تو ازدواج، طلاق ممکنه پیش بیاد. چون ممکنه دو طرف به اشتباه هم دیگه رو انتخاب کرده باشن. امّا چرا تو چیزی که دست خودمون نیست و جبر روزگار بوده، جدا شدن زشته؟
منظورم خانواده در دوران تجرد هست. این انتخاب من نبوده که فرزند این پدر و مادر باشم. این انتخاب من نبوده که توسط این دو به دنیا بیام.
خانواده ای دارم که درکم نمی کنن. از لحاظ اقتصادی تأمینم نمی کنن. هر چی میشه به من سرکوفت می زنن و... . در یک کلام بد سرپرست هستن و تنها تفاوت شون با بد سرپرست واقعی اینه که کتکم نمی زنن.
همون طور که یه زوج وقتی از وضع موجود به ستوه میان تصمیم به جدایی می گیرن، منم از این وضع به ستوه اومدم. احترام پدر و مادر و خواهر و برادر واجبه. امّا آدم باید حالشم خوب باشه. از قدیم هم گفتن دوری و دوستی.
سؤالم اینه که واقعاً چرا اگر کسی بخواد به دلیل حال بد روحی از بودن پیش افرادی که آزارش می دن، مستقل و مجردی زندگی کنه این تابو تلقی می شه و بسیار زشت؟ آیا حق هر کس نیست که در زندگیش آرامش داشته باشه؟ آسایش رو اصلا بی خیال. آرامش خیلی مهمتره.
← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه) ← خودسازی در پسران (۲۳۱ مطلب مشابه)
- ۱۰۲۴۰ بازدید توسط ۸۳۳۹ نفر
- يكشنبه ۱۹ ارديبهشت ۰۰ - ۲۱:۲۵