وقتی 22 سالم بود با یکی از آشنایان مون که نزدیک چهل ساله بود داشتیم در مورد ازدواج صحبت میکردیم، موضوع سن مناسب ازدواج بود که من گفتم برای دختر تا 25 سال و برای پسر نهایت تا 29 خوبه. اونم گفت من که 35 سالگی ازدواج کردم چطور؟، منم گفتم خیلی دیره 35 سالگی.
اون روز رو دقیقا یادمه، یه کم رنگ صورتش پرید و بحث رو خاتمه داد و بلند شد رفت حس کردم ناراحت شده ولی زیاد برام مهم نبود چون فکر میکردم صرفا نظر شخصی مو گفتم و قضاوت نکردم و کار خاصی نکردم ازمن پرسید منم نظرمو گفتم همین.
اما الان که 33 سالم شده مرتب یاد اون لحظه میفتم و میگم نکنه ناراحتی اون باعث شده خدا بذاره تو کاسه ام؟
من اون موقع خام و جوان بودم، اصلا فکر نمیکردم به بالای سی برسم و مجرد بمونم. همه ش تو رویاهام نهایت 27 سالگی ازدواج میکردم، اون موقع هم آمار ازدواح بالا بود، اوضاع اقتصادی هم بهتر بود، فکر نمیکردم روزی برسه که ازدواج سخت بشه و خواستگار نباشه، چکار کنم با این عذاب وجدان؟
حس میکنم دارم تنبیه و مجازات میشم، به خودم گفتم برم ازش عذرخواهی کنم بعد گفتم چه فایده بعد این همه سال؟ تازه اونم یادش رفته.
چه تغییری باید در زندگیم بدم که خواستگار داشته باشم؟
نکنه به خاطر جوش هام هست کسی منو نمی پسنده ؟
هر کس میشنوه که تا حالا اصلا خواستگار نداشتم باورش نمیشه
اون دختری که خواستگار نداره باید بره بمیره ؟
رک بگم خواستگار ندارم هر که میاد زنگ میزنه دیگه نمیاد
از خانوادم خجالت می کشم که با این سنم خواستگار ندارم
نمی دونم چرا اصلا خواستگار ندارم ؟
دلم خونه و اصلا خواستگاری ندارم!
چون چهره ام بچگانه است خواستگار ندارم ؟
32 سالمه و تا حالا حتی یک خواستگار هم نداشتم
← چرا خواستگار ندارم (۶۷ مطلب مشابه)
- ۹۳۷۹ بازدید توسط ۷۲۴۴ نفر
- شنبه ۲۹ خرداد ۰۰ - ۰۷:۲۶