با سلام
وقت بخیر
خانم جوانی هستم. 24 سالمه. یک سالی میشه که ازدواج کردم. همسرم 29 سالشه. خیلی دوستش دارم و شاید مشکله من هم به خاطر دوست داشتنه زیاد باشه به صورتی که تمامی دغدغه های زندگیم شده مراقبت از همسرم. یه جورایی بدگمانی نسبت به ایشون و ترس از آینده ،که ایشون رو از دست بدم.
تنها مشکلی که تو زندگیم دارم زیبایی همسرمه. همسرم صورت و اندام زیبا و جذابی داره. چه در بین اقوام خودشون یا بین اقوام من. خودمم معمولی هستم.
ولی همیشه ی خدا به خودم میگم ای کاش همسرم زیبا نبود،ای کاش با کسی ازدواج میکردم که زیبا نبود!
زیبایی همسرم باعث شده همیشه خودم رو با ایشون مقایسه کنم. از سمت دیگه هم، فهمیدم یه جورایی معشوقه ی دخترای اقوام بوده و همه ی دخترای فامیل دوستش داشتند اما همسرم از بس که آدمی پرجذبه هست به هیچ کدوم شون پا نداده. اما از وقتی که این قضیه رو فهمیدم خیلی اعصابم خورده.لطفا بهم کمک کنید.
یک لحظه خودتون رو بگذارید جای من:
انصافی اگر بفهمید که یکی از دخترای فامیل شوهرتون،شوهر شما رو دوست داشته و ایشون رو زیبا میدونسته ، چی کار میکنید؟
یا این که از دخترای فامیل خودتون بهتون بگن خوش به حالت که با همچنین مردی ازدواج کردی که آرزوی هر زنی هست. و به شوخی بگن حتی ما حاضریم زن صیغه ایه ایشون بشیم.شما چی کار میکنید؟
راستش خیلی عصبانی هستم از خانمهای فامیل که تو هر مهمونی ای که میریم خیلی به همسرم نگاه میکنند.سر این مسئله دیگه به همسرم اجازه ی پوشیدن برخی لباس ها رو نمیدم.
هر روز هم سرکار میره هزار بار آیة الکرسی میخونم تا خونه برگرده.
من از همسرم مطمئنم.
اما منم یه زنم بالأخره احساس خطر میکنم.
به نظرشما چه رفتاری باید درمقابل این بی ادبی و گستاخی های خانمها و دخترای فامیل داشته باشم؟
با تشکر
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)
- ۳۷۵۷ بازدید توسط ۲۸۹۳ نفر
- سه شنبه ۱۸ آبان ۹۵ - ۲۲:۳۰