با هر خونواده ای  هم وصلت کنی باز همینیه که هس جای خواهر به مادرش حسادت میکنی چه فرقی!!!
مشکلت اینه خونواده شوهرتو جدای خونواده خودت میبینی و فکر میکنی شوهرت به خودت فقط تعلق داره
این واسه سن کمته احتمالا!
دکتر و روانپزشک و روانشناسو ختم قرآنو  اینا هم مشکلتو حل نمیکنن!
فقط خودت میتونی مشکلتو حل کنی اونم با تغییر تفکرات خودت!
تا خودت نخوای فکرتو عوض کنی هیچ راهی وجود نداره واسه عوض شدن اوضاع
هم خودت اذیت میشی هم دوروبریات!
پس بشین جای فکر کردن به رفتارای بقیه به رفتارای خودت فکر کن
خودت داداش نداری؟
زنداداشت همچین رفتاری باهات داشته باشه چه حسی بهت دست میده؟!

شما حتما برو پیش روانشناس بگو مشکل حسادت داری

منم اگه جای شوهرت بودم نمیذاشتم تا الآن ماجرا ادامه پیدا کنه و تا الآن طلاقت داده بودم. 

ببیند وقتی مرد یا زنی خانواده اولش رو دوس داره باهاش صمیمی با همسر و بچه هاشم صمیمیه و عاشقشونه یه ادم سالمه با روابط سالم اگه همسرتون بخواد هر کدوم از اینا رو فدای اونیکی کنه تعادل بهم می خوره و روابطم سالم نیس به قول اقا سامان محبت کم نمیاد که تازه درستتره .... کمی قلبتونو بزرگ کنید باور کنید ادم جونش به نفس برادر زاده هاش بنده وقتی همسر شما خواهر زاده هاشو دوس داره خواهرشم هوای بچه های شما رو دارن ...

میتونم بپرسم دقیقا از چی نگرانی و چی آزارت میده؟

اینکه یه مرد با خواهرش بگه و بخنده چه ضرری به شما و یا زندگیتون میرسونه؟ اگه طرف نامحرم باشه خب قابل درکتره اما خواهر یا خواهرزاده واقعا مشکلش کجاست؟

فکر میکنید الان بره خونه خواهرش چی میشه؟

میشه افکارتون رو بیشتر توضیح بدید؟

اگه موضوع خاصی هست که نگرانتون میکنه مثلا روابط نامتعارف یا بدگویی از شما یا دخالت و ... خب باید بررسی کرد و مشکل رو حل کرد اما اگه واقعا هیچ چیز غیر طبیعی وجود نداره و رابطه خواهر و برادری معمولیه و مشکل شما سر حسادته که خب کسی جز خودتون نمیتونه بهتون کمک کنه دوست من.

شما به این فکر کنید که بچه های اینجا که اصلا شما رو نمیشناسن همینکه بوی حسادت بی دلیل به دماغشون خورده ببینید دارن چطور با شما برخورد میکنن... . خب این یعنی همسرتون تا الان خیلی بزرگوار بوده که این نوع رفتار رو تحمل کرده.
عزیزم مطمئن باش این رفتار شما هیچ ارتباطی به جمعیت خانواده ایشون نداره و مطمئن باش اگه این رفتارت از سر علاقه است با دست خودت داری زندگیت رو از بین میبری...

اگه میتونی خودت با کمک اطرافیان و اگه نمیتونی با کمک مشاور مشکلت رو حل کن. اگرم مشکل جای دیگه است بیا بگو تا با هم روش فکر کنیم.

سلام ببینید مثلا وقتی میبینم با خانوادش حرف میزنه یا با بچه ها بازی میکنه قلبم تند تند میزنه و گر میگیرم بخدا اصلا دست خودم نیست الان اگر آخر هفته ها بریم بیرون با خانوادش اصلا نمیتونم.خوشحال باشم ناراحتم درصورتی که من بین دوستان خودم یا اقوام خودم خیلی دختر شادی هستم.فکر میکنم اگر زیاد با خواهراش حرف بزنم و شاد باشم.واینا اون پررو میشه برای همین دوست ندارم.از جمعشون متنفرم .خیلی دوست دارم این چیزا دیگه برام اهمیتی نداشته باشه و ساده ازشون بگذرم ولی وقتی به موقعیتش میرسم همه چی یادم میره.

سلام ..واسه چی پررو بشه؟ مگه تا حالا چیزی ازش دیدی که اینو میگی؟ خب نامزدتم آدمه خوشحال میشه مثل یک انسان میشینه از بودن در یک جمع خانوادگی احساس رضایت و خرسندی میکنه ..
الان با این کارت که انگار همه چیو واسه خودت و خنده و شوخیاتو واسه خونواده خودت میخوای .اینجوری تو داری پر رو جلوه میکنی! مگه از پررویی بدت نمیاد؟ خب جواب خودتو بده پس چرا خودت الان اینطوریی؟!
________
خیلی دوست دارم این چیزا دیگه برام اهمیتی نداشته باشه و ساده ازشون بگذرم ولی وقتی به موقعیتش میرسم همه چی یادم میره.
به مرور بگو بخنداشون برات بی اهمیت میشه به شرط اینکه خودتم بخوای و سریع برنگردی به خونه اولت و باز قلبت تند تند بزنه و گریت بگیره و...کلا تغییر عادتها واسه همه سخته چون باهاش خو گرفتیم و اولش شدیدا مقابله میکنیم ولی بمرور باید بپذیریم که عادات مثبت وآرامش بخشو جایگزین عادات بد و منفی کنیم

اصلا اینقدر واسه خودت خط کشی نکن که خونواده خودم خونواده ی خودش..اونجا اینجوری میشم اینجا اونطوری باید باشم..دیگه شما الان یک خانواده این ..تموم شد رفــت... فرق نزار...( البته این نشه که دیگه هرچی تو خونه همسرت گفتن وشنیدی یه راست بیای تو خونواده خودت تعریف کنی و شرح ماجرا و... بعد بگی خیلی خوب کاری کردم الان دیگه هممون یک خانواده شدیم فرق نداریم خخخخ ..چون شاید جلو شما بعنوان یک عروس بگن ولی دیگه نخوان راضی نباشن بقیه هم سراز کار وبارشون دربیارن و شرح حالشون به بحث و مذاکره جمعی گذاشته بشه تو خونواده عروس و اقوام )

یک نکته دیگه ای که هس میزان علاقه شما به نامزدتونم دخلیه!
سعی کن راهکارای ایجاد محبت بین زوجین رو مطالعه کنی و یکی یکی بهشون عمل کنی حتما..یعنی هرکدوم از خصوصیات مثبتی که تو لیست بودو در خودت ایجاد کنیو هر کدوم که نیاز نبود مثلا منفیا از خودت دور کنی . ..راهکاراشم تو نت فراوونه سرچ کنی میاد بالا..
هرقدر یک زن مردشو بیشتر دوست داشته باشه هر قدر عاشق تر باشه به همون میزان رو علاقه اش نسبت به خانواده همسرشم تاثیر میزاره..لااقل بخاطر آرامش و رضایت همسرت با خونواده اش کنار میای.. هرچند که این بندگان خدایی که تعریف کردی  واااقعا بی گناهن ..ههه. چیکارشون داری....

خودت میگی" دوسش ندارم یعنی اینجوری نیس که براش بمیرم " خب این خودش حرف سنگینیه واسه دوره ناااامزدی تازه که همه واسه هم غش و ضعف میکنن ..2 سال بعد عروسی دیگه شما وضعیتت به چه صورته اگه از همین الان اینطوری میگی؟!

بعدم خیییلی رااااحت ؛ داری میگی؛ متنفـــر میشم....!!! ..تنفر مگه الکیه و به این راحتیا بوجود میاد ؟!..دشمنی ها میخواد که این حس منفی شکل بگیره تو قلب یک نفر..لااقل بگو دل آزرده میشم. ( حالا خدا کنه همین جوری یک کلمه ای پرونده باشی و مثلا تنفرو بکار برده باشی ولی ته دلت دیگه تا اینقدر خشم وکینه نباشه که به مرحله تنفر رسیده باشی)
اصلا مشکلت ربطی به خونواده پر جمعیتم نداره فرض میگیریم نامزدت فقط یک خواهر بزرگتر داشت و بچه هاشم میومدن پیش داییشون بازی میکردن بازم همین مشکلو داشتی با یک خونواده ای که فقط دوتا فزرند دارن! یک خواهر یک برادر.
سنتم تاثیر داره با بالارفتن سن خیلی از این افکار زمان نوجوونی و جوونی جاشونو به افکار پخته تر و پرمغزتر میدن ..اونوقت خودت خنده ت میگیره از الانت ..در صورتیکه البته از همین الان جلو این افکار بچگانه رو بگیری و نذاری که باهات بزرگ شن و کینه ها بیشتر و...

اینکه نامزدت به خواهراش سر بزنه و با بچه هاشون بگه بخنده هم وابستگی اسمش نیست ..دید و بازدید اسمشه صله رحم اسمشه.بالاخره نامزدتم ته تغاریه طبیعیه که خواهر زاده ها برادرزاده ها بیشتر باهاش باشن و هواشو داشته باشن چون سنشونم بهم نزدیک تره .اونی به خواهرش وابسته است که الان ازمهمونی خونه خواهرش برگشته یه ربع دیگه زنگ میزنه دوباره با خواهرش حرف میزنه میگه کی میای خونمون ..میخواد بره خرید اولین چیز بفکرش میرسه کاش با خواهرم میرفتم اس ام میده ووو.... از این کارا دیگه
ولی شما حساسیتت بی مورده؛ قبول کن

واقعا ممنون از راهنمایی زیبا تون.

 خواهش میکنم .خدا کنه بکارت بیاد ..یه توصیه خواهرانه هم داشتم با توجه به روحیات شما که تا حدی از صحبتاتون دستگیرم شده اینکه سعی کنین ان شاالله از این دل آزردگیا و خشم وکینه ها که گذر کردین یه مرحله بعدتر صبوری ؛ زودقضاوت نکردن تو رابطه ها ؛گذشت و بخشش؛ صحبت وگفت گو برای رفع سوتفاهم ها هم چاشنی رفتاراتون کنین چون خیلی لازم میشه تو زندگی واسه حفظ رابطه ها و ترک برنداشتن حرمت ها ..

مثلا الان که خدا رو شکر همه ارتباطا بیسته از جانب اطرافیانتون چون میگین ناراحتم نکردن خواهرای نامزدم یا خوده نامزدم مهربونه ولی شما از الان انقدر تو دل و قلبتون محبت و مهر و علاقه ذخیره و پس انداز کنین که اگر خدایی نکرده روزی به روزگاری یک اتفاق کوچولو یک درگیری لفظی یک سوتفاهمیم رخ داد بین شما و خونواده ها؛ این ظرفیتو از قبل در خودتون ایجاد کرده باشین که سریع جبهه نگیین سریع آشفته نشین سریع قضاوت یکطرفه نکنین و کلا روح و روان خودتوون و دور وبریا رو هم بهم نریزین..
چون پیش میاد دیگه واسه خود شمام پیش اومده تا حالا که ناخواسته یکیو ناراحت میکنی بعد خودتم کلافه میشی ومیخوای از دلش در بیاری خب اگر برعکس بود چی؟ واسه اون موقع ها منظورمه که یکی یه رفتاری یه گفتاری داره که با طبع شما سازگار نیست و میخواد عذر خواهی کنه باید تا اون موقع این ظرفیتو داشته باشی که شما دوباره جواب طرفو ندی یعنی یکم خودتو کنترل کنی سریع تلافی نکنی و یه بلایی دوبرابر سرش نیاری تا فاصله ها بیشتر نشه و حرمت ها از بین نره خدایی نکرده.
مثل حساب بانکیمون که پر پول میکنیم بعد  کم کم خرج میکنیم واسه خرید...اینم همونه حساب قلبتو  اول صافه صاف کن ؛ نسبت به هرکی هرچی بدل داری بریز دور منفیاشو ؛ بعد تو این حساب قلبیتو پر از عشق محبت مهرو عطوفت کن تا هرموقع نیاز بود ازش برداشت کنی نترس این حسابا تموم نمیشه چون محبت خاصیت خوبی که داره هرچی بیشتر ازش استفاده کنی هرچی بیشتر عشق بورزی بیشتر میشه .یه وقتایی هم پیش میاد که یکی ازت عذرخواهی میکنه یا یکی برات دعا میکنه وبعد تو متوجه میشی که فلان حال خوب از دعای اون بوده یایکی با محبت ولطفش غافلگیرت میکنه؛ اون موقع حس میکنی یکی بی خبر محبت وعشقو بحسابت ریخته مثل موقعی که یکی پول بریزه به حساب بانکیت بی خبر*
یه چیزی بگم؟: نمیدونم چرا حس میکنم با خوندن نظر و راهنمایی بچه ها ؛متوجه رفتارت شدی که حساسیتت بی مورد بوده ولی انگار خیلی حسش نیس برات که یه تکونی به خودت بدی ویه تغییری ایجاد کنی در خودت و میگی حالا هرچه پیش آید خوش آید! خخخخ این نشه هااااا ( شکلک لبخند)

سلام

سلام بله بانو لیلا همین طور است.

سلام بله بانو لیلا همین طور است.