خانواده برتر

ینی چی مرد میتونه خیانت کنه زن نه!

بابا بیخیال.مخم سوت کشید خوندم حرفاتو!

دمن گرم که تا الان طاقت آوردی من سکته میکردم مطمئنا.حساس نیسی کاملا عادی ای.چشم چرونی حدی داره!ایتکه همچین حرفایی به داداشش بزنه خیلی....! 😬

یا کمکش کن این رفتارو ترک یا کمتر کنه یا باید یه عمر بسوزی بسازی تازه شاید بعدا و به مرور زمان بدتر هم بشه و فقط بهت برچسب حساس بودن بزنه!بره خیانت کنه(خدای نکرده)و بگه حساسی!

بهرحال خود دانی این نظر من بود!و بازم تحسینت میک.صبر ایوب داری

این شوهر زمینه فساد و انحراف شما رو هم با اخلاقش ایجاد میکنه اگه فردا خدای نکرده خیانتی کرد هم که نمیتونی بری تو ام بکنی ولی با این رفتارا احتمالا بدجوری تو رو به گناا بندازه

این خیلی کار بدیه واقعا میگم 

مطمئن باش به تورش بخوره به دختر شمارا هم میده سوار ماشینم میکنه پایه بازی هم در میاره

پس به نظرم به پدر مادرا بگو حتی اگه سرزنشت کنن باز اونا وارد ترن

میتونی امتحانش کنی یه دوستی کسی رو بفرست جلو یا با شماره ناشناس بهش اس بده

اگه از امتحان سر بلند شد که مبارکه عروسیتون وگرنه به نظرم الان که عقدید شاید یه جورز تحمل کنی دلی وقتی زیر یه سقف بری خیلی وحشتناک میشه 

الان که باید گرم باشه به تو اینه

وای به بعدش

میدونم حتما از امتحان کردنش میترسی که شاید نتیجه مثبت نباشه. ولی نترس این کارو حتما بکن  

اس ام اسای خفن جنسی بزن

بعد بگو پایه ایو 

دعوتش کن خونت و باهاش قرار بذار ببین وا میده یا نه

این پستو بخونن تحویل بگیرن😠

امثال این آقا بهتر مجرد بمونن همون بهتر برن دنبال دختر بازیاشون یا به نوعی پی صیغه بازیاشون (ازدواج موقت ) که به قول خودشون ثوابم داره

شما رو چه به ازدواج دائم آخه تو ازدواج دائم تنوع طلبی نیست فقط یک نفر حالا میتونین طاقت بیارین ?

من واقعا برای شما راه حلی ندارم از مشاور کمک بخواین

اما قبلا هم برای خانم دیگه ای که این مشکلو داشتن گفتم که اینجور موقعا هر جور شده حواسشو پرت کنین و اصلا هم به روش نیارین این موضوعو 

برعکس بهش بگید که بهت اطمینان دارم و ازین حرفا 

حالا که میگید نسبت به اوایل بهتر شده ازین نظر ازش تعریف کنین و خلاصه یه کاری کنین از درون تصمیم به تغییر بگیره و عذاب وجدان داشته باشه وگرنه ممکنه لج کنه

کسی که مقید باشه و اعتقادات مذهبی داشته باشه. توی کوچه و خیابون سعی میکنه نگاهش رو زمین باشه و هی این طرف و اون طرف نگاه نکنه!

اگه رفت دکتر و دکتر جنس مخالف بود باهاش بگو بخند نمیکنه و خیلی جدی و باوقار صحبت میکنه.

تا ازدواج نکردی یه فکر اساسی برای این رفتاراش بکن!

در جواب بانوی عزیز،باید بگم چرا من مذهبی ومقیدم.

دوستان من یک سوال دیگه هم دارم الان میخواد برای بقیه دندوناش هم پیش همین دکتره بره با وجود اینکه تاقبل ایتکه دکترو ببینه به زور راضی میشد حتی یکبار هم بره دندون پزشکی.نمیدونم باید چکار کنم .میگه کارش خوبه حیفه این دکترو از دست بدم. 

نرگس ۳۱۳ بابت پیشنهاد قران متشکرم همینطور از بقیه شما. 

تو رو خدا واسم دعا کنید من همش استرس دارم و نمیدونم باید چکار کنم اگه دوباره حساسیتمو بگم میترسم بگه تو به من اعتماد نداری و باهام لج کنه سرهمین موضوع. 

خواهش میکنم دعام کنید خدا راه درست را پیش پام بذاره اگه صلاح زندگیم به موندنه هرچه زودتر و به نحو خوبی مشکلاتم حل بشه، اگرهم صلاح به طلاقه خود خدا بهم بفهمونه و کمکم کنه.

التماس دعاااااااااا

این یک داستان واقعی است.

همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم. 

عادت داشت که بعد از سرکارش و تعطیلی مغازه، با رفقای باب و ناباب جمع شوند و الواتی کنند و من هر شب تا نیمه شب منتظر او بودم. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم.  

وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که امیدوارم هیچ زن متاهلی نبیند.

همسرم و دخترخاله اش. چیزی نگفتم و ...

بعد از مدتی که از ازدواج ما گذشت،دخترخاله همسر بدلیل نداشتن تفاهم، از همسرش جدا شده بود و حالا شده بود یک زن آزاد !!!

تمام توفانی که در درونم برپا شده بود را کنترل کروم و سریع پائین آمدم. بفاصله ی کمی همسرم و دخترخاله پائین آمدند و مثل موش تا آخر مهمانی هردو با ترس و لرز در گوشه ای نشسته بودند. 

مهمانی تمام شد و من با کنترل بسیار خیلی عادی جشن را ادامه دادم و انگار نه انگار.

حالا بقیه داستان از قول آقا:

اصلا فکر نمیکردم در آن شلوغی مهمانی همسرم ببالا بیاید و مچ ما را بگیرد. شرایط خیلی بدی بود. سریع لباس پوشیدیم و با فاصله آمدیم پائین تا جلب توجه نکنیم. 

هرآن منتظر برپائی طوفان عظیمی از جانب همسرم بودم. اما انگار نه انگار که این زن چه دیده. 

جشن را با روی خوش ادامه داد و با مهربانی بمن هدیه داد و بقیه هدیه دادند و کم کم  مهمانهای دورتر که میرفتند و پدر مادرهایمان فقط مانده بودند، هرآن منتظر بودم تا همسرم دیده هایش را بیان کند. دخترخاله که سریع بعد شام و کیک رفت و همسرم خیلی عادی با او برخورد کرد.

هرچه تنهاتر میشدیم ترسم بیشتر میشد اما خانمم انگار نه انگار !!!

پدر و مادرم رفتند و قبل آنها هم پدر و مادر و برادر همسرم. از بدرقه که برگشتم دیدم همسرم مشغول جمع و جور کردن پذیرائی و جمع کردن بشقابهای پیش دستی و ... بود. کمی کمکش کردم و باز منتظر طوفان بودم. خیر خبری نبود 

رفتم خوابیدم ... مگر خوابم میبرد

همسرم آمد و بعد چند دقیقه خوابش برد اما من تا صبح دنده به دنده میشدم. فردا صبح، شنبه بود و سرکار رفتم. همسرم هم طبق معمول صبحانه ام را آماده کرده بود و بزور دو لقمه ای با چای قورت دادم و دیدم قابلمه ای از غذای شب گذشته برایم گذاشته بود و گفت که دیگه مجبور نشی ناهار بری بیرون و من تشکری کردم و بیرون زدم. 

دوستانم وقت ناهار از دستپخت همسرم خوردند و چقدر تعریف کردند و من حس خوش و ناخوش بدی با هم داشتم. آخر شب کمی زودتر از پیش رفقا برگشتم و دیدم مثل همیشه همسرم منتظر من هست تا باهم شام بخوریم. سفره رنگین تر بود و بازهم فردا قابلمه غذا و ... من منتظر دعوا بودم و او انگار نه انگار که ...

شب باز کمی از شب قبل زودتر برگشتم و ... 

همسرم روزبروز محبتش را بیشتر میکرد و من اسارت بدی را تحمل میکردم ... منتظر بودم تا دعوا را شروع کند و من بتوانم برخش بکشم که اورا از اول دوست نداشتم و عاشق دخترخاله ام بودم و هستم و ... ولی انگار نه انگار ... 

رویم نمیشد چندان نگاهش کنم ولی کم کم شجاعت پیدا کردم و یک شب سیر نگاهش کردم و تازه زیبائیهای همسرم را دیدم ... شبیه دخترخاله نبود اما زن بود با همه زیبائیهای زنانه اش ...

اما من مغرور، مرد بودم ! 

مگر میشد اسیرم کند؟در برابر خیانت من،نه تنها برویم نیاورده بود بلکه سعی میکرد هرچه بیشتر محبت کند. 

شبهازودتر و  زودتر  بخانه می آمدم و متلک های دوستان را بجان میخریدم و میگفتم : آره بابا من مرغم. 

یک شب که دیگه بریده بودم رو به همسرم کردم و گفتم : تو پدر منو درآوردی! تو اعصابمو خرد کردی!

تو ...پس چرا دعوا نمیکنی؟ چرا سرزنشم نمیکنی؟ بجاش بهم محبت میکنی که چی؟

همسرم سرش پائین بود و گفت که حتما کمبودی از طرف من داشتی که بطرف دخترخاله ات کشیده شدی! من سعی کردم که کمبودهای گذشته را جبران کنم !همین! 

خرد شدم و شکستم ... من کجا بودم و او کجا...

بعد از آن شب دیگر سراغ دخترخاله ام نرفته بودم و ارو خبری نداشتم ولی ناخودآگاه اورا با همسرم مقایسه کردم و طلاق او را و ...

همسرم موفق شد از من مردی بسازد که همه جوره چاکر زنش هست و ازینکه بهش زن ذلیل بگن، ناراحت نمیشه و افتخار میکنه ذلیل همچین زن توانائیه که آبروی مردشو خرید.

اگه شوهرت راضی میشه باهم برید مشاوره.این مشکل باید از ریشه حل بشه.

محشر بود...ممنون واقعا....

چون بالاخره هر مردی با سطح هوش متوسط رو به پایینم میفهمه که این حرفها این حرکات خیلی آزار دهنده اس برای همسرش مگر اینکه این آقا بواسطه عادتی که داره چون قبل از ازدواج شاید دوست دختر داشته ولی تعهد که نداشته پس به دخترای دیگه فکر میکرده نگاه میکرده چشم چرونی میکرده الانم انگار متوجه نیست که همسری داره !!!!!!

شما حتما به مشاوره مراجعه کن خود مشاور به شما میگه ادامه این زندگی صلاح هست یا نه !!!!!

امیدوارم احساسی راجع به زندگیت تصمبم نگیری بحث یک عمر واقعا سخت 

موفق باشی

به غریبه نیستم :

من هر سه تا پست شما رو خوندم و همچنین نظرات کاربران رو . متاسفانه باید بگم خیلی اوضاع شوهرتون خرابه. خیلی خیلی داغونن. هرچند تو پستی که گفتید ، میترسم زندگی بعد از ازدواجمون به مشکل بر بخوره ، من نظر گذاشتم ، اما به صراحت باید بگم که بله با مشکل بر می خورید اساسی. حتما بشنید با شوهرتون ، رک حرف بزنید. رک رک . بدون هیچ گونه رو دربایستی. دوران عقد واسه همینه که آدم ها همدیگه رو خوب بشناسن. خواهشا اصلا برای عروسی اقدام نکنید. چرا باید از شراب خوردنش بگذری؟ چرا باید وقتی نماز نمی خونه ، هیچ کار خاصی نکنی؟ چرا باید باور کنی وقتی گذشته ناپاکی داشته باهاش زندگی کنی؟

ببنید شوهر شما یه سری خصوصیات بدی داره که به هر کسی بگی ، میگن این خصوصیات بد هست. مگر اینکه دختری باشه که هیچ چیزی براش مهم نباشه و شما از اون دست دخترا نیستید. اول اشتباه ایشون این بوده که شما و خانواده تون رو اغفال کرده. این کارشون علاوه بر اینکه اغفال هست ، یه دروغ بزرگ هم هست. چرا باید در برابر این دروغ بزرگ دست به اقدام نشید.  این اغفال ممکنه اگه بخواهی از نظر قانونی بررسیش کنی مثل آب خوردن میتونه کارتون به طلاق بکشه . ایشون نباید وقتی با دختری یا دخترانی دوست بوده و احیانا رابطه ای هم داشته ، خودش رو پاک معرفی کنه و جلوه بده. هر چند که شما هم ظاهرا تو تحقیقات تون ، شاید خیلی دقت نکردید.

خصوصایت بعدی ایشون مصرف مشروب هست. خب واقعا امروزه خیلی از خانواده ها و دختران نسبت به کسی که خمر شرب داره ، اصلا دیدگاه خوبی ندارن. یعنی نه اینکه دیدگاه خوبی ندارن ، به هیچ وجه حاضر نیستند که باهاش ازدواج کنن. جای تعجبه که شما می دونستی که خمر شرب دارن ، اما به یه حرف ایشون که گفتن دیگه مصرف نمی کنم ، اکتفا کردید و رفتید زنش شدید؟. خب معلومه که به حرف شون پای بند نیستند و خیلی راحت دوباره مصرف کرده اند. واقعا خیلی وحشتناکه که به شما گفتند وقتی ازدواج کردیم ، می خوام شراب بیارم تو خونه تا احیانا از دوستان کسی اومد خونه و دوست داشت بخوره ، مانعی نباشه. این خیلی حرف زشت و ناپسندی هست. چرا باید بهش اجازه بدی همچین حرفی بزنن؟ بعدش می گه من توبه کرده ام؟ ببخشید با این شرط ایشون ، نه اینکه گند کاری های گذشته اش رو جبران نخواهد کرد ، بلکه شما رو هم داره وارد یه برزخ می کنه

دیگه اینکه ایشون چشم چرانن. بله متاسفانه خیلی از آقایون ، چشم چرانند . اما کسی که سابقه رابطه دوستی داشته ، به خانمش قول داده که توبه کرده ام ، دوباره هم چشم چرانی میکنه یعنی چی ؟ توبه اینجا چه معنی میده؟ مگه همه دوستی های نامشروع ، از همین چشم چروونی ها شروع نمیشه؟ اینکه دیر میاد ، پولش رو کجا خرج می کنه من نمی دونم  چه می کنه ، اما شما می تونید توسط یکی از اعضای خانواده تون ، نامحسوس کنترلش کنید. ببنید کجا میره ، با کسی هست یا نه

دیگه اینکه نماز نمی خونن. به شما قول دادن نماز بخونن ولی یه وقت می خونن دوباره نمی خونن. خب معلومه از ترس شما می خونه نه به خاطر خدا. بعدش دختر خوب ، کی گفته آدم ها قول بدن نماز خون بشن ، نماز خون میشن؟ چرا به همین سادگی خودت رو فروختی؟ واقعا انتظار داری شوهرت ، خوب شه؟ انتظار داری نماز خون شه؟ انتظار داری شراب رو ترک کنه؟ عمرا اگه این اتقاق بیفته . به نظرم خیلی فوری به مشاوره مراجعه کن . ولی اگه می خواهی باهاش زندگی کنی ، باید بدونی که شوهرت به هیچ وجهه قابل عوض شدن نیست. به هیچ وجه عوض نمیشه. شاید روزی برسه که شما مجبوری شی ، یه جرعه شراب بخوری ، شما مجبور شی تارک الصلاه شی ، شما مجبور شی ، تحمل کنی رابطه ای که با دخترها داشته ،  اما شک نکن اون عوض نمیشه. باید باهاش بسازی تا آخر عمر . هیچ وقت هم فکر نکن شوهرت اون آدمی میشه که شما بخواهی؟ هیچ وقت.

این لینک ها رو بخونید

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=263686

http://www.ahmadebrahimifard.blogfa.com/post-52.aspx

سلام

بهترین مشاوره رو آقای سامان متاهل دادند (ممنون از ایشون).......روی حرفای ایشون زیادی 

فکرکن.......

به قول حاج آقا شهاب مردای ‌‌:  ازدواج بیمارستان و درمانگاه نیست . (ایشون سایت هم دارن مشاوره 

هم می دن)

به قول حاج آقا محسن :

عباسی به هیچ وجه ازدواجتون از روی ترحم و دلسوزی نباشه .............نگین من با خدا معامله می 

کنم با این آدمی که هیچ همکفیتی با هاش ندارم  ازدواج می کنم به قصد اصلاحش و برای رضای 

خدا .....................همون خدا بهت می گه با همکفت  ازدواج کن ...........بعدا از خدا گله نکنیا.

در گوشی بهت می گم   کسی کهبه خالق خیانت کنه  .............کسی که معنای معبود و عبد و 

نفمیده چه ضمانتی هست که به من مخلوق خیانت نکنه ؟؟؟؟؟؟؟کسی که برای خودش ارزش 

قائل نیست و تن به گناه می ده ......چه انتظاری هست که برای دیگران ارزش قائل باشه ؟؟؟؟

(مگر آنکه واقعا اون شخص فقط و فقط به خاطر خدا توبه کنه)

الان شما درگیر دوست دارم و دوستم داره هستی  ...............بعدا که وارد زندگی شدید .......

وقتی پای تربیت بچه اومد وسط..............اونوقت باید جواب خدارو بابت انتخابت  بدی ....شاید 

بگی من که نمی دونستم این آدم این جوریه...............ولی الان که می دونی ؟؟؟

اینا رو نگفتم که طلاق بگیری ..................گفتم که عجله کنی برای مشاوره .....برای اینکه بیشتر

از این آسیب به زندگی تون وارد نشه .این مشکلات اگه کهنه بشه جذب زندگیت میشه و به راحتی 

هم پاک نمی شه  ........اگه مشکلاتتون قابل حله  یا خدا ی نا کرده نیست تکلیفت زودتر مشخص

شه تا شما صدمه ی کمتری ببینید.

ان شاء الله  در راهی که صلاحتان نیست  سرگردان نشوید و راهی را که صلاح  و خیرتان است 

برایتان آسان و هموار شود ........و دلتان راضی به رضای  خدا شود.

از خدا برایتان ....صبر ......تعقل .......بصیرت .....دور اندیشی......اراده....می خواهم تا تصمیم تان 

بدور از احساسات و ترحم باشد.

التماس دعا .............ان شاءالله حاجت روا شوید

یا علی