سلام

خانومی ۲۷ ساله ام که ۲ساله ازدواج کردم. من برای اینکه سنم بالا نره و اینکه به گناه نیفتم توقعاتم رو پایین آوردم و با اینکه خودم و خانوادم تحصیل کرده بودیم کسی رو پذیرفتم که دیپلمه و فرهنگ خانوادگیشون در سطح متوسط بود.

همسرم مرد سالم و زحمتکشیه و شغلش آزاده. سطح تحصیلات و شغلش درست مغایر با معیارهام بود اما بخاطر سالم بودن خودش و خانوادش پذیرفتمش.

اما الان می بینم که اون اصلا قادر به درک من نیست. ما حرف‌ مشترک کمی داریم چون ذهن من درگیر مسائلی هست که قابل فهم برای اون نیست .

بخدا دارم از غصه دق میکنم... همسر من که باید نزدیکترین کسم باشه همزبون من نیست. خیلی سعی کردم بهش کمک کنم تا فهم و کمالاتشو بالا ببره .

اما بدبختی اینکه هیچ علاقه ای به کتاب و ... نداره. اون حتی بهم قول داده بود دانشگاه بره اما از بعد نامزدی گفت دانشگاهو میخوام چیکار. هر شب کارم تو کنج خونه نشستن و اشک ریختنه مثل الان که به نفس نفس افتادم. پس من باید چیکار کنم؟ با دیوار حرف بزنم ؟ دوستان کمکم کنین‌


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه) روابط عاطفی زن و شوهرها (۸۱ مطلب مشابه)