سلام

همسری دارم بسیار بدبین، ایرادگیر و عصبانی مزاج . مرتب از من خواسته هایی غیرمعمول دارند تا نتوانم انجام دهم وقتی به خواسته هایشان می رسند خوشحال نمی شوند.

همیشه جنبه های منفی قضیه را می بینند و خوبی های دیگران برای ایشان جذابیتی ندارد. برخی مسائل کوچک و جزئی برایشان اهمیتی بیشتر از خانواده دارد و حاضرند برای رسیدن به آن ماه ها آرامش خود و دیگران را به هم بزنند ولی به محض این که به آن ها می رسند حتی لحظه ای خوشحال نمی شوند و مسئله ی دیگری را مطرح می کنند. سعی می کنند علایق خود را مخالف بنده نشان دهند و چیزهایی که مورد انزجار من و اطرافیانم هست را از اولویت های خودشان مطرح کنند. ایشان حتی ساعتی حاضر نیستند با سکوت و بدون دعوا بگذرانند.

مانده ام با این تیپ شخصیتی چطور رفتار کنم. ضمناً مسئله ی جدا شدن ما به کلی منتفی هست.

من برای ازدواج کردن عجله و علاقه داشتم و تونستم رضایت اولین موردی که بهش برخورد کردم رو به دست بیارم. ایشون فرد بسیار پایین و فاقد بسیاری از حداقل ها بودند به من علاقه ای نداشتند.

من مرتب از ایشان تعریف و تمجید می کردم و می کنم و مرتب به ایشان محبت می کنم تا رابطه ی ما حفظ شود. ولی ایشان در مقابل مرتب از من انتقاد می کنند هیچ تلاشی برای حفظ رابطه انجام نمی دهند مرتب سعی می کنند از من نقطه ضعف بگیرند. هیچ تلاشی برای خوشحال کردن من ندارند. جوری رفتار می کنند که انگار من کسر شأن و مایه ی ننگ ایشان هستم.

با وجودی که به تنهایی از تمام مردان و پسران اطراف ایشان بالاتر هستم. وقتی در کنار ایشان هستم احساس می کنم یک دوربین مدار بسته تمام زندگی من را کنترل می کند و اضطراب دارم. همیشه من باید به سمت ایشان بیایم. ایشان حتی یک بار هم جواب سلام من را چه پشت تلفن و چه جلوی در نداده اند و فقط لبخند می زنند.

واقعیتش من با وجودی که همه ی این خصوصیت ها را دیدم ولی با خودم گفتم من کمبود محبت ندارم و نیازی هم ندارم. من به شکل یک طرفه به همسرم محبت می کنم و زندگی پایدار میمونه ولی واقعاً هم اهمیتی برام نداره ولی احساس می کنم همسرم به یک کارخانه ی پرتاب سنگ تبدیل شده اند و مرتب به دنبال اذیت و آزار من هستند حتی پیش خودم می گفتم رفتار ایشان چه اهمیتی دارد و چه آسیبی می تواند به من برساند من زندگی زیبایی دارم و همسر تنها نقطه ی کوچکی از آن هست. ولی قضیه به همین جا هم ختم نشده و همسرم داره تمام خانواده و اطرافیان را هم متوجه جنگ و دعواهای خودشان می کنند.

این نقطه واقعاً برای من خط قرمز هست چون من برای آبروی خودم خیلی ارزش قائل هستم و مانده ام چکار کنم. درست به خاطر همین آبرو هست که قصد ندارم از ایشان صرف نظر کنم ( ناگفته نماند به ایشان علاقه هم دارم)

من هنوز جرئت ندارم از ایشان انتقاد کنم و در مقابل برخی خصوصیت های منفی ایشان تنها سکوت می کنم و حتی سعی می کنم از حافظه و چشمانم پاک کنم و در خودم می ریزم چون از این که امر و نهی کنم بدم میاد.

احساس می کنم اشتباه کردم که توقعم را از همسرم پایین آوردم.

دوست دارم به عقب برگردم و دوست دارم دیگر به تنهایی محور آرامش، محبت و همه ی ویژگی هایی که مخصوص یک زن هست نه یک مرد نباشم. من سعی کردم ایشان را همین طوری که هستند بپذیرم ولی الان میخوام ایشان را عوض کنم ولی عوض کردن یک زن عصبانی مزاج و یک دنده کار راحتی نیست.

واقعیتش من اون قدر علاقه به ازدواج داشتم که این که با چه کسی ازدواج بکنم مانند این که آب معدنی را از چه مارکی بگیرم برایم بی اهمیت بود.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)